پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۰۹ - ۱۵ دي ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۰۰۰۷۳۲
موسیقی

ناصر مسعودی از ٢٠‌سال سکوت و حضور دوباره در زادگاهش می‌گوید

آواز هیچ‌وقت زمین نمی‌ماند

 اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,ناصر مسعودی<

موسیقی گیلکی با نام ناصر مسعودی در ذهن مردم ایران گره خورده است. «بلبل گیلان» که در نهمین دهه زندگی خود به سر می‌برد با ترانه‌هایی مانند «میرزا کوچک‌خان» و «بنفشه» به شهرت رسید و نه‌تنها از مرزهای خطه شمال که از ایران هم فراتر رفت. در سال‌های اخیر کمتر اجرایی در داخل کشور از او دیده شده و مسعودی معمولا در فراسوی مرزها کنسرت برگزار کرده اما خالق اثر ماندگار «کوراشیم» به ایران بازگشته و قصد دارد در زادگاهش به روی صحنه برود؛ اتفاقی که بنا بر اصرار دوستان و علاقه‌مندان او پس از نزدیک به ٢٠‌سال رخ داده است. ناصر مسعودی که بیش از ٥٠٠ قطعه از خود به یادگار گذاشته روز شانزدهم دی ماه در مجموعه یادگار امام رشت به روی صحنه می‌رود تا مردم دیارش بتوانند با ترانه‌هایش خاطره‌بازی کنند. آوازخوان ٨١ساله گیلان که در تئاتر هم دستی بر آتش داشت و جزو شاگردان علی‌اکبرخان شهنازی به حساب می‌آمد، کارهای زیادی با بزرگان موسیقی ایران انجام داد. مرتضی حنانه، احمد عبادی و فرهاد فخرالدینی ازجمله اساتیدی بودند که کنار «بلبل گیلان» دست به ساز شدند.

 

خواننده آهنگ ماندگار «گل پامچال» حتی توانست به برنامه معروف «گل‌ها» راه پیدا کند و صدای خود را از رادیو به گوش تمام مردم سرزمینش برساند؛ هر چند ناصر مسعودی برای شمال و مخصوصا گیلان معنای دیگری دارد. صدای جادویی مسعودی عطر شالی‌های برنج را در هوای شرجی و بارانی رشت پراکنده می‌کند. البته گیلان نابغه دیگری هم در آواز داشت؛ فریدون پوررضا که نامش با آواز تیتراژ سریال «پس از باران» به گوش عامه مردم رسید دیگر خواننده صاحب سبک گیلان بود اما درحال حاضر ناصر مسعودی تنها طلایه‌دار آواز موسیقی ایرانی با زبان شیرین گیلکی است که کنسرت‌هایش حتی در کانادا و آمریکا، مردم را به سالن می‌کشاند. حالا هم‌ولایتی‌هایش می‌توانند هم‌صدا با او «دختر رشتی»، «چقدر جنگلا خوسی» و «گول پامچال» را بخوانند و سال‌ها به عقب برگردند. با ناصر مسعودی از اجرا در گیلان آغاز کردیم و به خطر مرگ موسیقی مناطق در صورت فقدان استادان هم رسیدیم.

 

گفت‌وگو با «بلبل گیلان» را در ادامه می‌خوانید:

 

در این سال‌ها علاقه‌مندان به صدایتان عادت کرده بودند بیشتر پیگیر اخبار کنسرت‌های شما خارج از ایران باشند؛ آن هم به فاصله‌های زمانی زیاد. چه شد که تصمیم گرفتید بعد از این همه مدت در گیلان هم اجرای برنامه داشته باشید؟

من سال‌ها بود که برنامه به این صورت نداشتم اما دیگر دوستان خیلی اصرار کردند. به‌خاطر اینکه گیلان زادگاه ما و شهر ما است، قبول کردم پس از سال‌ها روی صحنه بروم. با تمام مسائلی که وجود دارد بالاخره قرار گذاشتیم برنامه‌ای داشته باشیم. بنا به خواسته دوستان و علاقه‌مندان پذیرفتیم در مدتی که فعالیتی ندارم، اجرایی داشته باشیم. به هر جهت برای خودمان این مسأله را یک نوع تکلیف و یک دین و وظیفه در قبال قشر جوان می‌دانستیم. ما وظایفی داریم که نمی‌توانیم نسبت به آنها بی‌تفاوت باشیم. یک‌سری از دوستان خیلی به ما اصرار کردند و گفتند اجرا داشته باشید که درنهایت پذیرفتم.

 

در موسیقی ایرانی نام‌هایی را داریم که هم بنا به شرایط زمانی و هم توانایی‌های شخصی که در حوزه آواز و نوازندگی داشتند به انسان‌هایی تبدیل شدند که نماد موسیقی شهرشان هستند. شاید این واژه از نظر شما به‌عنوان یک استاد فروتن، غلوآمیز باشد ولی حقیقتا غیرگیلک‌هایی که موسیقی گیلانی را در تمام این سال‌ها گوش دادند، موسیقی این خطه را با صدای شما شامل تصنیف‌های ماندگار و آوازهای مربوط به آن خطه، به یاد دارند...

 

من اصلا هدف و قصدی برای اجرا نداشتم. قصد من این نبود که بخواهم برنامه‌ای اجرا کنم. همان‌طور که عرض کردم خیلی فعال نیستم ولی این موضوع را تکلیف و وظیفه دانستم. به‌خاطر این‌که بالاخره دوستان توقع و انتظار داشتند و من هم پذیرفتم. این مسأله را هم باید در نظر گرفت که من کسالت داشتم. به هر جهت این کار برای تجدید خاطره است و به نوعی وظیفه ما است.

 

فارغ از این ماجرا هم اگر به رزومه کاری شما در گذشته رجوع کنیم، نام‌های بزرگی را می‌بینیم که هم‌نشینی با آنها درجه و توانایی بالایی به لحاظ‌ آوازی می‌خواهد. پرسش ما این است که این فاصله زیاد چرا ایجاد شد؟ ما به‌عنوان کسانی که اهل منطقه گیلان نیستیم و زبان گیلکی را متوجه نمی‌شویم ولی به صدای شما علاقه‌مند هستیم فقط گاه و بیگاه می‌توانستیم از بچه‌های آن خطه خبر بگیریم که استاد مسعودی حال‌شان چطور است؟

من برنامه‌ای برای اجرا نداشتم که بخواهیم زمان میان اجراها را در نظر بگیرم. فردی که می‌خواهد روی صحنه برود، برنامه‌ای دارد که چه بخواند و تلفیقی از آثار قدیمی و جدید را اجرا کند اما کنسرت ما به اجرای قطعات قدیمی و خاطره‌انگیز اختصاص دارد، چون دوستان اصرار داشتند و می‌گفتند مردم گیلان دوست دارند بار دیگر این قطعات را بشنوند.

 

اجازه دهید از همان مسیر وظیفه که خودتان گفتید، جلو برویم. شما این موضوع را می‌پذیرید که در حوزه موسیقی و دست‌کم موسیقی ملی، کسانی که موسیقی خطه گیلان را گوش می‌دهند، خیلی از آنها آن موسیقی را با صدای شما شنیده‌اند؟ منظور ما موسیقی نواحی نیست، بلکه موسیقی با تنظیم ملی و سازبندی به آن شکل است. شما این موضوع را قبول دارید؟

بله، چراکه نه. از جهت ابتکار و تنوع و این مسائل می‌توان گفت که همین‌طور است. الان دیگر جوان‌ها خیلی فعال و مشتاق هستند و دوست دارند با زمانه پیش بروند. موسیقی تلفیقی هم اکنون دارد حالتی پیدا می‌کند که امیدوارم روزبه‌روز بهتر شود. موسیقی نسبت به گذشته تغییرات زیادی داشته و سلیقه جوانان هم طبیعتا نسبت به نسل گذشته بسیار تغییر کرده است. این تغییرات در سازها، موسیقی و آواز نمود دارد. موسیقی تلفیقی هم دچار دگرگونی‌های زیادی شده است.

 

به‌نظر می‌رسد خطری در بخشی از موسیقی ایران احساس می‌شود. به‌هرحال وقتی که میدان خالی از اهل فن شود؛ کسانی که ادبیات و موسیقی یک منطقه را می‌شناسند، احساس خطر طبیعی به نظر می‌رسد. وقتی اهل فن که آثار را با یک کلاس کاری ویژه و با تنظیم‌های درخور ارایه می‌دهند، نباشند، به نظر شما آیا می‌توان امیدوار بود که تلفیق و نوآوری جوان‌ها سر به ناکجا آباد نکشد؟

بستگی دارد که فضا چه فضایی باشد. اگر فضا، فضایی باشد که جوان‌ها بتوانند خودشان را عرضه کنند، می‌توان امیدوار بود. همه چیز بستگی به فضا دارد. شرایط موجود، عشق و علاقه، امکانات داشتن و امکانات دادن سبب می‌شود تلاش آنها در مسیر درست و اصیلی قرار بگیرد. حالا تنوعی هم باشد، اشکالی ندارد. تمام اینها به موقعیت و وضع و زمانه بستگی دارد. باید فضا را مهیا کرد و سپس انتظار داشت آثاری مناسب تولید و پخش شوند. نمی‌توان در فضایی نامناسب که هیچ امکاناتی وجود ندارد، توقع داشت موسیقی تلفیقی به سر منزل مقصود برسد. نوآوری در تلفیق نیاز به ایجاد شرایط دارد تا جوان بتواند با آرامش روی کار خود تمرکز کند.

 

اگر بخواهیم در مورد این زمانه و شرایط صحبت کنیم، الان تصویرتان چیست و چه برداشتی از این شرایط و وضع موسیقی ملی دارید؟

موسیقی به‌طورکلی در جای خودش که باید باشد، نیست چون به قدری مسائل وجود دارد که موسیقی در جای خود قرار نگرفته است ولی بدون موسیقی هم نمی‌شود زندگی کرد. موسیقی در خون مردم است مخصوصا مردم گیلان که با موسیقی بزرگ شده‌اند. هر چیزی موقعیتی می‌خواهد، هر چیزی فضا، تشکیلات و امکانات می‌خواهد. این کارها، کارهایی هستند که باید اسبابش در هر جایی که هست، مهیا باشد تا کسانی که علاقه‌مند و عاشق موسیقی هستند، سراغش بروند. موسیقی را که فراموش نمی‌کنند، چون موسیقی را دوست دارند ولی باید امکان بروزش باشد. کاری که ما انجام می‌دهیم نه به‌عنوان الگو است و نه چیزی نو، بلکه به‌عنوان تجدیدخاطره است. ما هیچ کار تازه‌ای در این کنسرت اجرا نمی‌کنیم، بلکه موسیقی کارهایی را که مردم با آنها خاطره دارند، اجرا می‌کنیم، چون به‌کرات از ما خواسته‌اند. موسیقی در تاروپود مردم رسوخ کرده و حتی گذر عمر هم علاقه مردم به موسیقی را کمرنگ نمی‌کند.

 

برای اجرای برنامه به تهران یا شهرهای دیگر نمی‌روید؟

فعلا اجازه دهید این کنسرت را اجرا کنیم تا ببینیم بازخوردش چیست؟ اگر توان و امکانش باشد، ممکن است به شهرهای دیگر هم برویم. اگر قادر باشیم و بتوانیم چراکه نه. اجازه دهید این چند شب را بگذرانیم و ببینیم حاصلش چیست. من درحال حاضر بیشتر به فکر جوانان هستم. جوانان الان باید تلاش و فعالیت کنند. همین جوانان هستند که آدم را سر پا نگه می‌دارند. ذوق و شوق آنهاست که آدم را وادار به انجام کار می‌کند. اگر از اجرای ما اقبال صورت گرفت و خوب بود، این احتمال وجود دارد که برنامه‌ای در تهران یا استان‌های دیگر داشته باشیم. فعلا می‌خواهیم ببینیم اجرای ما در رشت چه بازخوردی خواهد داشت، سپس درباره اجرا در شهرهای دیگر تصمیم می‌گیریم. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.

 

وقتی به شرایط موسیقی ایرانی در سال‌های اخیر نگاه می‌کنیم و کم‌کاری برخی از اساتید را می‌بینیم، از عدم حضور آنها در صحنه اجرا چه کنسرت و چه انتشار آلبوم به فرضی برمی‌خوریم که این اساتید دلسرد هستند...

 

شما اگر درحال حاضر بخواهید کاری را عرضه کنید باید از خودتان مایه بگذارید، هم کار را اجرا کنید، هم ملودی را بگذارید و هم هزینه کنید. کسی که شما را ساپورت نمی‌کند، کپی‌رایت هم که نیست. شما یک کاری انجام می‌دهی، از سمت دیگر بازار از نسخه‌های کپی پر می‌شود. تنها آدم‌هایی که خیلی عاشق باشند می‌توانند دنبال این کار را بگیرند. اگر فضا، فضای اعتماد و اطمینانی باشد می‌توان کاری انجام داد اما حالا اگر کسی بخواهد کاری کند، برای مردم انجام می‌دهد. باید هزینه شود و حداقل هزینه زحمتی که کشیده به او برگردد.

 

تمام این موارد به علت عدم وجود کپی‌رایت رخ می‌دهد. دور از جان شما هر کسی را که می‌بینید موبایل به دست دارد و خبرنگار یا خواننده یا موزیسین یا ناشر است. کار موسیقی، خیلی مشکل و پیچیده است. باید فضا مهیا باشد. زمانی که فضا و امکانات مهیا شد، کار جدید هم می‌توانند بدهند. بعد هم مسائلی وجود دارند که باعث شده موسیقی در درجه nام اهمیت قرار بگیرد ولی در همه‌جا به موسیقی نیاز است. با وجود این نیاز، توجه لازم که باید صورت نمی‌گیرد. موسیقی درحال حاضر اولویت نیست و متاسفانه این مسأله سبب شده آنطور که باید و شاید به موسیقی توجه نشود. امیدوارم در آینده شرایط بهتر شود و موسیقی جایگاه واقعی خود را پیدا کند. همچنین هنرمندان بتوانند بدون دغدغه کپی‌رایت به تولید آثار فاخر بپردازند و فضایی آرام و مطمئن بر موسیقی حاکم شود.

 

ما سیستم تدریس در آواز ایرانی را می‌دانیم که نقل سینه‌به‌سینه است. البته هر کسی یک مکتب و راه استادی را برای خودش پی گرفته است. مثلا در آواز ایرانی می‌دانیم که طاهرزاده بیشتر تدریس می‌شود. بعضی هم محمود کریمی تدریس می‌کنند و قس علی هذا... سوال این است که موسیقی منطقه گیلان با آن شیوه آوازی خاص و دلربا و زیبایش به نسل بعد منتقل می‌شود؟ موسیقی منطقه گیلان گره خورده به کار مردم روستاست و مفهوم دیگری دارد و اصلا موسیقی به قول خودتان در زندگی مردم جاری و ساری است، الان وضع تدریس چطور است؟ آیا خودتان تدریس می‌کنید؟

خیر. من هیچ‌وقت تدریس نمی‌کردم. من گاهی اگر کمکی از دستم برمی‌آمد، انجام می‌دادم. من هیچ‌وقت کلاسی نداشتم و تدریس نمی‌کردم. هر کسی سبک و سیاقی برای خود دارد. من گاهی که دوستان نیازی به کمک یا سوالی داشتند، انجام می‌دادم ولی هیچ وقت شاگرد خصوصی نداشتم و در آموزشگاهی هم تدریس نکردم. تمرکز من روی آواز بود و هیچ‌گاه در پی تدریس نبودم. تنها زمانی که دوستان سوالی داشتند یا کمکی می‌خواستند، سعی می‌کردم کاری که از دستم برمی‌آید را انجام دهم.

 

سوال این است که وضع انتقال نغمه‌های مادری چه می‌شود؟ البته صدای هر استادی رنگ‌وبوی خودش را دارد اما می‌خواهیم بدانیم در گیلان شرایط چطور است؟ گاهی در ذهن متبادر می‌شود که خدای نکرده در صورت فقدان یک استاد، آواز در آن منطقه زمین بماند.

نه، آواز هیچ‌وقت زمین نمی‌ماند و هیچ‌گاه عقب نمی‌افتد. چه‌بسا بودند و حالا نیستند اما مطمئن باشید موسیقی جایگاه خود را دارد. زمانی که شرایط کمی مساعد نیست، این انتقال به کندی انجام می‌شود ولی موسیقی در خون مردم است و هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود. همان‌طور که در دهه‌ها و سده‌های گذشته موسیقی مناطق مختلف سینه‌به‌سینه منتقل شده است و هیچ‌گاه این نگرانی وجود نداشته که موسیقی یک منطقه به دلیل فقدان یک استاد، از بین رفته باشد. از این پس نیز موسیقی مناطق مختلف ازجمله گیلان به نسل‌های بعد خواهد رسید. پس نباید این‌گونه تصور کرد که موسیقی مناطق به سوی نیستی پیش می‌روند. آواز راهش را پیدا می‌کند و خود را به گوش مردم می‌رساند.

 

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 17
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش