در بین ابرقهرمانان دنیای مارول (ناشری که آثار کامیک بوکی یا همان داستان های مصور را خلق و منتشر می کند و از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار است)، شخصیت ثور (خدای تندر) یکی از بی منطق ترین و عجیب و غریب ترین آنهاست و حضورش در پرده سینما نیز همین رویه را دارد.
البته در اینکه ابرقهرمانان (به جز چند مورد مثل بتمن) در دنیایی فانتزی و غیرواقعی زندگی میکنند، شکی نیست. اما دنیای خدایان روم باستان در ماجرهای ثور به نوعی یک High Fantasy حساب می شود و درک کردن آن کمی سخت است. خلق دنیاهای ابرفانتزی کاریاست که دستاندرکاران مارول با آثاری چون «نگهبانان کهکشان» از آن سربلند بیرون آمده اند و فیلم سوم ثور نيز توانسته در ادامه همین موفقیت به نزدیکای قله سینمایی برسد. این فیلم میتواند با تک تک سکانس های خود (که در آن موضوع اضافه ای به چشم نمی خورد)، عقل و هوش از سر بیننده را بپراند و کاری کند که عاشق آن بشود. البته این به آن معنا نیست که ثور ۳:رگنوراک، عاری از هر ایراد و مشکل است ولی میتوان آن را بهترین فیلم سری کاراکتر قهرمان آن دانست و آن را در پله ای بالاتر از واندروومن، بهترین فیلم ابرقهرمانی امسال تا کنون دانست. (باید منتظر ماند و دید که فیلم «لیگ عدالت» که متعلق به کمپانی رقیب مارول است، در اواخر پاییز چه می کند).
هالک علیه ثور
توجه داشته باشید که این مطلب در مواردی مجبور به لو دادن داستان فیلم میشود. ثور (با بازی کریس هموروث) بعد از بازگشت به آزگارد، سرزمین پدریاش، در کمال ناباوری در می یابد که برادرش لوکی(با بازی تام هیدلستون)، زنده است (تماشاگران اگر به خاطر داشته باشند، ثور آخرینبار در فیلم دوم، فکر کرد لوکی مرده است). سپس بعد از این تجدید دیدار غیرمنتظره ملاقات غیرمنتظرهتري رخ داده و ثور و برادرش با دکتر استرنج، دیگر قهرمان دنیای سینمایی مارول( با بازی بندیکت کامبریج)، دیدار میکنند.
این دیدار چند دقیقه ای منجر به یافتن ادین، پدر این دو میشود که چند وقتی غیبش زده و کنج عزلت گرفته است. ادین (با بازی آنتونی هاپکینز) می میرد و قبل از مرگ خطر آمدن خواهری ناپیدا به نام «هرا» را به دو پسر خود می دهد. هرا (با بازی کیت بلانشت) که زمانی همرکاب ادین بوده و در همه جنگ ها او را همراهی می کرده است، وارد کارزار شده و با قدرت مافوق تصورش ضمن خرد کردن چکش ثور، دو برادر را به جایگاهی دورتر از کره زمین میفرستد.
سیارهای که در آن بازی گلادیاتورها بسیار رواج دارد و ثور دست بر قضا مجبور به شرکت در مسابقات گلادیاتوری می شود، جایی که ناگهان سر و کله دوست او یعنی هالک (با بازی مارک روفالو) به عنوان یک اسیر گلادیاتور دیگر پیدا می شود. مشکل بزرگی که اینجاست، اینست که هالک بُعد انسانی خود یعنی دکتر بروس بنر را به کلی فراموش کرده و مدتهاست در هیبت این هیولای سبزرنگ در این سیاره می جنگد و در نتیجه دوست دیرینه خود را به هیچ وجه نمی شناسد.
فراتر از «جنگ داخلی»
اگر طرفدار این سری هستید و فیلمهای مارول و به خصوص شخصیت ثور را دنبال کرده باشید، میبینید که این اثر سینمایی در حقیقت خلأ نبود دو شخصیت محبوب این فیلم ها یعنی هالک و ثور را در فیلم «جنگ داخلی» به تصویر میکشد و به ما نشان میدهد که این دو در خلال رخدادهای آن نبرد عظیم در کجا بودند و چه میکردند.
فیلمنامه وام گرفته از چندین کامیک بوک مختلف از هر دو شخصیت است ولی نمی توان تاثیر بسزای یک عنوان خاص یعنی «سیاره هالک» را از نظر پنهان کرد. تغییراتی که در این داستان شکل گرفته، لطمهاي به فیلم وارد نکرده و گاه به خاطر موارد کپی رایت بوده است(شاید ندانید ولی کمپانی دیزنی و مارول هنوز حقوق کامل شخصیت هالک را به دست نیاوردند و این کاراکتر به طور اختصاصی هنوز به استودیو یونیورسال تعلق دارد).
ترکیب ثور و هالک و نبرد آغازین این دو، از تمام جنگ ابرقهرمان های فیلم جنگ داخلی بهتر از آب در آمده و هیجان مضاعفی دارد؛ چرا که دو ابرقهرمان همه فن حریف با هم میجنگند. من فکر میکردم حضور این دو در کنار هم شیمی جالبی نداشته باشد ولی بعد از دیدن فیلم پی به اشتباه بزرگم بردم و معتقدم که این زوج ابرقهرمان با وجود نداشتن هیچ سنخیتی با یکدیگر، توانستند تبدیل به یکی از بهترین و بامزه ترین و البته قویترین زوج های ابرقهرمانی سینما بشوند.
روندی که کمپانی مارول بر خلاف رقیب خود یعنی شرکت دی سی پیش گرفته ساخت فیلمهایی با روحیه خوب و مثبت و پر از شوخی است. شايد مضمون شاد و پر انرژی مارول کمی در نگاه اول بچه گانه به نظر برسد ولی بعد از گذشت چند دقیقه معلوم می شود که برای هر مخاطبی جذاب است. تاریکی و بزرگسالانه بودن فیلم های دی سی با قهرمانان آن، جور در میآید ولی اگر به مقوله هالک بهطور جدی و فلسفی وار بنگریم، می شود همان فیلمی که «آنگ لی» در سال ۲۰۰۱ از روی این شخصیت ساخت و در گیشه شكست خورد.
پس شخصیت ها و دنیای فانتزی بیش از حد مارول ایجاب می کند تا فضای داستان و فیلمنامه را به سمت خنده و شوخی پیش ببرد و خوشبختانه این شوخی را به مرز لودگی نمی کشاند. این اثر یکی از فیلمهای کمپانی مارول است که بهدرستی میداند در کجا خنده و مسخرهبازی را به میان بیاورد و در کجا باید بیننده را میخکوب کند و هیجان بیافریند و به قول منتقد نیویورک تایمز همین امیر موجب شده تا در دنیایی که فیلمهای بلاک باستری مختلف، روز به روز تیره و تارتر میشوند (جنگ ستارگان و کاراییب جدید را نگاه کنید)، اکران چنین اثری که علاوه بر بلاک باستری و ابرقهرمانی بودنش حس طنز و شوخی و سرگرمکنندگی را دارد، لذتبخش باشد.
جلوه های ویژه فیلمی که بیش از ۸۰درصد آن در فضا و سیارات گوناگون به سر می برد، باید یک سر و گردن از سایر آثار هالیوودی بالاتر باشد و خوشبختانه در ثور ۳ شاهد چنین کیفیتی در ساخت صحنه های اکشن و کاراکترهای آن هستیم. برخلاف جلوه های ویژه فیلم اسپایدرمن جدید (اثر دیگری از استودیو مارول) که در برخی صحنهها به شدت مصنوعی مینمود، ثور ۳ با وجود عظیمتر بودن سکانسهایش به شدت با کیفیت است و به پای آثار معروفی در این زمینه چون «ربات های مبدل» می رسد.
شخصیت هایی که محو می شوند
در بین تمام تعاریفی که از فیلم شد، باید به ضعف موسیقی آن اشاره داشت که برای صحنههای عظیم کم میآورد و در برخی موارد ریتمی به شدت تکراری در زمره فیلمهای ابرقهرمانی دارد. جدا از موسیقی متن ضعیف، باید به حفرههای داستانی فیلم اشاره داشت.
یکي از نقاط ضعف مارول در غالب آثارهایش، درنیامدن روابط عاشقانه بین شخصیتهاست. مارول به راحتی بازیگران و کاراکترها را کنار میگذارد و در فیلم سوم ثور ما نه ناتالی پورتمن (معشوقه ثور در دو فیلم اول این مجموعه که نقش بسیار پررنگی نيز در داستانهای کامیک بوکی امروزه ثور در دنیای کتابهایش ایفا میکند) را می بینیم و نه حتی اسمی از کاراکتر او به میان می آید. گویی این شخصیت هیچ گاه در فرنچایز سینمایی حضور نداشته و تا الان یک موهوم بوده است!
جدا از این مساله که خشم بسیاری از طرفداران را موجب شده، نواقص دیگری چون اینکه کاراکتر هرا در این چند سال کجا بوده که تا الان پیدایش نشده است یا اینکه روابط بیمارگونه دو برادر قصه یعنی ثور و لوکی چرا در نهایت به دوستی منجر میشود و...، از دیگر مواردی هستند که به صورت حفره در فیلمنامه اثر به چشم میآیند.
فیلمنامهای که انقلابی در اقتباس کامیک بوکی است و وقایعی را ساخته که از دنیای کتاب های ثور جداست و احتمال دارد طرفداران کامیک بوک آن را خوشحال نکند. مارول به صحنههای بعد از تیتراژ خود شهرت یافته است، در این سکانسهای کوتاهگراهایی به آینده دنیای سینمایی آن داده میشود که اغلب بیننده را به وجد میآورد اما ثور ۳ با وجود داشتن دو صحنه پایانی بعد از تیتراژ، هیچ نکته خاص و هیجان انگیزی را برخلاف تمام مدت زمان دو ساعته خود به بیننده القا نمیکند.
ثور ۳: رگنوراک (که اشاره به افسانههای اهالی اسکاندیناوی و به نوعی معنای روز قیامت و آخرت میدهد)، با وجود نواقصی که در فیلمنامه دارد توانسته با بازی بی نظیر و پر از هیجان بازیگران خود (ادرس آلبا را نیز نباید فراموش کرد که در میان جمع ستارگان فیلم بسیار خوش می درخشد) که دیگر در این سالها در نقش هایشان جا افتاده اندو همچنین با ریتم بسیار تند خود یک فیلم بلاک باستری مفرح را به ارمغان بیاورد که مخاطبان این قبیل آثار را راضی خواهد كرد. این فیلم در دنیای سینمایی مارول آنچنان حرفی که به پیشرفت داستانی آن مربوط شود، ندارد ولی جایگاه خوبی دارد؛ چرا که توانسته آن شور و اشتیاقی را که در در سالیان دراز از فیلمهای ابرقهرمانی کسب نکرده بودیم به همراه داشته باشد.
آرش پارساپور
- 13
- 5