جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۳:۱۹ - ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۸۷۶۴
فیلم و سینمای جهان

بازگشت وس اندرسون به دنیای انیمیشن با «جزيره سگ‌ها»

وس اندرسون,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

بهار سال جاري وس اندرسون با روي پرده بردن انيميشن «جزيره سگ‌ها» دريچه تازه‌اي رو به دنياهاي خيالي خود گشود. او پس از ساخت استاپ‌موشن «آقاي فاكس شگفت‌انگيز» در سال ۲۰۰۹ با ساخت «جزيره سگ‌ها» به جهان انيميشن بازگشته است. داستان اين فيلم كه در شهر خيالي مگاساكي ژاپن و در آينده روي مي‌دهد، به واسطه ويروسي كه سگ‌هاي اين شهر دچارش شده‌اند، شهردار كوباياشي آنها را به گورستان زايدات يا جزيره زباله‌داني تبعيد مي‌كند. پسرخوانده دوازده‌ساله شهردار در تعقيب سگ نگهبانش راهي اين جزيره مي‌شود و در آنجا با دسته‌اي از سگ‌هاي آلفا داگ رو‌به‌رو مي‌شود ...

 

اين فيلم آغازگر بخش رقابتي شصت‌وهشتمين جشنواره فيلم برلين بود كه خرس نقره‌اي بهترين كارگرداني را نصيب اندرسون كرد.

 

كارگردان «راشمور»، «خانواده اشرافي تننبام»، «قلمروي طلوع ماه» و «هتل بزرگ بوداپست» در اين گفت‌وگو با مجله «Litle White Lies» و «azcentral» درباره منشا الهام ساخت اين اثر و همچنين طريقه فيلمسازي‌اش صحبت كرده است.

 

با فيلم‌هايي كه پيش از اين ساختيد، تحت‌تاثير الهام‌هايي كه گرفته‌ايد، بوديد. فيلم «جزيره سگ‌ها» چطور شكل گرفت؟

چند سال پيش انيميشن «آقاي فاكس شگفت‌انگيز» (۲۰۰۹) را ساختم و پس از آن دوست داشتم دوباره به دنياي انيميشن بازگردم. ايده چنين داستاني را كه شخصيت‌هايش آلفا داگژ هستند و در گورستان زايدات روي مي‌دهد، در ذهن داشتم. خيلي عجيب بود كه چنين ايده‌اي را در ذهن آماده داشتم: يك دسته سگ كه در گورستان زايدات زندگي مي‌كنند و اين تنها چيزي بود كه مي‌دانستم. بعد با جيسون شوارتزمن و رومن كاپولا درباره اين داستان صحبت كردم. ما درباره فيلمسازي در ژاپن يا ساخت فيلمي كه داستانش در ژاپن روي مي‌دهد هم صحبت و بعد همه اينها را با هم تركيب كرديم. داستان «جزيره سگ‌ها» در هر جايي مي‌تواند روي بدهد اما مهم‌ترين انگيزه ما براي ساخت اين فيلم در ژاپن، عشق ما به سينماي اين كشور بود و رفته رفته به اثري بدل شد كه فرهنگ ژاپني و اشتياق ما به آن در فيلم جاي گرفت.

 

فكر مي‌كنيد بدانيد ريشه ذهنيت سگ‌ها در جزيره‌ زباله‌داني به چه چيزي بازمي‌گردد؟

فكر مي‌كنم به خاطر چيزهايي است كه در بچگي دوست‌شان داشتم. من عاشق اسكار لجباز در برنامه «سيسمي استريت» بودم. عاشق برنامه تلويزيوني «آلبرت خپل» بودم كه در گورستان زايدات، باشگاهي راه انداخته بودند. هميشه سريال تلويزيوني «سانفورد و پسر» را كه درباره مردي كه در امريكا سمساري داشت، دنبال مي‌كردم. هميشه اين مكان من را مجذوب خودش مي‌كرد: يعني زباله‌داني. بنابراين شايد اين ذهنيت در اين دوران ريشه دارد، مربوط به دوران كودكي است اما اينكه اين ايده حقيقتا از كجا آمده، بايد بگويم اصلا نمي‌دانم.

 

كانيچي نومورا، نويسنده و بازيگر ژاپني، در نوشتن فيلمنامه به شما كمك كرد. او از همكاران هميشگي شما نيست. چطور او را پيدا كرديد و حضور او چه چيزي به اين فيلم اضافه كرد؟

كان يكي از دوستان قديمي من و رومن است. به محض اينكه كار روي فيلمنامه را شروع كرديم، اين پيام را براي كان نوشتم: «مي‌داني كان، شايد به كمكت احتياج داشته باشيم.» اصلا به او نگفتم ماجرا از چه قرار است. ابتدا من، جيسون و رومن روي فيلمنامه كار كرديم. بعد كم كم از كان سوال‌هايي را پرسيدم و او هم اطلاعاتي را به من ‌داد و طولي نكشيد كه او به يكي از همكاران اصلي ما بدل شد. نه فقط براي نوشتن فيلمنامه بلكه او منبع الهامي شد كه از آن ايده مي‌گرفتيم و به ما كمك مي‌كرد بدانيم عناصر ژاپني چه چيزهايي هستند. همچنين كان به ما كمك كرد بازيگران فيلم را پيدا كنيم چون بخش عمده فيلم ژاپني است و بازيگرها ژاپني هستند. كان كمك كرد تصميم بگيريم چه كسي را براي چه نقشي انتخاب كنيم و چطور آنها را پيدا كنيم. او در كارگرداني فيلم هم كمك‌كننده بود. تمامي عناصر ژاپني فيلم برآمده از اين همكاري است. او در ترجمه، بازترجمه و اصلاح ترجمه كمك كرد. در حقيقت كان در «هتل بزرگ بوداپست» هم همكاري كرد. او مهمان اين هتل بود، به اين دليل كه او دوست من است، براي ديدن من و حضور در فيلم آمده بود.

 

در نتيجه كاملا به او اعتماد داريد چون... نمي‌خواهم فرضي را در نظر بگيرم، شما ژاپني صحبت مي‌كنيد؟

من؟

 

بله.

نه. نه خدايا.

 

نه خدايا؟

من اصلا ژاپني نمي‌دانم. بنابراين بله، ما خيلي به حضور كان متكي بوديم. جملات بسياري به زبان ژاپني در فيلم است كه همكاران ديگري براي اين امر داشتيم. مطمئنا در نقش‌آفريني بازيگراني كه ژاپني حرف مي‌‍‌‌‌‌زدند، كان تنها كسي بود كه به او وابسته بودم.

 

عشق به زبان كه در تمام فيلم‌هاي شما حضور دارد، در فيلم «جزيره سگ‌ها» پررنگ‌تر است چون موتيف ترجمه را به فيلم افزوده‌ايد.

فيلم به زبان انگليسي يا ژاپني نيست، درباره خود ترجمه‌ است. چند ترجمه ممكن متفاوت وجود دارد. از زنده نگه داشتن هر دوي زبان‌ها خوشم مي‌آيد. مشخصا در كشورهاي مختلف، انگليسي حذف خواهد شد. در هر جاي دنيا كه فيلم ديده شود، زبان ژاپني باقي مي‌ماند اما انگليسي با فرانسوي، ايتاليايي و ... جايگزين مي‌شود.

 

فكر مي‌كردم اين شكل كار كردن، هيجان‌انگيز است. بخشي از فيلمسازي چيزهايي است كه از تحقيقاتت ياد مي‌گيري- چيزي كه كشف مي‌كني- چيزي كه پس از آن مي‌تواني به ديگران بياموزي. وقتي ساخت فيلم تمام مي‌شود، آدم ديگري مي‌شوي چون تجربه‌اي تازه‌ كسب كرده‌اي. مي‌خواستم زبان بدون اينكه به مانعي بدل شود، نقشي را ايفا كند. به سادگي مي‌توان زبان را زيرنويس كرد اما در عوض ما كلمات مختلفي را امتحان كرديم و اجازه داديم ژاپني بي‌نياز از توضيح باشد. بيشتر وقت‌ها لازم نيست بدانيد اين آدم‌ها چه مي‌گويند و به نوعي منظور آنها را متوجه مي‌شويد.

 

در اين برهه زماني كه نطفه اين ايده را داشتيد، آداب و مناسك خاصي براي پيشبرد پروژه داشتيد؟

گاهي منشأ برخي چيزهايي كه روي‌شان كار مي‌كنم به ۵ يا حتي ۱۰ سال پيش بازمي‌گردد. آخرين فيلمي كه ساختم دست‌كم به هشت سال يا بيش از آن بازمي‌گردد؛ يعني زماني كه براي نخستين‌بار شروع به يادداشت‌برداري و فكر كردن به آن كردم. آداب و مناسكي ندارم اما گاهي روند پروژه طولاني است و در حالي كه باقي اتفاق‌ها روي مي‌دهند، اين روند هم پيش مي‌رود. همچنين از طرفي به حضور همكاراني تجهيز هستم كه سابقه همكاري‌ام با برخي از آنها به سال‌ها پيش بازمي‌گردد. مي‌توانم موضوعي را كه روي آن كار مي‌كنم با آنها در ميان بگذارم. گاهي كمكم مي‌كنند و گاهي پيشينه‌اي را كه در اين موضوع داشته‌ام به من يادآوري مي‌كنند، گاهي هم به مدت زماني كه بخواهم روي جنبه‌هايي از فيلم كار كنم اشاره مي‌كنند يا مي‌گويند وقتي در روند يك پروژه قرار مي‌گيرم شبيه به چي مي‌شوم. بنابراين مي‌گويم: «آه كه اين‌طور، پس هميشه اينطوري است چون گاهي اتفاقاتي كه مي‌افتد را ناديده مي‌گيرم و فراموش مي‌كنم.»

 

مرحله خاصي از فيلمسازي را دوست داري؟

هميشه فكر مي‌كنم تمامي مراحل فيلمسازي را دوست دارم اما وقتي به پايان يك مرحله نزديك مي‌شوم آماده تمام كردن اين مرحله و شروع مرحله بعدي هستم. اين تجربه‌ براي من عادي شده است.

 

وجود عناصر تكرارشونده در فيلم‌هايت، مثل بچه‌هاي دوازده ساله، عنصري فكر‌شده هستند؟

نه به‌طور جدي. گاهي احساس مي‌كنم كه «خب اين چيزي است كه شايد مدت‌ها در قالب ديگري از آن استفاده كرده‌ام، يعني دوباره مي‌خواهم از آن استفاده كنم؟ مي‌خواهم سمت‌وسويي تازه به آن بدهم؟» معمولا اگر به اين موضوع فكر كنم و بخواهم به آن بپردازم، به اين دليل است كه احساس مي‌كنم چيزي است كه در داستان جاي دارد. در پايان كار ترجيح مي‌دهم اين عنصر را بهتر كنم تا اينكه فقط نمايشش بدهم... گاهي فقط مي‌خواهم با آن پيش بروم. هر چيزي كه داستان را قوي‌تر مي‌كند و گاهي، از نظر من، مي‌شود گفت ارتباطي ميان داستان‌ها ايجاد مي‌كند.

 

فيلم‌ها مديومي احساسي هستند. زمان زيادي را صرف احساسي كردن آن مي‌كنيد يا اين امر محصول اثر است؟

هر زماني كه روي فيلم يا داستاني كار مي‌كنيد در حال بهبود بخشيدن آن هستيد؛ به عبارتي مي‌گويند: «توي دست‌وبال‌مان چي داريم و چطور مي‌خواهيم آنها را بهتر كنيم؟» گاهي اين گفته به اين معناست: «چطور مي‌توانيم داستان را ترسناك‌تر كنيم؟» يا «چطور مي‌توانيم خنده‌دارترش كنيم؟» يا «چطور مي‌توانيم احساسي را كه از يك صحنه القا مي‌شود، قوي‌تر كنيم؟» هميشه اين موضوع بخشي از كار كردن روي محتوا است.

 

فيلم‌هاي شما براي تمامي سنين جذاب است. معنايي جهاني در آنها نهفته است. چه چيزي اين جهاني بودن و جذابيت را توضيح مي‌دهد چون من نمي‌دانم چيست؟

احتمالا «من هم نمي‌دانم.» من مي‌گويم اين داستان، يك داستان مختصر نيست. كل دستگاه دولت يك طرف داستان است و طرف ديگر جامعه حيوانات قرار دارند كه دولت روي اين جامعه بزرگ تاثيرگذار است.

 

اما ابتدا بايد بخش ساده داستان خودي نشان بدهد؟

خب، نمي‌دانم. بايد بگويم داستان سياسي، داستان ساده‌تر را به جريان مي‌اندازد. بخش عمده داستان فيلم درباره اين پسربچه و ۵ سگي است كه به او كمك مي‌كنند؛ سگي كه اين پسر دنبالش است و عمويش كه شهردار است و اين بچه‌ها يا دانش‌آموزاني كه سعي دارند به اين پسر كمك كنند. اساس داستان همين است. درباره هزاران سگ ديگر يا ده‌ها هزار آدم ديگر و خيلي چيزهاي ديگر نيست. نقطه قوت داستان اينها نيست. اما فكر مي‌كنم شايد فيلم‌هايي هم باشند كه مسائل مهم داستان پررنگ‌تر هستند و احتمالا اينطوري هم جواب مي‌دهد. فيلم‌هاي جنگي داريم كه بيشتر روي مثلا، كل نفرات گردان و چيزهايي شبيه به اين تمركز دارند.

 

فيلم‌هاي جنگي در خود داستان نهفته عريض و طويلي دارند.

بله، درسته. هميشه آن داستان نهفته عريض و طويل را داريد و در برخي از آنها با يك آدم سروكار داريد و در برخي با كل آن مجموعه. فيلمي كه فكر مي‌كنم حقيقتا روي گروه يا واحد كوچكي تمركز ندارد، فيلم «طولاني‌ترين روز» (۱۹۶۲) است. اما نمي‌دانم آيا پايان داستان خيلي خوب روايت مي‌شود يا خير. به گمانم شايد به تمركز روي گروه كوچكي كمك مي‌كند. شايد حق با شما باشد.

 

در فيلم‌هاي شما شوخي‌هاي كلامي با حالتي جدي بيان مي‌شوند (deadpan)، بنابراين ابراز واكنشي مناسب مهم است. اين ويژگي را در اتاق تدوين مي‌سازيد؟ يا وقتي در صحنه فيلمبرداري هستيد مي‌توانيد بگوييد چه زماني اين ويژگي را داشته باشيد؟

فكر مي‌كنم اغلب اوقات، معمولا اگر صحنه‌اي باشد كه كلوزآپ‌هاي عادي يا ميان‌برشي در فيلم لايو اكشن باشد، به نوعي تا وقتي وارد اتاق تدوين نشده‌اي نمي‌داني اين ويژگي را داري يا نه. آيا چيزي كه دنبالش هستي سرگرم‌كننده‌ترين عنصر، گيراترين ويژگي يا چيزي است كه در زندگي بارها با آن مواجه شده‌اي؟ اين ويژگي را با اين مطرح كردن اين پرسش‌ها شكل مي‌دهي.

 

اما اگر مونتاژي برنامه‌ريزي شده باشد، اگر كات‌ها تعيين‌ شده باشند و اگر فيلمي انيميشن باشد كه در آن تمام كات‌ها برنامه‌ريزي شده‌اند، اين ويژگي را از پيش ساخته‌اي؛ چون ابتدا فيلم را تدوين مي‌كني، يعني طرح را مي‌كشي و تدوين مي‌كني. در فيلم انيميشن هميشه پيش از اينكه تصاوير را بسازيم، اين ويژگي را در اختيار داريم.

 

در فيلم انيميشن «آقاي فاكس شگفت‌انگيز» دست به كاري زديد كه اغلب كارگردان‌ها انجام نمي‌دهند؛ يعني در بخش‌هايي از فيلم به جاي اينكه صداي صداپيشه‌ها را در اتاقك‌هايي مجزا ضبط كنيد، صداي آنها را با هم ضبط كرديد. در «جزيره سگ‌ها» هم همين كار را كرديد؟

در فيلم «آقاي فاكس» به مزرعه‌اي كه داستان فيلم در آن روي مي‌دهد، رفتيم و مثل فيلم مستند، صداها را در محيط باز ضبط كرديم. در اين فيلم، «جزيره سگ‌ها»، جلسات ضبط صدا را من با برايان كرانستون، ادوارد نورتون، بيل موري و باب بالابان شروع كرديم و چند روزي ما پنج نفر با همديگر كار كرديم. در استوديوي ضبط بوديم؛ البته استوديوي ضبطي كه در يك جور كلبه چوبي بود اما يك استوديوي ضبط داخلي عالي بود. فكر مي‌كنم چون داستان «آقاي فاكس» در مزرعه و طبيعت اتفاق مي‌‌افتد، به مزرعه رفتيم. چون قادر بوديم به مزرعه‌اي برويم و مي‌دانستيم مي‌توانيم فضايي را كه با داستان همخواني دارد، پيدا كنيم. در فيلم «جزيره سگ‌ها» كه در مكاني خيالي، عجيب و غريب روي مي‌دهد و فكر مي‌كنم، مي‌دانيد، مي‌خواستيم محيطي خيلي خاص براي آن بسازيم به كلبه رفتيم. بايد در محيطي قرار مي‌گرفتيم كه سكوت به معناي واقعي كلمه وجود داشته باشد. فكر مي‌كردم لازم است سكوت تحت كنترل ما باشد. بنابراين كمي كارمان را در اينجا انجام داديم. اما موضوع ديگر اين است كه اغلب جلسات ضبط با حضور من و فرد ديگري انجام مي‌شد كه خيلي سرگرم‌كننده بود چون مي‌توانستي كاملا روي يك نقش‌آفريني تمركز كني.

 

پس شما نقش شخصيت مقابل اين فرد را بازي مي‌كرديد؟

بله.

 

سرگرم‌كننده است و البته تمريني جالب براي يك نويسنده چون مي‌تواني بفهمي آن صحنه در واقعيت هم اتفاق مي‌افتد يا نه.

بله، درسته. گاهي در فيلم‌هاي لايواكشن هم اين كار را مي‌كني... بنابراين اغلب اوقات به جاي اينكه با كل گروه تمرين كنيم، من و صداپيشه ديگري با هم تمرين مي‌كرديم. به ندرت پيش مي‌آمد كه همه باهم تمرين كنيم. من هيچ‌وقت پيش از ساخت فيلم كل گروه را براي تمرين جمع نكرده‌ام. اما اين كار را دوست دارم. اگر براي ساخت فيلمي زماني محدود داري و تعداد بازيگرانت زياد نيست مي‌تواني كل گروه را جمع كني و مثل يك نمايشنامه باهم تمرين كنيد. اما معمولا بازيگراني داري كه طي روند كار مي‌آيند و مي‌روند.

 

بارها با ادوراد نورتون همكاري كرده‌اي. از او براي مثال نام برده‌ام تا بگويي تفاوت ميان كارگرداني فيلم‌ انيميشن با لايو اكشن در چيست؟

از نظر من به زماني مربوط است كه صداها را ضبط مي‌كنيد... (بازيگرها) مي‌توانند همه‌چيز را امتحان كنند و هرطور كه شما بخواهيد رفتار مي‌كنند. وظيفه من اين است كه بنشينم و به صداهاي مختلف گوش بدهم تا مطمئن شوم تمامي عناصر لازم حضور دارند يا خير، اما نمي‌خواهم پيش‌بيني كنم آنها قرار است چه كار كنند. به نوعي منتظرم. يعني كاري كنند كه غافلگير شوم. بعد، گاهي اگر بدانم چيزي هست كه لازم داريم، چيزي كه ما را به جلو براند، مي‌توانم آنها را كارگرداني كنم. اما حقيقتا موضوع اين است كه اغلب احساس مي‌كنم چيزي كه كمك‌‌كننده است اين است كه فرصت داشته باشي كار را دوباره و دوباره انجام دهي و با آن بازي كني

 

بهار سرلك

 

etemaad.ir
  • 13
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش