جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۱۸:۳۸ - ۱۱ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۳۰۴۷
فیلم و سینمای جهان

به انگیزه پخش در آخر هفته از شبکه چهار

نگاهی به دو فیلم پیله و پروانه و صبح سپتامبر

صبح سپتامبر,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

پخش آثار برجسته و غیر تکراری سینمای مدرن و کلاسیک جهان مدتی است در شبکه چهار سیما به شکوفایی رسیده است و تامین برنامه این شبکه با انتخاب آثاری چون: عشق، نبراسکا، برف شکن، بوگووی، حرکت شبانه، قوچ ها، همزاد، نارنگی خونین، صبح سپتامبر، پیله و پروانه و… مخاطبان پیگیر و همراه خود را مجذوب تماشای این آثار ماندگار می کند. پنجشنبه و جمعه هفته گذشته با حضور دو فیلم سینمایی پیله و پروانه و صبح سپتامبر (بازیابی) درگیشه شبکه چهار، جدول پخش فیلم های آخر هفته تلویزیون تماشایی تر شد. خواننده تحلیل و بررسی این دو اثر باشید.

 

پیله و پروانه

درام اقتباسی پیله و پروانه برگرفته از کتاب زندگی واقعی ژان دومینیک باوبی را جولیان اشنابل در سال ۲۰۰۷ کارگردانی کرد تا در آن هنرمندانی نظیر: متیو آمالریک، امانوئل سینگر، ماریا خوزه کروز و ماکس فون سیدو هنرنمایی کنند. اشنابل فیلمنامه رونالد هاروود را به زبان فرانسوی کارگردانی کرد تا بتواند غنای ادبی و مفهومی کتاب را حفظ کند. پس از اکران، این فیلم مورد توجه و ستایش منتقدان و روزنامه نگاران سینما قرار گرفت و از نگاه BBC جای خود را در لیست صد فیلم برتر قرن ۲۱ باز کرد. این سینمایی اقتباسی، جوایزی از جشنواره های کن، گلدن گلوب، سزار و بفتا به خود اختصاص داد و در مراسم اسکار نیز نامزد دریافت ۴ جایزه در حوزه بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین فیلم برداری و بهترین فیلمنامه اقتباسی شد. پر واضح است اقتباس از رمان‌های بزرگ، کار بسیار دشواری است، به خصوص در مورد کتابی که شخصیت اصلی‌اش باید بی‌تحرک روی تخت بیمارستان نشان داده شود. اما پیله و پروانه روایتی تاثیر گذار و اعجاب انگیز درباره مردی موفق در کار و زندگی به نام ژان دومینیک باوبی را به تصویر کشید که ناگهان بر اثر سکته فلج می شود و تمام بدنش به غیر از پلک چشم چپش از کار می افتد. این بیماری ساقه مغز بیمار را درگیر می کند و سندرم قفل‌شدگی را سبب می شود. در این وضعیت علیرغم فلج شدن همه عضلات بدن، بیمار هوشیاری کامل دارد، یعنی می‌بیند، می‌شنود و از لحاظ قوای ذهنی آسیبی نمی بیند و تنها وسیله ارتباطی بیمار با دنیای خارج، حرکت عمودی چشم و حرکت پلک فوقانی آن است. سندرم قفل شدگی بلایی ناگهانی و دور از ذهن است که ژان دومینیک باوبی را از هرگونه ارتباط با دنیای بیرون ناتوان می کند. موضوعی که حتی فکر کردن به آن هم آدم را به وحشت می اندازد.

 

درنهایت پزشکان با ابداع روشی ارتباطی او را قادر می سازند از طریق چشم چپش با دیگران ارتباط برقرار کند و به این ترتیب او موفق می شود کمی قبل از مرگ خود و در سن ۴۵ سالگی کتابی به نام پیله و پروانه را با صبر و اراده و با کمک همراه خود بنویسد و منتشر کند.

 

با پیش درآمدی از کتاب پیله و پروانه به فکر فرو می رویم که چطور می شود این کتاب به فیلمنامه و فیلم تبدیل شود تا به ورطه تکرار یا روندی کند و کسل کننده نیافتد؟ شاید هیچ کس حاضر نباشد داستان کسل کننده انسانی با این نوع از بیماری را ببیند و یا حتی بخواند و بشنود. در نهایت مهارت کارگردان و نویسنده اثر برای به تصویر کشیدن داستان زندگی ژان فراتر از نمایش خوابیدن مردی در تخت بیماری است. آنها تصمیم می گیرند آن چیزهایی که ژان در بی حرکتی می بیند را به تصویر بکشند. در واقع بیننده از دریچه دوربین، همان چیزهایی را می بیند که ژان آنها را با چشم چپ می بیند که به نوعی مخاطبان شاهد تجربه ای سخت و جدید می شوند. در این میان نباید از ژانوس کامینسکی فیلمبردار پیله و پروانه غافل شد چراکه او در صحنه هایی که فیلم را به وسیله چشم ژان می بینیم، نمای دید او را با زندگی و زیبایی پر می کند و فیلم در بردارنده تعدادی از خلاقانه ترین شگردهای استفاده از دوربین است. در فیلم نا امیدی و تلاش بسیار زیبا تصویر می شود. به عنوان نمونه در جایی از فیلم که می خواهند چشم راست ژان را برای همیشه ببندند، او فریاد می زند که «خواهش می کنم این کار را نکنید» اما کسی صدای او را نمی شنود یا زمانی که می خواهد به پرستار بگوید «تلویزیون را خاموش نکن» پرستار بدون توجه به او تلویزیون را خاموش می کند.

 

در بسیاری از پلانها و سکانسها یاس و نا امیدی به خوبی به مخاطب انتقال داده می شود تا تجربه ای مثال زدنی در سینمای امروز ثبت شود و سوالی پیش بیاید که چطور می توان در ساخت فیلمی به درون انسانی خاص ورود کنیم که با هیچ نمونه دیگری قابل قیاس نباشد. شاید بتوان پیله و پروانه را فراتر از اثری الهام بخش دانست، چراکه بیننده در این فیلم به جای همذات پنداری با شخصیت، مشغول کسب تجربه ای نو و بدیع است، تجربه ای که فیلم را تبدیل به اثری حماسی می کند. پیله و پروانه به جای این که یک فیلم باشد یک راه روشن است، یک نصیحت و یک تجربه واقعی از زندگی، برای اینکه به بیننده یادآوری کند قدر زندگی اش را بداند تا بتواند در بدترین شرایط روحی و جسمی زندگی خوبی داشته باشد. باید اضافه کنم فیلم‌هایی که بیماری‌های عصبی – روانپزشکی را به چالش می کشد، پتانسیل نهفته زیادی برای مطرح شدن دارد. این بیماری‌ها چنان زندگی یک فرد را دستخوش دگرگونی می‌کند و چنان تغییری در روابط بین فردی ایجاد می‌کند که به تصویر کشیدن چنین چالش‌های می‌تواند توجه همه تماشاگران و نگاه‌های منتقدان را به خود جلب کند. اما پیله و پروانه از مرز سینما عبور کرد تا با دستور زبان جدیدش، گرایشی تازه به تاریخ سینما بیافزاید. یافتن زاویه دید شخصیت اصلی پیله و پروانه و اجرای آن بدون برنامه ریزی، مرارت و ممارست در اجرا غیر ممکن است.

 

صبح سپتامبر (بازیابی)

سینمایی صبح سپتامبر را کریس ایسکا در سال ۲۰۱۳ برای سینمای هالیوود کارگردانی کرد تا در آن اَشتون سندرز و تیشوان اسکات در ژانر حادثه ای – خانوادگی هنرنمایی کنند. سینمایی صبح سپتامبر با هوشمندی و به دور از احساس به موضوع رنج و محنت سیاهپوستان در جنگهای داخلی آمریکا می پردازد و روی یکی از پدیده‌های ناپسندی که بشر سالیان دراز با آن دست به گریبان بوده است تمرکزمی کند. نمایش نژادپرستی و به طور مشخص برتری سفیدپوستان بر سیاهپوستان، نادیده گرفتن حقوق انسانی سیاهان و محروم ساختن آنها ازموقعیت های مختلف اجتماعی و به بردگی‌کشاندن آنها در این اثر برجسته شده است. عموماً در دنیای سینما کمتر به رنج و محنتی که سیاه پوستان آفریقایی و آمریکایی در دوره جنگ های داخلی آمریکا متحمل شده اند پرداخته شده است، از این رو شاید ابتکارکریس ایسکا در فیلم صبح سپتامبر بسیار نو، بدیع و مثال زدنی باشد. این فیلم روایتگر تلاش سیاهپوستان برای رهایی از بردگی و به پایان رساندن جنگهای داخلی آمریکا در بهار سال ۱۸۶۵ است.

 

جایی که سه سیاه پوست در میان خشونت جنگ، آرزوی آزادی در سر دارند، اما نیروهای دولتی در برابر روحیه آزادی طلب سیاهپوستان ایستادگی می کنند و با تعیین جایزه برای بازگرداندن برده های آزاد شده، سعی در شکستن مقاومت آنان دارد. داستان فیلم در فضایی پرتنش پیش می رود وکارگردان با تمرکز روی فعالیت های بی رحمانه شکارچیان برده های مناطق جنوبی، پسری ۱۳ ساله به نام ویل را در نقش اول به مخاطبان معرفی می کند. ویل همراه با عمویش مارکوس، سیاهپوستان فراری را شناسایی و به جایزه بگیرها معرفی می کنند تا در ازای این خیانت (آدم فروشی) هم آزادی خود را حفظ کنند و هم پول خوبی برای گذران زندگی به دست بیاورند.

 

مارکوس مردی حریص و خود محور است که به دور از اخلاقیات و انسانیت فقط به رفاه خود فکر می کند. او حتی به برادر زاده اش ویل هم بهایی نمی دهد و از او بیگاری می کشد و در شرایط بحرانی ویل را فراموش می کند و فقط به فکرحفظ جان خودش است. از آنجا که تنها عضو در دسترس از خانواده ویل، عمویش است وی سعی می کند هرطور شده او را راضی نگه دارد و تن به انجام هر نوع کاری می دهد. در سکانسی از صبح سپتامبر جایزه بگیرها مارکوس را در قبال یافتن یک زندانی فراری به نام «نیت» تهدید به مرگ می کنند. مارکوس با همراهی برادرزاده اش نیت را پیدا می کنند و او را متقاعد می کند که برای دیدن برادرش همراهشان برود. به این ترتیب سفر این سه سیاه پوست آغاز می شود. نیت مردی قدرتمند و اخلاق مدار است. او حس خوبی به مارکوس ندارد، اما با ویل مهربان است و ذات خوب او را می بیند و در همان سفر کوتاه سعی می کند آن را تقویت کند. از اینجا فیلم در فضای پرتنش خود تعارضات اخلاق گرایی، انسانیت، منفعت طلبی و حفظ بقا را در قالب تفکرات و تجربیات پسر بچه ای ۱۳ ساله که در بحبوبه ی جنگ زندگی می کند به تصویر می کشد. رابطه ی بین نیت و ویل به هسته مرکزی داستان تبدیل می شود و بیننده در فضای جنگ شاهد دوراهی ها، انتخاب ها، تصمیم شخصیت ها و عواقب این تصمیم گیری ها است. اتفاقات و حوادث فیلم به نحوی جلو می رود که مدام به بیننده یادآوری می کنند که او همیشه و در هر شرایطی حق انتخاب دارد و درقبال اعمالش مسئول است.

 

کریس ایسکا برخلاف اکثر همکاران آمریکایی اش در صبح سپتامبر برای به تصویر کشیدن فاجعه برده داری در ایالات متحده، بازی با احساسات تماشاگر را کنار گذاشته و سیستم برده داری را به بهترین شکل ممکن بازسازی می کند. غالب آثار سینمای غرب به جنبه خشونت آمیز داستان های برده داری توجه می کنند و از پرداخت شخصیت ها و رفتارشناسی سفیدپوستانی که معتقد به برده داری بودند، سرباز زده اند اما فیلم کریس ایسکا در نقطه مقابل قرار گرفته است. ساختار و دیالوگ های فیلم صبج سپتامبر در اوج اهمیت، ساده و روان است و مخاطب می تواند به راحتی انتهای داستان را حدس بزند. اما آنچه در این فیلم برای کارگردان و مخاطبان فیلم شناس مهم است، مسیر رسیدن به پایان داستان است. مسیری پرمحتوا و آموزشی که در کنار هنرنمایی بازیگران خوبش، تاثیرگذار وکارآمد جلوه می کند.

 

صبح سپتامبر سعی می کند تصویر گر تاثیر و نتیجه برخورد و رفتار انسانی برای این نسل و نسلهای بعدی باشد و از پسربچه داستان مردی بزرگ می سازد. با استفاده از شخصیت مارکوس به بیننده یادآوری می کند که خصایصی همچون حرص، منفعت طلبی و خود محوری، پایانی نافرجام را برای انسان به ارمغان می آورد. اما شخصیت نیت به عنوان نماینده انسان هایی به تصویرکشیده می شود که علی رغم مشقت و سختی های فراوان هرگز به زندگی اجازه نمی دهد که شان، شخصیت، وقار و انسانیت را از آنها سلب کند.

 

مخاطبان فیلم های آخر هفته تلویزیون می توانند پنجشنبه و جمعه پیش رو به ترتیب دو فیلم مشت زن حرفه ای ساعت ۲۰:۳۰ و خوی حیوانی ساعت ۲۱ را بیننده باشند.

 

 

 

 

banifilm.ir
  • 9
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش