جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۳۳ - ۱۹ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۴۲۳۱
فیلم و سینمای ایران

زن خوب، زن بد!

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

به گزارش فرادید، شانزده هفته پیش اولین قسمت از فصل دوم شهرزاد به بازار آمد. با توجه به فروش فصل اول و جذاب بودن سریال مخاطبان برای دیدن فصل دوم بی‌تاب بودند. فصل دوم با برطرف کردن ابهاماتی از بخش اول شروع شد اما کم‌کم به سمت بی داستانی و پر حاشیه شدن رفت. اما باز مخاطب را پای کار نگه می‌داشت.

 

مخاطبانی که در فصل اول بی صبرانه زندگی شخصیت‌ها را دنبال می‌کردند حالا در پی یافتن جواب سؤالات خود بودند. در این بین خبرهایی از ساخته شدن فصل سوم رسید که خود باعث ریزش مخاطب شد. بیننده‌ها حس کردند سر کار گذاشته‌شده‌اند و این بازی ادامه دارد. سریال در فصل دوم بسیار کش‌دار و بی‌هدف بود. شخصیت‌ها عجیب از چشم مخاطب افتادند و تک به تک نقش‌ها در غالب‌هایی فرو رفت که اصلاً باب میل بیننده نبود.

 

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایرانقباد به خاطر ارتباط با کلفت خانه به شدت منفور شد

قباد به خاطر ارتباط با کلفت خانه به شدت منفور شد و تنها بزرگ این خاندان دیوان‌سالار که قدرت نفوذی داشت (عمه بلقیس) در قسمت آخر کشته شد. این موضوع خبر می‌دهد که در فصل سوم اگر هنوز کششی برای بیننده‌ها داشته باشد تنها کسی که می‌تواند بار قصه را به دوش بکشد افسر آگاهی با بازی نفس‌گیر امیر جعفری است.

 

کلفت خانه (اکرم) که حالا از قباد باردار است، از ابتدای سریال با نقشی نامعقول و کاملاً غیرمنطقی تمام زندگی‌اش را پیش برده و جالب این است که همیشه برنده قصه او بوده. در فصل اول او شاگرد خیاطی بود و توانست با یک گوش ایستادن ساده شهرزاد و فرهاد را زمان فرار از شهر لو بدهد، این گوش ایستادن تا سکانس‌های پایانی فصل دوم نه تنها قطع نشد بلکه تنها راهی برای پیش برد اهداف این شخصیت سیاه است.

 

در قصه‌ای که هنوز تمام نشده یک شخصیت تمام زندگی‌ها را به ترتیب به هم می‌زند تا خودش به سرانجام بهتری برسد و خانواده آشفته‌اش را سروسامان دهد و این کارها را به هر قیمتی انجام می‌دهد. اما مهم‌تر از همه روش عجیب اوست که مثل یک جاسوس در همه صحنه‌ها حضور دارد. گویا برای نویسندگان مهم نبوده که حضور این فرد در این صحنه‌ها چقدر با منطق جور در بیاید آنها فقط به این فکر کرده‌اند که این دختر با سطح فرهنگی و خانوادگی همه امورات خود را با شنیدن رازهای دیگران به ثمر برساند.

 

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران در آن سال‌ها عاشقان این‌گونه با هم مکالمه می‌کردند؟

ولی باید از نویسنده پرسید این با کدام منطقی هماهنگ است که در هر ساعتی، در هر اتفاقی و در هر خانه‌ای او برای گوش ایستادن سر بزنگاه باید از راه برسد؟ یعنی او هرگز نه می‌خوابد نه کار دیگری در خانه‌های مردم دارد که همیشه آماده برای شنیدن حرف‌های درگوشی است، اصلاً او از کجا خبردار می‌شود که دو نفر در یک زیرزمین قرار است با هم پچ‌پچ کنند که به خودش جرئت و اجازه می‌دهد دنبال مشاور دست اول رئیس خاندان راه بیفتد و سر از کار او در بیاورد؟

 

یا چطور ممکن است هر وقت کسی در حال صحبت تلفنی است که موضوعش می‌تواند به نفع این فرد تمام شود باز او همان موقع سر برسد؟ و جالب این است که در تمام این موارد هم موفق بوده و کار خود را به نتیجه رسانده است.

 

اشتباه دیگری که در تحریف تاریخ در فصل دوم رخ داد ماجرای دزدیدن دکتر مصدق از زندان بود، در هیچ بخشی از تاریخ زمانی که مصدق در زندان ارتش بود، در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۵ هیچ گروه سیاسی‌ای قصد فراری دادن او را نداشتند، چطور چنین موضوع مهمی که سندیت تاریخی ندارد در این سریال نیمه تاریخی تا این حد باید پر رنگ نشان داده شود تا حدی که پیش بینی می‌شود بازیگر نقش فرهاد بابت این کار سر خود را به باد دهد. یعنی هیچ نکته حقیقی دیگری در تاریخ درسال های بعد از کودتای مصدق نبوده که بتواند برای نقش فرهاد انتخاب شود؟

 

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایرانشخصیت رضا کیانیان (شاپور بهبودی) به قدری زننده بود که امکان هیچ‌گونه ایجاد ارتباطی با او نبود

و سؤال اصلی اینجاست که چرا کسی که یک‌بار تا پای چوبه دار رفته و عشقش را در این راه از دست داده، بعد از گذراندن آن‌همه مشقت برای رسیدن به معشوق دست‌نیافتنی‌اش توانسته او را داشته باشد و زندگی آرامی را پیش بگیرد دوباره با یک بی منطقی بی‌دلیل دوره افتاده و کارهای سیاسی بچه‌گانه می‌کند؟ در حالی که بارها از طرف عشق و همسرش و حتی پدرش ازاین گونه کارها منع می‌شود.

 

ظاهراً حالا که معشوق را در بر دارد دیگر نیازی به نگه‌داری او نمی‌بیند و فقط دنبال آرمان‌های کودکانه خود می‌رود. نوشتن اعلامیه علیه خانواده بزرگ و پر قدرت دیوان‌سالار که یک پای زندگی همسر خودش هم هست به هیچ عنوان نمی‌تواند از یک ذهن کارآمد سیاسی بیاید. این تنها نمادی از یک تب تند و جوگیری شبه سیاسی است که در هر دوره‌ای از تاریخ خیلی‌ها را درگیر خود کرد.

 

این شخصیت درباره عشقش هم زیاده‌روی می‌کند، چطور یک بچه فوکولی (به اصطلاح خانواده قباد) می‌خواهد یک تنه در مقابل سیل عظیم خاندان دیوان‌سالار بایستد که انقدر برای آنها شاخ و شانه می‌کشد؟ خانواده‌ای که از قانون هم می‌گذرند مگر از یک پسر اتو کشیده می‌ترسند؟

 

همسر او شهرزاد که در فصل اول اتفاقاتی که برایش می‌افتاد خیلی دل مخاطب را به درد می‌آورد در این فصل تبدیل به یک زن آوانگارد و مبارز شده که برای حقوق زنان می‌جنگد و حتی از فرزندش می‌گذرد تا خودش زندگی خوب‌تر و با عشقی داشته باشد.

 

انتخاب او بین زندگی کردن با عشق یا با فرزند در کنار مردی که دوستش ندارد، تصمیمی است که هر زنی با توجه به شخصیت خودش باید درباره آن قضاوت کند، اما اینکه او تا این حد از پدر فرزندش بیزار شده در حالی که در فصل قبل نشانه‌هایی از عشق و علاقه به او دیده می‌شد کمی ناگهانی و عجیب است.

 

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایرانتنها کسی که می‌تواند بار قصه را به دوش بکشد افسر آگاهی است

تا حدی که حتی زمان صحبت کردن نگاهش را از او می‌دزدد و از آن سو عشق بی حد وحصر قباد به زنی که ترکش کرده و حتی با بهانه بچه هم حاضر نیست برگردد، ساختن غار تنهایی در میان عکس‌های شهرزاد و خراب کردن تمام روز و شب‌هایش با یاد او باز هم کمی سورئال است، مگر یک مرد چقدر می‌تواند بی‌تاب یک زن بماند و برای بازگشت او از هر قدرتی استفاده کند که در نهایت به چه نتیجه‌ای برسد؟

 

آیا قباد نمی‌فهمد که این زن حتی اگر برگردد با او زندگی کند، نمی‌تواند دیگر نقش معشوقه و همسر ایده آل او را بازی کند؟

 

و چرا باید شهرزاد تا این حد شخصیت سفید و بی ایرادی داشته باشد؟ مگر می‌شود یک انسان در همه موارد خوب‌ترین باشد، بر بالین هووی سابقش برود برای درمان او تلاش کند، سنگ صبور پدر شوهرش باشد، مدام برای همسر با شعر و غزل حرف بزند، از فرزندش بگذرد که ثابت کند حقوق زن باید دیده شود و در همه حال به داد همه برسد و نگران زندگی خواهرانش باشد.

 

یعنی یک نقطه خاکستری در وجود این زن نیست؟ سؤال این است که اگر او و همسرش یکسره برای هم شعر نخوانند و با اشعار عاشقانه حرف نزنند، آیا امکان برقراری ارتباط باهم را ندارند؟ آیا واقعاً در آن سال‌ها عاشقان این‌گونه با هم مکالمه می‌کردند؟

 

شخصیت رضا کیانیان (شاپور بهبودی) که ناگهان در این فصل وارد داستان شد به قدری چندش‌آور و زننده بود که امکان هیچ‌گونه ایجاد ارتباطی با او نبود. مرد عیاش دائم‌الخمری که به خاطر عقده‌های فراوان کودکی‌اش هرگونه حمله‌ای به همسرش می‌کند و رفتار بیمارگونه‌ای با او دارد بخش تلخ و سیاه سریال را بیشتر کرده است.

 

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایرانچرا باید شهرزاد تا این حد شخصیت سفید و بی ایرادی داشته باشد؟

مکالمه بین عروس (شهرزاد) و پدرشوهر (هاشم) در قسمت پایانی بعد از مرگ بلقیس که عشق از دست رفته هاشم بود تنها قسمت دل‌نشین و زیبای این فصل بود که آن‌هم انقدر کوتاه بود نتوانست به جذاب شدن سریال کمکی بکند.

 

 این فصل خیلی سریع در ۱۵ قسمت تمام شد. پایان‌بندی فصل دوم با تصاویری از فصل بعدی نشان از شروع یک فصل پر اضطراب و پر درد می‌دهد، تصویر شهرزاد که در روزی که به نظر می‌رسد عروسی خواهرش باشد مشتی خاک باغچه را بر سرش می‌ریزد و از حال می‌رود می‌تواند آغاز یک غم بزرگ باشد.

 

سریال شهرزاد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران اکرم مثل یک جاسوس در همه صحنه‌ها حضور دارد

حالا باید منتظر ماند و دید که در فصل سوم آیا مخاطب دوباره می‌تواند جذب این سریال شود یا باز هم شهرزاد با ریزش طرفدارانش به کار خود پایان می‌دهد.

 

مانلی فخریان

 

 

  • 15
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش