پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۵۶ - ۰۱ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۰۰۳۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

برشی از گفت وگوي منتشرنشده با کیارستمی:

با عنوان خانه‌دوست كجاست دو تا دشمن تراشيدم

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,عباس کیارستمی

یکم تیر ١٣١٩ روز ملاقات اول عباس کیارستمی بود با هستی؛ هنرمندی که جهانی بی‌قاعده داشت و قواعدش در هر رفتار و بازی و اثر مختص همان کار بود؛ هنرمندی که در هر کاری از خودش فراتر می‌رفت و یافته‌ای تازه عرضه می‌کرد. نخستین سالروز تولد عباس کیارستمی امروز در حالی در غیاب او گرامی داشته می‌شود که مدرسه ویژه، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران و خانه هنرمندان ایران مراسم نکوداشتی به یاد این هنرمند پرآوازه برگزار می‌کنند.

 

در این مراسم که ساعت ١٧:٣٠ امروز در سالن استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان گشایش می‌یابد، ضمن سخنان کوتاه مجید رجبی‌معمار، ابراهیم حقیقی و امراله فرهادی درباره او و خاطرات تمام‌نشدنی‌شان از عباس کیارستمی صحبت می‌کنند و سپس فیلمی کوتاه از قسمت‌های مختلف آثار سینمایی این هنرمند به انتخاب امیر اثباتی نمایش داده می‌شود. رونمایی از کتاب «در ستایش زندگی عباس کیارستمی»، دستاورد دیگر این مراسم، حاصل گفت‌وگوی امیر اثباتی و محمودرضا بهمن‌پور با عباس کیارستمی در مدرسه ویژه در ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ است که به همراه آثار گرافیک ایشان، به کوشش امراله فرهادی در ۱۳۲ صفحه گردآوری شده. انتشارات ویژه‌نگار با همکاری انتشارات نظر امروز این کتاب را منتشر خواهند کرد. متنی که در ادامه می‌خوانید، برش‌هایی از این گفت‌وگوی بلند است که مدرسه ویژه در سالروز تولد عباس کیارستمی اختصاصا آن را در اختیار «شرق» قرار داده است. از امراله فرهادي و مهرداد ذوالنور بابت دراختيار قراردادن اين مصاحبه قدرداني مي‌كنيم. البته اصل این گفت‌وگو بسیار بیشتر از آن چيزي است که می‌خوانید.  متن زیر چکیده‌ای از آن است.

 

كيارستمي و گرافيك

محمودرضا بهمن‌پور: در زمینه گرافیک کجا آموزش دیده‌اید؟

عباس کیارستمی: درباره آموزش گرافیک، همه ما خودآموز بودیم! دوره ما دانشکده هنرهای زیبا، رشته گرافیک نداشت و همین‌هایی که الان می‌گفتم، یک نوع خودآموزی بود! [...] من یک‌سری مجموعه کارهای تبلیغاتی کردم برای بانک عمران. آن شخصی که مسئول سفارش فیلم‌های تبلیغاتی بود، می‌گفت: «من کاری ندارم به فیلمت. باید فیلمت را طوری بسازی که بعد از پنجشنبه‌ای که آن را پخش می‌کنیم و جمعه بانک را باز نگه می‌داریم، می‌خواهیم که جلوی بانک ما صف باشد. می‌گفت؛ من کاری ندارم که فیلمت چیست و چطور می‌سازی. کاملا آزاد آزادی؛ اما اگر بعد از پخش فیلم جلوی بانک‌های ما صف نباشد، پولت را نمی‌دهیم! «طبیعتا این یک هشدار بود و کم پیدا می‌شود شما با کسی با این صراحت راجع ‌به مخاطبِ جمع، حرف بزنید. این واقعا هنر است. خب چه چیزی می‌تواند بگوید. شما پولتان را بیاورید به ما بدهید؛ یعنی پیامی در آن نیست، حالا خب راه‌حل‌هایش را پیدا کنید، چه چیزی می‌تواند به شما کمک کند که راه‌حلی پیدا کنید که دیگران را وادار کند پولشان را به شما بدهند. يك روز بارانی که مشغول کار بعد از انجام کارهای تبلیغاتی بانک عمران، برای یک‌سری فیلم کودکان بودم، صفی از مردم را که با چتر و بارانی جلوی بانک عمران ایستاده بودند را دیدم و طبیعتا آن زمان احساس کردم موفق شدم از طریق تبلیغات با مخاطب ارتباط برقرار کنم. من در دوره‌ای اصلا نمی‌توانستم به هنر فکر کنم برای اینکه باید به مسائل معیشتی‌ام فکر می‌کردم، به اینکه چطور پول دربیاورم، چطور اجاره‌خانه‌ام را پرداخت کنم. واقعا این مسائل مهم‌تر از مسائل دیگر بود. اینکه چطور کارم را نگه دارم و از دست ندهم.

 

بهمن‌پور: در جایی اشاره کرده‌اید به اهمیت و ارزشمندی گرافیک و گفته‌اید که‌ ای کاش دانشجوهای رشته سینما، گرافیک هم بدانند و  همچنين به عشق و علاقه عجیبتان به این رشته اشاره کردید و الان هم گفتید که یک طراح گرافیک باید جامعه‌شناسی و روان‌شناسی بداند. ابعاد این شناخت را برای ما تشریح کنید که به چه معناست.

 

تصویر کلی به این شکل است که طراح گرافیک باید اصولی را در حوزه دیزاین بداند و بر مبنای خلاقیت فردی کار کند.

 

چطور باید این امر را تشریح کرد که یک طراح گرافیک باید به حوزه‌ دیگری هم توجه کند و به آن بپردازد؟

کیارستمی: خب، طبیعتا اینجا دوباره تبدیل می‌شود به کلاس‌های مخصوص مدرسه ویژه! و فکر کنم که من زیاد به این جزئیاتش نپردازم؛ ولی می‌توانم بگویم که همه این محدودیت‌ها را صاحب کالا و سفارش‌دهنده برای ما طراحی نمی‌کند، خود نفس کار گرافیک، محدود است؛ یعنی خودش محدودیت می‌آورد. یادم است با یکی از گرافیست‌هایی که الان اینجا نیست، صحبت می‌کردم، به او گفتم؛ داشتم در اتوبان به سرعت می‌رفتم، بر یکی از بیلبوردها مطلبی نوشته شده بود که نزدیک بود باعث تصادف من شود. برای اینکه خواستم آن مطلب را بخوانم و زدم روی ترمز، صدای بوق ماشین‌های پشت سری به من یادآوری کرد که اینجا اتوبان است؛ بنابراین نمی‌دانم این تقصیر را به گردن شهرداری بیندازم یا اداره راهنمایی که این بیلبورد را در خیابان گذاشته‌اند یا به گردن تو به‌عنوان گرافیست بیندازم که این خط را این‌قدر پیچیده‌اش کردی که من باید توقف کنم و باید مثل جدول حلش کنم و بعد بخوانم؛ در‌حالی‌که کار گرافیک ساده‌ترکردن است. محدودیت‌ها صرف محدودیت نیست. شما چگونه می‌توانید پیام‌تان را از طریق امکانات ابتدایی و امکاناتی که موجود است، طوری ارائه دهید که به زمان طولانی و به هزینه‌های طولانی نیازی نداشته باشد؛ بنابراین همه آن برمی‌گردد به همان محدودیت و شناخت امر گرافیک. حالا برایتان خواهم گفت که اپرایی که کار کردم، از کجا آمد.

 

و چطور شد که از طریق کار گرافیک دعوت شدم به ساخت اپرا. اپرایی که نه می‌شناختم و نه تجربه‌اش را داشتم.

 

برایتان می‌گویم که کار گرافیک چه کمکی به من کرد. یک کمی از سؤالتان را جواب دادم که راضی باشید!

 

روايت كيارستمي از پوستر خانه دوست كجاست

امرالله فرهادی: روایت‌های مختلفی درباره پوستر «خانه دوست کجاست» وجود دارد، یک نقاشی از آقای آغداشلو داریم، بعد اتودهایی از آقای ممیز داریم و در نهایت این کار به چاپ رسید.

 

کیارستمی: در واقع ما با عنوان «خانه دوست» دو تا دشمن برای خودمان تراشیدیم...! (خنده حاضران) من جواب قانع‌کننده‌ای اینجا ندارم به‌خصوص که مرتضای عزیزم اینجا نیست تا آنچه گفتیم و شنیدیم را تأیید کند. برای اینکه یک جواب قانع‌کننده بدهم، می‌خواهم بگویم اگر من هم داداش‌زاده  [يكي از كساني كه به كيارستمي سفارش كار گرافيكي مي‌داد]بودم، هیچ اتفاقی پیش نمی‌آمد. اما من داداش‌زاده نبودم! بدبختی اینجاست که ما به‌هرحال ایده‌هایی از قبل داریم و احتمال دارد در جایگاه سفارش‌دهنده خیلی سخت باشیم، بنابراین طبیعتا مرتضی ممیز با دیگران راحت‌تر کار می‌کرد. خودم؛ اگر یک دوست گرافیستی بیاید و به من کار سفارش دهد، طبیعتا قبول نمی‌کنم چون به تجربه این را دریافته‌ام و می‌دانم در ذهن او هم چیزهایی می‌گذرد... داداش‌زاده همه‌چیز را بر عهده ما می‌گذاشت؛ همین‌طور مدیرعامل بانک عمران، ولی می‌گفت من توقعم از نتیجه کار این است. اما من اینجا در این موضوع، نیمچه گرافیستی بودم که دوست داشتم اعتبار و اسم مرتضی ممیز پای پوستر من باشد. اما طبیعتا باید از پس خودم هم برمی‌آمدم که اینجا كمي ساکت باشم، دندان روی جگر بگذارم و دیگر خودم اعمال سلیقه نکنم! بدون شک این جزء اشتباهات من بود. اما بعضی اشتباهات، ناگزیر از رخ‌دادن است. شما وقتی یک ذره در یک حرفه‌ای وارد هستید، آدم سخت‌تری می‌شوید نسبت به اینکه اصلا ندانید یا به اندازه مرتضی بدانید. بنابراین من در بینابین بودم، نه آن‌قدر نمی‌دانستم که چيزي نگویم، نه به اندازه مرتضی می‌دانستم که ساکت بمانم! این به‌هرحال اشتباه من بود.

 

لايه‌هاي چندگانه فيلم‌ساز

امیر اثباتی: نکته کلیدی‌ای که برای خود من بسیار جذاب است و می‌خواهم آقای کیارستمی توضیح بدهند، این است که؛ در کارهای سینمایی شما خیلی وقت‌ها می‌بینیم شما از همان ابتدا، از همان فیلم‌های اول، دارید با خود «مدیوم» کار می‌کنید. یعنی پدیده‌ای که نشان‌هایی دارد مانند: دوربین، تجهیزات، نورپردازی، بازیگر، کارگردان و... و درعین‌حال فرایندی که نگاه کردن و دیدن مسئله اصلی آن است. این نشانه‌ها را در خیلی از فیلم‌های شما می‌بینیم؛ از فیلم «مسافر» که آن نوجوان با عکاسی و با نگاه‌کردن از آن دریچه، جهان دیگری را به وجود می‌آورد. در «مشق شب» همچنان بر حضور دوربین تأکید می‌شود و حضور مؤکدی دارد. در «کلوزآپ» این لایه به لایه بودن، به شکل شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد. در فیلم «زیر درختان» در همان ابتدا بازیگر خودش را معرفی می‌کند و بلافاصله در نقش کارگردان فرو می‌رود و در واقع ما از اینجا به لایه بعدی می‌رسیم. در انتهای فیلم «طعم گیلاس» هم به جایی می‌رسیم که بعد از دیدن فیلم و حوادث یا قصه‌ای که به نمایش درآمده در آخر برمی‌گردیم به پشت صحنه و کاملا این فضا از آن فضای رئال خارج می‌شود. در «باد ما را خواهد برد» هم یک گروه فیلم‌ساز هستند که در واقع به جایی رفته‌اند و مي‌خواهند گزارشی را تهیه کنند. در «شیرین» هم دارد با کل این مدیوم سینما و فیلم‌دیدن کار می‌شود. چیزهایی که دارم می‌گویم را به صورت خیلی آشکار در کارهای شما می‌بینیم. دلم می‌خواهد درباره این دغدغه، این جذابیت‌ها و چرایی‌اش مقداری توضیح بدهید، چون فکر می‌کنم یکی از بخش‌های بسیار جذاب کیارستمی فیلم‌ساز شاید در جهان و برای منتقدان، همین لایه‌های چندگانه و پنهانی‌ای باشد که وجود دارد.

 

کیارستمی: من طبیعتا نمی‌توانم به اینها جواب دهم برای اینکه من خودم هم نمی‌دانستم. یعنی همین الان که تو داری اینها را می‌شماری، می‌گویم خب این از کجا شروع شده؟ از کی اتفاق افتاده؟ اگر یک بار باشد، می‌گوییم تصادفی است، اما حالا که به همه اینها اشاره کردید من می‌گویم نه، اینها تصادفی نیست؛ لابد ریشه‌ای در جایی دارد، ریشه‌اش را همین الان در جایی پیدا کردم که اصلا ربطی به فیلم‌سازی ندارد؛ مربوط به ٢٠ سالگی‌ام است که در آتلیه «هفت» برای علی‌اکبر صادقی کار می‌کردم و او آن دوره عاشق دختری بود شبیه «ناتالی وود» و آن دختر رفته بود و اکبر هر شب ما را دعوت می‌کرد به شام، یک ساندویچ البته! و به سینما برای اینکه فیلم «شکوه علفزار» را ببیند چون این دختر شبیه او بود و هر شب هم در سینما بابت همان فیلم گریه می‌کرد. یعنی جایی از فیلم که می‌رسید، شروع می‌کرد به گریه و این‌قدر این قضیه من را اذیت می‌کرد که به مجردی که فیلم به آن صحنه عاطفی می‌رسید، می‌گفتم اکبر این دروغی است و فیلم است، اما او خیلی عصبی می‌شد از این قضیه، بعد دوباره فرداشب به من می‌گفت موقع تماشای فیلم پیش من ننشین! دوباره ما می‌رفتیم، برای اینکه او ماشین داشت و با ماشین ما را می‌رساند بنابراین وقتی می‌گویم مسئله معیشت بود، اینها همه نشانه‌ای از آن دوره‌ای است که به هرحال آن فیلم دیده‌شده را که دیگر نمی‌شد ببینیم، اکبر عاشق ناتالی وود بود، من که نبودم، اما درعین‌حال با ماشینش ما را تا خانه می‌برد، بد نبود، تحمل می‌کردیم. همیشه این مقاومت را مقابل هرچیزی که من را احساساتی می‌کند، دارم. حالا این اعم از یک آدم مقابل من است، یک سخنران خوب، یک سیاست‌مدار، یک آخوند بالای منبر. به مجرد اینکه می‌بینم کسی از احساسات من سوءاستفاده می‌کند، رها می‌کنم. شاید این جواب سؤال شما نباشد؛ حتما هم نیست اما اگر دنبال ریشه‌هایش بگردیم، قدیمی‌ترین ریشه‌ای که دارم شاید قبل‌تر هم بوده و یادم نمی‌آید؛ مربوط به بیست‌و‌یکی‌دوسالگی‌ام است که من تحمل نمی‌کردم یک فیلم، آدمی را این‌قدر احساساتی کند که اشکش دربیاید و شاید در ناخودآگاه خودم فکر کردم وقتی من هم خودم را به این رسانه رساندم، این فاصله‌گذاری را رعایت کنم و در خیلی از فیلم‌ها مثلا در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» طبیعتا همه به من می‌گفتند ببین آن دوره این‌جوری بود. من می‌گفتم ما داریم این را بازسازی می‌کنیم.

 

بازسازی یک واقعیت هیچ ربطی به خود واقعیت ندارد و این فاصله‌گذاری است که من این را در تعزیه هم رعایت کردم و همه اینهایی که گفتید اگر تعزیه را هم اشاره کنید، به اینها اضافه می‌شود. واقعا خودم نمی‌دانستم. اگر در این سال‌ها کسی لااقل این سؤال را از من کرده بود؛ من جوابی داشتم که به شما بدهم، ولی عجالتا به همین خاطر علی‌اکبر صادقی بسنده مي‌كنم و اینکه من متأثر می‌شدم از اینکه آدمی در سینما اشکش در بیاید، بابت چیزی که کاملا ساختگی است. من خیلی دلم می‌خواهد همیشه به این هنر سینما که خودم درگیرش شد‌ه‌ام اشاره کنم که ما به واقعیت اشراف نداریم. حقیقت قابل دسترس نیست و آنچه داریم می‌سازیم کاملا ساختگی است و در هر دور‌ه‌ای که این امکان وجود داشته، من از این قضیه استفاده کرده‌ام. فکر کنم جواب قانع‌کننده دیگری ندارم. شاید دوره بعدی اگر فرصتی بود، برا‌یتان بگویم.

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 11
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش