جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۸:۳۸ - ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۰۶۸۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

جک نیکلسون، یک کمالگرای مجنون

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

اگر بخواهیم تاریخ بازیگری را به چند نام محدود کنیم، بدون شک در فهرست‌های اکثر کارشناسان و حتی خوره‌های سینما چند نام مشترک خواهد بود و یکی از آنها کسی نیست جز جک نیکلسون.

بازیگری که امروز هشتاد ساله می‌شود و نامش در سینما با نمایش عنان‌گسیخته اما جذاب جنون و شرارت گره خورده است. بازیگری که نمی‌شود «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، «درخشش»، «محله چینی‌ها» و چندین عنوان دست‌نیافتی تاریخ سینما را بدون حضور او تصور کرد.

 

 

به همین مناسبت، به سراغ آرشیو رفته و گفتگویی خواندنی با نیکلسون را پیدا کرده ایم که شش سال قبل انجام شده. بازیگر کهنه‌کار در این گفتگوی جذاب از تجربیات شخصی و حرفه‌ای و حضورش در سینما می‌گوید:

 

بتمن (تیم برتون، ۱۹۸۹) به یکی از بزرگ ترین فیلم های پرونده ی کاری تان تبدیل شد. حالا که به آن دوران فکر می کنید، چه نظری درباره ی انتخاب نقش جوکر در آن فیلم دارید؟

در همان دوران بازی در بتمن بود که متوجه شدم از نظر حرفه ای دچار نوعی سرگردانی شده ام. بتمن فیلم خیلی خوبی بود و نقش آفرینی در آن محشر بود اما دلم نمی خواست بعد از بازی در آن، در قالب شمایل خل وچلِ جوکر باقی بمانم. به گمانم در تنهایی کلاه خودم را قاضی کردم و بی پرده وضعیت ام را سبک و سنگین کردم. آن وقت تصمیم گرفتم که دلم نمی خواهد مردم به چشم یک احمق به من نگاه کنند.

 

من در فیلم های بزرگی بازی کرده ام، از رهسپار جنوب (جک نیکلسون، ۱۹۷۸) گرفته تا پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته (میلوش فورمن، ۱۹۷۵) یا ایزی رایدر (دنیس هاپر، ۱۹۶۹) اما به نظرم پرونده ی کاری ام در آن دوران از نظر کیفیت افت کرده بود. آن سال ها در فیلم هایی بازی کردم که باید پیشنهاد نقش آفرینی در آنها را رد می کردم.

 

بعد از درباره ی اشمیت (الکساندر پین، ۲۰۰۲) و کنترل خشم (پیتر سگال، ۲۰۰۳) بلافاصله در فیلم باید چیزی در قبال اش بدهی (نانسی مه یرز، ۲۰۰۳) بازی کردید که سومین کمدی پشت سر هم  پرونده ی کاری تان به حساب می آمد. چطور چنین تصمیمی گرفتید؟

واکنش من به حوادث یازده سپتامبر این بود که تصمیم گرفتم مدتی در فیلم های غم انگیز یا انتقادی بازی نکنم. با خودم به این نتیجه رسیدم که دلم نمی خواهد مردم را افسرده کنم یا اینکه آنها را با حال خراب به خانه بفرستم. به همین خاطر تصمیم گرفتم مدتی در فیلم های کمدی بازی کنم و درباره ی این مقوله به مطالعه بپردازم. دلیل هم نمی شود هر بازیگری این کار را انجام دهد چون این تصمیم شخصی من در مقابل آن واقعه بود.

 

با شخصیت هری در «باید چیزی در قبال اش بدهی» چطور ارتباط برقرار کردید؟  این شخصیت از خیلی جهات شبیه به خودتان است…

همان طور با این شخصیت ارتباط برقرار کردم که با شخصیت های دیگر ارتباط برقرار می کنم. تصور شخصی ام این است که بسیاری از شخصیت هایی که نقش شان را بازی می کنم دقیقا شبیه به خودم هستند و به همین خاطر نیازی نیست که برای به تصویر کشیدن آنها بازی کنم. اما بازی در فیلم های کمدی بسیار سخت تر است چون دقت کار باید بالا باشد و انرژی بسیاری هم باید صرف کرد.

 

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

اینکه فقط با نقش آفرینی واقع گرایانه بخواهی به شخصیت جان ببخشی، کافی نیست و از طرف دیگر نمی شود از همان تکنیک هایی که برای بازی در سکانس معمولی استفاده می کنی، بهره ببری. به همین خاطر باید بگویم که از نظر تکنیکی با شخصیت هری ارتباط متفاوت تری نسبت به نقش های دیگرم برقرار کردم.

 

 

از طرف دیگر، نانسی (مه یرز، کارگردان فیلم) در حین نوشتن فیلمنامه خیلی با من حرف می زد. او خیلی دوست دارد نقش را برای هنرپیشه ی مشخصی بنویسد. به همین خاطر فکر می کنم بخش عمده ای از ویژگی های شخصیت هری از دل همان گفتگوهای ما درآمده باشد.

 

 

آیا تحقیق کردید که ببینید وقتی حمله ی قلبی به شخصی دست می دهد، حال او چطور می شود؟

من هیچ وقت دچار حمله ی قلبی نشده  بودم و به همین خاطر باید درباره ی این موضوع تحقیق می کردم. به همین خاطر دست به بررسی موضوع زدم و سختی کارم این بود که باید حمله ی قلبی را به صورت کمیک به تصویر درمی آوردم. در فیلم بهترین شکل ممکن (جیمز ال.بروکس، ۱۹۹۷) هسته‌ی مرکزی داستان، بیماری شخصیت اول است. یکی از نکته هایی که از بازی در آن فیلم یاد گرفتم این بود که برای درآوردن چنین نقش هایی نمی شود کاملا به صورت واقعی بازی کرد  چون هر چه قدر که بر روی بیماری بیشتر تاکید شود، نتیجه کمتر بامزه خواهد بود.

 

 

هر چقدر که بازیگر از نظر گرافیکی و با استفاده از آموزه های متد اکتینگ واقعیت های زندگی فرد بیمار را به تصویر بکشد، تماشاگر کمتر می خندد. به همین خاطر وظیفه ی اصلی من این بود که نقش ام را آن طور که در فیلمنامه آمده بود، به تصویر بکشم، با همان سرزندگی و شوخ طبعی خاص متن. در این فیلمنامه لحظه های تماشایی بسیاری بود چون متن اثری عالی بود که طبق سنت کمدی های کلاسیک آمریکا نوشته شده بود.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

منظورم آثار فیلمسازانی مثل پرستون استرجس، فرانک کاپرا و مایک نیکولز و کارگردانان آمریکایی دیگر از این رده است. احساس شخصی ام این است که آمریکایی ها در ساخت فیلم هایی از این دست مهارت خاصی دارند.

 

در گذشته با کارگردانان بزرگ بسیاری کار کردید که تحت کنترل سیستم استودیویی نبودند. دل تان برای آن روزها تنگ نمی شود؟

به نظرم هنوز کارگردانانی از آن دست وجود دارند. شون پن، جیمز ال.بروکس یا نانسی مه یرز از نظر مستقل بودن دست کمی از باب رافلسون، میلوش فورمن و رومن پولانسکی ندارند. منظورم این است که نانسی خیلی سفت و سخت سر دیدگاه خاص خودش ایستادگی می کند. او خیلی خوب می داند چه می‌خواهد و از این نظر کاملا ذهنی منسجم دارد. به نظرم این سه نفری که ازشان اسم بردند، در کارشان بی‌نظیر هستند.

 

 

نکته‌ی شگفت‌انگیز درباره ی جیمز و نانسی این است که فیلم‌هایشان را طوری می‌سازند که افراد بسیاری می‌توانند آنها را درک کرده و با آنها ارتباط برقرار کنند. این واقعا یکی از دشوارترین کارها در صنعت سینماست.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

روزگاری گفته بودید که از اظهارنظر برخی از منتقدان آمریکایی درباره ی ظاهر فیزیکی تان در فیلم «درباره ی اشمیت» خیلی ناراحت شدید. آیا نظر منتقدان برایتان اهمیت دارد؟

هر حرفی که هر شخصی درباره ی اثری بزند که شما یک از سال از عمرتان را صرف آن کرده اید، برای شما مهم خواهد بود. نکته ی اصلی در این است که کار بازی در فیلم را شروع می کنی و دوست داری که مردم از این فیلم خوش شان بیاید و اگر این اتفاق نیفتد، آن وقت نمی توانی محبوب دل آنها بشوی (می خندد). باید بگویم آدم پوست نازکی هستم که روی پوستم حسابی پینه بسته است. منظورم این است که همیشه متوجه این حالت می شوم اما برایم خیلی سخت است که به چنین نکته ای واکنش نشان بدهم.

 

هنرپیشگان جوان بسیاری هستند که به نظر نمی آید به راحتی شما با حواشی شهرت کنار آمده باشند و از آن لذت ببرند…

راست اش فکر کنم آنها هم دل شان می خواهد که از مشهور بودن لذت ببرند. در مورد من نکته این بود که کمی دیرتر از دیگران به موفقیتی تمام عیار دست پیدا کردم، یعنی وقتی که سی سال را پشت سر گذاشته بودم. تا آن وقت هم پای ثابت فستیوال های سینمایی بودم.وقتی یک آمریکایی شروع به سفر می کند، به اکسیر شگفت انگیزی دست پیدا کرده است.

 

در طی همین سفرهاست که با افراد مختلف، از جمله هنرمندان، از کشورهای سراسر دنیا آشنا می شوی. من به خصوص از این نظر خیلی شانس آوردم و با افرادی مثل برناردو برتولوچی، رومن پولانسکی و میلوش فورمن در جشنواره های سینمایی آشنا شدم.

 

بعد از گذشت یک یا چند سال به آنها گفتم «ببینید، بهتر است که ما شروع به شکل دادن سازوکار اجتماعی خاص خودمان کنیم.» این ماجرا هم شبیه به لذت بردن از کاری است که برای آن از نظر مالی و زمانی سرمایه گذاری کرده اید؛ شما نمی توانید همین طور راکت تنیس یا چوب گلف دست تان بگیرید و بازی کنید، باید زمانی از اوقات فراغت خود را به این کارها اختصاص داده باشید؛ در غیر این صورت وقتی به پنجاه سالگی برسید، واقعا حوصله تان سر خواهد رفت.

 

به نظرم کنار آمدن با چنین حالتی بسیار سخت است. حس من درباره ی وضعیت هنرپیشگان جوان  این است که مرکززدایی از شهر هالیوود به آنها کمکی نکرده است.

 

 

یادم می  آید که من و آنجلیکا هیوستن در دهه ی هشتاد بسیاری از دوستان مان را به مهمانی هایمان دعوت می کردیم و همیشه افراد بسیاری همین طور به لس آنجلس آمد و رفت داشتند. اما از آن روزها به این طرف خیلی سخت شده که جشنی در هالیوود پیدا کنید که واقعا به مقاصد تجاری و حرفه ای برگزار نشده باشد. من خیلی درباره ی پارتی های خودمان سختگیر بودم؛ هیچ وقت هم در خانه ام مهمانی حرفه ای برگزار نکردم.

 

فکر نکنم مدیر برنامه هایم، که یکی از دوستان خوب من هم هست، تا به حال پایش به یکی از مهمانی های خانه ی من باز شده باشد.

 

چرا از مهمانی های حرفه ای خوش تان نمی آید؟

من مخالف پارتی بازی هستم و خیلی زود در زندگی ام به این نکته پی بردم. ببینید، من برای خودم دار و دسته ای ندارم، چون تاثیرات مخرب کارهایی از این دست را به چشم خودم دیده ام، مثلا یکی اینکه مدام می شنوی «آهای، جک، یه کمکی به من می کنی.»  درست نیست که روال زندگی ما این طور باشد.

 

سوای این نکته، هیچ کسی در صنعت سینما پیدا نمی شود که بتواند روبروی من بایستد و بگوید که من به او خیانت کرده ام یا برایش پاپوش دوخته ام. با قاطعیت تمام می گویم هیچ فردی پیدا نخواهد شد. من در طول عمرم هیچ وقت برای هیچ کسی دردسر درست نکرده ام. هیچ وقت هم به خاطر مسائل کاری دوستی را از دست نداده ام.

 

من در فضایِ شهری کوچک بزرگ شده ام و از همان کودکی آموختم که اگر آدم اهل تبانی یا دردسر درست کردن برای این و آن باشد، همه متوجه این خصیصه ی او خواهند شد و تا آخر عمر داغ ننگ روی پیشانی اش حک خواهد شد. به همین خاطر از همان دوران این نکته را آویزه ی گوشم کردم.

 

واکنش های مثبت به فیلم «ایزی رایدر» در جشنواره ی کن سال ۱۹۶۹ بود که زندگی شما را از این رو به آن رو کرد…

حق با شماست، ایزی رایدر من را خیلی ساده تبدیل به ستاره ی سینما کرد. خیلی درباره ی این موضوع صحبت شده اما به نظرم در دنیای واقعی هیچ وقت چنین اتفاقی نمی افتد که شما ناگهان پیش خودتان فکر کنید که «صبر کن ببینم، من ستاره ی سینما شده ام، زندگی ام از حالا یک جور دیگر خواهد بود…»

 

در آن دوران قید ستاره ی سینما شدن را زده بودم. قبل از بازی در ایزی رایدر قراردادی برای کارگردانی یک فیلم سینمایی امضا کرده بودم، به عنوان نویسنده  ای جوان و خوش آتیه شناخته می شدم، مدتی هم بود که در حوزه ی سینما مشغول به کار شده و از این راه زندگی محقّرانه ای برای خودم دست وپا کرده بودم. اما حقیقت ماجرا این بود که آن کاری که دلم می خواست را انجام نمی دادم یا به عنوان بازیگر آن طور که در ذهن ام بود، نتیجه نمی گرفتم. به همین خاطر ایزی رایدر زندگی من را متحول ساخت و بعد از آن متوجه شدم که دلم می خواهد چه کار کنم.

 

اینکه کمی دیرتر از حد معمول به موفقیتی بزرگ در زندگی ات دست پیدا می کنی، ویژگی های خوبی دارد. در این صورت فرصت می کنی که از اشتباه های دیگران درس بگیری، درباره ی احتمال های زندگی ات دیدگاه های قرص و محکمی به هم بزنی و همه چیز را خوب سبک و سنگین کنی. من نمی دانم فردی که یک شبه به موفقیتی عظیم دست پیدا می کند چطور می تواند از حواشی چنین موفقیتی جان سالم به در ببرد.

 

 

به نظرتان نکات منفی دیر به موفقیت رسیدن چیست؟

فکر کنم اگر از دوستانم بپرسید، به شما خواهند گفت که من آدمی خودرأی هستم. مثلا وقتی از جلوی صف طویلی از عکاسان رد می شوم و آنها می گویند «به این طرف نگاه کنید»، بخش اصلی وجود من می خواهد که سرم را پایین بیندازم و بگویم «به من نگید چه کار کنم.» اما این حالت دیگر هیچ وقت بخشی از نوای درون من نخواهد بود.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

به عنوان نمونه این یکی از مشکلاتی است که در ابتدای کار به آن دچار خواهید شد اما بعد متوجه می شوید که چنین حالتی می تواند جنبه ی مثبتی هم داشته باشد. باید بدانید که چقدر خوشبخت هستید؛ اینکه اصلا سزاوار این موفقیت هستید یا خیر بحث کاملا مجزایی است.

 

من وسواس جنون‌آمیزی نسبت به کسب موفقیت و شهرت در زندگی ام دارم. صادقانه بگویم این حالت بعدها در زندگی به سراغم آمد چون در روزهای آغازین آن قدر به من خوش می گذشت که اصلا متوجه نبودم نسبت به چنین مواردی دچار وسواس شده ام.

 

حالا نسبت به این نکته احساس یک کمال گرای مجنون را دارم و خیلی به خودم سخت می گیرم. هیچ وقت هم از وجود چنین حالتی در هنگام خرید در فروشگاه احساس رضایت خاطر پیدا نمی کنم. بیرون از فروشگاه راحت می توانم با وقوع یک فاجعه هم کنار بیایم یا دست کم تظاهر کنم که راحت هستم. اما در داخل فروشگاه دوست دارم فضا را سبک نگه دارم و دوست ندارم طوری رفتار کنم که هیچ کسی حتی نتواند نفس بکشد.

 

 

ولی دلم نمی خواهد که دلقک بازی هم دربیاورم. بعضی ها خواهند گفت که همه ی سینمایی ها این مدلی هستند اما قضیه این نیست. بازیگر بودن یک شغل است و کار بسیار دشواری هم هست.

 

در روزهای آغازین فعالیت  حرفه ای تان در حوزه ی سینما زیاد می نوشتید. آیا آن زمان پیش خودتان فکر می کردید که شاید همین طور در آینده به نوشتن برای سینما ادامه بدهید؟

نه، قرار نبود این طور باشد. از نقش آفرینی های آن روزهایم هم مشخص است. می توانید بازیگر جوانی را ببینید که خود را به در و دیوار می زند تا به چشم بیاید. آن روزها همراه راجر کورمن بودم. خیلی ساده بگویم که دلم می خواست بازیگر شوم و نمی دانستم باید چه کار کنم. می خواهم بگویم که اگر امروز کسی از من بپرسد «چطور وارد صنعت سینما شدی؟» تنها پاسخی که می توانم بدهم این است که «هیچ اشتباهی از من سر نزد.»

 

تا به حال پیش نیامده فردی کاملا بی لیاقت به ستاره ی سینما تبدیل شود. اصلا هم مهم نیست که دیگران درباره ی او چه بگویند. باور کنید وقتی که شما با دقت تمام به ستارگان سینما نگاه کنید، آن وقت متوجه خواهید شد که ستارگان سینما چه ویژگی های مثبتی دارند یا اینکه اصلا خبری از این ویژگی ها نیست. بالاخره هستند آدم های بسیاری که می خواهد افرادی که به درد این کار نمی خورند را به شهرت برسانند.

 

آیا از کار و زندگی تان راضی هستید؟

بله. سینما با من خوب تا کرده. من همیشه از این بخشِ کار در سینما خوشم می آید که مدام فرصت پیدا می کنی با افرادی فوق العاده و دوست داشتنی در تماس باشی. هنوز هم کارهای بسیاری برایم مانده که انجام بدهم. منظورم این است که هیچ وقت این حس در من شکل نگرفته که دیگر کاری برای من باقی نمانده که در سینما انجام بدهم.

 

 

محض نمونه، طی سه سال گذشته تقریبا هر روز سر کار بوده ام، که برای شخصی مثل من غیرعادی است. حالا برخلاف گذشته که فردی کاملا اجتماعی به حساب می آمدم، دعوت نامه های کمتری برایم می آید. بخشی از آن به این خاطر است که مردم پیش خودشان این طور فکر می کنند که «چرا دعوت اش کنیم، اون که بالاخره نمی آد…»  من گوشه گیر نشده ام اما اوقات زیادی را در تنهایی سپری می کنم. هیچ چیز این موضوع هم عجیب یا اشتباه نیست.

 

من عاشق در کنار دیگران بودن هستم. این را از اعضای خانواده ام به ارث برده ام؛ همیشه این طور بوده ام و همیشه هم همین طور باقی خواهم ماند. اما وقتی جوان تر بودم، به محض اینکه یکی دو روز پشت سر هم تنها می ماندم، ترس به جانم می افتاد. با خودم فکر می کردم «پس اونا کجان؟» این روزها در شرایطی از این دست خیلی عادی به کارهای روزمره ام می پردازم.

 

آیا به بازنشستگی فکر می کنید؟

اگر هم به بازنشستگی فکر کنم، هیچ چیزی اعلام نخواهم کرد. فقط خودم را بازنشسته خواهم کرد. آن وقت اگر پروژه ای به من پیشنهاد شود که خوب باشد و دوست اش داشته باشم، شاید قبول نکنم. مسئله این است که پیشنهادهای خوب راه خانه‌ی من را خوب بلدند.

 

 

 

 

donyayetassvir.ir
  • 18
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش