سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
۱۸:۴۶ - ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۷۵۷۹
هنرهای تجسمی

روایت هنرمند ایتالیایی از حضور در ایران

ریکاردو ماتلاکاس,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی
ریکاردو ماتلاکاس گفت: ایده نهایی پرفورمنس‌آرت‌های‌ام در کشور مقصد شکل می‌گیرد و من ایده اولیه‌ام را با متریال‌های همان کشور پرورش می‌دهم.

به گزارش هنرآنلاین، ریکاردو ماتلاکاس هنرمند ایتالیایی است که در کشورهای مختلفی در سراسر جهان به اجرای پرفورمنس‌آرت پرداخته است. او که تحصیلاتش در رشته مجسمه‌سازی بوده، از کودکی علاقه بسیاری به رقص داشته و به مدیای نقاشی هم می‌پردازد. ریکاردو به دلیل تغییر در برنامه‌هایش پرفورمنس "اشک زعفران" را که برای جشنواره "هنر برای صلح" در نظر گرفته بود را کمی زودتر از موعد جشنواره و در مجموعه آرت سنتر، همزمان با افتتاحیه نمایشگاه "جان کویر" اجرا کرد. او قرار است یکی از نقاشی‌های خود را در جریان نمایشگاه "هنر برای صلح" ارائه کند. به بهانه حضور این هنرمند در ایران گفت‌وگویی با او داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای ماتلاکاس، چطور شد که پرفورمنس "اشک زعفران" را در جشنواره "هنر برای صلح" ارائه دادید؟

من در پرفورمنسی که باید در جشنواره "هنر برای صلح" ارائه می‌دادم، به دنبال استفاده از المان‌های ایرانی بودم. در مورد مشکلات محیط زیستی ایران تحقیق کردم و متوجه شدم که مهمترین بحران محیط زیستی در ایران، بحران آب است. از طرفی زعفران را هم به یک سمبل با ارزش از ایران انتخاب کردم. دلایل خاصی برای انتخاب زعفران داشتم. زعفران در فضاهای کویری رشد می‌کند و پرورش و برداشت سختی دارد. در واقع زعفران خودش را خیلی سخت حفظ می‌کند تا به بار بنشیند و این ویژگی حفظ کردن برای من خیلی مهم بود.. زعفران به زبان ایتالیایی از "سوفرینگ" (عذاب کشیدن) گرفته می‌‌شود و به نوعی انگار طبیعت دارد عذاب می‌کشد. لطافت زعفران خیلی اهمیت دارد. زعفران به شما یادآوری می‌کند که بیدار شوید و ببینید که چه بلایی دارد سر طبیعت می‌آید. لباس سفید را هم به عنوان یک المانی از طبیعت و چیزی مثل سنگ انتخاب کردم که داشت زیر بار سنگینی و سرمای یخ عذاب می‌کشید. پرفورمنس "اشک زعفران" متعلق به جشنواره بود که ما سعی کردیم آن را در یک قالب دیگری بگذاریم و مخاطبان هم آن را به عنوان یک برنامه دیگر دیدند.

 

پرفورمنس "اشک زعفران" چه مفهومی می‌تواند برای صلح داشته باشد و صلح در کجای این پرفورمنس گنجانده شده است؟

این پرفورمنس ارتباط مستقیمی به صلح ندارد اما مثل یک زنگ خطر به همه یادآوری می‌کند که طبیعت از صلح جدا نیست. بدون یک طبیعت سالم نمی‌شود به صلح رسید. خود توجه به طبیعت و عناصر آن، به نوعی باعث ایجاد صلح می‌شود. بنابراین طبیعت و صلح به همدیگر وصل هستند اما نه به طور مستقیم.

 

شما به عنوان یک پرفورمنس آرتیست، در رویدادی چون جشنواره "هنر برای صلح" ایران شرکت کرده و یک پرفورمنس بر اساس المان‌های ایرانی ارائه داده‌اید. در همه کشورها پرفورمنس‌تان را بر اساس المان‌های آن کشور ارائه می‌دهید یا پرفورمنس "اشک زعفران" یک استثناء بود؟ اصولاً جغرافیا در پرفورمنسی که شما ارائه می‌دهید چه جایگاهی دارد؟

من وقتی وارد یک کشوری می‌شوم، بدون هیچ ذهنیت و قضاوتی به آن‌جا می‌روم و خودم را از هر چه که می‌دانم، خالی می‌گذارم. زمانی که به ایران آمدم، هر کس هر چه که از من می‌پرسید، می‌گفتم نمی‌دانم. حتی نام فیلم‌سازهای ایرانی و یا سایر افراد مشهور ایرانی هم کنار گذاشتم و سعی کردم طوری رفتار کنم که انگار چیزی از ایران در پس ذهن من نیست. قبل از این‌که به ایران بیایم، به کره جنوبی، آفریقای جنوبی و فلسطین هم سفر کرده و یک ماه هم در ارمنستان بودم. در ارمنستان هم برای ارمنی‌ها جالب بود که چطور آنقدر خوب می‌توانم به فرهنگ‌شان وصل شوم و عناصر آن‌ها را راحت بگیرم و با آن عناصر اثر هنری خلق کنم. سفرم به ایران هم اتفاق خوبی است. انگار همیشه از بچگی یک چیزی از ایران در وجود من بوده و همچنان هم هست.

 

از بچگی دلم می‌خواست به ایران بیایم و تخت جمشید را ببینم و حالا از حضور در تهران خیلی خوشحالم. برای من انسانیت خیلی اهمیت دارد. همه ملت‌ها یک چیز مشترک دارند و آن یک چیز انسانیت است که همه را به هم وصل می‌کند. اگر دنیا یک دریا باشد که رودخانه‌های مختلف، یعنی کشورها، آداب و سنن به آن سرازیر می‌شوند، من دوست دارم در مرکز آن دریا شنا کنم و دلم‌ نمی‌خواهد وارد آن رودخانه‌ها شوم چون در این صورت دیگر دریا را نخواهم دید.

 

به نظر شما این ویژگی‌های شخصیتی مختص خود شماست یا دیگر هنرمندان هم به آن تکیه می‌کنند؟

این ذهنیت من است و آن را نمی‌شود به همه تعمیم داد. چیزی که مرا زنده نگه می‌دارد، همین ارتباط برقرار کردن با فرهنگ‌ها دیگر است. من ادبیات کشورهای مختلف را خیلی می‌خوانم ولی زمانی که می‌خواهم وارد آن فضا شوم، صدا، موسیقی و آوا‌های زبان‌های مختلف برایم اهمیت دارد. هر فرهنگی صدا و موسیقی خاص خودش را دارد و آن صداها است که به من ایده می‌دهد. همه آدم‌ها مثل یک سلول هستند برای یک سیستم. درست است که آدم‌ها با همدیگر فرق دارند ولی باید در نهایت یک مجموعه واحد را بسازند.

 

بستری که یک پرفورمنس در آن اجرا می‌شود، چقدر در بازخورد مخاطب تأثیر دارد؟ برای مثال اگر پروژه‌ای چون "اشک زعفران" را بخواهید در کشور ایتالیا هم اجرا کنید، به نظرتان در آن جا هم همین معنا را می‌دهد؟ اصولاً دریافت یک بیننده ایرانی با یک بیننده اروپایی، آفریقایی یا آمریکایی چقدر فرق دارد؟

من اگر همین پرفورمنس را بخواهم به ایتالیا ببرم، شکلش را حفظ می‌کنم اما مجبورم متریال درون یخ را عوض کنم. در واقع از زعفران نمی‌توانم استفاده کنم چون زعفران متعلق به ایران است. قبلاً هم یک سری پرفورمنس را فقط در یک سری جاهای مشخص اجرا کرده و به جاهای دیگر نبرده‌ام. در مورد بخش دوم سؤال‌تان باید بگویم که چون پرفورمنس‌های مختلف را بر اساس المان‌های همان کشورها اجرا می‌کنم، معمولاً مخاطبان آن را دوست دارند. بنابراین خیلی نمی‌توانم متوجه تفاوت دریافت مخاطبان شوم. البته یک پرفورمنس را هم در متروی پاریس اجرا کردم و هم در لندن. در اجرای لندن با استقبالی خوبی مواجه نشدم اما مردم پاریس خیلی جذب پرفورمنس من شدند. آن‌جا بود که متوجه شدم محل اجرای پرفورمنس چقدر اهمیت دارد.

 

بومی کردن پرفورمنس چقدر حائز اهمیت است؟

بومی کردن یک پرفورمنس باعث می‌شود که مخاطب به آن وصل شود و با آن ارتباط برقرار کند. من در پرفورمنس "اشک زعفران" از المان‌های ایرانی استفاده کردم تا مردم ایران با آن ارتباط بگیرند؛ در غیر این صورت پرفورمنس من برای مردم ایران لطف آن‌چنانی نداشت. بنابراین بومی کردن یک پرفورمنس اهمیت زیادی دارد.

 

تحصیلات‌تان در چه رشته‌ای بوده و چه مراحلی را طی کرده‌اید تا خودتان را به عنوان یک پرفورمنس آرتیست معرفی کنید؟

من در یک خانواده‌ آزاد بزرگ شدم. خیلی سنم کم بود که مادرم را از دست دادم. آدم‌ وقتی مادر ندارد، ممکن است پیش خانواده‌های مختلفی از جمله دوست و فامیل زندگی کند. به همین خاطر من خیلی زود متوجه شدم که هر خانواده‌ای قانون خودش را دارد. از بچگی رقص و موسیقی اهمیت زیادی در زندگی‌ام داشت. در مدرسه ماجراهای زیادی برای من پیش آمد و من حتی یک مدت ترک تحصیل کردم. به هر طریقی به مدرسه برگشتم و بعد وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه مجسمه‌سازی خواندم و مجسمه ساختن تمام عشق و زندگی‌ام شد. ساختن مجسمه برایم مثل رقص بود؛ همان چیزی که از بچگی دوستش داشتم. شروع به مطالعه کردم و به صورت تخصصی مجسمه‌های کشورها و فرهنگ‌های مختلف را دیدم. لیسانس مجسمه‌سازی را گرفتم و بعد از چند سال دوباره وارد دانشگاه شدم و در مقطع فوق لیسانس، رشته "مجسمه‌سازی اجتماعی" خواندم. به خاطر این رشته ۱۰ سال در لندن کار کردم چون این رشته خیلی به اجتماع مربوط است. من هر روز مدیتیشن و پرفورمنس‌های سنگین انجام می‌دهم تا بتوانم تمرکزم را بالا ببرم.

 

نقاشی را هم از ۱۴ سالگی دوست داشتم. الان نقاشی هم می‌کشم که نقاشی‌هایم بیشتر شبیه دیوارنگاری هستند و شاید به راحتی بتواند "هنر خیابانی" باشد. خوشنویسی، فضای سیاه و سفید کارهایم و فرمی که در نقاشی‌هایم از رقص گرفته‌ام، همه شبیه به گرافیتی (دیوارنگاری) است. من مجسمه‌سازی خوانده‌ام اما الان دوست ندارم مجسمه بسازم. کاری که روی بوم انجام می‌دهم، مثل ساختن مجسمه است. من نقاشی کردن را مثل نفس کشیدن و رها کردن خودم روی بوم می‌بینم. از خطوط خیلی شارپی استفاده می‌کنم و معمولاً این خطوط نوک تیز هستند و فضاهای خالی زیادی دارند. برای مثال وقتی یک بدن را نقاشی می‌کنم، خطوط سیاه در اطراف آن کاملاً مشخص هستند.

 

نقاشی کردن برای‌تان یک بستری است که ذهن‌تان آماده اجرای پرفورمنس شود یا این‌که نقاشی را هم به عنوان یک مدیوم جداگانه پی می‌گیرید؟

نقاشی هم برایم مثل یک پروسه فکر کردن می‌ماند و هم به مثابه یک مدیوم مستقل برای خلق اثر هنری است. من ساعت‌ها جلوی یک فضای خالی می‌نشینم و خودم را برای خلق ایده‌هایم آماده می‌کنم اما به هر حال نقاشی برایم به مثابه خلق اثر هنری هم هست. آثار مربوط به قرون وسطی که تصاویر عجیب و غریبی از آن‌ها باقی مانده خیلی روی نقاشی‌هایم تأثیرگذار هستند.

 

برای کارهای‌تان برنامه از پیش تعیین شده دارید یا بنا بر ضرورت، هر وقت که لازم بدانید به کشورهای مختلف سفر می‌کنید و کارتان را ارائه می‌دهید؟

برای کارهایم همیشه برنامه دارم اما همیشه برای تغییرات احتمالی در برنامه‌هایم نیز آماده هستم چون ممکن است گاهاً یک سری برنامه‌ها جایگزین برنامه‌های دیگرم شود. گاهاً هم ممکن است خودم احساس نیاز کنم که به یک جایی بروم. در این صورت باید همیشه یک جایی در برنامه‌هایم برای تغییر و جابجایی وجود داشته باشد. از الان برای ۳ ماه آینده‌ام سه پیشنهاد از نیویورک، آمریکای جنوبی و کره جنوبی دارم. نمی‌دانم که قرار است به کدام یک از این کشورها بروم اما چون یک ماه و نیم است که در سفرم، کمی به استراحت نیاز دارم و شاید به همین خاطر در لندن بمانم. من به دو کشور مختلف سفر کرده‌ام و برای آن‌که گرفته‌ها و دریافتی‌هایم از این دو کشور را از دست ندهم، لازم است یک مدت در لندن بمانم و بعد به سفرهای دیگر بروم.

 

موضوعات پرفورمنس‌های‌تان را بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟

من وقتی رزیدنسی می‌گیرم، باید ایده اولیه کارم را بیان کنم. به همین خاطر قبل از سفر در مورد کشور مقصد مطالعه می‌کنم و زمینه کارم را آماده می‌کنم و یک ایده کوچک ارائه می‌دهم اما آن ایده همان ایده نهایی نیست. ایده نهایی در کشور مقصد شکل می‌گیرد و من در آن‌جا ایده‌ نهایی‌ام را با متریال‌های همان کشور پرورش می‌دهم. من آدم تجربه‌گرایی هستم و دوست دارم آن‌ جایی که می‌روم را با پوست و استخوانم تجربه کنم. معمولاً موضوع پرفورمنس‌هایم انسانی است ولی متأسفانه الان دیگر همه معضلات انسانی را به سیاست ربط می‌دهند. موضوعات من ربطی به سیاست ندارد و امیدوارم این اتفاق برای پرفورمنس‌های من نیفتد.

 

 

در تجربه اجرای پرفورمنس در  نمایشگاه "جان کویر"، نوع اقبال و برخورد مردم را چطور دیدید؟

مردم بعد از اجرای پرفورمنس، خیلی خوب با من ارتباط برقرار کردند. حتی آدم‌های سالخورده هم آمدند و با من حرف زدند و یک عده در مورد کارم سؤال پرسیدند. از ارتباط مردم ایران با کارم خیلی خوشحالم. کشور ایران فرهنگ خیلی لطیف و عمیقی دارد. من به فرهنگ ایران خیلی وصل شدم و با آن ارتباط خوبی برقرار کردم. حس می‌کنم در خانه‌ام هستم و این اتفاق خوبی است که در ایران برای من می‌افتد.

 

 

 

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
عین القضات همدانی زندگینامه عین القضات همدانی عارف و شاعر قرن ششم هجری

تاریخ تولد: سال ۴۹۲ هجری قمری

محل تولد: همدان، ایران

حرفه: حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه

مدت عمر: ۳۳ سال

درگذشت: در ششم جمادی‌الثانی سال ۵۲۵ هجری قمری

ادامه
اسماعیل محرابی بیوگرافی اسماعیل محرابی؛ بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۲۳

محل تولد: تنکابن، مازندران

حرفه: بازیگر سینما و تلویزیون

شروع فعالیت: ۱۳۴۵ تاکنون

تحصیلات: لیسانس تئاتر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش