«ماهورا» ساخته حمید زرگرنژاد پس از گذشت چند ماه از نمایش آن در جشنواره فیلم فجر، به تازگی روی پرده سینماها نشسته است. فیلم اگر چه در زمان مناسب یعنی در جشنواره فیلم دفاع مقدس و در هفته دفاع مقدس اکران نشده اما موضوعی دارد درباره همین دفاعی که زن و مرد ایرانی از فارس و عرب با ماجراهای عاشقانه و زندگیهای سادهشان دوش بهدوش هم آن را به بهترین شکل به انجام رساندند تا ذرهای از خاک وطنشان به دست بیگانه نیفتد.
دعوت به تماشای این فیلم، دعوت به تماشای قصهای است که در آن مظلومیت یک طایفه به نمایش گذاشته شده؛ قوم و طایفهای که کسی به آنها نگفته بود بجنگند و تنها حس تکلیفشان به وطنشان بود که سینهشان را ستبر کرد تا بمانند و بجنگند. فارسها و اعراب سالیان سال است در کنار هم به مهربانی زندگی میکنند و ما خوزستانیها شاید این را بهتر از هرکسی درک کرده باشیم که دوستانمان فارس و عرب و ترک و لر هستند و از این افتراقهای قومی که این روزها برخی به خبث طینت بر آن میکوبند، نداریم و نداشتهایم و ندیدهایم.
فارسها و عربهایی که داستانهایی نظیر «ماهورا» را در دل خود ساختند؛ داستانهایی که ماهورا فقط یکی از آنهاست. فیلم نیز بدون هر گونه شعار زدگی روی مسأله یکپارچگی اقوام در خوزستان تأکید میکند و پیش روی تماشاگر میگذارد. به گفته خود حمید زرگرنژاد «ماهورا» براساس فیلمی مستند از همین کارگردان به نام «حلقه در خاک» ساخته شده که پیشتر این مستند در همین منطقه جغرافیایی یعنی هورالعظیم جلوی دوربین رفته بود و حالا ماهورا در قامت فیلمی نود دقیقهای روایتی دلچسب و ساده دارد از روزهای اولی که جنگ شروع شده بود و... زرگرنژاد که خودش خوزستانی است در روزهای آغازین اکران «ماهورا» در گفتوگو با «ایران» از فیلمش میگوید.
ایده ساخت فیلم ماهورا از کجا شکل گرفت و مراحل ساخت آن چقدر طول کشید؟
حدود ۱۰ سال پیش مستندی ساختم که ماهورا در واقع از دل همان داستان بیرون آمده است. نوشتن فیلمنامه «ماهورا» چهارسال طول کشید و همزمان شد با حمله داعش و جنایتهای یک داعشی به نام «ابوعایشه» که صحنههای فجیع و دلخراشی از کشتن مردم دست به دست میگشت و همین آدم گفته بود که خوزستان را هم بزودی میگیرم و برای گرفتن خوزستان از مردم خود خوزستان کمک میگیرم. من خوزستانی هستم و با شنیدن این نقل، خونم بشدت به جوش آمده بود.
شما خودتان خوزستانی هستید و ما اهل این استان شاید بهتر از هر کسی میدانیم و لمس کردهایم که در این خطه از خاک مملکت چه اتفاقاتی افتاده است و مردمش در چه فضایی زندگی کرده و چه سختیها کشیدهاند. اما همه ما در این استان، بدون توجه به قومیت و زبان و فرهنگمان ایستادیم و از وطنمان دفاع کردیم. صدام فرصت کوتاهی میداد و میگفت شهر را خالی کنید تا موشک بزند و مردم زیر این تهدیدها و آژیرهای خطر و موشکها و حملهها هشت سال زندگی کردند و جفاست که نادیده گرفته شوند. قوم عرب نشان داد در این هشت سال کنار خواهران و برادران فارس، با چه شهامتی با تفاوتهای آیینی فرهنگی و زبانیشان از این خاک و زندگی که در آن داشتند دفاع کردند. چطور باید اینها را ندید؟ مثلاً سربازی را که در حادثه تروریستی اهواز جان آن دختر را زیر رگبار گلوله نجات داد مگر کسی دستوری به او داده بود یا مگر وظیفهای داشت؟ نه...
داستان ماهورا از روزهای اول جنگ شروع میشود. زمانی که خیلیها نمیدانستند جنگی به وقوع پیوسته است...
بله دقیقاً درست است. داستان در همان شش روز اول جنگ اتفاق میافتد که مردم اصلاً اطلاع ندارند که جنگی شروع شده و دارند کار و زندگیشان را پیش میبرند و طبق معمول درگیر زندگی هستند. فقط وقتی متوجه این اتفاق میشوند به این توجه نمیکنند که عرب زبان هستند یا فارس، برایشان فقط این مهم است که از خاک وطنشان دفاع کنند و هر کاری از دستشان برمیآید برای کمک کردن به حفظ این خاک انجام میدهند. آنها حتی نمیدانند این جنگ چقدر طول خواهد کشید.
اتفاقاً نکته همینجاست که این فیلم نه درباره جنگ، که درباره زندگی است...
بله اصلاً فیلم با یک صحنه عروسی شروع میشود و مردم آن زمان با مردم کشور عراق رفت و آمدها و پیوندهای فرهنگی و... داشتند. خیلی وقتها میرفتند و از عراق لوازمی که نیاز داشتند را تأمین میکردند و هر دو طرف داشتند با عزت نفس زندگیشان را میکردند. بله این زندگی بود که جریان داشت و نه جنگ و باز هم وقتی جنگ شد زندگی اگر چه با مشکل روبهرو شد اما ادامه داشت و به راه خود میرفت فقط هویتش تغییر کرده بود.
اما به عنوان مثال، عشق که با جنگ از بین نمیرود. ساعد سهیلی نقش «امین بوعذار» که شخصیتی حقیقی است را بازی میکند. بوعذار پیش از جنگ مرغابی شکار میکند و جنگ که شروع میشود برای حفاظت از خاکش، مثل مرغابی، دشمن شکار میکند. وسط همین جنگ است که میبینیم این قوم میهماننواز تا چه حد و اندازه جلوی میهمان هست و نیست خود را میگذارند و از او پذیرایی میکنند.
لوکیشنی که شما برای فیلمبرداری انتخاب کردید، یعنی منطقه هورالعظیم، لوکیشن بسیار بکری است که خودش انگار داستانها در دل خود دارد... فیلمبرداری در این منطقه سخت نبود؟
به نکته خوبی اشاره کردید. یک نکته که در ساخت این فیلم برای من مهم بود، نمایش و به تصویرکشیدن جغرافیای سرسبز خوزستان بود. کشوری به این حد زیبا و سرسبز در خوزستانش هورالعظیم دارد. هورالعظیم که انگار با آدمی حرف میزند. من علاقه بسیاری به این منطقه دارم و متأسفانه علیرغم میل باطنی به دلیل مسائل زیست محیطی این تالاب نتوانستم خیلی فیلمبرداری کنم و فقط توانستم گوشههایی از آن را در قالب فیلمم نشان بدهم. همه این جا کنار هم هستند و از سالیان مدید این کنار هم بودن را بیتوجه به رنگ چهره، و زبان و قوم عشیره تجربه کردهاند....
بله و این فیلم تأکید دارد که بدون هر گونه تن زدن به شعار روی این مسأله یکپارچگی اقوام در خوزستان تأکید داشته باشد...
کاملاً درست است. خیلیها خوشایندشان نیست که اقوام مختلف در این سرزمین با اتحاد کامل در کنار هم زندگی میکنند و این فیلم تأکیدش روی مسأله خاک است. خاک با تمام معنایی که از آن وطن و سرزمین مستفاد میشود.شما به بحث شعار اشاره کردید و نکته جالبی در این مسأله وجود دارد. من قصد نداشتم شعار بدهم چون از شعار دادن اصلاً خوشم نمیآید. وقتی خود یک مسأله به روشنی تمام قابل لمس و مشاهده است پس چرا باید آن را آنقدر بزرگ کرد و به آن شاخ و برگ داد که از واقعیت به دورش کرد؟ مثلاً ما در دوران مدرسه شعارهای مختلفی سر میدادیم و با زبان و لحن خاصی سر صف این شعارها را تکرار میکردیم. اما داخل کلاس با همکلاسیهایمان به سادگی و با زبانی که جنس واقعی ما بود حرف میزدیم و از مسائل روزگار صحبت میکردیم.
من برای مردم سرزمینم فیلم ساختم. برای مردمی که آن را باور دارند و اگر خودشان را جای شخصیتهای فیلم بگذارند هیچ احساس غریبگی نخواهند کرد. ساده حرف زدن از سرزمینی که داستانهای بسیار دارد و قهرمانهای بسیار، واقعاً کار سختی نیست. فقط باید همان چیزی را که میبینی تعریف کنی تا مخاطب هم شما را باور کند.
مخاطب آنقدر باهوش است که فرق فیلم گیشه پرکن را با فیلمی که دغدغه دارد و یک ایدئولوژی و اندیشه را منتقل میکند میفهمد. چیزی که برای من مهم است این وجه اصلی از فیلم است که در فیلم «ماهورا» جنگ در سایه زندگی و عشق و علاقه مردم نسبت به هم قرار گرفته است. این فیلم میخواهد بگوید تمام ایرانیها، با هر قومیت ونژاد و زبانی، مردمی صلحطلب، اهل زندگی و بانشاطی هستند و میدانند چیزی که با آنها میماند و ادامه دارد زندگی است...
و حرف آخر...
راستش را بخواهید فیلم ما در جشنواره فیلم فجر در مقابل فیلمهایی شعارزده که پشتوانههای ارگانی و نهادی فراوان داشتند کاملاً مورد بیمهری قرار گرفت و بعد از چندین ماه اکران شد. در واقع وقتی فیلم شما را در هفته دفاع مقدس و فیلم دفاع مقدس اکران نمیکنند دارند به شما پیامی میدهند.
انگار به وضوح به شما میگویند که ساخت فیلم در این حوزه فقط مختص همین ارگانها و نهادهاست که پول زیادی در اختیارشان است و خودشان را صاحب سینمای دفاع مقدس میدانند.
به نوعی با این نادیدهگرفتنها به ما گفتند که حواستان باشد که پا توی کفش ما نکنید وگرنه شما را له میکنیم. اما لازم میدانم که مردم را به دیدن فیلم «ماهورا» دعوت کنم.
این فیلم برای آنها ساخته شده است و در واقع ادای دینی است به مردم سرزمینم. مردمی که هشت سال فارغ از هر برچسب و عنوان و نام قومی و قبیلهای کنار هم جنگیدند و داستانهایی پرشور از زندگیشان به ما رساندند و نادیده گرفتن آنها بیانصافی است.
محسن بوالحسنی
- 9
- 4