جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۸:۴۲ - ۲۵ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۶۴۳۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با مهدي پاکدل به بهانه بازي در کنسرت - نمايش «سي»

رستم در تهران ۹۶!

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مهدي پاکدل
 مهدي پاکدل، کمتر از يک ماه ديگر در نقشي متفاوتي روي صحنه مي‌رود. اين البته عجيب نيست؛ نگاهي به فعاليت‌هاي سينمايي و تئاتري او نشان مي‌دهد که او استادِ ايفاي نقش‌هاي متفاوت است؛ حالا اما در کنسرت- نمايش «سي» که بر‌اساس سه داستان از داستان‌هاي شاهنامه - زال و رودابه، رستم و اسفنديار و رستم و سهراب- از پانزدهم مرداد در مجموعه‌ فرهنگي-  هنري سعدآباد به صحنه خواهد رفت، نقش «رستم» را دارد. خودش مي‌گويد در تلاش است «رستم»ي متفاوت را روي صحنه به نمايش بگذارد. «رستم»ي که در تهرانِ اين‌روزها براي مردم قابل پذيرش باشد. لابد کار سختي در پيش دارد؛ حتي تصورِ بازيگري چون او در اين نقش هم عجيب است؛ به‌ويژه‌آنکه در معدود تجربياتي که در‌اين‌زمينه شده است همواره «رستم» يک شکل و شمايل واحد داشته است. 

به گزارش وقایع،اين کنسرت- نمايش، کاري از همايون شجريان و سهراب پورناظري، تلاشي است جهت بازسازي هويت ملي که با تکيه بر موضوع فرهنگ، هنر و انديشه ايراني با حضور تعدادي از چهره‌هاي موسيقي، نمايش و همچنين انيميشن روي صحنه مي‌رود تا پلي ارتباطي ميان نسلِ امروز و شاهنامه‌ فردوسي باشد. 

 

به نظر مي‌رسد که شما اين روزها بيش از هر زمان ديگري در زمينه‌ تئاتر فعال هستيد؛ همين چند هفته‌ قبل قرار بود تئاتري را روي صحنه ببريد که بنا به دلايلي اين اتفاق رخ نداد و حالا هم که در بخش نمايشي پروژه‌ «سي» حضور داريد. اين انتخاب آگاهانه است؟ 

بله، من سال گذشته در سه نمايش حضور داشتم. «همسايه‌آغا» کار حسين کياني، «افسون معبد سوخته» و بعد از آن هم نمايشي به کارگرداني برادرم حسين پاکدل با نام «کابوس حضرت اشرف». امسال هم با دو تئاتر شروع کردم که متأسفانه اجراي «خانه بوشاسب درازدست» به‌دليل اتفاقات و دلايلي ناخواسته فعلا کنسل شد و به احتمال قوي، مهر يا آبان در سالني جديد روي صحنه مي‌رود. پروژه‌ «سي» هم که هم‌اکنون مشغول تمرين آن هستيم، برايم تجربه‌اي جديد و جالب است. 

 

بخش نمايشي «سي» از شاهنامه وام مي‌گيرد؛ اتفاقي که در تئاتر ايران کمتر رخ داده يا اگر هم تجربياتي انجام شده، چندان موفق نبوده‌اند. ما اين ضعف را هم در بخش صحنه‌اي و هم در بخشِ نمايشنامه مشاهده مي‌کنيم و در اين ميان فقط بهرام بيضايي است که نمايشنامه‌هاي درخشاني را با استفاده از شاهنامه خلق کرده که البته هيچ‌وقت هم امکان اجرا پيدا نکرد. به‌نظرتان اين بي‌توجهي به شاهنامه به چه دليل است؟ ‌

به هر حال در اين سال‌ها تجربياتي توسط کارگردانان مختلف انجام شده و نمايش‌هايي روي صحنه رفته است که تعدادي از آنان نيز تجربه‌هاي موفقي بوده‌اند و خيلي‌هايشان هم شايد به اندازه‌اي قدرتمند نبوده‌اند که در ذهن بماند اما «سي» ويژگي‌هايي دارد که آن را خاص مي‌کند. 

 

اينکه از موسيقي هم بهره مي‌گيرد؟ 

نه به اين خاطر که موسيقي در اين پروژه حضور دارد؛ چون در اين سال‌ها خانم پري صابري نمايش‌هاي متعددي را روي صحنه برد که موسيقي نيز در آن نقشي مهم ايفا مي‌کرده و آقاي رحمانيان هم تجربه‌هايي را در اين سبک و سياق انجام داده است. مي‌خواهم بگويم که اين تجربه، اولين تجربه نيست اما تجربه‌ تازه‌اي است به‌خاطر اينکه از معدود آثاري است که در اين سال‌ها، «شاهنامه» را دست‌مايه‌ کار خود قرار داده است، از موسيقي به شکلِ متفاوتي بهره مي‌گيرد و بخش‌هاي تصويري نيز در آن نقش دارند. از آن‌طرف کساني که در اين پروژه کنار هم قرار گرفته‌اند، مي‌تواند تجربه‌اي متفاوت در اين حوزه رقم بزند. 

 

بله، تجربياتي انجام شده؛ ضمن اينکه به نظر مي‌رسد شاهنامه اثري دراماتيک نيست و بيشتر اثري حماسي است اما مي‌تواند منبعي براي خلق آثار دراماتيک باشد؛ باوجود اين ميزان تجربه‌ اندک در آثار سينمايي و تئاتري، کمي عجيب است. 

 

من برخلاف شما تصور مي‌کنم اثري که فردوسي خلق کرده است، يکي از تصويري‌ترين و دراماتيک‌ترين متوني است که نه‌تنها در زبانِ فارسي که در کل دنيا خلق شده است. تمام لحظاتي که فردوسي خلق کرده، داراي يک کنش نمايشي است. براي مثال فردوسي همان لحظه‌ خنجر زدن رستم به سهراب را چنان سيال خلق کرده و فضايي که ساخته به اندازه‌اي دراماتيک است که خودش مي‌تواند يک نمايش باشد. اين اتفاق در بسياري ديگر از بخش‌هاي شاهنامه نيز مشاهده مي‌شود و مي‌تواند هر تصويرِ کوتاه از آن تبديل به يک نمايش يا حتي فيلم سينمايي شود. نويسندگان مي‌توانند از اين اثر به‌عنوان يک منبع گرانقدر براي خلق استفاده کنند. شاهنامه بي‌هيچ ترديدي، يک گنج است که متأسفانه ما از آن غافل مانده‌ايم و ديگران از آن استفاده کرده‌اند. بسياري از آثار سينمايي و سريال‌هايي که هم‌اکنون در دنيا ساخته مي‌شود و مورد استقبال قرار مي‌گيرد، از همين فضاسازي و تصويرهاي شاهنامه بهره برده است. 

 

اما شاهنامه مثل نمايشنامه‌هاي شکسپير نيست که به‌راحتي آن را روي صحنه برد، نياز به اقتباس و بازنويسي دارد که متأسفانه در ايران کمتر نويسنده‌اي در آن فعاليت کرده است. 

بله، فردوسي، نمايشنامه ننوشته است. برخلاف شکسپير اثري خلق نکرده که در صحنه اجرا شود. چنين قصدي هم نداشته است. او خودش به‌وضوح توضيح داده که هدقش از خلق اثري که بيش از ۳۰ ‌سال روي آن زمان گذاشته، چيست. شاهنامه يک منظومه‌ شعري است، نه درام اما مگر نه‌اينکه مي‌تواند به‌عنوان منبعي غني براي نمايشنامه‌نويسان و نويسندگان مورد استفاده قرار گيرد؟ چرا اين اتفاق کمتر رخ داده است؟ البته من نمي‌گويم نسبت به اين اثر بي‌توجهي شده است.

 

مي‌گويم با توجه به غنايي که در آن وجود دارد، کمتر به آن پرداخته شده و مي‌تواند بيشتر مورد استفاده قرار گيرد؛ در اين ميان چيزي که نقصان آن احساس مي‌شود، اين است که از لحاظ عمومي به شاهنامه توجه کمتري مي‌شود و اين وظيفه‌ هنرمندان است که بتوانند با خلق آثاري تازه و هنري، مردم را با آن بيشتر آشنا کنند. آنان بايد فضايي را ترسيم کنند که مردم نسبت به شناختِ اين اثر، نوعي احساسِ نياز در خود پيدا کنند و با اين گنجينه‌‌ شگرفي که وجود دارد، نزديکي بيشتري احساس کنند. به‌نظر مي‌رسد که خلأيي که هم‌اکنون وجود دارد به‌اندازه‌اي عميق است که بايد خيلي بيشتر از تلاش‌هايي که تاکنون انجام شده، صورت گيرد. 

 

آنچه واضح است اينکه اين روزها ارتباط مردم با ادبيات کهن بسيار کمتر از گذشته است اما همچنان مي‌توان تأثيراتي از شاعراني چون حافظ و سعدي يا مولانا را در زندگي عامه‌ مردم مشاهده کرد اما به نظر مي‌رسد که در اين ميان فردوسي کاملا غريب است. به هر حال زبان فردوسي ثقيل‌تر از هر شاعر ديگري است اما حتي وقتي ميان قشر فرهيخته‌تر يا کساني که انس بيشتري با ادبيات - به‌ويژه ادبيات کهن- دارند هم ناشناخته مانده؛ انگار نوعي هراس از مواجه‌شدن با اين اثر وجود دارد. 

 

من نمي‌توانم پاسخي دقيق به اين مسئله بدهم. بايد فعالان عرصه‌ ادبيات يا حتي جامعه‌شناسان در‌اين‌زمينه اظهارنظر کنند اما به نظر من بخشي از اين مسئله به سياست‌گذاري‌هاي فرهنگي بازمي‌گردد، ما تا ۳۰- ۴۰ سال قبل هنرهايي در ارتباط با شاهنامه داشته‌ايم که هم‌اکنون رو به فراموشي است. «نقالي» در دهه‌هاي گذشته، تأثير بسيار زيادي روي زندگي مردم داشت و مي‌توانست اين اثر را در ميان مردم رواج دهد. نقالي و شاهنامه‌خواني، از جمله هنرهايي بودند که کاملا در زندگي مردم عادي جريان داشتند و در کمال جذابيت، مردم را با شاهنامه آشنا مي‌کرد. در خاطراتِ تمامي پدرهاي ما مي‌توان اين هنر را مشاهده کرد.

 

نقالان، داستان‌هاي شاهنامه را به‌صورت سريالي بيان مي‌کردند و به اين وسيله، هم باعث مي‌شدند تا کسب‌وکار کسي که در آن مکان نقالي مي‌شده، رونق بگيرد و هم مردم داستان‌هاي شاهنامه را پيگيري کنند؛ البته نمي‌توان اين موضوع را نيز ناديده گرفت که در سال‌هاي اخير هجوم رسانه‌ها و فضاهاي مجازي، باعث شده تا بسياري از هنرهاي قديمي ما به‌دست فراموشي سپرده شوند اما نکته درست همين‌جاست؛ سياست‌گذاران حوزه‌ فرهنگ و هنرمندانِ فعال در اين عرصه، در چنين شرايطي بايد راهي پيدا کنند تا بتوانند، همچنان اين هنرها را حفظ کنند و زنده نگه دارند. هم‌اکنون فقط چند نقال در ايران زنده مانده‌اند که دير يا زود از دستشان خواهيم داد و آن‌وقت اين هنر نيز به فراموشي سپرده خواهد شد، مثل بسياري ديگر از آیين‌ها و هنرهاي ما که در طول سال‌ها به‌خاطر بي‌توجهي براي هميشه نابود شد. 

 

چه راهکاري در‌اين‌زمينه به ذهنتان مي‌رسد؛ به‌هرحال همان‌طور که شما اشاره کرديد، بخشي از اين فراموشي‌ها نيز به اقتضاي زمان است و انگار گريزي از آن وجود ندارد. 

اين شرايط در تمام دنيا وجود دارد اما باعث از بين‌رفتن آيین‌ها و سنت‌هايشان نشده است. درست است؛ نمي‌توان انتظار داشت که مردم همچنان از طريق نقالي داستان‌هاي شاهنامه را دنبال کنند اما مي‌شد با آموزش لااقل مانع از بين‌رفتن اين هنر شد و همان‌طور که گفتم به راه‌هايي فکر کرد که اين هنرها در همين زمان براي مردم جذابيت داشته باشد. مرشد ترابي که درگذشتند، استاد بزرگي را در‌اين‌زمينه از دست داديم و ديگر کسي نيست که جايگزين او باشد. اينها همه باعث تأسف است. 

 

درست يا غلط، ما نمي‌توانيم انتظار چنداني از مسئولان داشته باشيم؛ پس مي‌رسيم به خود هنرمندان که شما نيز به بخشي از دلايلِ فعاليت کمتر درباره‌ شاهنامه اشاره کرديد اما فکر نمي‌کنيد اين يک رسالت به دوشِ هنرمندان است که در‌اين‌زمينه فعاليت کنند. 

 

همان‌طور که گفتم شاهنامه، يک گنجینه‌ باارزش است اما درعين‌حال به صحنه بردنِ نمايشي از شاهنامه، کار بسيار دشواري است. وارد شدن به اين مقوله براي خيلي‌ها ترسناک است؛ حتي براي نويسندگان و کارگردانان شناخته‌شده و مؤلف. شما در صحبت‌هايتان به شکسپير اشاره کرديد؛ اتفاقا کارکردنِ نمايشنامه‌هاي او نيز به همين اندازه سخت است. با وجود اين ميزان اجراهاي متعدد و غني‌اي که در سراسر دنيا از «هملت» شده است؛ اگر کارگرداني بخواهد به‌سمتِ اجراي آن برود، بايد جسارتِ زيادي داشته باشد. نمي‌توان سراغِ آثار شکسپير و فردوسي رفت، بدون‌اينکه در سطح بالايي از شعور، سواد و فهم در تئاتر باشي. 

 

اين محدوديت نيست؟ 

حتما هست اما در غير‌اين‌صورت جهان‌بيني تازه‌اي را عرضه نخواهيد کرد. 

 

اما همين‌الان ما حداقل سالي دو يا سه اجرا از همين «هملت» مي‌بينيم؛ چه اجراي دانشجويي و چه اجراي حرفه‌اي. 

اول اينکه اجراي شاهنامه به‌مراتب سخت‌تر از آثار شکسپير است. شاهنامه پر از پيچيدگي است؛ پر از رمز و راز و اسطوره. نمي‌شود وارد اين دنيا شد، بي‌‌اينکه شناخت کافي از آن داشت؛ به‌ويژه آنکه نمونه‌ عيني چنداني نيز درباره‌ آن وجود ندارد و کسي که مي‌خواهد وارد اين عرصه شود؛ به شکل مضاعفي با يک دنياي پرايهام مواجه است؛ درحالي‌که به‌هرحال چندين و چند تجربه – در ايران و دنيا- چه در نمايش و چه در فيلم از اثري چون «هملت» شده است و به‌هرحال مي‌تواند کدهايي به کارگردانِ اثر بدهد. از طرفي در اين سال‌ها «هملت» اسم بزرگي شده است و برخي‌ها فکر مي‌کنند که اگر آن را روي صحنه ببرند، وجود خودشان را در دنياي تئاتر اثبات کرده‌اند. اتفاقا خيلي‌ها هم در اوجِ ناپختگي اين کار را انجام مي‌دهند و فکر مي‌کنند ديگر با اين اوصاف وارد دنياي حرفه‌اي تئاتر شده‌اند که البته کاملا اشتباه مي‌کنند، اين کار آنها درست مثل همان نوجواني است که فکر مي‌کند با کشيدنِ سيگار وارد دنياي بزرگ‌ترها شده است. (خنده) 

 

از «رستم» در اين نمايش مي‌گوييد؟ هيچ فکر مي‌کرديد روزگاري در اين نقش ظاهر شويد؟ ‌

نه واقعا. برايم بسيار جذاب بود که اين اتفاق افتاد و اين پيشنهاد را به من دادند؛ آدم ممکن است به نقش‌هاي متعدد فکر کند؛ يعني براساس فيزيک و سبکِ بازيگري‌اش، نقش‌هايي در ذهن داشته باشد و فکر کند اي‌کاش فلان نقش به من پيشنهاد مي‌شد يا من اين نقش را بازي مي‌کردم اما اينکه بخواهم در نقش «رستم» حضور داشته باشم، کاملا دور از ذهن بود و البته همين جذابيت، اشتياقم به کار را بيشتر کرد. به‌هرحال اميدوارم با متنِ خوبي که خانم ثميني نوشته است و با ايده‌ها و سوادي که آقاي دشتي دارند، بتوان يک رستمِ تازه خلق کرد. ما همه اصرار داريم که اين «رستم» خارج از تمامِ تصاويري باشد که ممکن است در ذهن مخاطب وجود دارد. 

 

اما به‌هرحال مردم از رستم تصوير دارند؛ مهم‌ترين و شناخته‌شده‌ترين شخصيت شاهنامه براي مردم همين «رستم» است و معمولا هم يک مردِ‌ تنومند با فيزيکي خاص در ذهنشان است؛ چطور مي‌خواهيد اين کليشه را بشکنيد. 

 

کار بسيار سختي است. 

 

ترسناک نيست؟ شما مي‌خواهيد نقشي را ايفا کنيد که با تمام ناشناختگي‌اي که شاهنامه و فردوسي در ميانِ مردم دارد؛ اتفاقا بسيار شناخته‌شده است و مردم تصويرِ ذهني دقيقي از آن دارند. 

نمي‌توانم بگويم ترسناک است؛ اتفاقا همين قدم‌زدن در يک دنياي ناشناخته، به جذابيت کار کمک مي‌کند. براي خود من در بازيگري اين کلنجاررفتن با نقش، بسيار ارزش دارد و مهم است. اين شکل کار را بيشتر دوست دارم تا بازي در نقشي که همه‌چيز آن از ابتدا روشن است. شما وقتي يک نقش را سهل به‌دست آوري، تماشاگر هم همان‌طور سهل از شما مي‌گذرد اما زماني که براي يک نقش تلاش کني و به اصطلاحِ تئاتري‌ها، خونِ دلِ نقش را بخوري؛ تماشاگر هم جدي‌تر به قضيه نگاه مي‌کند. 

 

شما هيچ مطالعه‌ قديمي‌اي درباره‌ رستم داشتيد؟ ‌

نه‌چندان؛ شاهنامه را خوانده بودم و کتاب صوتي‌اش را هم کامل گوش داده بودم اما اينکه مطالعه‌اي وسيع روي اين اثر يا شخصيت داشته باشم، خير. 

 

اين «رستم» چه تفاوتي با رستم شاهنامه مي‌کند؟ يک چالش مهم اين است که شاهنامه با تمام غنايي که در حوزه‌ ادبيات دارد، نيازمندِ يک نگاهِ امروزي‌تر است تا طيف وسيعي از مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، اين «رستم» در تهرانِ ۱۳۹۶ مي‌تواند باورپذير باشد؟ ‌

فردوسي در بخش اعظمي از شاهنامه به‌صورت سمبليک و نمادين با موضوعات برخورد مي‌کند و همين، اين فرصت را نيز در اختيار کسي قرار مي‌دهد که قرار است روي آن کار کند. ما قرار نيست در تهرانِ سال ۹۶، پدري را نمايش دهيم که فرزندش را مي‌کشد؛ فردوسي يک وجه نمادين از اين ماجرا را ارائه داده و ما هم مي‌توانيم از همان وجه بهره بگيريم که خانم ثميني به‌خوبي از اين مسئله استفاده کرده و ما هم داريم تلاشمان را مي‌کنيم تا يک فضاي نمادين، سمبوليک و اسطوره‌اي براي تماشاگرِ امروز بسازيم، بدون اينکه دچار شعارزدگي شويم. 

 

اصلا انسانِ امروزي چقدر به اين حماسه نياز دارد؟ 

خيلي زياد؛ بيش از آنچه تصور کنيد. اين سؤال مثل اين است که بگوييم انسانِ امروزي چه نيازي به هنر دارد؟ چه نيازي دارد تا تئاتر ببيند؟ اين حماسه‌ها پر از آموزه‌هاي انساني و اخلاقي هستند که اتفاقا ما در دنياي امروز، بيش از هر زمانِ‌ ديگري به آن نياز داريم. اين تفکر نادرستي است که گمان کنيم دوران اسطوره‌ها گذشته است؛ اتفاقا اين اسطوره‌ها مي‌توانند به زندگي امروز ما کمک بسيار زيادي کنند. 

 

زبان نمايش سخت نيست؟ ‌

اگر خانم ثميني تصميم گرفتند که به اين زبان بنويسند حتما به اين فکر کرده‌اند که براي تماشاگر امروزي ثقيل نباشد اما درعين‌حال بتواند با آن همذات‌پنداري کند و از فضاي شاهنامه دور نشود. 

 

 

 

 

 

  • 18
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش