جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۱۶:۱۲ - ۰۳ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۰۱۷۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

خاطرات خواندنی محافظ هاشمی از گریه‌ها در دوران جنگ تا شایعات درباره اشرافی بودن زندگی آیت‌الله

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,هاشمی رفسنجانی
داریوش باریکانی، اولین محافظ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، از روزهایی که در کنار آیت الله هاشمی بوده است می‌گوید.

به گزارش آنا،او از نسل اول محافظان شخصیت‌ها در تاریخ انقلاب است؛ معتقد است که آن نسل از محافظان شخصیت‌ها، از اعماق وجود باور داشتند که هدفشان از حفاظت «شخصیت»، نه حقوق و مزایا، بلکه آرمانی و اعتقادی است. می‌گوید نسل ما معتقدند که نه از شخص بلکه از نظام و انقلاب محافظت می‌کنند و این راه ارزش جان فداکردن دارد.

 

او تقریبا در همه لحظات زندگی آیت‌الله از خرداد ۵۸ تا دی ماه ۹۵ در کنار او بوده است و با صراحت تأکید می‌کند که هیچ وقت در این سال‌ها خسته نشده است. اولین محافظ آیت‌الله بارها در طول مصاحبه و وقتی صحبت از اتهامات و شایعات علیه آیت‌الله می‌شود، با بغض می‌گوید همه این‌ها ناشی از نامردی و ناجوانمردی نسبت به حاج آقاست و هی زیر لب زمزمه می‌کند «حاج آقا خیلی ماه بود همه این حرف‌ها دروغه»

 

در انتهای مصاحبه هنگام شرح غم‌انگیز لحظات غسل و کفن آیت‌الله، بالاخره بغض چندباره‌اش می‌شکند.

 

بخش هایی از این مصاحبه را در ادامه بخوانید؛

 

از چه سالی محافظت از آیت‌الله هاشمی را به عهده گرفتید؟

بعد از پیروزی انقلاب، به عنوان نیروی مردمی در کمیته انقلاب خدمت می‌کردم تا اینکه از ابتدای سال ۵۸ تشکیلاتی برای آموزش نظامی تشکیل شد و من در مجموعه‌ای که زیر نظر مرحوم شهید منتظری اداره می‌شد آموزش دیدم. از ۵ فروردین قریب به دو ماه دوره های آموزشی کاملی را پشت سر گذاشتم. ۵ خرداد روزی بود که آیت‌الله هاشمی به دست گروهک فرقان ترور شدند. نکته‌ای که درباره این ترور وجود دارد و همسر مرحوم هاشمی آن را نقل می کنند، این است که گویا ایشان هنگام تیراندازی و با شجاعت تمام، با بدنشان قسمت سر و قلب را پوشش دادند. آنها تیر را به پهلوی آقای هاشمی زدند. آن زمان تشکیلات یا تیمی که وظیفه محافظت را برعهده داشته باشد وجود نداشت و گروه ما، بعد از ترور به بیمارستان شهدا اعزام شد. از آن زمان تا به امروز در خدمت آیت‌الله هاشمی ماندگار شدم و به نوعی کار من با حفاظت از آیت‌الله هاشمی آغاز شد.

 

وقتی ازدواج کردید آیت‌الله مطلب خاصی در این باره به شما گفتند؟

در این باره نصایحی فرمودند. عقد من و همسرم را نیز جاری کردند. یادم می‌آید که بعد از خواندن خطبه عقد یک سکه به ما هدیه دادند. ابتدا فکر کردم که به من هدیه دادند اما سریع گفتند که برای تو نیست به خانمت بده. دخترم نیز که به دنیا آمد آیت‌الله در گوش او اذان گفت و یک «وان یکاد» به او هدیه داد.

 

کدام ویژگی آیت‌الله از همان ابتدا برای شما جالب بود و شما را شیفته ایشان کرد؟

در آن زمان مسئولیت‌های زیادی در کشور داشتند. غیر از حضور در شورای انقلاب و تصمیم‌گیری‌های کلان در سطح کشور، سرپرستی وزارت کشور را نیز برعهده داشتند. با این وجود ساده‌زیستی او بسیار جالب توجه بود و برخوردش با جوانانی امثال من بسیار خوب، صمیمانه و بامحبت بود. وقتی در سن کم از خانه پدری خود خارج می‌شوید و از خانواده دورید هیچ چیز جز این برخوردها جای آنها را برای شما پر نمی‌کند. خواهرم بارها به من گفت که تو آقای هاشمی را بیشتر از پدرت می‌بینی. در واقع برخورد حاج آقا و خانواده ایشان، خلأ عاطفی عزیزانم را جبران می‌کرد. در حین کار که زندگی ما نیز بود، چندین بار همسر ایشان به من گفتند که تو برای من با محسن و دیگر فرزندانم تفاوتی نداری. در مجموع همین رفتارهای خوب و خانواده آیت‌الله بود که مرا در محیط کار فعال و باانگیزه نگه می‌داشت.

 

از دهه شصت و زمان جنگ حرف بزنیم. شما در این دوره در کنار ایشان بودید؟ خاطره‌ای از این دوران دارید؟

تقریبا در اکثر مأموریت‌هایی که در مناطق جنگی حضور داشتند، در کنار ایشان بودم. وقتی ایشان با قطار به این مناطق می‌رفتند، وظیفه ما این بود که ایستگاه به ایستگاه حرکت می‌کردیم و قبل از ورود امنیت هر ایستگاه را بررسی می‌کردیم.

 

در این دوره من پیر شدن ایشان را به چشم خودم دیدم. هربار که خبری از تعداد شهدا و یا اسرا به گوش آیت‌الله می‌رسید، به جرأت می‌گویم که شکسته شدن را به وضوح در چهره ایشان می‌دیدم. در شب عملیات خیبر بعد از آنکه به عنوان فرمانده جنگ رمز عملیات را اعلام کردند و دستور شروع عملیات را دادند به اتاق خودشان در قرارگاه رفتند. ایشان شروع به خواندن قرآن کردند و همراه آن گریه می‌کردند. شدت گریه‌ها به حدی بود که تا هنگام نماز صبح، ما نیز که پشت در اتاق بودیم، به گریه افتادیم و همراه ایشان گریه می‌کردیم.

 

تمام نیروهای رزمنده اعم از سپاه و ارتش و بسیج و ... را همانند فرزندان خود دوست داشت و برای آنها دعا می‌کرد.

 

مخالفان آیت‌الله دو شایعه درباره زمان جنگ مطرح می‌کنند. اول انکه ایشان هیچ‌گاه به خط مقدم جبهه نمی‌رفتند و دوم اینکه وقتی در همان دوران جنگ، تشریفات به‌خصوصی داشتند و حتی غذای متفاوت و مجللی داشتند.

 

طرح این شایعات کم‌لطفی و ناجوانمردی نسبت به ایشان است. از نظر سطوح فرماندهی ایشان نباید به خط مقدم می‌رفتند، اما هربار که به منطقه می‌رفتیم، ایشان تا خط اول جبهه می‌‌رفتند و از نزدیک شاهد ماجرا بودند. هروقت خبر به دشمن می‌رسید که آقای هاشمی در خط مقدم جبهه است، بمباران‌ها چه در منطقه و چه در شهرهای اطراف چند برابر می‌شد. در این مواقع اخبار و ملاقات‌های ایشان در مجلس را از طریق صداوسیما پخش می‌‌‌‌کردیم تا دشمن فکر کند که آیت‎الله در تهران است. در یکی از عملیات‌ها از نزدیک شاهد بودم که آقای هاشمی در منطقه قدم می‌زد و ناگاه هواپیمای عراقی بالای سر ایشان ظاهر شد. فاصله هواپیما به قدری نزدیک بود که ما خلبان عراقی را می‌دیدیم. با این حال بالای خاکریز رفت تا خودش از نزدیک شاهد ماجرا باشد و ما به زور ایشان را پایین آوردیم. ایشان هم با همان آرامش همیشگی می‌‌گفت نترسید اتفاقی نمی‌افتد.

 

درباره شایعه تشریفات یا غذای متفاوت از رزمنده‌ها نیز باید بگویم آقای هاشمی از همان غذایی می‌خورد که باقی رزمندگان و افراد حاضر در منطقه می‌خوردند. این حرف‌ها دروغ محض است. نمی‌‌دانم ناراحتی دشمنان از محبوب بودن آیت‌الله به چه اندازه است که درباره این مسائل جزئی نیز شایعه درست می‌کنند. زمانی که در تهران بودیم و کار آیت‌الله در مجلس طول می‌کشید، شب را در همان مجلس می‌خوابیدیم. در آن موقع هیچ وقت به ما نگفت که چه غذایی می‌خورد که ما برایش فراهم کنیم. همیشه ما با امکانات موجود غذای مختصری برای ایشان غذا تهیه می‌کردیم. من در طول این مدت یک بار هم ندیدم دستور بدهد که فلان غذا را برای من فراهم کنید. در مجموع می‌خواهم بگویم که آقای هاشمی خیلی ساده‌تر از این حرف‌ها زندگی می‌کردند.

 

صحبت دیگری درباره آیت‌الله مطرح می‌ کنند که ایشان نسبت به دیگر بزرگان نظام، تعداد محافظان بیشتری داشتند. این حرف تا چه اندازه صحیح است؟

بعد از ترور در سال ۵۸ و بر اساس اینکه ایشان یک بار مورد سوءقصد قرار گرفته است، تعداد محافظان کمی بیشتر بود. به غیر از ترور، علت بعدی تعدد محافظان، تأکید صریح و چندباره حضرت امام درباره حفاظت از آیت‌الله هاشمی بود. در چندباری که به همراه آقای هاشمی به دیدار امام نائل شدیم، شخص حضرت امام(ره) بر محافظت خوب از آقای هاشمی تأکید می‌کردند. چندین بار این جمله را از امام شنیدم که گفتند: «خیلی مراقب آقای هاشمی باشید. از آقای هاشمی خوب مراقبت کنید.»

 

در دهه هفتاد شایعات زیادی مبنی بر زندگی اشرافی آیت‌الله هاشمی در جامعه پخش شد. برخورد و مواجهه آیت‌الله با این شایعات چگونه بود؟

در همان زمان آقای هاشمی بارها اعلام کرد: من دارایی خود را بارها به قوه قضائیه کتبا اعلام کرده‌ام که همه مربوط به قبل از انقلاب است و در طول سال‌های بعد از انقلاب به تدریج کمتر شده است و اگر مایملکی غیر از آن سراغ دارید که برای من است و اعلام نکرده‌ام، مطرح کنید.

 

چون ایشان به عنوان یک شخصیت شناخته‌شده در نظام مطرح بودند، دیگران فکر می‌کردند هرجای شهر ملک و ساختمانی ساخته شود، متعلق به هاشمی یا فرزندان ایشان است که صحیح نیست. در زمانی که مهندس محسن رئیس دفتر بازرسی ویژه بود، سفری به شمال به همراه آیت‌الله داشتیم. در آن سفر بعضی از محافظان گفتند که اینجا در بین معاملات املاک شایعه شده ویلایی به نام فرزندان هاشمی است که از طریق یکی از بنگاه‌داران پخش شده است. با همراهی آقامحسن به صورت ناشناس پیگیری شد و معلوم شد کاملا دروغ است که بعضی برای بازارگرمی و افزایش قیمت منطقه املاک را به فرزندان هاشمی منتسب می‌کنند تا بتوانند اراضی و املاک را گران‌تر به فروش برسانند با این استدلال که مشتری فکر کند در این املاک آینده‌ای وجود دارد وگرنه خانواده هاشمی اینجا سرمایه‌گذاری نمی‌کردند.

 

گریه کردن آیت‌الله را از نزدیک دیده بودید؟

به غیر از دوران جنگ و عملیات خیبر که توضیح دادم، در ایام محرم و فاطمیه و حضور در مراسم روضه‌خوانی اشک می‌ریختند و بی‌تابی می‌کردند. البته این به دلیل شناخت و درک ایشان از زندگی ائمه و مصیبت‌های وارده بر اهل بیت پیامبر بود.

 

برای آیت‌الله فداکاری کردید؟ جایی شد که جان و زندگی‌تان برای آیت‌الله به خطر بیفتد؟

از روزی که در بیمارستان حضور یافتم هرچه در توانم بود را ارائه کردم. اسم این وجدان کاری یا علاقه شدید ما به آیت‌الله هاشمی باشد، فرقی ندارد. سال‌های ۵۷ تا ۷۰ از نظر خطرهای جانی به دلیل شرایط جنگ و ترور نسبت به بقیه سال‌ها خطرناک‌تر بود.

 

درباره شرایط جسمی ایشان در هنگام فوت بگویید. نظر شما که در آن لحظات کنار پیکر ایشان بودید چیست؟

من هنگام غسل و کفن کنار پیکر ایشان بودم و حتی بوسه‌ای بر دستان و پیشانی ایشان زدم. چهره ایشان به قدری آرام و روحانی بود که قابل توصیف نیست. به نظر من با آگاهی‌بخشی به مردم در طول سال‌های اخیر خیال ایشان کمی راحت شد و با خیال آسوده به دیدار حق شتافت. من در زندگی دو بار یتیم شدم. بار اول بعد از فوت پدر و مادرم و بار دوم بعد از فوت آیت‌الله هاشمی. اگر این ۵۶ سال از عمرم را به سه قسمت تقسیم کنم، بیش از دو قسمت آن در کنار آیت‌الله گذشت.

 

 

 

 

 

  • 10
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش