پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۲:۳۴ - ۰۸ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۲۰۶۸
فیلم و سینمای ایران

نگاهی به فیلم تازه مسعود کیمیایی؛

پشت پرده نام‌های قاتل اهلی

فلیم قاتل اهلی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
«قاتل اهلی» حکایتِ گذشتنِ یک قهرمان از «همه» سرمایه‌اش برای یک «ملت» است؛ و نام‌هایی که کیمیایی برای شخصیت‌های فیلمش برگزیده، هر یک ماجرایی خارج از جهان فیلم دارد.

همین آغازِ مطلب باید گفت که به باور نگارنده می‌توان «قاتلِ اهلی» را با وجود ضعف‌هایی که دارد، در میان چند فیلم اخیرِ مسعود کیمیایی، یعنی فیلم‌های «حکم»، «رئیس»، «محاکمه در خیابان»، «جُرم» و «متروپل» بهترین و پویاترین فیلم به‌شمار آورد. «قاتل اهلی» در مقایسه با این چند فیلمِ یادشده ، «همگانی‌تر» است . بدین معنی که در این فیلم نیز کیمایی همان آرما‌های‌ همیشگیِ فیلم‌هایش، همچون مردانگی و ایستادگی و رفاقت و پرداختن بهای آن‌ها را به ‌تصویر کشیده، اما در گستره‌یی عمومی‌تر و صد البته امروزی‌تر. 

 

جهان فیلمِ «قاتل اهلی» بسیار وسیع‌تر است از عوالم شخصیِ دو رفیق یا مناسباتِ خطرناک یک خرده‌مافیا یا به آب و آتش زدنِ یک پدر برای پسرش و یا حتی غیرت دو دوست در ایستادن پای یک زن. «قاتل اهلی» حکایتِ گذشتنِ یک قهرمان از «همه» سرمایه‌اش برای یک «ملت» است.

 

رفاقت نیز اگر در «جُرم» یا «متروپل»، رفاقتِ بینِ دو رفیقِ هم‌سن و هم‌دوره و هم‌نسل و در یک کلام، حکایت دوستیِ دو رفیقِ برادر است، در «قاتل اهلی»، رفاقتی است بینِ دو نسل و دو دوره و دو روزگارِ متفاوت و روایتی است از رفاقت پدر با پسر و پسر با پدر.

 

«جلال سروش»، «سیاوش»، «زاهدی»، «بهمن» و «مهتاب»؛ این‌ها نام شخصیت‌های اصلی تازه‌ترین فیلم مسعود کیمیایی به نام «قاتل اهلی» است. 

 

«قاتل اهلی» داستان یکی از فعالانِ بخشِ خصوصی است به نام حاج جلال سروش (با بازی پرویز پرستویی). او که از بازماندگانِ روزهای جبهه و دفاع مقدس است، به جُرمِ ایستادن جلو «پیسارو»، مافیایی که تنها یکی از جنایت‌هایش، وارد کردنِ داروی فاسد به کشور و کشتن شماری بیمارِ بی‌گناه است، باید به سختی تاوان بدهد؛ و «تنها شدنِ» سروش، تنها یکی از عواقب درافتادنِ او با پیسارو است.

 

 

** جلال سروش / میزان تسلیم

 

نام‌هایی که کیمیایی برای شخصیت‌های اصلی فیلم خود برگزیده، هر یک عقبه‌یی پُرمعنا دارد که با هویت شخصیت‌های فیلم گره خورده است. لغت‌نامه دهخدا ذیل مدخل «سروش» که در اوستا به شکل «سرئوشه» به‌کار رفته، نوشته است:

 

«سرئوشه در اوستا به معنی اطاعت و فرمانبرداری و مخصوصاً پیروی از اوامر خداوندی است و آن، از ریشه اوستایی 'سرو' به معنی شنیدن آمده است... . وی [یعنی سروش یا همان سرئوشه] مظهر اطاعت و نماینده صفت رضا و تسلیم در برابر اوامر اهورایی است... . در ادبیات متأخر زردشتی، سروش از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد؛ و از گات‌ها نیز برمی‌آید که این فرشته در اعمال روز جزا دخالت دارد (یسنا ۴۳، قطعه ۱۲)».

 

در «سروشِ» فیلم کیمیایی نیز به خوبی می‌توان اطاعت و تسلیم و رضا در برابر قادرِ مطلق متعال را دید. سروشِ «قاتل اهلی» تا پایان بر سر حرفش می‌ایستد و پا پس نمی‌کشد. او مقابل مافیایی شناخته‌ شده اما ناشناس قد علم می‌کند و سینه سپر، تا نگذارد داغی که داروی فاسدِ وارداتیِ پیسارو بر دلش نشانده و همسرش را از او گرفته، بر سینه دیگران بنشیند و نیز نگذارد پیسارو با باندبازی‌ها و وارداتش، حیات صنعت و کار و تولیدِ این مملکت را بخشکاند. بنابر این باید هزینه بدهد؛ از آبرو گرفته تا فرزند و فرزندخوانده و همه هستی‌اش. اما جلال سروش می‌ایستد و در برابر هرچه در راه این ایستادگی برایش رقم می‌خورد، صبر می‌کند و رضامند است. 

 

در سکانسی از فیلم می‌بینیم که جلال سروش وقتی در خانه می‌خواهد نماز بخواند، روبری علامتِ هفت تیغه‌یی قامت می‌بندد و بعد هم اینسرت یکی از تیغه‌های علامت، گل‌درشت می‌شود که روی آن نام مبارک قمر بنی‌هاشم (ع) نوشته شده است. این تأکید فیلمساز بر اینکه قهرمانش تنها زیر علم «خداییان» سینه می‌زند، بخشی دیگر از شخصیت‌پردازیِ تصویریِ جلال سروش است که در ضمن آنکه تسلیم و مطیعِ محض بودن علمدارِ کربلا را به یاد می‌آورد، به اطاعت و بندگیِ این مرید آن حضرت، یعنی جلال سروش، نیز اشاره دارد. 

 

کیمیایی نامِ کوچکِ «سروشِ» فیلمش را هم «جلال» گذاشته تا به خوبی تکمیل‌کننده شخصیت قهرمان دلخواه او باشد. جلال سروش تنها در برابر خالق یکتا صفت تسلیم را نمودار است؛ اما در برابر ظلم و ظالم، گردن‌کلفت است و زورمند، پس باید نامش «جلال» باشد. لحن نیمچه ‌لاتیِ پرویز پرستویی برای این نقش نیز شاید هم تمهیدی بوده در جهتِ برجسته کردنِ این «اَشدّاء علی الکفار» بودنِ شخصیت و هم اقدامی برای فاصله‌گذاری با دیگر شخصیت‌های این‌چنینی که پرستویی تاکنون بازی کرده است (همچون حاج کاظمِ «آژانس شیشه‌یی» یا حیدرِ «بادیگار»).

 

البته همین جلالِ سروشِ استوار، دلی دارد شکننده و چشمی که اشکش را فرونمی‌خورد (از ویژگی‌های بازی پرستویی)؛ چه در برابر دخترش، چه آنجا که پسرش را گرفتار می‌بیند، یا وقتی به یاد همسرش می‌افتد و یا آن‌گاه که در محبس افتاده و خود را تنهای تنها می‌بیند و پای تلفن با بغض به حاج آقا نور (با بازی پرویز پورحسینی) می‌گوید: «خدا نکنه که آدم، بی‌گناه بی‌آبرو بشه...».

 

افزون بر این‌ها، چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، طبق آنچه در ادبیات زرتشتی آمده، «سروش» از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد. در «قاتل اهلی» نیز با یک سروش روبروییم که نوع عملکردش، میزان و معیاری است برای سنجش راستی یا ناراستی هم‌روزگارانِ امروز و دیروزش. 

معرفی جلال سروش، قطره‌ چکانی و تا حدی گول‌زننده است. سکانس افتتاحیه فیلم، بیانیه‌یی است که به شکل مونولوگ و در قالب سخنرانیِ در یک جمع عمومی از زبانِ جلال سروش بیان می‌شود؛ چیزی از جنس همان بیانیه‌های غلیظِ «بگیرید جلو این دزدانِ بیت‌المال را».

 

این بیانیه وقتی با آن لحن لات‌منشانه پرستویی آمیخته می‌شود و پس از پایانِ مونولوگ کات می‌خورد به نشستن او روی صندلی عقب ماشین شاسی‌بلند و نمایش راننده و محافظ و دوروبری‌ها و بعد، آن خانه و زندگی شمال‌ شهریِ او را به همراه دارد، این ظن را در بیننده تقویت می‌کند که این بار هم قرار است با یکی دیگر از آن نورچشمی‌هایی روبرو شود کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند و چون به خلوت می‌روند، آن کار دیگر می‌کنند. دامن زدن فیلم و فیلمساز به این گمان تا حدود بیست دقیقه اول فیلم ادامه دارد و بعد از مکالمه زاهدی (حمیدرضا افشار) با سیاوش (امیر جدیدی) است که کم‌کم شخصیت اصلی حاجی (جلال سروش) رخ عیان می‌کند.

 

** سیاوش / سوختن در آتش

 

امیر جدیدی، بازیگر توانمند و جوان خوش‌آتیه سینمای ایران در فیلم «قاتل اهلی» خوش درخشیده و هم صدا و هم بدنِ او به درستی در خدمت نقش قرار گرفته است. جدیدی نقش پسر جوانی به نام «سیاوش» را بازی می‌کند که حکم فرزندخوانده جلال سروش و معتمد و امین او را دارد. سیاوش پسر یتیمی است که سروش او را از یتیم‌خانه نزد خود آورده و زیر بال و پرش را گرفته و همه سرمایه خود را به دست او سپرده است.

 

در شخصیت‌پردازی سیاوش نیز کیمیایی به‌شکل غیرمستقیم روی حافظه داستانی و تاریخی مخاطب حساب باز کرده است. همچنان‌که می‌دانیم، «سیاووش» نام پسر جوان و رشید و پاک‌نهاد کی‌کاووس (پادشاه کیانی ایران) است که کاملاً تحت تربیت و پرورش رستم بزرگ می‌شود و حکم پسرخوانده رستم را دارد. در شاهنامه حکیم فردوسی می‌خوانیم که وقتی سودابه، همسرِ فتنه‌انگیز کاووس، سیاووش را می‌بیند، دل به او می‌بازد و در پی آن برمی‌آید تا آتش هوس خود را با وصال سیاووش فروبنشاند. اما سیاووش، تن به خیانتِ به پدر نمی‌دهد. ازاین‌رو به اغوا و تحریک سودابه، ناگزیر می‌شود که برای اثبات بی‌گناهی‌اش درون آتش رود و جان خود را به خطر افکند؛ و صدالبته که از این آزمایش سربلند بیرون می‌آید.

 

در فیلمِ کیمیایی نیز کار برای سیاوش به جایی می‌رسد که وی برای اثبات وفاداری‌اش به جلال سروش، باید خطر کند، تا گمانِ نادرستِ نمک‌نشناسی را که دیگران (زاهدی) از او در ذهن سروش ساخته‌اند، پاک کند. اینجا نیز سیاوش سربلند است. کیمیایی طوری سیاوش را نوشته که بخشی از شخصیتِ وفادارِ او با وجود شخصیت احمد (با بازی حمیدرضا آذرنگ) کامل می‌شود. درواقع به موجب حکمتِ «تُعرف الأشیاء بأضدادها» (هر چیز با ضدّ خود شناخته می‌شود)، در «قاتل اهلی» حضورِ هرچند کوتاه و به‌ظاهر بی‌ربط احمدِ بی‌وفا که نمک جلال سروش را خورده اما نمکدان شکسته، صرفاً برای این است که عیار وفاداری و مردانگیِ سیاوش بهتر مشخص شود.

 

کیمیایی بارها نشان داده که چه ارزش ولالیی برای رفاقت قائل است؛ و رفاقت «جونی و خونیِ» این فیلم تازه‌اش نیز در رابطه جلال سروش و سیاوش جلوه‌گر شده است. آنچه از کلِ فیلم برمی‌آید، این است که سیاوش همان جلال سروش است؛ جلال سروشِ دهه ۹۰. سروش و سروش‌ها دیروز و امروز انقلاب را حفظ کرده‌اند و سیاوش و سیاوش‌ها قرار است امروز و فردای انقلاب را حفاظت کنند؛ از این‌رو خار چشمِ پیسارو و پیساروها هستند و باید هرطور شده، از سر راه برداشته شوند. جلال و سیاوش، حکم پدر و پسر را دارند؛ و آن‌قدر که سیاوش به جلال شبیه است، پسرِ جلال، سرِ سوزنی از این شباهت را به پدرش ندارد. شجاعت، حواس‌جمعی و ایستادگی سیاوش درست مانند جلال سروش است؛ پس باید عاقبتشان هم مانند هم باشد. 

 

افزون بر این، به نظر می‌رسد که سیاوش به دخترِ سروش، یعنی «مهتاب» (با بازی پگاه آهنگرانی)، علاقه‌مند است؛ و این را از همان سکانس کنسرت و بعد، حضور این دو در خودرو و گفتگویشان می‌فهمیم. سیاوش مهتاب را دوست دارد، درحالی که مهتاب عاشقِ «بهمنِ» خواننده (با بازی پولاد کیمیایی) است. این، یعنی اینکه بستر فراهم بوده که پای فیلم و فیلم‌ساز بلغزد و یک مثلث عشقیِ سبک و نامربوط در وسطِ ماجرای اجتماعی – سیاسی – وجدانی فیلم شکل بگیرد و کمر فیلم را بشکند؛ اما خدا را شکر این‌طور نشده است. سیاوش با بهمن نمی‌جنگد و به ‌ظاهر تلاشی برای رقابت با او در عشق به مهتاب ندارد، اما تا پایان فیلم به شکلی زیرپوستی شاهد مسابقه عاشقی و اثباتِ عاشقی بهمن و سیاوش هستیم.

 

 

** بهمن و مهتاب / حرمتِ هنرمند

 

در سکانسی که بهمن به دفتر سروش می‌آید تا ضمن اولین دیدارش با پدرِ مهتاب، علاقه‌مندی‌اش به مهتاب را به سروش اعلام کند، بحثی بین او و سروش درمی‌گیرد که ناراحتی و دل‌شکستگی مهتاب را رقم می‌زند؛ چیزی که مسبب آن، بهمن است.

 

او در توجیه رفتار خود، به مهتاب می‌گوید که «من حرمت نشکستم؛ نگذاشتم حرمت هنرمند شکسته بشه». بهمن نشان می‌دهد که مهتاب را دوست دارد، حرف‌های قشنگی هم به او می‌زند (مانند اینکه وقتی به بالین می‌رود به او می‌گوید که «اگر آدم یه نفر را داشته باشد، اون یه نفر براش می‌شه مردم»)، اما به هیچ روی حاضر نمی‌شود برای مهتاب ذره‌یی از حیثیتِ هنری خود خرج کند. در عوض سیاوش که هم مهتاب را دوست دارد و هم پدرش را، این دوست داشتن را در عمل و با حراج گذاشتنِ هستی خود نشان می‌دهد.

 

«بهمن»، پسر اسفندیار، در تاریخ اسطوره‌یی ما یادآور کینه‌یی عمیق است؛ اسفندیار به نیرنگ گشتاسپ، رودروری رستم می‌ایستد تا در جنگی که یا او باید بمیرد یا رستم، اعتبار و بزرگی رستم را به بند کشد. رستم نیز برخلاف خواستِ دلش، ناگزیر می‌شود که اسفندیار را بکشد. اسفندیارِ زخم‌خورده، لحظه‌یی قبل از مرگ، پسر خود را به رستم می‌سپارد تا زیر نظر او پرورش یابد. بهمن نیز مانند سیاوش، زیر دست رستم بزرگ می‌شود، اما با داغ و کینه پدر. پس از آنکه رستم می‌میرد، بهمن سرانجام انتقام پدرِ خود را از زال و خاندان رستم می‌ستاند.

 

در فیلم مسعود کیمیایی نیز بهمن، همانند سیاوش و مانند همه نسل بچه‌های بعد از انقلاب، حکم فرزندی را دارد که نسل و تفکر جلال سروش او را پرورش داده است؛ اما این بهمن، بسیاری از مسائل امروزش، همچون برهم خوردن کنسرتِ مجوزدارش را از چشم سروش می‌بیند، پس بر خود لازم می‌داند که جلو سروش بایستد. با این نگاه می‌توان بهمن را یک توده برف بزرگ (بهمن) دانست که در آغاز گوله‌ برفی کوچک بوده و امروز بهمنی شده تا انتقامِ همه کمبودهایش را از جلال سروش بگیرد و بر سر زندگی او خراب شود.

 

در این میان، مهتاب، همچون نامش که نوری است در تاریکی شب، در هر موقعیتی به دنبال روشنی است؛ حتی شغلش نیز کتاب‌فروش است. او پدرش را دوست دارد، برادرش را دوست دارد، بهمن را هم دوست دارد؛ اما در کشمکش بین بهمن و پدر، هر جا که لازم می‌بیند، تمام قد از پدر خود دفاع می‌کند و از قالب کلیشه‌یی دخترِ مخالف‌خوانِ چنین پدرهایی در می‌آید.

 

 

** زاهدی و پیسارو / شنیدن به جای دیدن

 

در بسیاری از فیلم‌های مسعود کیمیایی، نامِ بدمنِ فیلم از خود او بزرگ‌تر است. عادت کرده‌ایم که در فیلم‌های بسیاری که او ساخته، بیش و پیش از آنکه آدم بدِ فیلم را ببینیم، وی را بشنویم؛ زیرا شنیدن، همواره در دل خود، جادوی خیال و بزرگ‌پنداری را نهفته دارد؛ چیزی که دیدن از آن بی‌بهره است. 

 

در «قاتل اهلی» آنتاگونیست یا ضدقهرمان فیلم را بیشتر «می‌شنویم». همه جا صحبت از «پیسارو» است و در آغاز اصلش نمی‌دانیم که این پیسارو چیست. آدم است؟ تشکیلات است؟ چه است، نمی‌دانیم. این پیسارو که شنیده‌هایمان او را چون دیوی هفت سر در ذهنمان تصویر می‌کند، ناگزیر است نمودی عینی داشته باشد و فیلم‌ساز «زاهدی» (با بازی حمیدرضا افشار) را جلوه‌یی از پیسارو معرفی کرده است؛ اما جلوه‌یی به شدت کم‌عمق و درسطح مانده. مهم‌ترین ویژگیِ معرِف زاهدی، همین نام او است. اینجا نیز فیلمساز از حافظه فرامتنیِ مخاطب یاری گرفته است؛ هر یک از مخاطبانِ فیلم که اندکی شعر حضرت حافظ را خوانده باشد، می‌داند که «زاهد» در شعر حافظ، اغلب معنایی ضدِ زهد و پارسایی دارد و شخصی ریاکار و دورو را معرفی می‌کند. در فیلم کیمیایی نیز این نام برای «زاهدی» انتخاب شده تا تأکیدی باشد بر دورویی او و خنجر از پشت زدنش به جلال سروش.

 

داستان فیلم، ماجرای جلال سروش و سیاوش و پیسارو است. در این میان، حضور بهمن، به‌ تمامی حاشیه‌یی و الصاقی است، که متأسفانه حجم زیادی از فیلم نیز به کلیپ‌های خوانندگی او و شعرهای انتقادی گل‌درشتی که می‌خواند، اختصاص یافته؛ که البته همه این بزک‌ها نیز نتوانسته اضافی بودنِ این نقش و ماجرایش و چسبانده شدنش به کل فیلم را پنهان کند. ای کاش فیلمساز به جای پرداختن به بهمن، روی نقش زاهدی و روابط پیسارو بیشتر کار می‌کرد تا همپای رُلِ مثبتِ پُر و پیمانِ فیلم، رُلِ منفی پیچیده‌تر و قوی‌تری را نیز شاهد باشیم. اگر این‌طور می‌شد، شاید نیازی نبود فیلمساز در سکانسِ تماس تلفنی سیاوش با زاهدی (در اواخر فیلم) دست به دامانِ تصادف شود و در حین مکالمه، خدمتکاری به ‌شکلی بچگانه لو بدهد که زاهدی در استخر است.

 

از همه این‌ها که بگذریم، «قاتل اهلی» که شاید امروزی‌ترین فیلم در میان چند فیلم اخیر مسعود کیمیایی باشد، فیلمی است که اشتیاق دیدن و یا حتی دوباره دیدنش نمی‌تواند دست از سرِ مخاطبِ اهل سینما بردارد؛ «قاتل اهلی» فیلمی است که «قهرمانِ» اصیل، یعنی کیمیای این سال‌های ایران، را در خود دارد و از این دید غنیمتی است در میان انبوه فیلم‌های شبیه به هم که می‌خواهند عکس قهرمان را روی دیوار اتاق خواب و یا هال چهاردیواری‌های قوطی کبریتی نقاشی کنند.

 

 

 

irna.ir
  • 11
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
عین القضات همدانی زندگینامه عین القضات همدانی عارف و شاعر قرن ششم هجری

تاریخ تولد: سال ۴۹۲ هجری قمری

محل تولد: همدان، ایران

حرفه: حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه

مدت عمر: ۳۳ سال

درگذشت: در ششم جمادی‌الثانی سال ۵۲۵ هجری قمری

ادامه
اسماعیل محرابی بیوگرافی اسماعیل محرابی؛ بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۲۳

محل تولد: تنکابن، مازندران

حرفه: بازیگر سینما و تلویزیون

شروع فعالیت: ۱۳۴۵ تاکنون

تحصیلات: لیسانس تئاتر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش