پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۳۵ - ۱۵ آذر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۹۰۳۹۸۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

بهروز افخمی:

از من بر نمی‌آید مثل علی حاتمی فیلم بسازم

بهروز افخمی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بهروز افخمی نامی‌ست که یادآور آثار ماندگاری در سینما و تلویزیون است. در کارنامه هنری او نقاط عطف فراوانی وجود دارد که بعضی از آنها چه بخواهیم و چه نخواهیم نام او را در تاریخ سینمای پس از انقلاب ثبت می‌کنند. شاید به قول خودش کمی هم خوش‌شانس بوده ولی او کارگردانی مؤلف و دارای دیدگاه و زبانی شخصی در سینماست و با اینکه در بسیاری از گونه‌ها و قالب‌های مختلف کار کرده همواره نگاهش مشخص و معرفی‌کننده سبک و سیاق خویش است. او همچنین اولین کارگردانی است که وارد گود سیاست شده و به‌عنوان نماینده مردم تهران در ششمین دوره مجلس شورای اسلامی، از نزدیک با مسائل سیاسی- فرهنگی سر و کار داشته است. افخمی تجربه‌اندوزی‌‌های مختلفی داشته؛ با ساخت آثار متفاوتی از آثارکمدی و جدی گرفته تا سریال (که این روزها مصادف است با سالگرد ساخت مجموعه کوچک جنگلی).

 

  همه شما را به‌عنوان کارگردانی می‌شناسند که در گونه‌ها و ژانرهای مختلفی در سینما و تلویزیون فعالیت داشته و دارد. درباره تئاتر چه نظری دارید؟

من همیشه تماشاگر تئاتر بودم. مخصوصاً در این چند سال اخیر به تشویق همسرم، مرجان شیرمحمدی بیشتر به دیدن تئاتر روی آوردم اما تا پیش از این هیچ سررشته‌ای از تئاتر نداشتم. من از طریق تکنیک سینما یعنی تدوین فیلم کارم را شروع کردم و فارغ‌التحصیل تدوین هم هستم و در کنار آن به داستان و داستان‌پردازی هم علاقه‌مندم؛ خیلی اهل داستان خواندن و فیلمنامه نوشتن هستم اما در تئاتر هیچ تجربه‌ای نداشتم.

 

   چه تفاوت‌هایی بین سینما و تئاتر می‌بینید؟ دوست دارید روزی کارگردانی تئاتر را هم تجربه کنید؟

من هیچ‌وقت وسوسه نشدم برای اینکه کارگردانی تئاتر بکنم. همیشه تماشاگر بودم اما هرگز به کارگردانی تئاتر نزدیک نخواهم شد. علتش هم این است که خب من همان طور که گفتم به‌عنوان تدوینگر کار کرده‌ام و یکی از مهم‌ترین چیزهایی که یک تدوینگر یاد می‌گیرد، این است که لحنی یکدست و روان را از ابتدا تا انتهای یک فیلم حفظ کند. ما یاد می‌گیریم که از بین برداشت‌های مختلف، برداشت‌هایی را انتخاب کنیم که با یکدیگر می‌خوانند و می‌توانند یکدستی را به وجود بیاورند.

 

طبیعتاً زمانی هم که من شروع به‌کارگردانی کردم، باز با همین رویکرد کارم را شروع کردم. چیزی که همیشه موقع دیدن یک نماش من را اذیت می‌کند، این است که یک نمایش هر بار به یک شکل اجرا می‌شود و این خصوصیت تئاتر است ولی برای آدمی که وسواس فنی داشته باشد و به‌صورت یک تدوینگر تربیت شده باشد، تحمل این موضوع بسیار سخت است.

 

  پس می‌توان گفت که به یک شکل، در سینما حاکم اصلی کارگردان است ولی در تئاتر بازیگر.

بله درست است. همین است که می‌گویند کارگردان موقعی که تئاتر شروع می‌شود، می‌میرد و من همیشه خواه ناخواه از موضع یک کارگردان سینما به نمایش نگاه می‌کنم و تحمل اینکه چرا نمی‌توانم اجرا را کنترل کرده و در اختیار بگیرم برایم بسیار سخت است.

 

   شما چندین بار از ممیزی و نظارت به‌عنوان یکی از عوامل مرگ سینمای ایران یاد کردید. با توجه به اینکه در تئاتر هم ممیزی بشدت برقرار است، می‌توان این گفته را درباره تئاتر هم تعمیم داد؟

 فکر نمی‌کنم ممیزی درباره تئاتر به شدت سینما باشد. یعنی در آن اجراهایی که من تاکنون دیده‌ام به نظرم آمده ممیزی آنقدر سفت و سخت نیست که راجع به سینما هست و شاید هم به خاطر این است که تماشاگرانش محدودند.

 

   البته بستگی به کارگردانش هم دارد.

صددرصد؛ در سینما هم همین‌طور است. ولی مثلاً کارگردانی مثل دکتر رفیعی که هم در تئاتر و هم در سینما آدم بسیار معتبری است، در تئاتر می‌تواند با جنگیدن، نمایشی مثل«یرما» را بدون سانسور، یعنی عین متنی را که لورکا نوشته و شاملو ترجمه کرده است، به روی صحنه ببرد ولی در سینما هر چقدر هم که بجنگد، نمی‌تواند این کار را کند.

 

   شما در فیلم‌های خودتان از تئاتر تأثیر گرفته‌اید؟

بله خب. مثلاً یک سکانسی در «عروس» هست که بخشی از اجرای مکبث را در آن می‌بینیم؛ فلاش‌بکی است که در آن ابوالفضل پورعرب که زمانی دانشجوی تئاتر بوده، دارد در نقش مکبث بازی می‌کند. به‌طور کلی من اگر تأثیری هم از تئاتر گرفته باشم، بیشتر از طریق دیدن فیلم‌هایی بوده که از روی تئاترها ساخته شده‌اند و کمتر از طریق دیدن خود نمایش‌ها بوده است. البته مواردی هم بوده که تئاتر به‌طور مستقیم بر من تأثیر گذاشته، مثل اجرای قدیمی دایره گچی قفقازی که فکر کنم سال ۵۸ بود و آقای هاشمی و خانم تسلیمی و گروه بزرگی از بازیگران در آن بازی می‌کردند.

 

صحنه‌های باشکوهی داشت و خیلی گرم و زنده هم اجرا شد. یا مثلاً قبل‌تر از آن شاید سال ۵۴ بود که نمایشی بود به نام «داستانی نه تازه» به‌کارگردانی داریوش فرهنگ که آن را هم مهدی هاشمی بازی می‌کرد و از اولین بازی‌هایش بود. خیلی از آن نمایش خوشم آمد. بعدها که از آنها سراغ متنش را گرفتم، گفتند که اصلاً متن را نداریم و گمش کرده‌ایم.

 

   آن موقع چند ساله بودید؟

۱۹ ساله و تازه دانشجوی مدرسه تلویزیون و سینما شده بودم.

 

   یعنی در اوج آن سنی که شما قبل‌تر هم گفته‌اید مخاطبان اصلی سینما را تشکیل می‌دهند، یعنی کودکان و نوجوانان و جوانان و بیشترین تأثیرگذاری سینما روی این دسته از افراد است.

از ۲۵ سال به بالا. اصلاً آمار نشان می‌دهد که تماشاگران خیلی کم می‌شوند و با ارزش­ترین تماشاگران هم زیر این سن هستند.

 

   یعنی می‌شود فیلمی جدی ساخت که مخاطبش کودک و نوجوان باشد؟

مسلماً. بهترین فیلم‌های زندگی ما را در نظر بگیرید؛ مثلاً «بچه‌رزماری»، «پدرخوانده»، «دکتر ژیواگو» یا فرض کنید «قصه‌های عامه‌پسند» که به ما نزدیک‌تر است؛ همه اینها را بچه‌ها بهتر از ما می‌فهمند؛ یعنی یک بچه ۱۲، ۱۳ ساله تمام این روابط را می‌فهمد و هیچ‌چیز کم ندارد، مگر اینکه از لحاظ هوشی عقب‌افتاده باشد وگرنه کاملاً می‌تواند با این فیلم‌ها ارتباط برقرار کند و نکته این است که بهتر از بزرگسال‌ها این کار را می‌کند.

 

یعنی یک آدم ۴۰ ساله هر فیلمی را که ببیند، بعد از یکی، دو روز فراموش می‌کند و آن فیلم نمی‌تواند شخصیت و زندگی آن فرد را عوض کند و آن آدم هم نمی‌تواند آن قدر فیلم را جدی بگیرد که مثلاً بر اساسش آینده‌اش را طراحی کرده و تغییر دهد ولی فیلم‌های بزرگ می‌توانند با بچه‌ها یک چنین ارتباطی برقرار کنند و علتش هم این است که تماشاگر حتی اگر کم سن و سال هم باشد، همان قدر فیلم را جدی و با ارزش دنبال می‌کند که خود فیلم ممکن است جدی و با ارزش باشد. فیلم اگر خیلی هم با ارزش باشد ولی برای یک پیرمرد به نمایش دربیاید مثل این است که تلف شده است چون به هر حال آن پیرمرد زندگی خودش را کرده است.

 

   لازم است که بازیگرهای تئاتر، سواد و تکنیک سینما را هم بشناسند و به اندازه قاب تصویر عادت کنند؟

نه من فکر نمی‌کنم. حتی در مورد یک بازیگر بزرگی مثل چاپلین، او هیچ وقت تکنیک سینما را خیلی درست یاد نگرفت؛ یعنی اگر به او می‌گفتند که چه لنزی باید برای این سکانس استفاده کنیم، می‌گفت نمی‌دانم؛ برای همین هم در فیلم لایم‌لایت، یک فیلمسازی مثل رابرت آلدریچ رو به‌عنوان دستیارش گذاشتند تا کارهای تکنیکی را اداره کند.

 

چاپلین فقط در مورد بازیگری توقع داشت همه چیز مرتب سر جایش باشد و او کارش را شروع کند و دیگر آنقدر برایش مهم نبود که مثلاً زاویه دوربین چقدر است و مسیر حرکتش از کدام سمت است و اصل مطلب برایش این بود که به‌عنوان یک بازیگر تمام­‌قد بتواند بازی درستی انجام دهد و کارهای باارزشی هم از همین طریق ارائه داده است.

 

   ورود بازیگران سینما به تئاتر را چگونه می‌بینید؟

حقیقتش من اغلب اجراهایی که با بازیگران سینما به روی صحنه رفته را ندیده‌ام. حدس می‌زنم که اشکال صدا داشته باشند. برای اینکه در سینما مخصوصاً الان که دیگر امکانات صدابرداری بسیار پیشرفته و حساس شده، از بازیگر می‌خواهیم که صدایش را بلند نکند و همان لحن و صدای طبیعی‌اش را داشته باشد. بنابراین بیشتر این بازیگرها وقتی به روی صحنه می‌روند معلوم می‌شود صدایشان تقویت نشده و آمادگی قرارگیری روی صحنه را ندارند.

 

این‌که وجود بازیگران چهره سینما باعث افزایش مخاطب در تئاتر و فروش بالاتر کار می‌شود، شکی نیست و آنقدر تئاتر ما فقیر است که حالا بد نیست از این راه هم که شده، درآمدی داشته باشد. از طرفی ما بازیگران تئاتر زیادی هم داریم که بیکار هستند و فرصت بازی حالا به هر دلیلی به آنها نمی‌رسد و وجود بازیگران سینما کار را برای آنها سخت‌تر هم کرده است.

 

به‌نظر من نباید به موضوع صنفی نگاه کرد. خب هر کسی که بازیگر و علاقه‌مند بوده و استعدادی هم در این زمینه، از خود نشان داده باشد حق دارد بخواهد چه در سینما و چه در تئاتر بازی کند و هر جا که امکانی برایش به وجود آمد، خود را ارزیابی کرده و نشان بدهد. نکته دیگر هم این است که یک کاسه کردن همه بازیگرهای سینما هم درست نیست؛ یعنی بعضی بازیگران سینما با ارث پدری و نمی‌دانم پول دادن برای بازی نقش اول، به سینما وارد شده‌اند که خب قطعاً جرأت ورود به صحنه تئاتر را ندارند و اگر هم بیایند می‌فهمند چه اشتباهی کرده و فرار می‌کنند. بعضی‌ها هم خیلی شانسی وارد سینما شده‌اند؛ مثلاً عده‌ای در دهه ۷۰ از خالی بودن سینما استفاده کرده و جایی برای خود باز کرده‌اند.

 

آنها هم حتماً سر و کله‌‌شان در تئاتر پیدا نمی‌شود و اگر هم پیدا شود خیلی زود اوت می‌شوند. بنابراین بازیگرانی از سینما به تئاتر می‌آیند و ماندگار می‌شوند که واقعاً بازیگرند و استعدادش را هم دارند، منتها اول از سینما شروع کرده‌اند. به‌نظرم نباید حساسیتی روی این زمینه وجود داشته باشد و همان‌طور هم که گفتید به سوددهی در تئاتر نیز کمک می‌کنند.

 

   پس چگونه می‌توان سطح مردم و تماشاگران را بالا برد تا به کمدی بهتر بخندند و برای فیلم‌های بهتری هم به سینما بروند؟

برای چه باید چنین اتفاقی بیفتد؟ هر کس در همان سطحی که می‌فهمد، باید فیلم ببیند. شما از کجا می‌دانید که یک بچه‌ ۱۰، ۱۱ ساله از اخراجی‌ها مثل یک کسی که تازه دارد کمدی می‌بیند، نمی‌خندد؟ و چه عیبی دارد؟ یعنی اصلاً کسی که تجربه‌اش در دیدن فیلم کمدی، کم و محدود بوده، برایش دیدن فیلمی مثل اخراجی‌ها خیلی هم جالب و خنده‌داراست. شما چرا باید این را بد بدانید یا این فکر را بکنید که سطح کسی را بالا بیاورید؟ همین آدم ممکن است چند سال دیگر با دیدن فیلم‌های بیشتر و بهتر در این ژانر، دیگر از اخراجی‌ها خوشش نیاید و به آن نخندد.

 

   یکی دیگر از موضوعاتی که درباره‌اش می‌خواهیم با شما صحبت کنیم این است که شما دو اثر نیمه‌کاره را از کارگردان‌هایی دیگر به پایان رسانده‌اید و خودتان هم فیلمی دارید که نیمه‌تمام مانده است. اینکه فیلمی را از کارگردانی دیگر به دست بگیرید و تمام کنید چه حسی دارد؟ چون شما بسیار متفاوت با کارگردان اولی فیلم‌ها را به پایان رسانده‌اید؛ مثلاً در فیلم «جهان‌پهلوان‌تختی» فیلم را پس از مرحوم حاتمی کامل به سبک و سیاق خود برگرداندید؛ به‌نظرتان بهتر نبود که به کارگردان اصلی فیلم وفادار می‌ماندید؟

نمی‌توانستم. از من بر نمی‌آید مثل علی‌ حاتمی فیلم بسازم. من باید مطابق سلیقه و توانایی‌های خودم عمل کنم.موقعی هم که ساخت فیلم نیمه‌تمام حاتمی به من پیشنهاد شد، اولاً به‌خاطر علاقه‌ای که به او داشتم و به خاطر اینکه فیلم‌هایی که گرفته، به‌عنوان آخرین کارش، به یک نوعی یادگاری بماند و دیده شود، ساخت فیلم را پذیرفتم و از همان اول هم به این فکر نکردم که می‌توانم استایل علی حاتمی را تقلید کنم. واقعاً قلم سینمایی حاتمی منحصر به خودش است و فکر کردم فیلمی درباره‌ فیلم ناتمام علی‌ حاتمی و کوشش‌هایی که برای تمام کردنش می‌شود، بسازم که عملاً شبیه به فیلم‌های کارآگاهی شد.

 

اما در مورد سریال «کوچک‌جنگلی» ماجرا به‌گونه‌ای دیگر بود. زمانی که من مدیر فیلم و سریال شدم، فیلمنامه به تشکیلات فیلم و سریال آمد. ناصر تقوایی پایه‌ کار خود را بر یک رمانس تاریخی به‌ نام «مردی از جنگل» نوشته احمد احرار قرار داده بود. این کتاب اصلاً ارزش سندیت ندارد و تنها ممکن است به‌عنوان یک پاورقی در مجله‌ای و در دوره‌ای چاپ و خوانده شده باشد، ولی کسی آن را مأخذ ارزشمندی برای ساخت فیلمی تاریخی به حساب نمی‌آورد.

 

تقوایی بدون توجه به این مطلب، تمام ماجراهای این رمانس را که پر از غلط و کاملاً خیالی و افسانه‌پردازانه بود، مبنای فیلمنامه‌اش قرار داده بود. این فیلمنامه در طول ۲ سال به‌دست یک گروه کارشناس قوی بازنویسی می‌شد که خود تقوایی هم خیلی از این گروه تشکر می‌کرد و دائماً اظهار و تأکید می‌کرد که من دارم از اینان درس یاد می‌گیرم؛ از بهروز ماکویی تا مهرزاد مینویی و سیف‌الله‌ داد یا محمدرضا جوزی که الان در دانشگاه‌های امریکا مشغول تدریس است. این‌ها همه‌شان اشکالات تاریخی تقوایی را به او یادآوری کرده و حتی از لحاظ دراماتیک هم کمکش می‌کردند.

 

از آن طرف، مقدمات ساخت سریال به‌صورت تولیدی، یعنی از لحاظ صنعتی داشت فراهم می‌شد و این کار را انصافاً تقوایی با وسواس خیلی زیادی از لحاظ فنی انجام می‌داد. او یک زمینه و پایه‌ای درست کرد که چه به‌لحاظ لوکیشن‌هایی که انتخاب کرده بود و چه از نظر وسایل فنی و صحنه‌ای، کاری اصیل و درست انجام شود و این بعدها به ما خیلی کمک کرد و با وجود اینکه ایرج رامین‌فر طراح سریال کوچک جنگلی است و خیلی از کارها را خودش بدون تکیه بر میراث تقوایی انجام داده، اما آنچه که تقوایی فراهم کرده بود هم خیلی به ما کمک کرد.

 

در عین حال، همین وسواس تقوایی در زمینه آماده شدن برای فیلمبرداری به یک جایی رسید که ما دیدیم این با استانداردها، بودجه و امکاناتی که ما برای ساخت این سریال در نظر گرفته بودیم، اصلاً که جور درنمی‌آید هیچ، شاید با معیارهای هالیوودی هم باز خیلی کند و با راندمانی پایین پیش می‌رود. در این حد که فیلمبرداری شروع نمی‌شد و هی ۶ ماه، ۶ ‌ماه و ۳ ‌ماه، ۳ ماه عقب می‌افتاد و این ۲سال طول کشید؛ یعنی از بهار سال ۶۲ که فیلمنامه به تلویزیون پیشنهاد شد تا بهار سال ۶۴. در این مدتی که کار عقب افتاده بود، بودجه‌ مصرف شده بود، چون گروه استخدام شده بودند و در ۶ ماه آخر شاید ۱۲۰ نفر داشتند حقوق می‌گرفتند. با معیار قیمت‌های امروز یک چیزی در حدود ۱۰ میلیارد تومان خرج شده بود و هنوز یک فریم هم فیلم گرفته نشده بود. 

 

بعد از این هم که فیلمبرداری شروع شد، حدود یک ماه فیلمبرداری مداوم انجام شد در حالی که بعضی روزها حتی یک نما هم گرفته نمی‌شد و بعد که ما رفتیم برای اینکه اوضاع را وارسی کنیم، دیدیم که کلاً یک چیزی حدود ۶ دقیقه فیلم مونتاژ شده از یک فیلمبرداری یک ماهه می‌توان فراهم کرد. این‌ها را به‌خاطر این می‌گویم که ناصر تقوایی گفته بود که ما سواد نداشته‌ایم و تاریخ نمی‌فهمیدیم و یک میرزاکوچک‌خان متشرع می‌خواستیم. برای همین هم این سریال را از او گرفتیم. به نظر می‌آید به کلی یادش رفته که واقعاً چه اتفاقاتی افتاده؛ من میرزاکوچک‌خان متشرع نمی‌خواستم؛ میرزا متشرع و حتی یک چیزی بیشتر از آن بوده است.

 

در تاریخ هم معروف است که او مدام استخاره می‌کرده و این چیزی است که اسناد تاریخی آن را ثبت کرده‌ و بر آن صحه می‌گذارند که یکی از ایرادهای شخصیتی میرزا کوچک‌خان این بود که به محض اینکه به یک موضع تردیدآمیز می‌رسید، استخاره می‌کرد. ما میرزاکوچک‌خانی متشرع نمی‌خواستیم و اصلاً کاری به این موضوع نداشتیم و هیچ سفارشی هم در کار نبود؛ ما اصل هدف‌مان این بود که از لحاظ تاریخی، کاری معتبر و اصیل ارائه بدهیم، یعنی آن چیزی که واقعاً در تاریخ اتفاق افتاده را نشان بدهیم. فیلمنامه تقوایی پر از غلط‌های فاحش تاریخی بود.

 

مثلاً در آن، یک شخصیتی به‌نام «گائوک آلمانی» از همان اول داستان در قهوه‌خانه‌ای با میرزا آشنا شده و بعد از دعوایی که میرزا در آن تیر می‌خورد، او را بر دوشش انداخته و از آنجا فراری می‌دهد. نکته‌اش این است که گائوک آلمانی، که یک آنارشیست جذاب و شخصیتی عجیب و غریب و واقعی در تاریخ است، اصلاً در آن زمانی که در داستان تقوایی، میرزا در قهوه‌خانه دعوا می‌کند، در گیلان نبوده و تا ۲، ۳ سال بعد هم به آنجا نیامده است؛ گائوک به همراه انقلابیون بلشویک وارد بندر انزلی شد و بعد به میرزا کوچک‌خان پیوسته و با او هم‌پیمان گشت.

 

نکته‌ دیگر هم این است که در تمامی عکس‌هایی که از میرزا و گائوک موجود است، میرزا چیزی حدود یک متر و نود سانت قد دارد و گائوک با قیافه‌ای بور، دست بالا بگیریم، قدی حدود یک متر و ۶۰ سانت دارد. این آدم چطور توانسته میرزا را با این قد و وزن بر دوشش انداخته و از قهوه‌خانه متواری دهد؟! موضوع دیگر این بود که تقوایی اصلاً هم حاضر نبود دستمزدی به احمد احرار بدهد؛ حتی اشاره‌ای هم به‌ نام او نکرده بود. 

 

من بعدها وقتی که برای کارگردانی رفتم، فهمیدم که شباهت‌های فیلمنامه تقوایی به رمانس احمد احرار در حد کپی‌برداری صحنه به صحنه است و این‌طور نیست که مثلاً یک خط کلی از آن داستان مورد اقتباس قرار گرفته باشد و با وجودی که قبل‌تر هم به تقوایی گفته بودند که برو و احرار را راضی کن و از دستمزد فیلمنامه‌نویسی خود چیزی هم به او بده یا حداقل به اسمش اشاره‌ای کن، هیچ کدام از این کارها را نکرد. من هم متوجه وسعت این اقتباس و عمق کاری که تقوایی کرده بود، نبودم. چون مدیر فیلم و سریال بودم و آنقدر وقت نداشتم تا با دقت داستان احرار را بخوانم.

 

بعد که برای کارگردانی آن را خواندم، دیدم که اصلاً نمی‌شود اسم احمد احرار را نبرد و ما در تیتراژ اسم او را اضافه کردیم. حالا این اهمیتی نداشت؛ مهم این بود که رمان احرار به هیچ وجه ارزش تاریخی نداشته و در حد یک پاورقی برای سرگرم کردن مخاطبان آن دوران مطبوعات ایران است و اگر قرار باشد منشأ یک کار بزرگ و گران‌قیمت قرار بگیرد، اول باید غلط‌های تاریخی‌اش را اصلاح کرد.

 

   و بعد خودتان روی فیلمنامه کار کردید؟

بله. من و احمد مرادپور ۳، ۴ ماهی دائماً مشغول بازنویسی فیلمنامه بودیم و بعد که فیلمبرداری شروع شد باز هم این کار شبانه‌روزی ادامه داشت. بعضی صحنه‌ها را هم امرالله احمدجو نوشت.

 

   دوباره سمت تئاتر می‌آیید؟

به‌عنوان تماشاگر بله، ولی به‌عنوان یک کارگردان نه؛ من کسی نیستم که حاضر باشد با شروع اجرایش بمیرد! (می‌خندد)

 

مهدی جیرودی

 

iran-newspaper.com
  • 13
  • 7
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش