چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۲۳ - ۰۱ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۰۰۷۶
موسیقی

درد دل‌های «محمد باجلاوند» خواننده و نوازنده لرستانی

محمد باجلاوند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

بغضِ گلویش که به تولد اشک‌ها می‌رسد، بر سردی این روزها رنگ عزا می‌پاشد؛ سوگواری برای بزرگانی که هنوز دارند نفس می‌کشند اما انگار تا وقت پرکشیدن وقتی برای شنیدن حرف‌هایشان پیدا نمی‌شود. کلی کار روی سر مسئولان فرهنگی ریخته، بنابراین وقتی نمی‌ماند برای رفتن به شهرستانی کوچک در استان لرستان و نشستن پای تالِ محمد. «تال» نام لری کمانچه است. انگار غمباری با این ساز همزاد است، صدایش، لحنش و سرنوشت کسانی که عمرشان را بر سر راهش گذاشتند، جز غمباری چه حالی را به یاد می‌آورد؟(بگذریم از نام‌هایی که امروز با حرکات موزون و ناموزونشان به نام کمانچه‌نوازی طرح دستی اجرا می‌کنند.). «محمد باجلاوند» خواننده و نوازنده لرستانی است. رادیو wdr آلمان سال‌ها میزبان کمانچه و کلام او بود. امروز اما در خانه نشسته تا شاید برسد وعده دیدار.

 

از صبح که بیدار می‌شود، می‌رود بالای پشت بام و می‌خواند و می‌گرید. در تمام این لحظه‌ها از خودش می‌پرسد: چرا؟ در جشنواره سی‌وسوم موسیقی فجر خواننده و تکنواز گروه سورنای لرستان بود. روی صحنه می‌شد شادمانی‌اش را دید: از شوق مردم به هنرش. مردم هم به شکل کم‌سابقه‌ای داشتند موسیقی ایران را با جان می‌فهمیدند. آقای وزیر و معاونان و همکارانش در وزارت ارشاد هم شادی مردم از این اجرا را با چشم‌هایشان دیدند، اما شاید تا شوق و شادی بعد برای صاحبِ تالِ محمد زمان زیادی باقی مانده باشد و ای کاش زود دیر نشود. در همدلی با او همکلام شده‌ایم و درباره بخشی از تجربه نفس کشیدنش در موسیقی با او گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

در ادامه مشروح گفت‌وگوی نوازنده صاحب سبک کمانچه لرستان محمد باجلاوند را می‌خوانید:

 

شاید جوان‌ترها نام شما را نشنیده باشند، اما عده‌ای از آنها خبر اجرای‌تان با گروه سورنای لرستان در برج آزادی را شنیده‌اند. در این سال‌ها هم درباره اجراهای‌تان خبری منتشر نشده است؟ در مدت به چه کاری مشغول بودید؟

همه این سال‌ها اوضاع بد بود، امروز شاید غم انگیزتر شده باشد. هیچ وقت تشویقی از سوی مقام‌های مسئول ندیدم. هر کس سرمایه و رابطه داشت، توانست خودش را مطرح کند. نه فقط، من بلکه بسیاری از فعالان عالمِ موسیقی در ایران چون ارتباط و پول نداشتند، نتوانستند کار را ادامه دهند و کم کم کنار کشیدند. متاسفانه این سال‌ها دچار بدبینی شدیدی شده‌ام. واقعا نمی‌دانم به چه کسی می‌شود اعتماد کرد. هر کس از همکاری و انتشار اثر حرف می‌زد فکر می‌کردم، می‌خواهد سوء استفاده کند.

 

می شود کمی درباره چگونگی ورودتان به عرصه موسیقی برای نسلی که در سال‌های کم‌کاریتان به جمع مخاطبان موسیقی اضافه شده‌اند، بگویید.

بله. بیست و پنجم فرودین سال ۴۶در شهر درود استان لرستان به دنیا آمدم. خانواده‌ام به شکل حرفه‌‌ای در موسیقی فعال نبودند، اما ذوق و علاقه‌شان به موسیقی در وجود من هم اثرگذار بود. پدرم کارمند راه‌آهن بود، اما صدای خوشی داشت. مادری داشتم که زیبا و تاثیرگذار می‌خواند. امروز که به آن روزها فکر می‌کنم و توانایی مادرم در لالایی خواندن‌ها و کل کشیدن را در ذهنم مرور می‌کنم حسرت می‌خورم و از خودم می‌پرسم چرا امروز کسانی مثل مادرم را نداریم؟ در کودکی به موسیقی علاقه‌مند بودم. خواهرم نیز خوب می‌خواند. از همان زمان‌ها تنبک می‌زدم و می‌خواندم. آن روزها صدای خوشی داشتم.

 

چه زمانی کمانچه‌‎نوازی را آغاز کردید؟

سال ۶۰بود که توانستم کمانچه بخرم. آن زمان برادرم ۴۰۰صد تومان به یک سازنده کمانچه داد و ساز را برایم گرفت. در آغاز راه موسیقی با نواختن ملودیکایی کار را شروع کردم که به من هدیه داده شده بود. برادرم اسماعیل، نوازنده تنبک بود و ابراهیم نی و فلوت می‌نواخت. 

 

اولین اجرای صحنه‌‌ای را چه سالی تجربه کردید؟

بعد از برگشتن از خدمت سربازی گروهی تشکیل دادیم که نوازندگانی از درود و الیگودرز در آن ساز می‌زدند. سال‌های پایانی جنگ بود. نوازنده تارِ گروه «بهرام سرلک» بود، پدر سینا. حشمت طنازی و کیومرث معصومی در آن گروه بودند. البته اغلب کمانچه را به سبک ویولن می‌نواختند. در آن موقعیت که می‌دانید اگر از کسی ساز می‌گرفتند واقعا برایش دردسر داشت، تازه اجراهای صحنه‌‌ای را آغاز کرده بودم. بهمن ماه سال ۶۸ اولین کنسرت را تجربه کردم. در آن اجرا به اتفاق آقای بهرام سرلک که سرپرست گروه‌مان بود، در الیگودرز برنامه داشتیم. خاطرات آن زمان واقعا امروز برایم جالب و عجیب است. ما در ارتفاعات دالاهو هم کنسرت دادیم. همان دوره‌‌ای که آقای «میرزا وندی» دایه‌دایه وقت جنگه را خوانده بود به اتفاق گروه با ایشان کنسرت داشتیم. در پنجمین و ششمین دوره جشنواره حضور داشتیم. اتفاقا همان سال ایشان سکته کرده بود و نمی‌توانست بخواند؛ بنابراین روی صحنه من به جای ایشان خواندم. بعدها از طرف مقام رهبری برای مداوا رفتند و در ادامه خودشان دوباره فعال شدند.

 

در آن دوره برای شما هم دردسری ایجاد شد؟

بله، شب عروسی‌ام اتفاقی افتاد که هنوز هم به خوبی در ذهنم مانده است. سال۶۹ عروسی من برگزار شد. دوستانم به خاطر علاقه‌ای که بین ما بود، تصمیم گرفتند در جشن من نوازندگی کنند. ماموران به عروسی وارد شدند. یکی از ماموران که سرباز هم بود با پوتین رفت روی سنتور یکی از دوستان و آن را شکست. دوچرخه‌ام را فروخته بودم و کمانچه‌‌ای خریده بودم که در آن شب شکسته شد. تنبک و ویلن دو نفر از دوستان دیگرم هم از بین رفت. اتفاقا همان سرباز بعدها آمد و از ما عذرخواهی کرد و رفاقتی هم با ما پیدا کرد. در اولین اثری که قرار بود منتشر کنم و بنا بود آقای «فریدون شهبازیان» تنظیمش را برعهده بگیرند. با مرور تجربه‌ها و دیدی که به موسیقی لرستان پیدا کرده بودم، تصمیم گرفتم آلبومی متفاوت در عرصه موسیقی لرستان ارائه کنم، هرچند آن آلبوم هیچ وقت به بازار نیامد. 

 

چرا؟

کار من مدت‌ها این بود که هر هفته روزهای یکشنبه بروم تهران و در استودیو پاپ آن آلبوم را ضبط کنم. بعد از گذشت ۲۵ سال از آن زمان آلبوم تمام نشد و سال‌ها خاک خورد. چون پول نداشتم؛ آخر هم به هیچ جا نرسید. آن روزها احساس می‌کردم در مقایسه با دیگرانی که در این ژانر فعال بودند، بیشتر می‌فهمم و براساس همین بینش شاید بتوانم آثار ارزشمندتری ارائه کنم. از همان سال‌ها دیگران انواع المان‌های پاپ را در کارشان وارد کردند و این شیوه مورد علاقه من نبود. 

 

تفاوت نگاه شما به موسیقی لرستان فقط محدود به بهره‌گیری از فاکتورهای پاپ می‌شد؟

این فقط بخشی از تفاوت بود. همان‌طور که می‌دانید در لرستان شاهنامه‌خوانی سبک‌های مختلفی دارد. در آن دوره خیلی تلاش کردیم تا جا بیندازیم در موسیقی منطقه لرستان چیزی به نام ماهور نداریم. اصلا اگر قرار بود ماهور داشته باشیم که می‌شد موسیقی ردیفی و دستگاهی، نه موسیقی لرستان. در لرستان آنچه ماهور تمام وکمال باشد، وجود ندارد. در ماهور باید نت‌ها به شکل دو، ر، می، فا، سل، لا، سی، دو، جریان پیدا کند، اما در موسیقی لرستان روی نت می ‌و بعد از آن فا توقف می‌شود. امروز کمانچه‌نوازان لرستان «رست» را با نام محمد باجلاوند معرفی می‌کنند. درباره همین گوشه یک روز با آقای شکارچی به طنز گفتم گوشه می‌دونی هلاکتم؛ آن آهنگ دقیقا همان گوشه «رست» است. 

 

اگر بخواهیم بین نگاه مدیران و اهالی موسیقی تفکیک قائل شویم و فعلا بخش اول را ناگفته بگذاریم، چه اتفاقی باعث شد به بی‌اعتمادی که درباره‌اش گفتید، دچار شوید؟

این بی‌اعتمادی حاصل یک دوره زمانی طولانی است نه امروز و دیروز، اما برای نمونه چند وقت پیش بود که با یکی از جوانان کمانچه‌نواز که فهم خوبی هم دارد، گفت‌وگویی داشتم. گفتم می‌خواهم بخشی از کارهایی را که در این سال‌ها رویشان کار کرده‌ام، ضبط کنم. آن نوازنده جوان هم استقبال کرد و گفت خیلی خوب است و ماندگار می‌شود. گفتم می‌خواهم زیر ساز آوایی هم باشد. قرار شد این کار را ضبط کنیم. سه چهار روز از ضبط کار گذشته بود که دیدم همه روی گوشی‌های موبایلشان آن را دارند و برای هم ارسالش می‌کنند. ظاهرا اول برای یکی از شاگردان آن آقا ارسال شده بود و بعد هم پخش شد. همین اتفاق خاطره تلخ دیگری برایم رقم زد. واقعا امروز باید چکار کرد؟

 

استاد «عزیز نادری» در کتابی که چندی قبل منتشر کردند، شعری دارند که در آن درباره کمانچه‌نوازی شما سخن می‌گویند.

استاد نادری که از شاعران برجسته لرستان هستند و تاکنون چند کتاب منتشر کرده‌اند. ایشان زمانی گفتند حضور باجلاوند به عنوان نوازنده از شهرستانی همچون درود واقعا اتفاق عجیب و جالبی است. 

 

چرا عجیب و جالب؟

چون در درود یا کمانچه‌نوازی نبود یا اگر بود مطرح نبودند. البته استاد «شاه‌میرزا» نوازنده سورنا کمانچه هم می‌نواختند، اما سورنانوازی‌شان غالب بود. برای اولین بار هم وقتی کمانچه را در دستان ایشان دیدم تصمیم خودم را برای نواختن کمانچه گرفتم. با اینکه هیچ وقت در کلاس درس ایشان حاضر نشدم، اما باید استاد شاه‌میرزا را به عنوان اولین استادم معرفی کنم و از دور همیشه غلامی‌شان را می‌کردم. کتاب شعر «پریسکه خیال» به قلم آقای نادری منتشر شد و ایشان به من لطف کردند و بیتی هم درباره من در این اثر آوردند. 

 

این دو بیت را برایمان می‌خوانید؟

بله. «هر وقت دل منه جفته چشهِ کال می‌که/ هم عقل منه لیو وَر گال می‌که/ ار بار خیال گاهی وا کرده عزیز/وا تال محمده چنی حال می‌که.... هر وقت دل مرا دو چشم آبی مال خود می‌کند، عقل من دیوانه را هو می‌کند، اگر عزیز گاهی بال خیال باز کرده با کمانچه محمد چنین حالی شده است». گفتند روزی جوانی را دیدم که در خرم‌آباد آمد و بدون اینکه خودش خبر داشته باشد برای چه چیزی آمده سینه سپر می‌کند و در راه عجیبی قدم می‌گذارد. گفتم به خدا هیچ وقت سینه سپر نکردم. استاد نادری گفت این زبان ما شاعران است و منظور دیگری دارد. وقتی به یاد گذشته می‌افتم دلگیر می‌شوم و غمگین می‌شوم.

 

این گفت‌وگو باعث یادآوری خاطرات گذشته شد...

نه، من سال‌هاست که از صبح به یاد گذشته‌ام و دلگیر. سال ۷۲ رادیو ورد آلمان (wdr)ما را برای اجرای برنامه دعوت کردند. چهار سال با استاد علیپور در این برنامه حضور داشتیم. دو سال هم به عنوان نوازنده و خواننده در آن برنامه شرکت کردم و لری و لکی و شیرازی می‌خواندم. استاد مسعودی هم ما را همراهی کردند. حدود ۱۱ سال سفرهای گوناگونی به اروپا داشتیم و در قالب گروه نیریز برنامه اجرا می‌کردیم. تقریبا از سال ۷۸ دیگر به اروپا نرفتم.

 

چرا؟

راستش سبک و سیاق نوازندگی‌ام کم‌کم از همان زمان دچار تحول شد. از آن زمان به بعد رفتم دنبال لالایی‌ها و آنچه در کودکی شنیده بودم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که خاطرات کودکی در ذهنم دوباره زنده شد و کمانچه‌نوازی‌ام را با مسیر خودش همراه کرد. نغمه‌های دیرین و مقام سوگ کمری هم از آثاری بود که با صدای من و سبک کمانچه‌نوازیی که دنبالش کردم، منتشر شد و از سوی مردم با استقبال روبه‌رو شد. متاسفانه مشکل اصلی کسانی همچون من نبود سرمایه برای انتشار آثار است. شاید اگر دلسوزی پیدا شود که بدون نگاه‌های رایج واقعا بخواهد به موسیقی لرستان کمک کند، کارهای زیادی را بتوانم آماده کنم. 

 

چه شد که از دوره ششم به بعد به جشنواره موسیقی فجر نیامدید؟

همان‌طور که گفتم من در دوره پنجم و ششم جشنواره فجر حضور داشتم. همان دوره از آقای میرزاوندی به عنوان خواننده و آقای دربندی آهنگساز «تا نفس دارم می‌جنگم» تقدیر شد. همان آهنگ معروف دایه دایه وقت جنگه در میان عموم گل کرده بود. از آن دوره تا امروز دیگر در هیچ کدام از دوره‌های جشنواره موسیقی فجر حضور نداشتم. راستش را بخواهید کسانی همچون من سال‌ها در عرصه موسیقی منطقه خودشان کار کردند و امروز گرد پیری بر چهره‌شان نشسته دلسرد شده‌اند و دلیلی برای ماندن نمی‌بینند. شاید چون احساس می‌کنیم در عمل برای متولیان خواستنی نیستیم. آن دوره که جوان‌تر بودیم شور و شوقی داشتیم و می‌خواستیم فعالیت کنیم، کنسرت بدهیم و با حضور در فجر بزرگان آن زمان را از نزدیک ببینیم. امروز کم‌کم خودمان سن‌وسالی را از سر گذرانده‌ایم، انتظاراتی داریم که واقعا هیچ کدامشان در این سال‌ها محقق نشده. خواست آدم‌هایی همچون من این است که اهمیت داشته باشند. پول از کسی نمی‌خواهیم، فقط انتظار داریم امکانات اجرا به ما بدهند. سالن بدهند تا بتوانیم روی صحنه برای مردم علاقه‌مند به موسیقی‌مان برنامه اجرا کنیم.

 

امروز شاغل هستید یا بازنشست شده‌اید؟

نه. من از هیچ اداره یا بخشی حقوق و بیمه ندارم. اوایل فقط با پولی که از اجراها در می‌آمد زندگی را می‌گذراندم، اما کم‌کم شرایط سخت‌تر شد. کارهای زیادی را تجربه کردم. مغازه عطاری داشتم، کوره رنگ داشتم و حتی جوشکاری هم انجام داده‌ام. امروز هم دیگر توان سال‌های جوانی را ندارم، بنابراین در خانه نشسته‌ام مگر اجرایی پیش بیاید.

 

با وجود ذائقه‌‌ای که امروز بین مخاطبان عام موسیقی ایجاد شده، آیا موسیقی لرستان می‌تواند مخاطبانش را حفظ کند؟

به نظر من این جریان هم طولانی نمی‌شود. چون اغلب چهره‌های مطرح موسیقی پاپ در حال تکرارهای خسته کننده‌اند. همه با یک لحن و بیان و در یک مایه. مخاطب جوان امروز دیگر مثل یک دهه قبل دنبال این جریان نیست و می‌خواهد نفس بکشد. شادی‌های الکی هم خوشحال‌شان نمی‌کند. 

 

بعد از سال‌ها دوری اجرای کنسرت با گروه سورنای لرستان لااقل مخاطبان آن اجرا را واقعا به شوق آورد. از این همه تشویق چه احساسی داشتید؟

خوشحالم که امروز سبک درست موسیقی ما توانسته است مخاطبانش را با خود همراه کند. به نظر من این همان عنصری است که گذشتگان ما در موسیقی در بن‌مایه آثارشان داشته‌اند. البته من منکر لزوم نوآوری نیستم، اما نه به این معنا که همه چارچوب‌ها را له کند. وقتی یک نانوا بخواهد کفاشی راه بیندازد چه انتظاری می‌شود داشت؟ امروز در جشنواره‌های موسیقی گاهی داورانی انتخاب می‌شوند که یا در آن بخش تخصصی ندارند یا محدودیت‌های حاصل از کهولت سن و حتی آلزایمر امکان داوری کردن را برایشان مهیا نمی‌کند، اما برخی از مسئولان این نکات را نمی‌بینند. 

 

به مدیریت فرهنگی برسیم. مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد از نگاه شما در این سال‌ها چه کارهایی باید انجام می‌دادند؟

از نگاه من ذائقه‌سازی اولین و مهم‌ترین مسئولیت مدیریت فرهنگی است. حفظ فرهنگ مناطق مختلف ایران مگر راهی به جز توجه و تبلیغ و سرمایه‌گذاری روی موسیقی و هنر و آداب و رسوم بومی دارد؟ کشورهای اروپایی در گونه‌های مختلف هنر همچون ادبیات و موسیقی و تئاتر، فرهنگشان را به مخاطب ارائه می‌کنند و داشته‌هایشان را حفظ می‌کنند. امروز در برنامه مدیران فرهنگی جای ارکستر سازهای ایرانی کجاست؟ رسانه‌ها چه کاری برای حفظ عملی فرهنگ ایران انجام داده‌اند؟ البته وجود انواع موسیقی برای جامعه لازم است، چون هر کس ذائقه‌‌ای دارد. اما آیا این به معنای رها کردن فرهنگ و هنر و داشته‌های ملی است؟ امروز ارکستر ملی ما با سازهای غربی فعالیت می‌کند. 

 

اتفاقا ارکستر سازهای ایرانی زمانی از سوی استاد «محمدجلیل عندلیبی» راه‌اندازی شد و اجراهایی را هم تجربه کرد، اما ناگهان تصمیم به تعطیلی‌اش گرفتند. ظاهرا راه‌اندازی این ارکستر دوباره در دستور کار قرار گرفته و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد هم با آقای عندلیبی تماس‌هایی داشته‌اند.

از طرف من به استاد عندلیبی بگویید که لطفا این کار را رها نکنید. من هم اگر توانی داشته باشم با تمام وجود کمک می‌کنم. من مطمئنم در خارج از ایران که این ارکستر موفق خواهد شد، چون خارجی‌ها واقعا درک درستی درباره موسیقی دارند و آنجا همه چیز سر جای خودش است. اینجا اوضاع متفاوت است. من ارکستر اقوام ایرانی را درست به یاد نمی‌آورم، اما اجرای جاده ابریشم و رهبری نوازندگانی مثل «‌هابیل علی‌اف» توسط آقای عندلیبی در ژاپن را خوب در ذهن دارم. در آن اجرا همه سازها در حوزه ایران فرهنگی قرار می‌گرفت و هیچ اثری از ساز غربی نبود. خوب است دوستان آن اجرا را ببینند. امروز جای این ارکستر ملی واقعا در کشور ما خالی است. کاش مسئولان به وضع هنرمندان و موسیقی در ایران نگاه کنند و در ادامه، مسیر درست را در پیش بگیرند. من سال‌هاست کارم فکر و خیال شده است. می‌آیم بالای پشت بام و ساز می‌زنم و اشک می‌ریزم و از خودم می‌پرسم چرا باید این طور می‌شد؟

 

علی نامجو

 

 

hamdelidaily.ir
  • 25
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۶
غیر قابل انتشار: ۹
جدیدترین
قدیمی ترین
استاد باجلاوند گل سر سبد همه نوازنده های لرستان است. هروقت کمانچه نوازی با احساسش رو گوش میدم ناخودآگاه اشکم جاری می شود. ایکاش مسئولین فرهنگی به خود بیایند و قدر بزرگانی چون استاد محمد باجلاوند رو بیشتر بدونند. آیا نباید ایشان با خدمتی که به موسیقی لرستان کرده دارای حقوق و مزایای باشد و بیمه ای داشته باشد.
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش