پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۵:۴۹ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۵۳۳۶
فیلم و سینمای جهان

نقد و بررسی فیلم جاسوس بازی؛

Spy Game

فیلم جاسوس بازی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
Game ساخته‌ای است که آرام‌آرام قصه‌اش را بسط می‌دهد و پس از به راه افتادن چرخ‌دنده‌های داستان، به یک تریلر هیجان‌انگیز و دوست‌داشتنی تبدیل می‌شود.

«جاسوس بازی» یا Spy Game، بدون شک یکی از فیلم‌های جذابی است که موضوع ماموران مخفی و ماموریت‌های سری آن‌ها را که همواره دست‌مایه‌ی هالیوود برای خلق بلاک‌باسترهای عظیمی مثل سری «ماموریت غیرممکن» بوده از مناظر گوناگون و عمیق‌تری به زیر ذره‌بین می‌برد.

 

فیلمی که با قصه‌گویی خاص خود حتی مخاطب را هم در دقایق ابتدایی فریب می‌دهد و با صبر و حوصله دست به خلق داستانی می‌زند که دنیایی خیانت و سیاهی در نقطه به نقطه‌ی آن جای گرفته است. در ابتدای کار، بیننده فکر می‌کند با یکی دیگر از فیلم‌های اکشن این سبک رو به رو است که از قضا سکانس آغازینش را نیز در اوج هیجان خلق کرده و طبیعتا در ادامه هم اکشن حجم بالایی از دقایق آن را تشکیل می‌دهد.

 

اما تنها چند دقیقه‌ی بعد، در جایی که ما انتظار یک پیروزی پراسترس اما حتمی دیگر برای یک مامور مخفی را داریم، داستان هنرمندانه به مخاطبش خیانت می‌کند و جدیت خود را با شکست ماموریت و زندانی شدن آن مامور ناشناس به بدترین شکل ممکن، بر صورت مخاطب می‌کوبد.

 

همین آغاز متفاوت، خیلی سریع به بیننده می‌فهماند که قرار نیست با فیلمی شبیه به دیگر آثار این سبک مواجه شود و به جای آن، در هنگام تماشای این اثر باید انتظار یک سری سکانس تاریک، اعصاب‌خوردکن و صد البته متفاوت را بکشد.

 

فیلم جاسوس بازی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

داستان، در رابطه با یکی از مامورین مخفی سازمان CIA است که در حین انجام عملیات به دام می‌افتد و در کشور چین، به عنوان یک جاسوس زندانی می‌شود. آن هم به این شکل که اگر در بیست و چهار ساعت آینده، اتفاق خاصی رخ ندهد، مامورین زندان چین وی را اعدام خواهند کرد.

آن‌چه که این تم داستانی نه‌چندان شگفت‌آور را به تجربه‌‌ای ارزشمند تبدیل کرده، شخصیت‌های حاضر در صحنه و نحوه‌ی روایت لایق توجه آن است

 

از طرف دیگر، استاد و آورنده‌ی او به سازمان یعنی نیتن میوئر (با هنرنمایی لایق احترام رابرت ردفورد) در تلاش است تا قبل از به اتمام رسیدن این زمان، وی را از این مخمصه نجات دهد. اما آن‌چه که این تم داستانی نه‌چندان شگفت‌آور را به تجربه‌‌ای ارزشمند تبدیل کرده، شخصیت‌های حاضر در صحنه و نحوه‌ی روایت لایق توجه آن است.

 

چرا که آنتاگونیست‌ها و پروتاگونیست‌های فیلم، نه به شکل دو نقطه‌ی مثبت و منفی مطلق تصویر می‌شوند و نه نحوه‌ی شکل‌گیری‌شان بر پایه‌ی آن چیزی است که مخاطب از چنین اثری انتظار دارد.

 

از یک طرف پروتاگونیست‌ها را داریم که دو انسان پر اشتباه، پر عیب، در برخی مواقع بی‌احساس و در برخی مواقع احساسی هستند که مخاطب به سبب درک کردن‌شان و نه هم‌دردی کردن یا دل‌سوزاندن برای آن‌ها به دنبال کردن مسیر داستانی‌شان می‌پردازد.

 

از طرف دیگر، در فیلم، آنتاگونیست‌هایی را می‌بینیم که به جای یک مشت انسان اسلحه به دست در زندان (چیزی که از فیلم‌های این زیرژانر انتظار می‌رود)، چند مسئول بلندمقام CIA هستند. انسان‌هایی خشک، بی‌احساس و اعصاب‌خوردکن که طبق معمول در حال بررسی بهترین واکنش ممکن در قبال این اتفاق هستند؛ واکنشی که باید بیش از هر چیز، به نفع دولت آمریکا و نه هیچ شخص دیگری تمام شود.

 

Batman-V-Superman-Unused-Superman-posterپس با این اوصاف، عجیب نیست اگر می‌بینیم که حجم بالایی از سکانس‌های پرتنش فیلم، به جای میدان جنگی که جلوه‌های ویژه در شکل‌دهی آن‌ بزرگ‌ترین نقش ممکن را داشته باشد، در یک اتاق دربسته‌ی تمیز و مرتب و بر پای یک میز بزرگ رخ می‌دهند.

 

جایی که میوئر، با روایت جذاب فیلم دو هدف را به صورت موازی دنبال می‌کند؛ اول آن که با فریب دادن این افراد، سرباز آموزش‌دیده‌اش را از آن زندان لعنتی بیرون بکشد و دوم هم این که با روایت داستان او برای مابقی افراد اتاق، به بیننده‌های اثر دلیلی جدی برای تماشای فیلم تا آخرین دقیقه و دنبال کردن سرنوشت تام بیشاپ (برد پیت) را بدهد.

 

فیلم جاسوس بازی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

با این حال، این روایت آرام‌سوز که پس از آشنا شدن مخاطب با آن، تبدیل به یکی از دلایل اصلی جذابیت فیلم می‌شود، در دقایق آغازین اثر، در شناساندن خود به مخاطب کمی تعلل به خرج می‌دهد و به همین سبب، شاید چهل دقیقه‌ی آغازین آن منهای سکانس اکشن ابتدایی‌اش را به شکلی خسته‌کننده تقدیم برخی مخاطبان کند.

 

مشکلی که یکی دیگر از دلایل شکل‌گیری آن،‌ به شخصیت‌پردازی دیرهنگام بیشاپ که تماما در فلش‌بک‌های داستان صورت پذیرفته برمی‌گردد. البته نه به این سبب که فیلم در شخصیت‌پردازی این کاراکتر ضعفی از خود نشان داده باشد، بلکه صحبت بر سر زمانی است که تا به نتیجه رسیدن این شخصیت‌پردازی هدر می‌رود.

 

نتیجه هم این شده که تا آن‌جای فیلم، بیشاپ بیشتر برای ما حکم یک مامور خوش‌تیپ زندانی‌شده در یک زندان مخوف چینی را دارد و هرگز به عنوان عنصری پر رنگ‌تر از این حرف‌ها، نمایش داده نمی‌شود؛ مشکلی که البته اگر به فیلم وقت کافی بدهید، به شکلی از بین می‌رود که احتمالا در انتهای فیلم به یادتان هم نمی‌آید.

 

فیلم جاسوس بازی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

چون همان‌گونه که در آغاز نقد گفتم، شاید چرخ‌دنده‌های فیلم برای به راه افتادن به زمان نیاز داشته باشند اما این هرگز تاثیری بر چرخش صحیح نهایی آن‌ها نگذاشته است. به گونه‌ای که وقتی در نقطه‌ی پایان به روایت انجام‌شده از سوی کارگردان اثر نگاه می‌کنید، خود را گذر کرده از قصه‌گویی جذابی می‌بینید که استخوان‌بندی‌اش را از همان لحظه‌ی ابتدایی شکل داده و بدون هیجانات مصنوعی، آرام‌آرام شعله‌ور شده و در دقایق پایانی همان‌گونه که از یک فیلم خوب و جذاب انتظار داریم، همه‌جا را آتش زده است.

 

این یعنی تمامی عناصر داستان‌گویی اثر، در خدمت یک هدف و با توجه به نوع روایت آن سر و شکل یافته‌اند و مخاطب هرگز در هنگام تماشای Spy Game، احساس مواجهه با فیلمی شلخته را نخواهد کرد. این‌ها را به علاوه‌‌ی کاراکترهای جذابی مثل نیتن و تام که دقیقه به دقیقه در خلال روایت دو بخشی داستان، کامل و کامل‌تر می‌شوند کنید، تا بفهمید چرا می‌گویم Spy Game فیلمی است که باید یک بار آن را تماشا کرده باشید.

 

(از این‌جا به بعد متن، بخش‌هایی از داستان فیلم را اسپویل می‌کند)

 

افزون بر تمامی این‌ها، «جاسوس بازی» از یک زاویه‌ی دیگر نیز لیاقت ستایش شدن دارد. زاویه‌ای که شاید در بیان ساده بتوان آن را «واقع‌گرایی» نامید اما در حقیقت، مخاطب با مفهومی بزرگ‌تر از آن در طول شکل‌گیری روایت فیلم مواجه می‌شود.

منظورم این است که این عنصر، تنها در بخش‌هایی مثل دنیای نمایش داده شده یا اکشن‌های فیلم دیده نمی‌شود، بلکه در تصمیمات کاراکترها، نحوه‌ی مواجهه‌شان با اتفاقات پیرامونی و تک به تک موارد داستانی دیگر نیز، به شکلی تمام و کمال تاثیر جدی خود را به نمایش می‌گذارد.

 

مثلا به سکانس ماموریت بیشاپ در رودئو نگاه کنید که وقتی وی در حال خارج کردن آن مرد از شهر است به سبب یک تماس از سوی رئیسش، مجبور به بیرون انداختن او از ماشین و رسما فرستادنش به سوی مرگ می‌شود. در چنین سکانسی، بر طبق تعریف شکل‌گرفته در ذهن ما از سینمای بلاک‌باستر هالیوود، بیشاپ باید تلفن را بر رییسش قطع کند و طی یک ماموریت خودساخته‌ی خطرناک، نصف شهر را با خاک یکسان کند و مرد را نجات دهد. اما چه می‌شود؟

 

ما او را در حالی می‌بینیم که به زور وی را بر کف خیابان پرت کرده و خودش سوار ماشین می‌شود و تمام. نه قهرمان‌بازی شخص‌محوری داریم و نه قرار است سکانس اکشن عجیب و غریبی را تماشا کنیم. بلکه با دنیایی خاکستری رو به رو می‌شویم که سر تا پایش را کثیفی پر کرده و زندگی یک انسان، در آن تا وقتی ارزش دارد که شرایط بر آن حکم کرده باشد.

 

در فیلم، با دنیایی خاکستری رو به رو می‌شویم که سر تا پایش را کثیفی پر کرده و زندگی یک انسان، در آن تا وقتی ارزش دارد که شرایط بر آن حکم کرده باشد

این موضوع، حتی به آنتاگونیست‌های فیلم هم گسترش پیدا کرده و سازندگان، در هیچ نقطه‌ای برای خلق موقعیت‌های تیره و تارتر، دست به اغراق در شخصیت‌پردازی کاراکترهای منفی فیلم نیز نمی‌زنند.

 

به گونه‌ای که تک به تک این اشخاص، دائما در جلوه‌ی چند مسئول نگران که دلیلی برای نجات تام بیشاپ ندارند تصویر شده و هرگز تبدیل به انسان‌هایی بدخواه، پر قدرت و تماما منفی نمی‌شوند و این موضوع، آن‌قدر جدی است که اگر یک بار آن‌ها را به درستی نگاه کنید، می‌بینید خشک و بی‌احساس و اعصاب‌خوردکن بودن‌شان، هیچ دلیلی به جز بروز رفتارهای طبیعی و باورپذیر چنین افرادی در دنیای واقعی از سوی آن‌ها ندارد.

 

البته فیلم در شخصیت‌پردازی فقط هم از نکات مثبت پر نشده و ضعف‌هایی جدی را نیز یدک می‌کشد. به طوری که به جز دو کاراکتر اصلی فیلم، تقریبا می‌توان گفت که مابقی اشخاص حاضر در صحنه یا از یک شخصیت‌پردازی تک‌بعدی بهره می‌برند یا به جای یک شخصیت، صرفا حکم یک ابزار داستانی کوتاه‌مدت را دارند.

 

مثلا افرادی مانند «دکتر احمد» و «الیزابت»، در هیچ نقطه‌ای از فیلم، حکم یک شخصیت را پیدا نمی‌کنند و دائما ابزارهایی موقتی هستند که قصه را پیش برده و سبب پردازش بهتر شخصیت تام بیشاپ برای مخاطب می‌شوند و از طرف دیگر، آنتاگونیست‌ اصلی فیلم مانند «چارلز هارکر» که به سبب اجرای مناسب استیون دیلِین (استنیس براتیون خودمان!) به سادگی در راس شخصیت‌های منفی داستان قرار می‌گیرد هم تا لحظه‌ی آخر به عنوان آدمی که آنتاگونیست اصلی فیلم است باقی می‌ماند و بس.

 

نه! هیچ‌کدام از حرف‌های قبلی‌ام در رابطه با کاراکترها و تاثیرگذاری‌شان در داستان را نفی نمی‌کنم و هنوز هم با اطمینان می‌گویم که آن‌ها به عنوان بخشی از عناصر داستانی فیلم، به خوبی در خدمت روایت داستان هستند و به شکلی واقع‌گرایانه، کار می‌کنند. اما با این حال، کافی است یک لحظه فقط و فقط به یکی‌شان نگاه کنید، تا ببینید درون‌ریزی شخصیت‌هایشان تا چه اندازه از خالی پر شده است.

 

فیلم جاسوس بازی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

با کنار هم گذاشتن تمامی موارد مثبت و منفی «جاسوس بازی»، این نتیجه را که فیلم ساخته‌‌ای لایق تماشا و واقعا ارزشمند تلقی می‌شود، نمی‌توان انکار کرد. چون این اثر از محدود ساخته‌هایی است که با ریسکی جدی نگاه متفاوت خودش را دنبال می‌کند و با اعتماد به روایت منظم و تمیزی که ارائه کرده، به خود اجازه‌ی آرام‌آرام نفوذ کردن در ذهن مخاطب را می‌دهد.

 

فیلمی که برخلاف انتظارم، اکشن‌هایش فقط و فقط، برای رشد دادن شخصیت‌پردازی کاراکترهای اصلی به کار می‌روند و هیچ عنصر زورکی و بی‌منطقی را برای جلب مخاطب به خود اضافه نکرده است. به علاوه‌ی آن که در تمام دقایق فیلم، می‌توان از هنرنمایی دو بازیگر قدرتمند یعنی برد پیت و رابرت ردفورد هم بهره برد و از فرو رفتن آن‌ها در نقش‌شان احساس رضایت خاطر کرد.

 

اما آن‌چه که در این میان حرف اصلی را می‌زند و سبب جذاب به نظر رسیدن تمام این موارد شده است، بدون شک چیزی نیست جز آن که فیلم هویت خود را می‌شناسد. می‌داند که داستانش در رابطه با فریب و دروغ‌گویی است و به همین سبب، از آغاز تا انتهایش با خلق موقعیت‌هایی مشابه، انتظاری را در مخاطب به وجود می‌آورد و به سادگی هر چه تمام‌تر آن را از بین می‌برد.

 

افزون بر این، تمام رخدادهایش را به علاوه‌ی واقع‌گرایانه بودنشان، با احترام به شعور مخاطب و با منطق تحویل او می‌دهد. حرف آخرم چیست؟ این که در سینمای پر شده از تکرار این روزها، بدون شک «جاسوس بازی» ساخته‌ای است که لیاقت دیده شدن دارد. ساخته‌ای که نگاه خاص خود به یک سبک از داستان‌ها و جذابیت‌های ویژه‌ی خودش را تقدیم مخاطب می‌کند و قرار نیست سرشار از تکرار مکررات باشد.

 

 

  • 14
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
عین القضات همدانی زندگینامه عین القضات همدانی عارف و شاعر قرن ششم هجری

تاریخ تولد: سال ۴۹۲ هجری قمری

محل تولد: همدان، ایران

حرفه: حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه

مدت عمر: ۳۳ سال

درگذشت: در ششم جمادی‌الثانی سال ۵۲۵ هجری قمری

ادامه
اسماعیل محرابی بیوگرافی اسماعیل محرابی؛ بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۲۳

محل تولد: تنکابن، مازندران

حرفه: بازیگر سینما و تلویزیون

شروع فعالیت: ۱۳۴۵ تاکنون

تحصیلات: لیسانس تئاتر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش