پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۱:۰۳ - ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۳۰۲۲
فیلم و سینمای جهان

کارگردانی حرفه عجیب‌ و‌ غریبی است!

گفت‌وگو با پیتر برگ، به‌ بهانه موفقیت «افق آب‌های عمیق»

پیتر برگ جزو معدود فیلمسازان ژانر اکشن است که مسیر فیلمسازی خود را در خطی بدون پستی‌و‌بلندی طی کرده است. آثار او همواره اکشن‌‌هایی قهرمان‌محور بوده که با هزینه‌ای مشخص ساخته شده‌اند؛ نه آنچنان علاقه به ساخت پروژه‌‌هایی پرطمطراق چون سری‌فیلم‌های «جیمز باند» دارد و نه از مسیر ساخت اکشن خارج شده و برای مثال شروع به ملودرام‌سازی کرده است. برگ سال گذشته با دو فیلم «افق آب‌های عمیق» و «روز میهن‌پرستان» موفقیت‌های بسزایی را به کارنامه خود اضافه کرد؛ این در‌حالی بود که «افق آب‌های عمیق» هم در گیشه عملکردی موفقیت‌آمیز داشت و هم نظر منتقدان را جلب کرد و درنهایت نامزد دو جایزه اسکار برای تنظیم صدا و جلوه‌های ویژه شد. در مصاحبه‌ای که پیش‌رو دارید سعی بر این است که در مورد کلیت کارنامه برگ و علاقه‌اش به فیلم‌های اکشن صحبت شود و درنهایت دلیل علاقه نداشتن وی به آثار ابرقهرمانی مورد بررسی قرار ‌گیرد. این نکته به این دلیل در مورد پیتر برگ بیشتر خودنمایی می‌کند که این روزها از هر کارگردان موفقی در ژانر اکشن، انتظار می‌رود که وارد مبحث ابرقهرمان‌ها شود و نباید در مورد برگ این نکته را فراموش کرد که پیش از این‌که بازار ابرقهرمان‌ها دوباره گرم شود او با فیلمی چون «هنکوک» با بازی ویل اسمیت بخت خود را در این ژانر آزموده است و گویا علاقه‌ای به بازگشت ندارد.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,پیتر برگ

آیا علاقه دارید فیلم‌هایتان در فستیوال‌های مختلف نمایش داده شود؟

طبیعتا هر فیلمسازی دوست دارد اثرش در محیطی که افراد حاضر در آن به فیلم‌ها بیشتر از بقیه اهمیت می‌دهند نمایش داده شود، من غوطه‌ور شدن در دل فرهنگ فیلم‌ها و فیلم‌بین‌ها را دوست دارم اما موقعیتش هیچ‌گاه پیش نیامده است زیرا کارگردانی حرفه بسیار عجیب‌و‌غریبی است و انسان را منزوی می‌کند.

 

منظورتان چیست!؟

خب برای مثال فیلمسازان هیچ‌گاه نمی‌توانند به‌صورت آزادانه از صحنه فیلمبرداری همدیگر دیدن کنند، آن‌ها نمی‌توانند به‌سراغ محل کار همکاران خود بروند و به‌صورت عامیانه با آن‌ها مشورت کنند. فیلمسازان با هم صمیمی هستند ولی لزوما این سخن به معنی رفتاری دوستانه نیست، با این‌که رفتار اکثر آن‌ها با هم محترمانه و دوستانه است ولی اجازه نزدیک شدن به همدیگر را صادر نمی‌کنند. به‌طور‌کلی نمی‌توان فیلمسازان زیادی را درطول تاریخ یافت که وقت زیادی را با همدیگر گذرانده باشند زیرا تمام همکاران من عادت کرده‌اند در برآورده‌کردن خواسته‌هایشان خودکفا باشند. در مورد فستیوال‌ها هم همین‌گونه است، من هیچ‌گاه موقعیت این‌که در فستیوالی به‌صورت خودخواسته حاضر شوم را نداشتم چه برسد به اکران فیلم‌هایم. این اتفاق بسیار بامزه‌ای است که ما به‌جز فستیوال‌ها نمی‌توانیم به اندازه کافی به فیلم‌بین‌ها نزدیک شویم، تمام بازخوردهایی که یک فیلمساز در‌حال‌حاضر در مورد فیلمش می‌گیرد از طریق رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها عبور کرده است. البته یادداشت‌ها و بازخوردهای محدودی که استودیوهای فیلمسازی در مورد فیلم‌ها دریافت می‌کنند را نیز نباید فراموش کرد، در هر صورت تفاوت چندانی ندارد و این بازخوردها نیز از فیلتر استودیوها عبور می‌کند. می‌توان گفت که فیلمسازان در این روزگار در جهان خود گیر افتاده‌اند.

 

نظرتان در مورد فیلم‌هایی که براساس یک داستان واقعی ساخته‌اید، چیست؟

زمانی که من شروع به ساختن فیلمی می‌کنم در درجه اول بسیار هیجان‌زده هستم، فکر می‌کنم دیگر فیلمسازان نیز همین‌گونه باشند زیرا در آغاز پروژه‌ای قرار گرفته‌اند (فرقی نمی‌کند اکشن، کمدی یا موزیکال) که قادر به انجام هر کاری در تصویرکردن دنیایی که در ذهن دارند هستند. این‌که داستان‌‌هایی که دوست داری را به‌تصویر بکشی برای یک فیلمساز بزرگترین شانس محسوب می‌شود و شانس دوم ساخت آثاری نه‌چندان کوچک و نه‌چندان بزرگ است. زیرا شما پس از گذشت مدتی و حضور در این حرفه به فکر تجربه‌کردن داستان‌‌هایی جدیدتر و بازسازی دنیاهایی تازه‌تر می‌افتید. ماجراهای واقعی این شانس را در اختیار فیلمساز می‌گذارد تا تجربه‌ای بی‌نظیر را به‌عنوان خالق از سر بگذراند. برای مثال خود من، زمانی که به اواسط کارنامه‌ام رسیدم به این فکر افتادم که چه چیزی در دنیای واقعی و غیرداستانی من را جذب می‌کند! فوتبال، فرهنگ، جنگ و... چه نکته‌ای بیشتر من را به‌سوی خود فرا می‌خواند! بنابراین به‌سراغ ساخت فیلم «پادشاهی» در عربستان سعودی رفتم و سپس اکشن «تنها بازمانده» را در عراق ساختم. هر دوی این فیلم‌ها به طریقی من را به صنعت نفت وصل می‌کرد و درنهایت کارم را به «افق آب‌های عمیق» کشاند.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,پیتر برگ

یعنی این نکته‌ای است که برای ساختن فیلم‌ها الهام‌بخش شما می‌شود؟

برای من این‌گونه است، برخی از کارگردان‌ها علاقه دارند آثار ابرقهرمانی بسازند، برخی عاشق فیلم‌های علمی‌تخیلی هستند، موتور من با فیلم‌های اکشنی که از دل دنیای واقعی بیرون آمده است روشن می‌شود. من علاقه زیادی به وقایع غیر‌داستانی دارم تا خود به آن حیاتی سینمایی بدهم.

 

اما شما فیلم ابرقهرمانی هم ساخته‌اید!

بله؛ ولی از ساخت آن فیلم لذت نبردم.

 

آیا علاقه دارید باردیگر فیلمی ابرقهرمانی بسازید؟

خیر؛ به‌هیچ‌وجه... من کارم با این قبیل آثار تمام شده است، دو فیلم سی‌جی‌ای محور مانند «هنکوک» و «ناو جنگی» ساخته‌ام. دوست دارم حتی اگر فیلمی با جلوه‌های ویژه زیاد می‌سازم باز هم اثری خلق کنم که هم از دل دنیای واقعی بیرون آمده باشد و هم مانند «افق آب‌های عمیق» سی‌جی‌ای در خدمت داستان باشد و نه برعکس. ذهن من نمی‌تواند به‌صورت سی‌جی‌ای دکوپاژ کند و صحنه‌ها را در خود تداعی کند، بیشتر علاقه دارم طبیعی فکر کنم.

 

چگونه مسئولیت فیلمی براساس داستانی واقعی را برعهده می‌گیرید!؟ شما که در آن محل نبوده‌اید و از همه جوانبِ رویدادی که درحال ساخت آن هستید خبر ندارید!

دوست ندارم در این مورد سختگیرانه فکر کنم، هدف اصلی‌ام انتقال مو‌به‌موی داستان اصلی نیست زیرا درنهایت جایی و نقطه‌ای پیدا می‌شود که با واقعیت تفاوت دارد و به‌عنوان گاف فیلم تلقی می‌شود، هدف اصلی من انتقال کلیتی از داستان است که بسیار قوی است، به اندازه‌ای قوی که تاثیرگذار باشد و دین خود را به ماجرای واقعی ادا کند. واقعیت این است که اگر بخواهم به‌گونه‌ای دیگر فکر کنم باید از خودم بپرسم که اگر این فیلم براساس داستان زندگی خودت بود، علاقه داشتی این بخش‌هایش حذف شود و یا این تغییرات در واقعیت، در بدنه آن صورت بگیرد!؟ راستش جوابم به این سوال هم مثبت است، احساس می‌کنم اگر هدف اصلی زندگی‌ام به‌درستی بیان شده باشد، جزئیات دیگر اهمیت چندانی ندارد.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,پیتر برگ

این اعتقادات در مورد «افق آب‌های عمیق» هم صدق می‌کند!؟

در «افق آب‌های عمیق» داستان نیازی به دخالت هیچ عامل خارجی‌ای نداشت، ماجرا به اندازه‌ای دراماتیک بود که نمی‌توانستیم حتی ذره‌ای در آن دخالت کنیم. ما با سرعت و دقت تمام توان خود را به‌کار گرفتیم تا روی واقعیت‌ها و رخدادها کار کنیم. این کار من را برای بهتر ساختن این فیلم تشویق می‌کرد زیرا دیدار با خانواده قربانی‌ها و بازماندگان ما را وارد بحرانی عاطفی کرده بود که نمی‌توانستیم از هیچ منظر از آن چشم‌پوشی کنیم. در حین تحقیقات فیلمنامه کار، انگار در زمان سفر کرده بودیم و احساس نزدیکی زیادی با بازماندگان این فاجعه می‌کردیم. تنها کاری که من به‌عنوان کارگردان انجام دادم شفاف‌سازی این حجم اطلاعات و اتفاقاتی بود که از دل این تحقیقات بیرون می‌آمد. البته در این مورد باید ذکر کنم که این سخنان باعث بی‌وفا بودن من در مورد داستان‌‌هایی که از آن‌ها الهام گرفته ام نیست، زمانی که تحقیقات به‌صورت کامل و جامع انجام شود بی‌شک برداشتی صحیح از اتفاقی که رخ داده است دارید و جان مطلب را به‌درستی منتقل می‌کنید. من برای فیلم «تنها بازمانده» همین روند را طی کردم، برای «نورهای جمعه شب» نیز همین تحقیقات کامل را انجام دادم و برای این فیلم نیز وقت زیادی با ۱۱ خانواده‌ای که در این حادثه دخیل بودند، گذراندم.

 

تجربه دشواری بود!؟

زمانی که با بیوه‌ها و بچه‌‌هایی که عزیزانشان را در این حادثه از دست داده بودند ملاقات کردم بسیار تحت‌تاثیر قرار گرفتم. من با اشخاصی روبه‌رو بودم که سعی می‌کردند با واقعیت از دست‌دادن عشق زندگی خود کنار بیایند. در برخی موارد بسیاری از روی‌دادن چنین اتفاقی عصبانی بودند، من باید به تمام اشخاصی که با آن‌ها مصاحبه می‌کردم این نکته را یادآوری می‌کردم که اشخاص جان‌باخته قصد به‌وجود آوردن این فاجعه زیست‌محیطی را نداشتند و تنها برای خاموش کردن آتش با دکل‌های غول‌پیکر نفتی دست‌و‌پنجه نرم کردند. البته در این مورد هم کارم به‌جایی رسید که متوجه شدم مدت‌هاست درحال توضیح دادن دلایل کشته شدن این افراد برای دیگران هستم، بنابراین تصمیم گرفتم تحقیقات را متوقف کرده و به‌مدت چند‌ماه ساعت چهار صبح از خواب بیدار شوم تا این فیلم را بسازم. زیرا دیگر نمی‌توانستم به تمام افرادی که سرراهم قرار می‌گیرند توضیح دهم که این افراد انسان‌های بدی نبودند. اگر دیگران دوست دارند این‌گونه در مورد افرادی که در این حادثه جان باختند فکر کنند، نمی‌شود طرز تفکرشان را با توضیح عوض کرد. بنابراین بیشتر تلاش کردم تا این نتیجه حاصل شد.

 

آیا فکر می‌کنید فیلم نظر مخاطبانش را در مورد حادثه‌ای که رخ داده عوض کرده است؟

واقعیت این است که من افرادی که در راه خاموش کردن دکل‌های نفتی جان باخته‌اند مقصر نمی‌دانم، از سویی افرادی که نظرشان با این فیلم هم عوض نمی‌شود را شماتت نمی‌کنم، پول زیادی در این میان به کمپانی‌های نفتی رسیده است و این واقعیت مردم را خشمگین کرده است. نمی‌شود با ساخت چنین اثری شعبده‌بازی کرد و به‌ناگهان نظر مردم درباره اتفاقی را تغییر داد. تنها امیدوارم اشخاص ناراضی از سوءاستفاده‌گرهای این حادثه با خانواده‌های کارگرانی که در این میان جان باخته‌اند بهتر رفتار کنند و برای لحظه‌ای خود را جای آن‌ها بگذارند.

 

 

khabargozarisaba.ir
  • 13
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش