جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۱۰:۰۸ - ۰۴ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۰۹۰۷
فیلم و سینمای جهان

تاد هینز: کارگردانی یعنی انکار گذشته

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,تاد هینز و بزیگران فیلم شگفت‌زده

تاد هینز که فیلم «شگفت‌زده» را در سینماهای سراسر جهان در حال اکران دارد، در ایران بیشتر با فیلم «من آنجا نیستم» شناخته می‌شود؛ فیلمی که زندگی باب دیلن، ترانه‌سرا و خواننده نام‌آشنای آمریکایی، را به تصویر می‌کشد. هینز فیلم‌ساز مستقل آمریکایی است که دستی هم در فیلم‌نامه‌نویسی و تهیه‌کنندگی دارد.

 

او که اولین فیلم بلندش را در سال ١٩٩١ کارگردانی کرد، تاکنون ١٦ فیلم ساخته است، ولی اولین‌بار با فیلم کوتاه «سوپراستار: داستان کارن کارپنتر» بود که توانست توجه‌ها را به خود جلب و با فیلم «مخملی» توانست سری در میان سرها پیدا کند؛ این فیلم نیز به حال‌وهوای موسیقی راک در دهه ١٩٧٠ و چهره‌هایی چون دیوید بوئی و لو رید می‌پرداخت. فیلم «دور از بهشت» که در سال ٢٠٠٢ نامزد دریافت چهار جایزه اسکار شد، نام او را بر سر زبان‌ها انداخت.

 

«کارول» نیز در سال ٢٠١٥، جوایز زیادی از جمله جایزه بهترین کارگردانی منتقدان نیویورک را نصیب هینز کرد، اما در میان فیلم‌های او، «شگفت‌زده» به نظر یک اتفاق ویژه است؛ او در این فیلم با فاصله‌گرفتن از دغدغه‌های زنان و دنیای موسیقی، به دنیای کودکان روی آورده است. فیلم در دو زمان مختلف؛ یعنی در سال‌هاي ١٩٢٧ و ١٩٧٧ می‌گذرد. در سال ١٩٢٧، ما با شخصیتی به نام رُز همراه می‌شویم که در جست‌وجوی الگو و قهرمان زندگی‌اش، از خانه فرار می‌کند و در سال ١٩٧٧، نیز این بن است که زادگاهش را برای یافتن پدر گمشده‌اش ترک می‌کند.

 

به‌عبارت‌دقیق‌تر، او فیلمی درباره کودکان و برای کودکان ساخته است. هینز هفتم آگوست جایزه افتخاری پلنگ طلایی را از جشنواره لوکارنو دریافت خواهد کرد. در این فستیوال همچنین فیلم «شگفت‌زده» به نمایش درخواهد آمد. او در گفت‌وگو با «شرق»، از نحوه کار روی فیلم‌نامه، مشکلات ساخت فیلم و الهاماتش برای ساخت «شگفت‌زده» و دیگر فیلم‌هایش می‌گوید. ترجمه فارسی این گفت‌وگوی اختصاصی را هادی آذری انجام داده است. 

 

با فیلم‌نامه «شگفت‌زده» شروع کنیم... .

خُب این یک فیلم‌نامه اقتباسی بود از کتابی با همین اسم از براین سلزنیک. درواقع، این اولین فیلم‌نامه اقتباسی از یکی از رمان‌های او محسوب می‌شود. 

 

این برای شما که معمولا فیلم‌نامه‌هایتان را خودتان می‌نویسید، اندکی غیرمعمول است و گمان می‌کنم شما روی فیلم‌نامه کار کرده باشید؟ 

بله، کار کردم. 

 

ولی اشاره‌ای به آن نشده است؟ 

خب درباره کارول هم همین‌طور بود. کارول هم اقتباسی بود از داستانی نوشته پاتریشیا‌های اسمیت. روی آن فیلم‌نامه هم کار کردم، ولی نخواستم اسمی از من آورده شود. 

 

پس با کارکردن با یک نویسنده دیگر مشکلی ندارید؟ 

این دوره و مرحله جدیدی در کار من است که پذیرای پروژه‌هایی باشم که نوشته خودم نیستند یا کاملا قوام نیافته‌اند و استنباط شخصی من این است که حتی در فیلم‌نامه‌هایی که خود آدم نوشته است، به محض اینکه شروع به ساختن آن می‌کنید، دیگر باید این واقعیت را فراموش کنید که این فیلم‌نامه شماست.

 

درواقع، کارگردانی به‌نوعی انکار مدام وابستگی شما به مرحله قبلی کارتان است، زیرا شما باید خود را به آنچه در آن لحظه روبه‌روی شما قرار دارد، متعهد و سعی کنید بهترین نتیجه ممکن را به دست آورید. بعضی مواقع ممکن است حتی نسبت به متن خودم در مقایسه با متن دیگران وسواس بیشتری به خرج دهم. 

 

آیا در زمینه ساخت فیلم‌های صامت تخصص داشتید یا اینکه مجبور می‌شدید بارهاوبارها روی آن کار کنید و وقت بگذارید؟ 

 من خودم را هیچ‌وقت یک متخصص نمی‌دانم، ولی این کار باعث شد تا دوباره بروم و کل فیلم‌های صامت دهه ٢٠ میلادی را ببینم و این یک فرایند خارق‌العاده بود، چون با فیلم‌هایی برخورد کردم که قبلا ندیده بودمشان؛ فیلم‌هایی مثل «جمعیت» ساخته کینگ ویدور؛ فیلمی که پیداکردنش این روزها کار بسیار سختی است.

 

این فیلم یک شاهکار است. فیلم «باد» خیلی روی من تأثیر گذاشت و دیالوگ‌هایی از آن را در سکانس‌های جولیان در فیلم «دختر طوفان» آوردم. درواقع فکر می‌کنم به‌جای اینکه نگاه آکادمیکی به زبان فیلم صامت داشته باشم، به‌نوعی کل فیلم را یک فیلم صامت می‌دیدم، چون بخش زیادی از فیلم بدون دیالوگ اتفاق می‌افتد، زیرا ما با داستان بچه‌ای مواجهیم که به‌تازگی کر شده است. 

 

آیا می‌توان این فیلم را یک‌جور ادای دین به خود سینما دانست؟ 

درست است و این موضوع در کار خود برایان سلزنیک هم دیده می‌شود. او دیوانه سینماست و این را می‌شود در اقتباس او برای فیلم‌نامه دید؛ منظورم نحوه ارجاع او به سینمای دهه ٧٠ میلادی است. حتی آن موسیقی جز خاص فیلم‌های دهه ٧٠ را هم استفاده کردیم. البته برای این کار مردد بودیم، ولی وقتی امتحانش کردیم خیلی خوب از کار درآمد. البته نمی‌دانم چقدر تداعی‌کننده حال‌وهوای موسیقی فیلم‌های دهه ٧٠ باشد. 

 

صحنه‌ای که بن وارد نیویورک می‌شود، حتی با اینکه یک صحنه خیابانی واقعی است، ولی خیلی خوب از کار درآمده بود و جزئیات به‌دقت چیده شده بودند. البته فکر می‌کنم در قیاس با فیلم‌های هالیوودی بودجه شما محدود است. 

بله، همیشه این‌طور است. 

 

ایده این سکانس چطور به ذهنت خطور کرد؟ 

البته این یک کار گروهی بود. من ایده را با مارک فرایدبرگ، طراح صحنه در میان گذاشتم و او هر بار سوار ماشینش شد، شروع کرد به گشت‌زدن برای پیداکردن یک لوکیشن مناسب چون مارک شناخت خوبی از نیویورک دارد. پس پیداکردن یک موقعیت مناسب اولین قدم بود ولی درآوردن این سکانس به کلی به طراحی صحنه و گریم نیاز داشت. گروه مارک باید حواسشان به مدل مو، مدل لباس و همه چیز می‌بود. مثلا باید به بازیگرها و هنرورها می‌گفتند نباید زیرپوش تنشان کنند چون در دهه ٧٠ هیچ‌کس لباس زیر تنش نمی‌کرد. 

 

به نظر می‌رسد می‌خواستید کار خیلی واقعی به نظر برسد. 

بله، آن سکانس کلی کار بود و البته فیلم‌برداری هنرمندانه اد لاچمن هم خیلی کمک کرد و اینکه ما فیلم‌برداری می‌کردیم و این گرین‌داربودن تصویر، خیلی در ایجاد آن حس‌وحال مؤثر بود. 

 

آیا می‌خواستید روی یک ویژگی خاص تأکید کنید چون فکر می‌کنم تمام جزئیات فیلم ازجمله موسیقی می‌تواند نشانه‌ای از ایده‌آل‌های شما، یا وضعیت اقتصادی یا عقبه اجتماعی شما باشد. کنجکاوم بدانم انتخاب‌های شما برای این صحنه چطور صورت می‌گرفته است؟ 

از چه لحاظ؟ 

 

تصاویر، صداها، ساختمان‌ها؛ همه اینها چیزهای زیادی درباره وضعیت اقتصادی و اجتماعی می‌گویند... .

مسلما. مثل شروع همه فیلم‌هایم، هر چیزی در صحنه دیده می‌شود، معنای خاصی دارد. در این فیلم نیز صحنه‌ای وجود دارد که در آن کتابی را می‌بینیم که این کتاب ارجاعی است به خود فیلم و تمامی حرف‌هایی که می‌خواستم در آن بزنم. 

 

پس شما عامدانه این کار را می‌کنید؟ 

 بله، این کار به من كمك می‌کند تا وارد زبان تصویری فیلم شوم و این بهترین روش برای انتقال آن چیزی است که در هر قسمت فیلم به دنبال بیان آن هستم. اینها عکس‌های جالبی از سوگیموتو، عکاس ژاپنی است که از موزه تاریخ طبیعی گرفته است و به معنای دقیق کلمه آنها را کپی کردیم. تصاویری از تاریخ شکار که تصاویر «کشتن مرغ مقلد» و «شب شکار» را در خاطر زنده می‌کند. 

 

کی جمع‌آوری این عکس‌ها را شروع کردید چون احساس می‌کنم شاید به ١٠ سال قبل برگردد... .

نه، ولی‌ ای کاش این‌طور بود. من زمان کمی داشتم چون در حال تبلیغ فیلم «کارول» بودم. هیچ‌وقت به اندازه دو فیلم «کارول» و «واندراشتاک» نزدیک به هم فیلم نساخته بودم. پس بعد از پایان اسکار که به معنای پایان کارزار تبليغاتی کارول بود، دو ماه برای پیش‌تولید فیلم بعدی وقت داشتیم. 

 

دلیل اینکه الان نسبت به قبل بیشتر فیلم می‌سازید، چیست؟ 

 نمی‌دانم، شاید یک دلیلش این باشد که... .

 

اینکه دیگر زمان زیادی از عمرتان باقی نمانده است... .

بخشی به خاطر این است که الان روی فیلم‌نامه‌های خودم کار نمی‌کنم چون نوشتن خیلی وقت‌گیر است. «شگفت‌زده» فیلم‌نامه خیلی شسته‌ورفته‌ای داشت که در مراحل پایانی ساخت «کارول» به من پیشنهاد شد. برایان هم منتظر ماند تا من متن را با دقت بخوانم.

 

در ابتدا قصد نداشتم به این زودی‌ها کار ساختن «شگفت‌زده» را شروع کنم ولی در ادامه احساس کردم دوست دارم هرچه‌زودتر این فیلم را بسازم چون دنبال بهانه‌ای می‌گشتم که خیلی درگیر فرایند تبلیغ «کارول» نشوم. البته من از صحبت‌کردن درباره فیلم و سفرکردن به کشورهایی که فیلم در آنها اکران شده است و گفت‌وگو با روزنامه‌نگاران لذت می‌برم ولی به گمانم فصل جایزه خیلی خسته‌کننده است چون تبدیل به یک مسابقه برای رسیدن به یک مجسمه درخشان می‌شود تا اینکه براي خود فیلم و تشویق مردم برای دیدن فیلم باشد. 

 

آیا جشنواره کن هم همین حس را دارد؟ 

 نه، کن این‌طور نیست. از نظر من، مسابقه و رقابت بخشی از هر جشنواره سینمایی است ولی در اکران جهانی فیلم، شما حکم کسی را دارید که از همه بیشتر و بهتر فیلم را درک کرده است درحالی‌که شما اصلا هیچ‌چیز درباره فیلم نمی‌دانید چون کمتر پیش می‌آید که مانند یک مخاطب عادی با ذهنی آزاد فیلم را روی پرده ببینید. 

 

دوست دارم درباره چالش‌هایي بدانم که پرداختن به این سرنخ‌های مرموز در فیلم ایجاد می‌کرد؟ 

بله، چالش از منظر و جایگاه تولید، اطمینان پیداکردن از این بود که با این بودجه اندک و در این زمان محدود، فیلم ساخته شود؛ مخصوصا زمان کارکردن با بچه‌ها. در واقع ما برای کارکردن با هر کدام از آن بچه‌ها، فقط ٩ ساعت وقت داشتیم. یعنی در هر روز از فیلم‌برداری باید هم صحنه‌های سال ١٩٢٧ را می‌گرفتیم و هم صحنه‌های سال ١٩٧٧ را که از لحاظ برنامه‌ریزی تولید، کار چالش‌برانگیزی بود.

 

منظورم پرداختن به تمام این جزئیات است، تمام اشیا، سرنخ‌ها، نماهای بسته از دست‌ها و قطعات پازل. باید همه اینها را می‌گرفتیم. همان موقع هم می‌دانستم كه این موقع تدوین به مشکل برمی‌خورم ولی در قدم اول باید تمام این صحنه‌ها را می‌گرفتیم؛ باید آنها را از پشت لنز دوربین می‌دیدم، کارگردانی می‌کردم و همه‌شان را برای زمان تدوین تلنبار می‌کردم. 

 

به نظر شما بچه‌ها باید با والدینشان این فیلم را ببینند؟ دیدن این داستان چه اهمیتی برای نسل جوان دارد؟ 

خب، در پاسخ به سؤال اول شما باید بگویم این مسئله به سن بچه بستگی دارد. مي‌خواستم یک فیلم خیلی خاص برای مخاطبانی بسازم که تا پیش از این هیچ‌گاه فیلمی برایشان نساخته بودم. فکر می‌کنم روایت معماگونه فیلم، بچه‌ها را جذب کند.

به نظر شما فیلمی مثل «آمازون» برای بچه‌هاست؟

نمی‌دانم فیلم‌نامه این فیلم را خوانده‌اید یا نه ولی این فیلمی برای بچه‌هاست. یک معصومیت و روشنایی در آن هست که آن را از هر اثر دیگری متمایز می‌کند و این همان چیزی است که باعث می‌شود دوستش داشته باشم.

 

علاوه بر این، از یک جور پیچیدگی و غنای سبکی برخوردار است و صحنه‌هایی که از این فیلم به بچه‌ها نشان می‌دادیم این مسئله را ثابت می‌کرد. من عادت دارم حین ساخت فیلم، صحنه‌هایی از فیلم را به مخاطبان نشان دهم و بازخوردشان را جویا شوم. همین کار را در این فیلم هم کردیم و بچه‌ها هم نکات خیلی جالبی را به ما گوشزد می‌کردند و خیلی‌وقت‌ها بدون اینکه ما چیزی بپرسیم آنها خودشان به سؤالات ما جواب می‌دادند. 

 

به نظر شما بچه‌ها رویکرد شهودی‌تری نسبت به سینما دارند؟ 

بله، فکر می‌کنم این‌طور باشد. من خودم هم وقتی به تماشای فیلم‌هایم می‌نشینم، وارد رؤیا می‌شوم و این نظم نمادین ناگهان ناپدید می‌شود. به نظرم بچه‌ها می‌توانند سرنخ‌ها و جزئیات اطلاعات روایی را حتی بعضی‌وقت‌ها بهتر از بزرگ‌تر‌ها کنار هم قرار دهند. زیرا ذهن آنها فاقد پیش‌قضاوت، جانبداری و تعصب است. به‌همین‌خاطر آماده پذیرش تجارب جدیدند. 

 

وقتی بچه بودید، کتاب یا فیلم موردعلاقه‌تان چه بود؟ چیزی که روی شما تأثیر گذاشته باشد؟ 

وقتی سه‌سالم بود، فیلم «ماری پاپینز» را دیدم و این فیلم تغییر شگرفی در من ایجاد کرد. آن فیلم من را به شکل عجیب و وسواس‌گونه‌ای درگیر خودش کرد. 

 

چه چیز در این فیلم شما را تحت‌تأثیر قرار داد؟ 

نمی‌توانم روی چیز خاصی انگشت بگذارم؛ فقط می‌دانم که فیلم فوق‌العاده و محشری بود. این فیلم هنوز هم برای بچه‌ها جالب است. به نظرم موضوع مادرانه، حس فانتزی و آن اصالت انگلیسی، در این تأثیرگذاري نقش داشته است.

 

الان بچه‌ها یک فیلم را روی دی‌وی‌دی یا به صورت آنلاین ممکن است‌ هزاران بار ببینند ولی ما آن موقع فقط یک‌ بار فیلم را می‌دیدیم. بااین‌حال، تک‌تک صحنه‌هایش در ذهنمان نقش می‌بست. من صحنه‌هایی از این فیلم را بعدا خودم بازی می‌کردم، حتی مادرم را مجبور می‌کردم که شبیه ماری پاپینز لباس بپوشد. خیلی درگیر این فیلم شده بودم. 

 

به نظر ساخت دنباله آن باید شما را ذوق‌زده کرده باشد؟ 

بدون شک. فیلم طراحی صحنه فوق‌العاده‌اي داشت. کار راب مارشال فوق‌العاده است. به سؤال قبلی‌تان برگردم. در هر صورت، همه چیز با ماری پاپینز شروع شد و بعد از آن هم فیلم‌هایی مانند «رومئو و ژولیت» و «معجزه‌گر» که داستان هلن کلر بود. به «معجزه‌گر» از این جهت اشاره کردم که این فیلم هم درباره کری، کوری و زبان است.

 

فکر می‌کنم بچه‌ها علاقه زیادی به معلولیت دارند زیرا آنها هم به نوعی این مسئله را تجربه می‌کنند. آنها زندگی را با آزادی‌ها و توانایی‌های محدود تجربه می‌کنند. به نظرم آنها حس کنجکاوی را با گوشت و خونشان درک می‌کنند. 

 

می‌توانید درباره استفاده از موسیقی در این فیلم اندکی توضیح دهید. چون سوژه‌های شما را نمی‌توانند بشنوند، شما باید از موسیقی‌ای استفاده می‌کردید که آن حس سکوت را ایجاد کنید. می‌خواهم نظر شما را در این رابطه جویا شوم؟ 

موسیقی بخش عمده‌ای از فیلم را تشکیل می‌دهد هرچند بعد از پایان فیلم‌برداری اضافه می‌شود ولی همچنان بخشی جدایی‌ناپذیر از روند فیلم‌سازی است. حتی در فیلم‌هایی که با مضمون موسیقی ساخته بودم مثلا درباره «باب دیلن»، این‌قدر موسیقی نقش کلیدی نداشت. بدون موسیقی نمی‌شد دو نما را به هم وصل کرد زیرا هیچ چیز دیگری برای پیوندزدن آنها وجود نداشت. فیلم صامت بود و از دیالوگ خبری نبود. بنابراین موسیقی حکم بنیان و شالوده‌ای را پیدا کرد که کل فیلم براساس آن ساخته شد. 

 

 

  • 10
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش