شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۲۹ - ۲۰ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۵۵۴۱
فیلم و سینمای ایران

گفت‌وگو با سعید ابراهیمی‌فر، کارگردان «شاید عشق نبود»

تهیه‌کنندگان قرارداد ترکمانچای می‌بندند

فیلم سینمایی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
هر چند سعید ابراهیمی‌فر سال‌ها با بازیگری و کارگردانی فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی در جشنواره‌های مختلف داخلی و خارجی خوش درخشید، اما بیشتر علاقه‌مندان سینما او را کماکان با فیلم «نار و نی»اش می‌شناسند که در دهه ۶۰ برنده جایزه بهترین فیلم برای پیشبرد مبادلات فرهنگی در جشنواره بین‌المللی فیلم مانهایم در آلمان غربی شد.

جام جم،ابراهیمی فر البته غیر از کارگردانی نار و نی، فیلم‌هایی چون «مواجهه»، «تک درخت‌ها» و سریال «عید آن سال‌ها» را هم در کارنامه کاری‌اش دارد که هر کدام در نوع خود موفقیتی برای او محسوب می‌شوند. این روزها، ابراهیمی‌فر فیلم سینمایی «شاید عشق نبود» را در گروه سینمایی هنر و تجربه بر پرده اکران دارد؛ فیلمی که با به تصویر کشیدن فراز و نشیب‌های زندگی یک کارگردان، به مقولاتی مانند بدعهدی تهیه‌کنندگان می‌پردازد.

 

ابراهیمی‌فر در گفت‌وگوی پیش‌رو از این فیلم، دغدغه‌های سینمایی و وظایف تهیه‌کنندگان می‌گوید.

 

شما غیر از کارگردانی بعضا در فیلم‌های خودتان یا دیگر کارگردان‌ها هم بازی کردید. باتوجه به جایگاهی که به‌عنوان کارگردان در سینما دارید حضورتان به‌عنوان بازیگر می‌توانست یک ریسک برایتان محسوب شود. بازیگری در سینما چه جذابیت‌هایی برایتان داشت؟

از ابتدا دغدغه من در سینما فیلمسازی بود و اصلا به بازیگری فکر نمی‌کردم؛ چون فضای فیلمسازی، انرژی بین بچه‌ها و... آن‌قدر نشاط‌آور است که دوست داشتم صرفا به آن بپردازم. در نتیجه وقتی به من پیشنهاد بازی می‌شد صرفا به عنوان یک تجربه آن را قبول می‌کردم و چون خودم کارگردانم و با دوربین و قواعد فنی پشت دوربین آشنا هستم بازی جلوی دوربین برایم مشکل یا به عبارت شما ریسک محسوب نمی‌شد و اساسا خودم هم آدم ریسک‌پذیری هستم.

 

معیار انتخاب نقش‌هایتان در فیلم‌هایی مثل «ماهی و گربه» و «خیلی دور،خیلی نزدیک» چه بود؟

اتفاقی که در اینجا می‌افتد این است کارگردان‌هایی که من در فیلم‌شان بازی کردم به قدری صاحب اندیشه بودند که من اطمینان داشتم همین‌طوری سراغ من نیامده‌اند. یعنی قبل از این که به من پیشنهاد بازی بدهند با توجه به فیلمنامه‌شان به این‌که این نقش به درد چه کسی می‌خورد، فکر کرده‌اند. در نتیجه انتخاب اولیه که معمولا درست است از قبل انجام شده و بعد وقتی من فیلمنامه را می‌خوانم چنانچه نقش و فضای کار به دلم بنشیند، آن را قبول می‌کنم. وقتی نقشی را بازی می‌کنم خودم را در قالب‌های مختلف محک می‌زنم مثلا در فیلم «یک شب» به کارگردانی نیکی کریمی برایم بازی در کاراکتر گرافیستی که زنش را می‌کشد، جذاب بود یا وکیل سریال «زیرتیغ» به کارگردانی محمدرضا هنرمند یا...

 

برویم سراغ فیلم «شاید عشق نبود»; ما در ابتدای فیلم با روایت کلاسیکی روبه‌رو می‌شویم که از انزوای یک مرد (سعید) آغاز می‌شود که گذشته‌اش را برای دختری که شاید جوانی اش را در وجود او می‌بیند، تعریف می‌کند. از همین زمان است که شخصیت‌های جدیدی که بشدت در حال و احوال سعید تاثیرگذارند، وارد قصه می‌شوند و روایت کلاسیک فیلم کاملا تغییر می‌کند. شما چطور با شروع یک روایت کلاسیک به این فضای پرتلاطم رسیدید؟

وقتی دختر جوان که دستیار لباس فیلمی در حال فیلمبرداری است، در پارک به عروسک فروشی به نام سعید برخورد می‌کند مکالمه‌ای بینشان برقرار می‌شود و علاقه مشترکی به نام سینما باعث می‌شود این مکالمه ادامه بیابد. عروسک فروش که امروز سرخورده شده از این‌که روزی تمام زندگی اش را وقف سینما کرده پشیمان است، چون سینما چیزی نبوده که فکرش را می‌کرده و حالا تمام شور و حال جوانی‌اش را در وجود دختر جوان دستیار لباس می‌بیند و زندگی پر فراز و نشیبش را برای او تعریف می‌کند.

 

کسانی که فیلم شما را نپسندیده‌اند، این انتقاد را مطرح می‌کنند که کنش روی پرده قابل درک نیست. به عبارتی درک نمی‌کنند، یک نفر هرچند بغایت افسرده به خاطر شکست کاری‌اش دست به این مدل تخریب خود و رفتارهای غیرطبیعی بزند!

در این فیلم، شاهد نقل قول از فیلمسازی هستیم که دچار افسردگی حاد شده و بنابر شوک سنگینی که به او وارد شده زمان و مکان و همه چیز را فراموش می‌کند. نکته‌ای که وجود دارد، این است که این آدم با وجود افسردگی‌اش از آنجا که دیوانه سینماست، ول کن فیلم و دوربین نیست. به نظر خودم، چنین رفتارهای خشونت آمیزی از سوی سعید طبیعی است و همان طور که در آخر فیلم می‌گوید; تبعیض، باعث افسردگی و خشونت می‌شود.

 

این همه هنرمند معروف (مهتاب کرامتی، هنگامه قاضیانی، نیکی کریمی، هوشنگ مرادی کرمانی و سعید پورصمیمی) را چطور در فیلمتان کنار هم جمع کردید؟

این هم از کارهای دیوید کاپرفیلدی بود! ببینید، از ابتدا دلیل ساخت فیلم شاید عشق نبود، یک عکس العمل بود. عکس‌العمل نسبت به سرمایه‌گذاری که سال ۸۳ غیرمسئولانه نسبت به من و فیلم مواجهه (که البته بعدا این فیلم با تهیه‌کننده دیگری ساخته شد) برخورد کرد. زمانی که آن سرمایه‌گذار زیر قول و قرارهایش زد و بی هیچ توضیحی از کار کنار کشید، من طرح فیلم شاید عشق نبود را نوشتم که با کش و قوس زیاد بعد از ۱۳ سال امسال نسخه نهایی آن به پایان رسید و اکران شد. آن زمان که طرح اولیه فیلمنامه را می‌نوشتم، از آنجا که بدعهدی خیلی از تهیه کنندگان درد مشترک تمام اهالی سینماست، از تمام ارتباطاتم استفاده کردم تا بتوانم بازیگرهای شاخص سینمای ایران را در این فیلم کنار هم جمع کنم و انصافا همگی با خلوص نیت آمدند و در بیان این درد مشترک با من همکاری کردند.

 

با این مفهوم که فیلمتان در نکوهش از عملکرد بعضی تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران در سینماست، موافق هستید؟

«شاید عشق نبود» نقدی است بر عملکرد کسانی که شغل‌شان از ارکان مهم فیلمسازی است. این یک واقعیت تلخ است که یک طرف دعواهای حقوقی اهالی سینما بعضا تهیه‌کنندگان هستند. شما تا به حال دیده‌اید که بین یک صدابردار و فیلمبردار اختلافی عمده پیش آید و آنها برای حکمیت راهی مراجع حقوقی شوند؟ بنابراین تهیه‌کنندگان در عملکردشان حتما ایراداتی دارند. عوامل یک کار فرهنگی که باید صددرصد تمرکزشان را روی کارشان بگذارند نباید نگران اقساط کارهای قبلی و طلب‌شان باشند. قراردادهایی که تهیه‌کنندگان جلوی باقی عوامل فیلم می‌گذارند به عبارتی ترکمانچایی است. از این جهت که یک طرف قرارداد که خود تهیه‌کننده است باید و نباید کمتری نسبت به طرف دیگر قرارداد که هزار و یک تبصره برایش می‌آورند، دارد. بعد از سال‌ها فیلمسازی بخوبی می‌دانم یک تهیه‌کننده از جیب خودش پول خرج نمی‌کند بلکه پول را از سازمان یا جایی می‌گیرد و صرف پروژه می‌کند و تنها وظیفه تهیه‌کننده این است که پول را بموقع بگیرد و بین عوامل تقسیم کند. این وظیفه تهیه‌کننده است، نه لطف او! نه این که او بیاید و با هزار دروغ و دغل امروز و فردا کند! یک تهیه‌کننده اگر واقعا ندارد پول عواملش را بموقع بدهد می‌تواند محترمانه عذرخواهی کند، نه این‌که جواب تلفن ندهد و... ! چنین برخوردهایی به شخصیت کسی که کار فرهنگی ـ هنری انجام می‌دهد برمی خورد.

 

سال‌ها پیش قرار بود فیلم «روزی روزگاری دریاچه ای» را با محوریت دریاچه ارومیه و معضل کم آبی بسازید، بالاخره سرنوشت آن فیلم به کجا رسید؟

یک سال و نیم درباره موضوع کم آبی تحقیق کردم و متوجه شدم مسأله آب در این کشور اصلا شوخی بردار نیست. مسئولان ما بخوبی آگاهند که وقتی آب نباشد زندگی ممکن نیست و این یک مسأله ملی است. مردم از هر راهی که شده باید بدانند منابع آبی این کشور رو به پایان است. این روزها منتظرم پرونده فیلم «شاید عشق نبود» بسته شود تا دوباره به مراکز ذی‌ربط مراجعه کنم بلکه بتوانم حمایت سازمان‌های حافظ محیط‌زیست را جلب کنم. البته می‌دانم دست این سازمان‌ها هم خیلی بسته است، اما امیدوارم با همکاری هم بتوانیم این طرح ملی را

به سرانجام برسانیم.

 

شرایط فیلمسازی در سینمای امروز را چطور می‌بینید؟

به نظرم افق روشنی برای فیلمسازی امثال من وجود ندارد. سینمای امروز فقط به سمت سرگرمی‌های بی محتوا می‌رود. وقتی ما اصرار داریم فقط این نوع فیلم‌ها را به خورد مردم دهیم، توقع چه خروجی‌ای داریم؟ اما به هر حال کار و حرفه من فیلمسازی است و سعی می‌کنم با بودجه‌های کم بتوانم فیلم‌های خوبی بسازم. کاری که الان بچه‌های گروه هنر و تجربه انجام می‌دهند.

 

خلاصه داستان

عروسک فروشی در پارک، ماجراهایی را که بر سر دوست سینماگرش آمده‌ است برای دختری جوان بازگو می‌کند. دختر جوان که از عوامل فیلمی است که در آن‌سوی پارک مشغول فیلمبرداری آن هستند در انتها به هویت مرد عروسک فروش پی می‌برد.

 

 

 

  • 15
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش