شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۴۲ - ۲۵ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۶۵۰۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

کیانوش عیاری: اين فيلم را برای بيداری مسئولان ساختم

کيانوش عياري,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

در اوج روزهاي پرالتهاب و سخت زلزله بم، براي ساخت يک فيلم عازم شهري شد که مردمانش روزهاي سختي را مي‌گذراندند، اما هدف ديگري داشت؛ اينکه آب خوش از گلوي مسئولان مرتبط با زلزله پايين نرود؛ فيلمي که ابعاد فاجعه‌بار زلزله را بيشتر نمايان مي‌کرد و مثل تمامي فيلم‌هاي کيانوش عياري برآمده از واقعيتي است که اطرافمان مي‌بينيم.

 

«بيدار شو آرزو» ديده نشد و شايد هدفي که عياري مدنظر داشت محقق نشد، اما هنوز هم بسياري از آن به‌عنوان يکي از فيلم‌هاي تأثيرگذار سينماي ايران صحبت مي‌کنند. بهانه گفت‌وگو با عياري، زلزله بزرگ و فاجعه‌باري است که همه را در بهت فرو برده است و بار ديگر از عدم آمادگي لازم در مواجهه با چنين رويدادي صحبت مي‌شود. اينکه «بيدار شو آرزو» در روزهاي سخت زلزله بم چطور ساخته شد و هدف عياري از ساخت اين فيلم چه بود، قطعا خواندني است. شما را به خواندن اين گفت‌وگو دعوت مي‌کنيم.

 

‌سال‌ها از ساخت فيلم «بيدار شو آرزو» مي‌گذرد؛ فيلمي که ١٣ سال ديده نشده و شايد در شرايطي بحراني مثل اين روزها بيشتر از فيلمي صحبت مي‌شود که با هدفي خاص ساخته شد و اکرانش مي‌توانست تأثيرگذار باشد... .

زماني که «بيدار شو آرزو» ساخته مي‌شد، فکر نمي‌کردم فيلمي است براي اکران عمومي. فکر مي‌کردم اين فيلم بايد بتواند محرکي براي خمودگي ذهن مسئولان فراموشکار در ارتباط با زلزله باشد.

 

ايران روي يکي از مخوف‌ترين خطوط زلزله دنيا قرار دارد و اين نکته‌اي است که متأسفانه فراموش مي‌کنيم. زماني که «بيدار شو آرزو» در جشنواره فيلم فجر جايزه گرفت، روي سن تالار وحدت خطاب به مسئولاني که در سالن حضور داشتند گفتم که اين فيلم براي نمايش در سينماها و جشنواره‌ها ساخته نشده، فيلم را ساختم که آب خوش از گلوي مسئولان پايين نرود، اما عملا اين فيلم را کسي نديد.

 

آن زمان دوست نداشتم فيلم اکران عمومي شود، چون به نظرم فيلم دردناک‌تر از خود زلزله است. تنها يک‌بار شبکه مستند اين فيلم را در دوران وقوع زلزله ورزقان در استان آذربايجان‌شرقي نمايش داد، اما در حالتي مهجور نمايش داده شد، چون هيچ‌کس خبر نداشت قرار است پخش شود. بنابراين مي‌شود اين‌طور گفت که اين هدف و آب خوش از گلوي مسئولان پايين‌نرفتن به‌واسطه اين فيلم عملا نقش بر آب شد، چراکه شرايطي براي ديده‌شدن فيلم به‌وجود نياوردند، من که نبايد اين کار را انجام بدهم، ديگران بايد اين شرايط را ايجاد کنند که مسئولان اين فيلم را ببينند.

 

اين‌طور نباشد که زلزله‌اي در بم، ورزقان و حالا اين زلزله که نمي‌دانم اسمش را بايد چه بگذارم؟ زلزله غرب کشور؟ اين زلزله عجيب و کم‌سابقه که هم‌زمان در نقاط مختلف جغرافيايي دور از هم وقوع آن حس شده؛ مثلا در بخش‌هاي مياني و شرقي ايران اثري از آن نباشد، اما در پاکستان، کويت، مصر يا ترکيه حس شود!

 

 

‌با اين‌همه فکر مي‌کنيم اين فيلم هم مثل باقي فيلم‌هاي شما  اگر در زماني که بايد، ديده مي‌شد طبعا مي‌توانست اثرگذاري بهتري داشته باشد، اما اين روزها بسياري از لزوم پخش آن از رسانه‌اي مثل تلويزيون صحبت مي‌کنند. نظر شما چيست؟

البته من با نمايش اين فيلم يا پخش از تلويزيون با توجه به بحراني که چندروزي است به وجود آمده مشکلي ندارم و مخالف نيستم، اميدوارم اين اتفاق بيفتد يا اکراني داشته باشد، اما شايد الان مصرفش به اندازه چيزي که من هدف‌گذاري و آرزو کرده بودم نباشد، چراکه مي‌خواستم اين فيلم مانع از اين شود که آب خوش از گلوي مسئولان مرتبط با زلزله يا حوادث غيرمترقبه پايين برود. الان اگر نمايش داده شود چه سود؟ ضمن اينکه تأکيد مي‌کنم اميدوارم نمايش داده شود يا پخش شود.

 

 

‌برگرديم به ١٣ سال پيش، در روزهاي زلزله بم، ايده ساخت «بيدار شو آرزو» چطور به ذهنتان رسيد، قرار بود چه قصه‌اي روايت کنيد؟

زلزله طبس در ٢٥ شهريور سال ٥٧ رخ داد و من چند روز بعد، براي ساخت يک فيلم مستند به‌تنهايي به مشهد رفتم، در مشهد، مهدي صباغ‌زاده را پيدا کردم و پرسيدم مي‌تواني همراهم باشي که تنها نروم؟ با دوربين ١٦ ميلي‌متري و تعدادي نگاتيو به سمت طبس رفتيم و در آنجا توانستيم با ارتش هماهنگ کنيم و با هليکوپترهاي شونوک دوملخه همراه با تيم امدادگر به سمت محل زلزله رفتيم و فيلمي مستند ساختم به اسم «بر مفرش خاک خفتگان مي‌بينم».

 

اين عنوان از يک قصيده از رباعي خيام است. ادامه اين مصرع اين است «در زيرزمين نهفتگان مي‌بينم، چندان‌که به صحراي عدم مي‌نگرم، ناآمدگان و رفتگان مي‌بينم». فيلم در سالگرد زلزله، سال ٥٨ نمايش داده شد. در زلزله طبس چيزي ديده بودم که ذهنم را تسخير کرده بود، روزي پيرمردي را ديدم روي يک کپه خاک خيلي طولاني و منظم، مثل خاکريز براي چيده‌شدن ريل راه‌آهن نشسته بود.

 

اين خاک حاصل خراب‌شدن ديوارهاي کوچه‌اي بود که حول‌وحوش ٣٠٠متر طول آن بود و بر اثر خراب‌شدن ديوارها، خاک‌ روي هم ريخته شده بود. احساس کردم پيرمرد فکور است، علتش را پرسيدم و گفت: «زمان زلزله پسرم رفت نان بگيرد که ناگهان زلزله شد، مي‌دانم آن زمان در کوچه بود و نشستم و فکر مي‌کنم پسرم کجاي اين کوچه و کجاي اين خاک است؟» با پيرمرد صحبت کردم مبني‌بر اينکه پسرت چندساله بود؟ قدش چطور بود؟ آيا اصولا آدم عجولي بود يا آرام راه مي‌رفت؟ در آن ساعت زمان شلوغي نانوايي بود يا خلوتي؟ به اين دليل اين سؤال‌ها را مي‌پرسيدم که با يک مهندسي تخمين بزنم که ممکن است پسرش پشت اين خاک طولاني ناشي از ريزش ديوارهاي طرفين کوچه کجا پنهان شده باشد؟ بعد با جواب‌هايي که پيرمرد داد، به پاسخي رسيدم و جايي در ذهن من بود حدود ٢٠ متر آن‌ورتر از جايي که پيرمرد نشسته بود.

 

رفتم از استان معين آذربايجان‌شرقي يک لودر گرفتم آوردم و حدودي را که حدس مي‌زديم ممکن است پسرش مدفون باشد کنديم و چند بيل که زده شد جنازه پيدا شد و پيرمرد پسرش را شناسايي کرد. چند دقيقه گريه کرد و بعد جنازه بيرون آورده و دفن شد. تصميم گرفتم روزي روزگاري اين لحظه را به فيلم برگردانم. اين موضوع را با خودم داشتم که زلزله بزرگ بعدي که در ايران رخ داد، زلزله رودبار بود. آن زمان فکر کردم اگر بلافاصله بعد از وقوع زلزله به سراغ ساخت اين فيلم بروم، ممکن است اين‌طور برداشت شود مثل يک آدم فرصت‌طلب، از وقوع يک فاجعه ملي استفاده مي‌کنم که فيلمي بسازم.

 

بنابراين کوتاه آمدم و نساختم. وقتي آقاي کيارستمي فيلم «زندگي و ديگر هيچ» را ساخت و اکران شد، ديدم فرصت‌طلبي نکردند. متأسفانه فرصت ساخت فيلم در زلزله رودبار را از دست دادم. به انتظار وقوع يک زلزله بزرگ ديگر نبودم. ولي زلزله بم در سال ٨٢ رخ داد، در همان لحظات اوليه که مطلع شدم زلزله‌اي به اين وسعت رخ داده، تصميم گرفتم قطعا به بم بروم.

 

 

‌دقيقا هم‌زمان با ساخت سريال «روزگار قريب»...

بله. آن زمان در حال فيلم‌برداري سريال «روزگار قريب» بوديم، کار را تعطيل کردم. آقاي رجبي پذيرفت در فيلم حضور داشته باشد و خانم بهناز جعفري هم به ما ملحق شد و با قطار راهي کرمان شديم. درست در ششمين روز وقوع زلزله راهي بم شديم. غير از موضوعي که از سال ٥٧ زمان وقوع زلزله طبس در ذهنم بود، تعدادي عکس هم بعد از زلزله بم در مطبوعات ديده يا چيزهايي خوانده بودم، ازجمله اينکه برادر يک دختربچه، زير آوار خانه‌شان محبوس شده بود و راهي به بيرون نداشت و اين دختر از طريق روزنه‌اي که در بخشي از ديوار وجود داشت، مي‌توانست به برادرش آب و غذا برساند و حتي در هواي سرد دي ماه نيم‌تنه بالاي برادرش را با پتو پوشانده بود، کنار جنازه مادر، پدر و ديگر برادر و خواهرانش... حتي تصور چنين موقعيتي وحشتناک است.

 

علاوه بر اين مطالب، چند عکس ديده بودم ازجمله عکس مردي که دو بچه جان‌باخته‌اش را روي دو دستش مي‌برد، ضمن اينکه آن مهندسي طبس هم انگيزه اصلي براي حرکت به سمت بم بود. شب در قطار، آقاي رجبي از اينکه قرار است با چه صحنه‌هايي فيلم را شروع کنيم پرسيد، همه اين موضوعات را برايش تعريف و سعي کردم نظمي به موضوعات پراکنده ذهنم بدهم و اين اتفاق افتاد و در نهايت «بيدار شو آرزو» ساخته شد.

 

 

‌چرا «بيدار شو آرزو»؟

زمان ساخت فيلم سه ‌بار به بم رفتيم و هر بار ٣٠،٣٥ روز آنجا مي‌مانديم و بعد برمي‌گشتيم، علت برگشت‌هاي ما اين بود که برخي بچه‌ها و خودم فشار روحي رواني بسياري به‌خاطر بودن در آن محيط داشتيم. البته دفعه سوم هم به دليل اينکه پولمان ته کشيده بود، برگشتيم. در يکي از اين سفرها به قبرستان رفتيم و در آنجا مردي حدود ٤٠ساله را ديدم که با عصبانيت دستش را به قبر مي‌کوبيد و فرياد مي‌کشيد: «آرزو بهت مي‌گم بلند شو» و سر بچه‌اي که مرده بود، فرياد مي‌کشيد، به نظر مي‌رسيد ديوانه شده... خلاصه اين فيلم را آنجا براي خودم تثبيت کردم و بعد اين صحنه را هم گرفتم.

 

جايي در فيلم هست که مهران رجبي شب‌هنگام که جنازه‌ها را پيدا مي‌کند و در کنار آتشي که روشن است، به اين پنج، شش جنازه نگاه مي‌کند و عين همان حالت را به او گفتم اجرا کند و بدون توجه به آدمياني که اطرافش هستند اين ديالوگ را تکرار کند، آرزو بهت مي‌گم بيدار شو... اين شد خاستگاه اسم فيلم.

 

 

‌آقاي عياري، مدت‌هاست بحث تشکيل کميته‌اي براي بررسي فيلم‌هاي توقيفي باعث شد تا بار ديگر پرونده اين فيلم‌ها به جريان بيفتد و سرانجام بار ديگر با ليستي از فيلم‌ها مواجه شديم که هنوز هم مشخص نيست چه سرانجامي پيدا خواهند کرد. «خانه پدري» در گروه هنر و تجربه روي پرده خواهد رفت؟

«خانه پدري» يک بار در سال ٩٣ در گروه سينمايي هنر و تجربه و به مدت دو روز نمايش داده شد، اين اتفاق گواه بر اين است که نمايش اين فيلم در گروه هنر و تجربه درست نيست. اين گروه سينمايي چهار سينما دارد که در سال ٩٣ دو سينماي آن نيز متعلق به حوزه هنري بود و حوزه اعلام کرد سينماهايش را در اختيار اين فيلم نخواهد گذاشت. فيلم در سينما کوروش نمايش داده شده و در١٠ سانس در دو روز در سالن ٣٥٥نفره نمايش داده شد.

 

آن زمان دلواپسان تهديد کردند اگر بعد از دو روز اکران، يعني پنجشنبه و جمعه، فيلم شنبه از اکران برداشته نشود، وزير را استيضاح خواهيم کرد و ايشان دستور دادند فيلم از اکران برداشته شود. بنابراين با توجه به تجربه يک بار نمايش فيلم در اين گروه سينمايي، نمايش اين فيلم به اين شکل درست نيست. احتمالا حوزه باز هم سينماهاي خودش را در اختيار فيلم قرار نخواهد داد، بار ديگر فيلم در سينماهاي محدودي اکران خواهد شد و باز هم با تهديد فيلم از پرده پايين کشيده مي‌شود.

 

بعد هم مسئولان مي‌گويند از شر اين فيلم خلاص شديم، آن را اکران کرديم اما شرايط برايش فراهم نبود و از نظر ما فيلم آزاد شد. نمي‌دانم تعداد فيلم‌هاي توقيفي چند تا است مثلا اگر ١٥ تا است مي‌گويند با اکران خانه پدري شد ١٤ فيلم توقيفي و به اين شکل صورت‌مسئله پاک مي‌شود. حتي در جلسه‌اي که پيش از اين مبني‌بر اکران فيلم داشتيم، موضوع شرط سني براي اکران فيلم مطرح شد که پذيرفتم. اگرچه پذيرفتم اما به‌نظرم کار عجيبي است. چرا بايد شرط سني گذاشته شود؟ چه کسي مي‌تواند اين موضوع را کنترل کند؟ و خودشان خوب مي‌دانند گذاشتن شرط سني تبديل به يک عنصر تبليغي مي‌شود.

 

 

‌موضوعي که به نظرم توقيف «خانه پدري» را عجيب‌تر مي‌کند، اين است که هر روز اخبار ناگوار و دلخراشي در شبکه‌هاي اجتماعي دست به دست مي‌شود، اخباري از جنس چيزي که در فيلم مي‌بينم اما «خانه پدري» بعد از سال‌ها هنوز هم به‌زعم بسياري نبايد ديده شود!

بله، تلقي اين است که شايد ساخت اين فيلم محصول دولت است، فجايعي که هر روز در گوشه‌وکنار اين کشور رخ مي‌دهد؛ اينها که خواست ما نيست اتفاق مي‌افتد. اما توليد چنين فيلم‌هايي انگار جزئي از اراده ماست و ما چنين اراده‌اي را نمي‌خواهيم به  رسميت بشناسيم.

 

بهناز شيرباني

 

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 19
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش