به گزارش ایرنا،موسیقی ایرانی دو «پرویز» بزرگ را به خود دیده است؛ یکی در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد و دیگری با آنکه زاده نیشابور بود، در ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ در تهران از دنیا رفت. پرویزِ نخست با ویلوننوازیِ سحرانگیزش دلها را به تسخیر در میآورد و آهنگهایی که میساخت زمزمه لبها میشد؛ و پرویز دوم با آهنگهایی که آفرید و با سبکی که در سنتورنوازی برای خود داشت، بسیاری از جوانان را به موسیقی ایرانی و بار دیگر سنتور علاقهمند کرد.
این دو «پرویز» بزرگ هر یک هم «استاد» موسیقی بودند و هم «ستاره» موسیقی. معمولاً کمتر پیش میآید که فردی هم از جایگاه هنری بسیار والا برخوردار باشد و هم در دل عمومِ مردمان از هر طبقهای جای داشته باشد و مردم بشناسندش و دوستش داشته باشند؛ و کیست که باور نداشته باشد «استادی» و «ستارگی»ِ همزمانِ آن «پرویزِ» خوشبیانِ با پرستیژِ حساس را که «به رهی دیدم برگ خزان» را ساخته و «تکنوازان»های بسیاری را با همراهی یارانش چون جلیل شهناز و جهانگیر ملک و فضلالله توکل و فرهنگ شریف به یادگار نهاده، با آن گلیساندوهای منحصر به فردش.
و کیست که اقرار نکند به «استادی» و «ستارگی» آن «پرویزِ» با ابهت و آینهای دل، با آن نگاههای نافذش که «خزان» و «دستان» و «مقام صبر» را آفریده است.
۳۰ شهریور ماه سالمرگ استاد پرویز مشکاتیان است و ۳۱ این ماه، زادروز استاد پرویز یاحقی. این دو «پرویز» جاودانه موسیقی ایرانی ستارههای درخشان و پرفروغ دو نوع متفاوت از موسیقی ایران هستند و از دید نوع موسیقی، آثارشان بسیار متفاوت است و از دید شخصیت و خلق و خو نیز ویژگیهای خاص خود را داشتند، اما جدای از نامشان ، «پرویز»، تشابه دیگری نیز دارند و آن، «خلوتنشینی» خواسته یا ناخواسته این دو استاد بزرگ است؛ خلوتی که با مرگشان پایان یافت تا اینبار دست مرگ دوباره تنهای خستهیشان را به دیدار جمعی از همگان باز گرداند.
علیرضا میرعلی نقی، منتقد برجسته موسیقی ایران و روزنامهنگار و پژوهشگر نامدار موسیقی در گفت و گو با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) به بررسی این «خلوتنشینیِ» استاد پرویز یاحقی و استاد پرویز مشکاتیان پرداخته است.
** از ویلون پرویز یاحقی تا سنتور پرویز مشکاتیان
ایرنا: جناب میرعلی نقی، با توجه به اینکه پرویز یاحقی و پرویز مشکاتیان در دو دوره زمانی مختلف ظهور کردند و جنس موسیقیشان نیز بسیار از هم فاصله دارد، به نظر شما چه ویژگی در کار و هنر هر دو نفر وجود داشته که توانستهاند در میان عام و خاص مردم به محبوبیتی بسیار زیاد دست یابند؟
میرعلی نقی - دلیل محبوبیتِ ویژه این دو نفر در دو صفت آنان خلاصه میشود؛ یکی از این صفتها بسیار درونی است و صفت دیگر بسیار بیرونی. صفت درونی این است که هر یک آن و نیروی جذابیت هنری دورنیِ خاص خود را داشتند، یعنی هر وقت دست به ساز میزدند، سازشان دارای جذابیت و گیرایی خاصی بود. این جذابیت هنری درونی را یاحقی در دوره خودش داشت و مشکاتیان نیز در دوره خودش. این دو هنرمند بیست سال اختلاف سن داشتند؛ زمانی که پرویز یاحقی در اوج هنر خود بود، مشکاتیان تقریباً تازه متولد شده بود.
دومین ویژگی بازمیگردد به مردمی کردن کارهایشان؛ ویلون پیش از پرویز یاحقی نیز میان خواص و عامه مردم ساز محبوبی بود، اما یاحقی با پشتوانه آموزشهای کلاسیکش از یک سو و نیز به یاری استعدادش هم لحن تازهای به این ساز داده بود و هم توانسته بود ویولن را به توده مردم، به ویژه جوانان نزدیک کند.
ویلون در زمان رشد و شکوفایی پرویز یاحقی، یعنی بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۴ نه تنها همهگیر، بلکه بهشدت جوانپسند شده بود. پرویز مشکاتیان نیز در دوره خود چنین کاری را کرد؛ یعنی او آخرین آدمی بود که لحنی جدید و در عین حال اصیل را به سنتور اضافه کرده است. بعد از مشکاتیان هر کس سنتور نواخته، ممکن است تکنیکهای بهظاهر چشمگیرتری آورده باشد، اما از آن عمق و اصالت فاصله گرفته است. مشکاتیان نیز سنتور را همهگیر و جوانپسند کرد. نظیر این کار را در مورد ساز کمانچه، اقای کلهر کرده است، آن هم با یک فاصله سنی بعد از پرویز مشکاتیان.
** عشق یاحقی به سعدی / شعرهایی که مشکاتیان از حفظ میخواند
ایرنا: پس میتوان نکته مشترک هنر پرویز یاحقی و پرویز مشکاتیان را همین جذابیت هنری درونی و مردمی کردن هنرشان دانست.
میرعلی نقی - بله، اما وجه تشابه و نه وجه اشتراک، زیرا این دو اشتراکی با هم نداشتند؛ در واقع وجه تشابه کار این دو پرویز، یعنی پرویز یاحقی و پرویز مشکاتیان این دو ویژگی است. البته من که با هر دوی آنها معاشرت داشتم، این را در هر دو دیده بودم که بسیار به شعر و ادبیات کلاسیک فارسی عشق میورزیدند.
این قضیه در مشکاتیان که بسیار آشکار بود، او اصلاً همینطور که راه میرفت شعرهای بسیاری را از حفظ میخواند و گنجینه ذهنیاش بسیار غنی بود. بروز این علاقهمندی در پرویز یاحقی کمتر آشکار بود، زیرا به مناسبت شعر میخواند. یاحقی شعرخوان بسیار حرفهای بود و به ویژه سعدی را بسیار دوست میداشت و من نمیدیدم کلیات سعدی، به ویژه «بوستان»، از بالای تختش کنار رفته باشد و همیشه همراهش بود.
** از شهرستانها میآمدند و پشت در خانه یاحقی مینشستند
ایرنا: پرویزخان یاحقی سالهای طولانی از دهههای پایانی عمر خود را در خلوت گذراند؛ خلوتی که در نهایت به مرگ غریبانه ایشان منجر شد؛ از این سالهایی که استاد یاحقی به نوعی در پیله انزوا فرو رفته بود، عموم مردم چندان اطلاعی ندارند، اگر نکتهای از این دوران زندگی استاد در خاطر دارید، بفرمایید.
میرعلی نقی - اول باید این را بگویم که خلوتِ هنرمند، امری خودخواسته است و اگر بخواهد نکتههای خلوت خود را برای دیگران آشکار کند، که دیگر خلوت نیست. آقای یاحقی تا پایان عمرش نه فردی گمنام بود و نه منزوی. من یادم هست افرادی که اصلاً متولد بعد از انقلاب بودند و نه هیچگاه ایشان را دیده بودند و نه سازش را از رادیو شنیده بودند، عاشقانه از شهرستانهای مختلف میآمدند و پشت در خانه ایشان چمباتمه میزدند که بر حسب اتفاق پرویزخان بیرون بیاید و نگاهی به آنان بکند.
پرویز یاحقی همیشه جذابیت و کاریزمای خود را داشت، اما از رسانهها و از محفلهایی منزوی بود که وقتی در آنها حاضر میشد، احساس غربت و خستگی میکرد.
** یاحقی زندگی را نوعی تراژدی میدید / انزوای مشکاتیان رویکرد اجتماعی داشت
ایرنا: پس این خلوتِ خودخواستهی استاد یاحقی به چه دلیل اتفاق افتاده بود؟
میرعلی نقی - من از سال ۶۵ به واسطه مرحوم بیژن ترقی با آقای یاحقی آشنا شدم و این معاشرت ما تا چند سال مداوم بود و بعد از آن به دلایلی کم شد، اما هیچگاه قطع نشد و محبت آقای یاحقی همیشه به من کوچک برقرار بود. انزوای یاحقی نه از سال ۵۸، ۵۹، که از سالهای ۵۳ و ۵۴ آغاز شده بود که در واقع مقارن شده بود با بحران چهل سالگیاش و تحول و بلوغ فکریی که برای او رخ داده بود. افزون بر این، طلاق یاحقی از همسرش نیز به آغاز این انزوا کمک کرده بود. این دو عامل تأثیر بسیاری در تغییر روحیه یاحقی گذاشته بود.
البته بخشی از انزوای موسیقاییِ ایشان به جامعه و تغییر برخی معیارها نیز مربوط میشود، معیارهایی که شماری از آنها منطق چندانی هم نداشت، مثلاً اینکه هنرمندی که کراوات داشت نمیتوانست کار کند و هنرمندی که کراوات نمیزد، میتوانست کار کند.
ایرنا: پرویز مشکاتیان نیز سالهای پایانی عمر خود را به عزلتنشینی یا خلوت گذراند؛ به نظر شما گوشهنشینی استاد مشکاتیان نیز از جنس خلوت پرویزخان یاحقی بود؟
میرعلی نقی - به طور کلی میتوان گفت انزوای یاحقی به دلیل درک عمیقی بود که از زندگی داشت و زندگی را نوعی تراژدی میدید؛ در حالی که خلوت پرویز مشکاتیان بیشتر دارای رویکرد اجتماعی بود، زیرا او از مشکلات فرهنگی و اجتماعی رنج میکشید. مشکاتیان نه آدمی بود که خود را با این شرایط تطبیق دهد و نه آدمی بود که از ایران برود؛ به همین دلیل در خلوت خود مینشست و خودخوری میکرد و همین به ظاهر ایشان را منزوی کرده بود. البته باید توجه داشت که این انزوا با آن مفهوم عام انزوا متفاوت است؛ و آن تصوری که همه ما از انزوا داریم، در جامعه موسیقی بسیار کم دیده شده است. در همه سالهایی که در میان جامعه موسیقی ایران بودهام، شاید به ندرت یک یا دو نفر را شناختهام که دچار انزوا به معنای مطلق آن شده باشند. دیگران از جمله پرویز یاحقی و پرویز مشکاتیان، اغلب خلوتی را برای خود برمیگزینند با معاشران محدود و در دایره همان معاشران محدود میمانند و در همان دایره محدود نیز از دنیا میروند؛ که این را نمیتوان انزوا دانست.
این را هم بگویم که هم یاحقی در خلوت خود آثار موسیقایی بسیاری را ساخت و اجرا کرد و با دستکاه ضبط حرفهای و پیشرفته خانهاش آنها را ضبط کرد و هم مشکاتیان در دوران خلوتنشینی خود آهنگهای فراوانی را نوشت؛ اما نه آثاری که پرویز یاحقی ساخت و ضبط کرد، در بازار پخش شده است و نه آثاری که مشکاتیان نوشت، به طور کامل اجرا شده است.
** اجرای آثار مشکاتیان بدون حضور او، کالبدی بیروح است
ایرنا: البته بسیاری از آهنگهایی که استاد مشکاتیان نوشته، بعد از درگذشت وی به صورت مکتوب یا صوتی منتشر شده است.
میرعلی نقی - ببینید، اجرای درست و صدای درستِ آثاری که مشکاتیان نوشته، منوط به آن است که خود وی نیز آنها را اجرا کند. زیرا استادی که اثری را به نُت مینویسد، باید با ذوق و قریحه و احساس خود آن نُتها را تبدیل به موسیقی کند تا همه آنچه در ذهن داشته بهطور کامل اجرا شود. آهنگهای مشکاتیان را اگر خود او اجرا نکند، چیزی که از آنها حاصل میشود، شبیه به سَمپل خواهد بود و کالبدی بیروح میشود.
مشکاتیان در هفت، هشت سال آخر عمرش بهگونهای شده بود که مرا به یاد این شعر سیمین بهبهانی میانداخت:
«اینکه با خود میکشم هر سو، نپنداری تن است / گورِ گَردان است و در او آرزوهای من است»
ایرنا: آیا شده بود که این دو پرویز موسیقی ایران دیدار یا برخوردی با هم داشته باشند؟
میرعلی نقی - من یاد ندارم آقای یاحقی درباره آقای مشکاتیان چیزی گفته باشد، اما حتماً او را میشناخته، زیرا او آنقدر باهوش بود که همه چیز را تعقیب میکرد؛ اما از پرویز مشکاتیان درباره یاحقی من جملههایی شنیدهام که حاوی مهر و تحسین است.
** چرا ویلون ایرانی «پاکسازی» شد؟ / برخی موسیقیدانان نیز از حذف قدیمیها بدشان نیامد
ایرنا: نوع موسیقیی که پرویز مشکاتیان و همنسلانش چون مرحوم لطفی و آقای علیزاده و دیگران اجرا میکردند و به گوش مردم میرساندند، با آنچه امثال پرویز یاحقی و حبیبالله بدیعی و اسدالله ملک میساختند و مینواختند، فاصله بسیار زیادی دارد و اصلاً گویی جنس و رنگ این دو نوع موسیقیِ ایرانی به تمامی با هم متفاوت است. میتوان کمرنگ شدنِ نوعِ موسیقی امثال استاد یاحقی را با قدرت گرفتن جریان موسیقایی امثال استادان لطفی و مشکاتیان که در دهه شصت به اوج خود رسید، مرتبط دانست؟
میرعلی نقی - به نظر من موسیقی ایران تا سال ۵۴ و ۵۵ حرکتی روبه جلو داشت و از همان سالها نیز نشانههای افول و انحطاط آن شروع به آشکار شدن کرد؛ البته این در همه نوع موسیقی رخ داد، هم در موسیقی سنتی، هم در موسیقی روز، در موسیقی سمفونیک و غیره. پس این افول موسیقی از پیش از انقلاب آغاز شده بود و مربوط به انقلاب نیست، زیرا بنیانهای سازنده موسیقی تقریباً از یاد رفته بود. اما اینکه مثلاً پرویز مشکاتیان در آثارش از ویلون استفاده نمیکرد یا پرویز یاحقی در آهنگهایش کمتر سنتور را به کار میگرفت به سلیقههای آنان مربوط است.
ایرنا: البته منظور بنده استفاده این استادان از یک ساز خاص در ارکستراسیونشان نیست؛ به طور ویژه میخواهم بدانم تغییر سبک موسیقی ایرانی که از نوعِ موسیقی بدیعی و یاحقی و همنسلانشان به نوع موسیقیِ لطفی و مشکاتیان و همنسلانشان، که نمود بارز آن در بسیار کمرنگ شدن عنصر مهم «ویلون ایرانی» در موسیقی دهه شصت و پس از آن است، به چه دلایلی اتفاق افتاد؟
میرعلی نقی - ببینید، کمرنگ شدن «ویلون ایرانی» پس از انقلاب به این دلیل بود که بسیاری از نوازندههای ویولن ایرانی به ناحق مورد «پاکسازی» قرار گرفتند، که این لفظِ پاکسازی به تنهایی یک توهین است؛ مگر استادان صاحب سبک ویلون خدایناکرده دارای آلودگی بودند که مورد پاکسازی قرار گرفتند؟ این افراد را از رادیو بیرون کردند.
من احکام مرحوم بدیعی را که یکی از بهترین ویلوننوازهای تاریخ موسیقی ما است، دیدهام که در آنها نوشته شده شما به جرم تلاش برای تحکیم مبانی رژیم پهلوی مشمول امر پاکسازی میشوید. من نمیدانم این هنرمند که شور و ماهور و چهارگاه میزده چه کاری میتوانسته برای تحکیم رژیم گذشته بکند؟ این در حالی است که از رادیوی پیش از انقلاب نیز مکرراً صدای ساز آقای لطفی و دوستانش پخش میشد. پس این شرایطی بود که سیاست به موسیقی تحمیل کرد تا عدهای از موسیقیدانان بزرگ همچون بدیعی از رادیو بیرون شوند.
اما در این میان برخی از موسیقیدانان نیز بدشان نیامد از اینکه قدیمیها حذف شدند. من برای مرحوم لطفی احترام بسیاری قائلم؛ اما این را باید بگویم که مرحوم لطفی به جز مرحوم استاد کسایی، تقریباً از هر کسی که قبل از انقلاب در رادیو ساز زده بود، با نوعی عناد و طعنه یاد میکرد. مسلماً این نگاه کمابیش در برخی از دیگر دوستان همنسل وی نیز وجود داشته و این نشان میدهد که آنان نیز از حذف قدیمیها بدشان نمیآمده است؛ وگرنه میتوانستند در یک حرکت ساده اعلام کنند که هم ما و هم قدیمیهایی چون بدیعی، موسیقیدانیم و نباید جلو آنان نیز گرفته شود، اما این کار را نکردند. این درحالی بود که موسیقیدانان قدیمی همه که نرفته بودند برای شاه بخوانند.
البته این اتفاق تنها در کشور ما میافتد و منحصر به وقوع انقلاب هم نیست؛ کافی است تنها یک مدیر عوض شود، چنان تغییرها و تعویضهایی رخ میدهد که گویی یک رژیم هنری از درون ساقط شده و یک رژیم هنری دیگر به جایش نشسته است. نمونهاش زمانی بود که آقای مهدی کلهر (مدیر وقت مرکز موسیقی صداوسیما) بهحق میخواست ویلون ایرانی را احیا کند؛ از اینرو اسدالله ملک را آورد و برنامههایی گذاشت و کم کم دوباره گوش مردم داشت با ویلون ایرانی اُخت میشد که آقای کلهر از آنجا رفت و ویلون ایرانی نیز نابود شد.
** مشکاتیان برخلاف برخی همنسلانش از مرزبندی موسیقی قبل و بعد انقلاب بدش میآمد
ایرنا: آیا به جز این دلایل دیگری هم برای حذف ویلون ایرانی و سبک موسیقی بدیعیها و یاحقیها و ملکها وجود دارد؟
میرعلی نقی - افزون براین، خودخواهی درونی موسیقیدانان هم به این اتفاق و حذف برخی قدیمیها دامن زد. هرچند طی این چند سال برخیها سعی کردند خودشان را به برخی نوازندههای بزرگِ موسیقی پیش از انقلاب نزدیک کنند، ولی واقعیت این است که وقتی فضا در آغاز انقلاب تغییر کرد، برخی از موسیقیدانان نشان دادند که چندان هم از بیکار شدن برخی نوازندگان و آهنگسازان بزرگ ناراحت نشدند. برای همین هم این دسته از موسیقیدانان اگر توجهی به نوازندگان قبل نشان میدادند، به سراغ هنرمندانی میرفتند که چون به سن پیری رسیده بودند، خطری برای زندگی حرفهای آن به حساب نمیآمدند.
مثلاً میرفتند سراغ آقایان احمد عبادی یا علی اصغر بهاری که در همان دوران پیش از انقلاب نیز به دلیل سن بالایشان تقریباً به بازنشستگی رسیده بودند.
این افراد به سراغ استادانی اینچنین میرفتند تا هم بگویند به پیشکسوت احترام میگذاریم و هم اینکه نشان دهند تعصبی ندارند که هنرمند مربوط به قبل از انقلاب است یا بعد از انقلاب. خلاصه اینکه ما این کلکها را دیدهایم.
البته پرویز مشکاتیان برخلاف برخی از همدورهییهای خود، با برخی موسیقیدانان قبل از انقلاب به اصطلاح بیشتر «حال میکرد» و آنقدر که مثلاً خاطرخواه ساز پرویز یاحقی بود، خاطرخواه ساز برخی همدورهای خود نبود و اگر قرار بود با کسی ساز بزند، ترجیح میداد با آن هنرمندان ساز بزند. این را میدانید که مشکاتیان پیش از آنکه سنتور بزند، ویلون مینواخت. مشکاتیان آدم قلندری بود و مرزبندیهای سفت و سخت در موسیقی نداشت؛ او نیز مانند هر آدمی نقصهای خاص خود را داشت، اما این ویژگیهای بسیار خوب را داشت که از مرزبندی موسیقی به قبل و بعد از انقلاب بدش میآمد و میگفت موسیقی، موسیقی است.
** یاحقی از سیاست بیزار بود اما مشکاتیان عمیقاً آدمی سیاسی بود
ایرنا: آیا چنین برخوردهایی نیز در خلوتگزینی استاد یاحقی میتوانست اثرگذار باشد؟
میرعلی نقی - یاحقی نیز تمام اینها را میدید و درد میکشید. پرویز یاحقی معیارهایی را هم برای موسیقی داشت و وقتی میدید در سال ۵۸ ارکسترهایی را که سالها برای آنها زحمت کشیده شده بود، منحل کردند، میدانست که ایدههای موسیقاییاش را دیگر نمیتواند محقَق سازد. یاحقی عملاً میدانست که زمینه موسیقی دوره خودش برای همیشه از بین رفته است، برای همین متمرکز شده بود روی ضبط خانگی آثار خود و ضبط بداههنوازیهای خود و دوستانش؛ و البته با همه زیباییهایی که این آثار او دارد، هیچ گاه جای آثار ارکسترال و قدیماش را نتوانست بگیرد.
اما مشکاتیان این دغدغهها را نداشت. من درواقع دغدغه موسیقایی را در یاحقی بیشتر میبینم. یاحقی از سیاست بیزار بود اما مشکاتیان با آنکه هیچگاه بهصورت تشکلی و حزبی داخل سیاست نمیشد،اما عمیقاً آدمی سیاسی بود و تفکر سیاسی مستقل داشت و با وجود این، هیچگاه موسیقی را برای سیاست و حزببازی خرج نمیکرد.
- 10
- 6