شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵:۳۸ - ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۶۸۷۴
فیلم و سینمای ایران

سرنوشت یکی از قدیمی ترین سینماهای پایتخت/ تهران، سررشت، «رادیو سیتی»

سینما رادیو سیتی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

جای نئون‌های ستاره‌ها هنوز روی انحنای سردرش باقی است و شره‌های رنگی که سال‌ها بعد روی نئون‌های مانده را سفید کرده، بر شیشه‌های چرکمرده‌اش پیداست. حصاری آهنی دور تا دورش را گرفته؛ ماننده همان ماری که به دور جامی پیچیده و گوشه‌ای از سردرش جا خوش کرده. از جاه و جبروتش در عکس‌های قدیمی تنها ساختمانی بی‌رنگ و روح مانده که موش‌ها ساکنانش هستند و معتادان و گاه عابران کنجکاوی که از شیشه‌های شکسته‌‌ سرکی به داخل می‌کشند، مهمان آن. 

 

روزگار بر آن جفاهای بسیار کرده، سرخی گلگون چهره‌اش به سفیدی چرکمرده‌ای بدل شده که دیگر جذابیتی برای رهگذران ندارد. رهگذرانی که روزگاری محو تماشای زیبایی آن می‌شدند. گاهی آرزوی کار کردن در آن را در سر می‌پروراندند و گاهی فقط به تماشای تصاویر خیره‌کننده‌ای که روی پرده نقش می‌بست بسنده می‌کردند. یکی می‌شد «علی آقا» که نوجوانیش را در همین رادیوسیتی سر کرده؛ البته امروز شوفر تاکسی است، راننده یک تاکسی زرد رنگ که در ایستگاه تاکسی زیر سایه رادیوسیتی چرت می‌زند یا مشغول گپ و گفت با همکارانش است. هنوز هم وقتی از این سینما حرف می‌زند شور و هیجان یک نوجوان ۱۵ ساله را دارد.

 

می‌گوید: «قبل از اینکه در سینما مشغول کار شوم از جلویش رد می‌شدم و موتورهایی که پشت ویترین سینما به خط شده بودند جلب توجه می‌کردند. ۳ تا موتور هزار سوزوکی، ۳ تا مینی‌۸۰ هوندا و ۳ تا موتور ۱۲۵ سی‌سی همین‌جا گذاشته شده بودند؛ دقیقا اینجا پشت ویترین بلیت فروشی سینما.» به ویترین خاک خرده سینما که پشت نرده‌های آهنی گرفتار است، اشاره می‌کند و می‌گوید: «پشت هر بلیت کنار شماره صندلی یک عدد طلایی بود که هر کسی که بلیت می‌خرید و به سینما می‌آمد در قرعه‌کشی سینما شرکت می‌کرد. قرعه‌کشی واقعی بود نه از این قرعه‌کشی‌های دروغی.»

 

دست روزگار «علی آقا» را به رادیوسیتی کشاند

امروز از اهالی و همسایه‌های رادیوسیتی دیگر کمتر کسی باقی مانده که روزهای خوش این سینمای قدیمی را به خاطر داشته باشد. اغلب مغازه‌ها به جوانانی واگذار شده که خاطره‌ای با این سینمای مدرن دهه ۴۰ ایران جز یک ساختمان متروکه، نبش خیابان گیلان ندارند. سابقه‌دارترین مغازه‌دار دکانش را ۲۵ سال پیش از فرد دیگری خریداری کرده و نه اهل این محله‌ است و نه از گذشته رادیوسیتی چیزی می‌داند. فقط همین «علی آقا»ی شوفر تنها کسی است که می‌تواند چهره قدیمی و نو نوار این سینما را به یاد بیاورد و از زمان اکران فیلم «لاو استوری» و صاحب این سینما بگوید.

«علی آقا» هنوز هم سر و زبان خوبی دارد، با همه خوب گرم می‌گیرد و خوب خاطره تعریف می‌کند. ویژگی‌ای که در نوجوانی او را در بخش روابط عمومی سینما رادیوسیتی و بعد در سینما دیانا یا سپیده امروزی پا گیر می‌کند اما کراوات زدن مانع ادامه کار او می‌شود تا از درآوردن خرج تحصیلش باز نماند تا شاید مسیر زندگی او را پشت فرمان تاکسی بنشاند.

 

روزگاری پر فراز و نشیب رادیوسیتی؛ از شکوه تا خانه معتادان

رادیوسیتی‌۶۰ ساله خیابان ولیعصر دیگر شکوه سابقش را ندارد. سینما برای «علی آقا» یادآور خاطرات خوش نوجوانی است اما برای نوجوانان امروز تنها ساختمان کهنه است که حتی تصورش را نمی‌کنند جزوی از میراث فرهنگی باشد. کمتر کسی از رهگذران حتی «علی‌ آقا»ی شوفر و سایر رانندگان تاکسی از ثبت ملی این ساختمان خبر ندارند.

 

ساختمانی که حیدر غیایی از پیشگامان معماری مدرن ایران نمای ورودیش را به سبک گوگی طراحی کرد و در طراحی آن از فرم‌های منحنی و مستقیم استفاده کرد و چراغ‌های نئون قرمز رنگی بر روی نمای بیرونی ساختمان این سینما نصب کرد تا شب‌های تهران را به سبک شب‌های راکفلر سنتر نیویورک روشن کند. اما چه کسی فکر می‌کرد پرببینده‌ترین سینمای دهه ۴۰ ایران حالا به مکانی مخروبه تبدیل شود که مهمانانش موش‌ها، گربه‌ها و معتادان گذری باشد. «علی آقا» می‌گوید: «همین چند ماه پیش بود که چند معتاد قفل نرده‌های آهنی را شکسته بودند و شب‌ها داخل سینما می‌خوابیدند تا اینکه کسبه با شهرداری تماس گرفتند و آنها هم آمدند و دوباره جوش‌ها را بیشتر کردند و نرده‌ها را محکم‌تر.» 

 

رادیوسیتیِ جاودانه

سرگذشت هر ساختمانی را صاحبانش رقم می‌زنند. آنهایی که می‌آیند، می‌روند، می‌فروشند و می‌خرند، شاید بکوبند و دوباره بسازند. سرگذشت رادیوسیتی و صاحبانش طولانی و گاهی ضد و نقیض است. «علی آقا»، املاکی جوان محل و قدیمی‌ترین بنگاه‌دار خیابان ولیعصر که کمی‌ آن ‌طرف‌تر از سینما بنگاه املاک دارد همه با هم یک نفر را اولیه صاحب رادیوسیتی می‌دانند. علی آقا می‌گوید: «صاحبش آقای محتشمی نامی بود. دو تا سینما داشت.

 

یکی رادیو سیتی و دیگری گلدن‌سیتی که امروز به سینما فلسطین تغییر نام داده است.» او می‌گوید: «سینما بعد از انقلاب مصادره شد، کمی بعد داروخانه شد، داروخانه تعطیل شد و دوباره عزم کردند که آن را تبدیل به یک مجتمع تجاری کنند. مغازه کامپیوتری و نانوایی کنارش را هم خریدند. قرار شد با سینما یکی شوند و بعد از تخریب به یک پاساژ تبدیل شوند. مهندسانش می‌آمدند و می‌رفتند. آن زمان می‌گفتند قرار است ۲۰ روز دیگر کار کوبیدن تمام و کار ساخت و ساز آغاز شود. از آن زمان ۱۰ سال می‌گذرد و این سینما هنوز پا برجا است.» 

 

به دنبال صاحب سینما 

«رادیوسیتی برازنده‌اش است.» این را «علی آقا» می‌گوید که معتقد است هر کاری هم کنند این ساختمان سینما باقی می‌ماند. می‌گوید: «خواهان زیاد دارد ولی صاحب اصلیش در دادگاه لاهه شکایت کرده و درحال باز پس گیری سینما است.» از او می‌پرسم این را از کجا می‌داند؟ می‌گوید: «از همین افرادی که آمدند و رفتند شنیدم. سند تاییدش هم همین است که تا به حال تخریبش نکرده‌اند.» بعد با قاطعیت می‌گوید: «اگر دست نهادها و سازمان‌ها بود که تا به حال آمده بودند و کار این سینما را یکسره کرده بودند.»

 

آن طور که منابع اینترنتی می‌گویند در سال ۱۳۸۸ مقرر شده تا سینما رادیوسیتی توسط شهرداری تهران بازسازی شود و به نام «مجتمع فرهنگی سوم خرداد» نامگذاری شود. این مجتمع که قرار بوده مکانی برای علاقه‌مندان به فرهنگ دفاع مقدس باشد شامل سه سالن و یک کتاب‌فروشی می‌شد اما آن طور که «علی‌ آقا» و همکارانش می‌گویند: «قرار بود سینما و ساختمان کناری را با هم ادغام کنند تا این مکان تبدیل به پاساژی چند طبقه شود.» او می‌گوید: «همان سال‌های ۸۸ بود آمدند تابلو را زدند. گفتند تا ۲۰ روز دیگر کار تمام است. بعد از‌۲۰ روز دیگر از آنها خبری نشد. مغازه‌هایی کنار دستش را هم آلاخون و بالاخون کردند. هنوز درشان تخته است. خرابه شدند، فقط یک مرد و زن سرایدار این بخش هستند. از خانه کنار دست سینما و دو مغازه نگهداری می‌کند.»

 

صاحب سینما به دنبال امور برگرداندن ملک

یک کلاغ و چل کلاغ درباره برگشت صاحب سینما بسیار است. یکی می‌گوید زنی پیگیر کار سینما بوده، چند باری آمده و رفته، شاید نوه آقای محتشمی باشد. دیگری چیز دیگری می‌گوید اما همه آمدن صاحب پی مالش را تایید می‌کنند. صاحب قدیمی‌ترین بنگاه خیابان ولیعصر که پیرمردی‌۷۰ ساله است می‌گوید: «آن موقع که من اینجا آمدن شما هنوز به دنیا نیامده بودید. اینجا سالن سینما بود که صاحبش آقای محتشمی نامی بود. با پایان بگیر و ببندهای انقلاب اموال او مصادره شد. بعد سینما را جمع کردن و بنیاد گرفت و داروخانه شد. ۷ یا ۸ سال پیش بود که به من زنگ زد و گفت که من به ایران آمدم و دنبال امور برگرداندن ملکم هستم. اما من از آنجایی که ملک مصادره‌ای بود پیگیرش نشدم. آخر زمین‌های مصادره‌ای دردسر زیاد دارد.» 

 

چه سرنوشتی در انتظار سینما است؟ 

اهالی هنوز خبری از ثبت ملی سینما ندارند. فرهاد نظری، مدیر کل ثبت آثار و حفظ و احیاء میراث معنوی و طبیعی به «ابتکار» می‌گوید: همان طور که علی‌اصغر مونسان، رئیس سازمان میراث فرهنگی مراتب ثبت ملی آن را به استانداری تهران ابلاغ کرد این ساختمان اکنون به ثبت ملی رسیده و دیگر کسی حق تخریب این بنا را ندارد.» اما بنگاه‌دار جوان خیابان ولیعصر که برای سرنوشت زمین عریض و طویل سینما ابراز تاسف می‌کند، می‌گوید: «حیف این ملک نیست که لانه موش و گربه‌ها شده. نزدیک ۲ هزار متر است که قیمت هر متر آن در بدترین حالت ۱۵۰ میلیون است.

 

قبل از عید آقایی به بنگاه مراجعه کرد و درباره سینمای متروکه سر خیابان گیلان پرس‌و‌جو می‌کرد. می‌گفت پیمان کار است و با بنیاد مستضعفان به توافق رسیده که سینما را بکوبد و یک مجتمع تجاری به جایش بسازد که پایینش تجاری باشد، با ۶ طبقه اداری و دو سالن سینما در آخرین طبقه. تا ۶-۵ ماه آینده هم کار ساخت و ساز و کوبیدن بنا را آغاز می‌کنم.» 

 

اینجا باید سینما بماند 

ساختمان متروکه نبش خیابان گیلان گرچه حالا اسمی ندارد اما هنوز میان قدیمی‌تر‌ها به رادیوسیتی معروف است. با اینکه هنوز مشخص نیست دست سرنوشت چه مسیری را برای آن مقدر می‌‌کند، اما اهالی دلشان می‌خواهد این ساختمان همچنان رادیوسیتی بماند. «علی آقا» می‌گوید: «هر کسی از اینجا رد می‌شود و چشمش به سینما می‌خورد یادش بخیری می‌گوید و می‌رود. اینجا باید سینما بماند. بهترین مکان است و هنوزم که هنوز است به رادیوسیتی معروف است.

 

ebtekarnews.com
  • 14
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱۰
غیر قابل انتشار: ۸
جدیدترین
قدیمی ترین
من یه روزی اینو دوباره میسازم میکنمش سینما رادیوسیتی
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش