جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۴:۳۴ - ۲۱ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۵۰۶۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با تازه عروس سینمای ایران؛

حرف‌های بهاره رهنما درباره طلاق از پیمان‌قاسم‌خانی وازدواج با امیرخسرو

بهاره رهنما,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
شبی که همدیگر را در فرودگاه دیدیم فردایش با هم صحبت کردیم، و آقای عباسی موضوع ازدواج را مطرح کردند. ایشان در همان شب در ماشین گفتند من دو سال پیش با شما تماس گرفتم و نشد که با هم همکاری کنیم. خیلی هم این چند وقت که بچه ها باهاتون همکاری می کنند، خوشحال و راضی هستم. ولی الان که دیدمتان می خواهم اگر اجازه دهید برای یک مورد دیگری باهاتون تماس بگیرم.

 این روزها همه‌جا حرف یک  عروسی است. یک عروسی پر سر و صدا. بهاره رهنما که نیاز به معرفی ندارد، بعد از جدایی از پیمان قاسم خانی  برای دومین بار با امیر خسرو  عباسی، کارآفرین شناخته شده ازدواج کرده است.  ازدواجی که انتشار عکس‌های مراسم عروسی آن با بازتاب گسترده‌ای  در شبکه‌های مجازی،  سایت‌ها و خبرگزاری ها روبرو شده است. هر آنچه که می‌خواهید درباره زندگی جدید بهاره رهنما و همسرش بدانید، می‌توانید برای اولین بار در گفتگو با ایده‌آل بخوانید:

 

ربع قرن با پیمان قاسم خانی زندگی کردم

ما تقریبا دو سال بود که جدا شده بودیم. اما به خاطر اینکه پریا در ایران بود و آن شرایط عجیب و غریبی که در فضای مجازی وجود داشت، سعی کردیم خیلی در خبرها قرار نگیریم. الان تقریبا دو سال است که خبر طلاقمان را رسما اعلام کرده ایم و کاملا جداشده ایم؛ بنابراین در واقع چهار سال از جدایی من و پیمان قاسم خانی می گذرد. من هیچ وقت تنها زندگی نکرده بودم. قبل از ازدواج در خانواده ای تقریبا  پرجمعیت، پدر، مادر، خواهر و برادرم زندگی می کردم.بعد هم که بلافاصله در سن پایین ازدواج کردم.

 

هیچ وقت زندگی مجردی و دانشجویی را تجربه نکردم. ۲۳ سال با پیمان قاسم خانی بودم که ۲۰سال آن را در عقد و ازدواج بودمو سه سال هم قبل از ان دوران نامزدی بود. تقریبا رابطه مان ربع قرنی طول کشید و من با خانواده ایشان بزرگ شدم، بنابراین جدایی برایم خیلی سخت بود، به خصوص که همزمان با رفتن پریا از ایران شد. با وجود اینکه من همیشه سعی کردم زن قوی باشم و این را زا مادرم یاد گرفتم که باید یک زن قوی باشد، بسازد. امید داشته باشد و ... ولی با این وجود رفتن پریا خیلی بهم احساس تنهایی عمیقی داد. من اصولا ادمی هستم که از تنهایی می ترسم و احساس عدم امنیت دارم. با توجه به همه این ها یک سال بعد از جدایی ام به این نتیجه رسیدم من آدم زندگی مشترک هستم و نمی توانم تنها زندگی کنم. تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم و دوستان نزدیکم را در جریان گذاشتم.

 

این برند باعث آشنایی مان شد

بهاره رهنما,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

تقریبا همان زمان که جدا شده بودم، دو سال پیش آقای عباسی یک بار با من تماس گرفتند و برای تبلیغات مارک های آرایشی و بهداشتی یشان با من صحبت کردند. من هم گفتم باید با مدیر برنامه هایم صحبت کنید. ظاهرا کمی تند صحبت کرده بودم. آقای عباسی هم بهشان برخورده بود و دیگر تماس نگرفتند و اصلا هم دیگر با سلبریتی ها کار تبلیغاتی نکردند. بعدها به من گفتند من وقتی که با تو که انقدر به نظر خوش اخلاق می آیی صحبت کردم و دیدم اینقدر جدی صحبت کردی با خودم گفتم اگر خوش اخلاقشان این بود بهتر است کلا بیخیال کار با سلبریتی‌ها شوم. دوباره بعداز تقریبا یک سال و نیم از طرف شرکتشان با من برای همان همکاری تبلیغاتی تماس گرفتند و یادآوری هم نکردند که قبلا با من تماس گرفته بودند. دیگر آقای عباسی خودشان جلو نیامدند و ایشان هم مدیرشان را فرستادند. آقای لاچینی با من قرارداد بستند و  چند تیزر هم ساختیم.

 

اینها همه گذشت تا اینکه همین شبهای قدر امسال من در مشهد بودم؛ من خیلی به امام رضا(ع) ارادت دارم. برای همین من همیشه ماه رمضان  یا شب های قدر یا دیگر مناسبت‌های مذهبی این چنینی مشهد هستم. همان زمان بدون اینکه من اطلاع داشته باشم، آقای عباسی به همراه همان همکارشان آقای لاچینی در مشهد بودند. من خیلی دلم گرفته بود. یک عکس هم از خودم گرفته بودم.

 

آقای عباسی هم آن عکس را می‌بیند و متوجه می شود که من هم مشهد هستم. حالا ببینید قسمت چطور پیش رفت. پرواز من جا به جا شد و باقی قصه. در فرودگاه  آقای لاچینی و آقای عباسی من را دیدند و آمدند و سلام علیک کردند. من هم ایشان را به چهره نمی شناختم و آن تماس هم اصلا یادم نبود و بعدها ایشان برای من تعریف کردند. وقتی به تهران رسیدیم ماشین من در یک پارکینگ دیگر مانده بود و ایشان لطف کردند و من را تا ماشینم رساندند. این شروع آشنایی ما شد که خیلی زود هم به ازدواج انجامید.

 

پدر و مادرم از ازدواج مجددم می ترسیدند

 شبی که همدیگر را در فرودگاه دیدیم  فردایش با هم صحبت کردیم،  و آقای عباسی موضوع ازدواج را مطرح کردند.  ایشان در همان  شب در ماشین گفتند  من دو سال پیش با شما تماس گرفتم  و نشد که با هم همکاری کنیم.   خیلی هم این چند وقت که بچه ها باهاتون  همکاری می کنند،  خوشحال و راضی هستم. ولی الان که دیدمتان می خواهم اگر اجازه دهید برای یک مورد دیگری باهاتون تماس بگیرم.

 

چون الان زیارت امام رضا (ع) هم بودم  به دلم افتاده و فکر می کنم باید باهاتون صحبت کنم. من باز فکر کردم یک پروژه کاری است و اصلا فکر نمی کردم بخواهند پیشنهاد ازدواج بدهند. فردایش زنگ زدند و گفتند من در زندگیم خیلی اهل برنامه ریزی هستم و همه کارهایم تا امروز با برنامه ریزی بوده و امسال قصد ازدواج دارم. زیارت امام رضا (ع) که رفتم  از ایشان خواستم خودشان آدم درست و مناسب سر راهم بگذارند؛ چون شما هم شب های قدر آنجا بودید و همدیگر را دیدیم توکل می کنم و این طور شد که از من خواستگاری کردند  و خواستند در یک هفته جوابشان را بدهم که قصد ازدواج دارم یا نه. چون ایشان فقط دنبال رابطه برای ازدواج بودند.

 

من هم فکرهایم را کرده و قبول کردم بیشتر و جدی تر آشنا شویم. هفته بعد من با مادرم صحبت کردمو گفتم مامان یک اقا هستند با این شرایط و من دو سالی است دورادور بابیزینس ایشان آشنا هستم و می‌خواهند شما را ببینند. مادر و پدرم این قدراز ازدواج دوباره من می ترسیدند که مادرم گفت من اصلا نمیتوانم ایشان را ببینم و قبول نکردند. به من گفتند اصلا این که دوباره قصد ازدواج داشته باشی، اشتباه است و ما خیلی نگران هستیم. یکی، دو بار با پریا صحبت و مشورت کردم و در این فاصله هم ایشان یکی، دوبار امدند و با مادرشان رستوران رفتیم و معاشرت بیشتر شد. جالب است که این پروسه من را به این نتیجه رساند که این مدل ازدواج سنتی شاید درست تر است.

 

بهاره رهنما,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

اتفاقا چند روز پیش با امیرخسرو حرف می زدیم، موضوع مان همین بود که ما دقیقا مثل پدر و مادرهایمان به سبک سنتی ازدواج کرده ایم؛ یعنی کاملا به قصد ازدواج آشنا شدیم و بالافاصله خانواده ها را در جریان گذاشتیم و خواستگاری اتفاق افتاد. بعداز  آن طی یکی، دو هفته من مادرم را راضی کردم و امیر خسرو به دیدن مادر و پدرم آمد. خدا را شکر او یک ویژگی بسیار مثبت دارد و آن هم این است که خیلی تاثیر خوبی روی دیگران می گذارد و از این ویژگی در کارش هم استفاده می کند.

 

برای همین روی پدر و مادر من هم در همان اولین دیدار تاثیر بسیار خوبی گذاشت و در همان برخورد مادر و پدرم عاشقش شدند. آشنایی ما مثل قصه ها اتفاق افتاد و برای هر کس تعریف می کنم،  می گوید مگر یک همچین چیزی ممکن است. حتی مادرم باورش نمی شد و می گفت تو حتما از یکی دو سال پیش با ایشان آشنا بودی و باید زودتر به ما می گفتی و من قسم خوردم که زودتری در کار نیست.

 

داستان گردنبند الله

این گردنبند الله هم که همه جا گردنم است، داستان خودش را دارد. روزی که در مشهد داشتیم می رفتیم که عقد کنیم، امیر گفت من وارد نیستم و  سال پیش ازدواج کردم و الان نمی دانم رسوم چه جوری است. من باید سر عقد چیزی به تو بدهم. من گفتم اگر خواستی یک هدیه بده؛ چون خانم ها که همه بالاخره از طلا و جواهر بدشان نمی آید. ولی گفتم خودت را اذیت نکن. من یک گردنبند الله داشتم که گم شده بود. سر راه گفتم طلا فروشی بایستد . همه گفتند دیر شده، عاقد منتظر است. گفتم من یک چیزی گم کردم و این جا دیدم. باید بخرم. پریدم سریع این را خریدم به جای آن که گم شده بود. امیرم گفت چقدر خریدی و چرا به ما نگفتی.

 

گفتم همین جوری و او هم گرفت و گذاشت بین وسایلی که دستش بود. چند دقیقه بعد دیدم  یک پیامک واریز پول برایم آمد. گفتم خدایا قرار نبود کسی برای من پولی واریز  کند. سر عقد این گردنبند را درآورد و گردنم انداخت. من هم زیر لب گفتم این را که من خودم خریدم. گفت نخیر، پولش واریز شد.

 

گردنبند جدای همه هدایایی که گرفتم  بیشتر از هر چیزی برای من ارزش دارد. حرم هم خیلی حال و هوای خاصی داشت . شبستانی آنجاست که همه عروس و دامادها آنجا می روند. اتفاقا عاقدی هم که ما را عقد کرد خیلی حرف قشنگ زد. خیلی از احترام در زندگی مشترک گفت و تاکید کرد زن و شوهر ها در دعوا نباید به مادر و پدر  هم توهین کنند می گفت حجاب واقعی حجاب قلب است.

 

مهریه ام راسر عقد بخشیدم

 ما در مهریه و برگزاری مراسم و همه چیزهای دیگر دوستانه با هم تفاهم کردیم؛ چون امام رضا(ع) ما را به هم رساند. اگر من یک روز زودتر برگشته بودم، اگر در فرودگاه تنها نبودم. اگر ایشان آن زمان مشهد نبودند و هزار اگر دیگر، قطعا این ازدواج به این سرعت سر نمی گرفت. ما هم همه چیز را ساده و دوستانه برگزار کردیم. من با مهریه موافقی نیستم و خودم مهریه‌ای نداشتم و فقط یک چیزی برای شگون نوشتیم. از طرفی همسرم این قدر برای زنان و حقوقی شان احترام قائل هستند که خودش تمام حقی و حقوق قانونی من مثل حق طلاقی، حق کار و... را به من داد. به من گفت چرا من چیزی را که برای دخترم و خواهرم میخواهم، نباید برای زنی که همراهم است، بخواهم.

 

بهاره رهنما,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

جالب است که ما فکر می کنیم   مردهای مذهبی باید نگاهشان به زن خیلی سنتی باشد. اما من الان می بینم شوهرم و مردهای مذهبی دیگر انگار به زن نگاهی امروزی تر و پر سخاوت تری دارند. ما به نیت حضرت علی (ع) یک عددی به عنوان مهریه نوشتیم، اما چون من خودم عقیده ندارم به امیر خسرو گفتم از الان تا همیشه این مهریه به تو بخشیده است. ما زندگی مشترک را ساده و راحت شروع کار کردیم.

 

البته امیر از نظر زندگی کاری موفق است و من خودم موقعیت کاری خوبی دارم و شاید سختی شروع زندگی خیلی ها را نداشتیم. اما سختم نگرفتیم. البته من اصلا دوست نداشتم با مرد بی پول ازدواج کنم ؛ چون می گفتم من در یک سنی هستم که میخواهم زندگی در سطح نرمالی داشته باشم, اما اهل تجمل و چیزهای غیر عادی هم نیستم. امیر خسرو هم ادم موفقی است و موفقیتش هم برای من ارزش دارد.

      

 

 

setarehnews.ir
  • 19
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۲۴
در انتظار بررسی: ۳۴
غیر قابل انتشار: ۴۰
جدیدترین
قدیمی ترین
عزیزم
یاد بگیریم تو زندگی هم دخالت نکنیم. ایشالا خوشبخو بشین عزیزم
انشاالله خوشبخت شی .....
مبادکتون باشه براتون خوشبختی آرزو میکنم
مبارک
خیلی خوشگلی تو بهاره جووون خوشبخت بشین الهی
مبارکشون باشه . خوشختی حق همه است . همیشه خوشحال باشید. لطفا با تنگ نظری پیام نگذاریم .خوشحال باشیم از خوشحالی این بانوی ایرانی.با احترام
والا دخترش الان بايد ارداج ميكرد
حرفی ندارم واقعا
حرفی ندارم واقعا...
بیا تو هم گمشو
حرفی ندارم واقعا...
چقدر بد
والا نمیدونم چی بگم انشالا ک خوشبخت شن ولی اینکه بعضی ها تو نظرات شود میگن بعد ازبیس سال جداشدن چرااا اصلا درست نیست شاید این بیس سال بخاطر بچش تحمل کرده وگرنه آدم وقتی ی زندگی نامه ادامه بده باید تموم کنه چون ب نفع هیچ کدوم نیس واین ازدواج مجدد ایشون هم نه زشته وایرادی داره من ازاین خانم طرفداری نمیکنم چون زیاد پای فیلم نمیشینم درکل گفتم اینم واسه کسایی ک میگن طرفدارش وپاچه خاری میکنه
والا نمیدونم چی بگم ...
منم ساناز
آفرين ب اين بانو . ب نظرم هيچ زني نبايد تنها بمونه و متاسفانه اين موضوع در بين زنان ايراني رواج داره ك بعد از طلاق يا فوت همسر سابقشون تنها ميمونن در حالي كاري خلاف شرع نيست
از عکس های عروسی که منتشر کردی معلوم بود اصلا به تجمل اهمیت نمیدی. شما که با معرفی آرایشگر و عکاس و شرکت تشریفات و ... حتی در روز عروسی خودت هم داشتی بیزینس می کردی. نمیدونم شما چرا نمیتونید روراست باشید باید حتما با دورویی برخود کنید.
به نظرم نمی رسه بسیاری از کسانی که به عنوان مثلا هنرمند خوانده می شوند زن زندگی یا همسر مناسبی برای زندگی باشند مخصوصا این که قید و بند های اخلاقی در زندگی های بازیگری رها می شود.
بعد از بیست و چند سال زندگی مشترک مگه میشه جدا شد وااا
بعد از بیست و چند سا...
درسا چرت پرت نگو الان همه دمده که جدا بشن
بعد از بیست و چند سا...
اره
بعد از بیست و چند سا...
خاک برسرت کنن با این طرز فکرت عقب افتاده بدبخت
حسودیتون میشه چون تو کف ی دونه ش موندین ...مبارکش باشه ایشالا خوشبخت شنن
موندم از چیه تو خوشش اکمده اه ا ه
بازم یه عکس جدید انار به دست؟۱!!!!
یه جوری میگه ازدواج سنتی خوبه خب معلومه شما تو سن چهل سالگی اونم برای بار دوم دیگه عجیبه به سبک جوونا عاشق بشی
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش