پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۱۹ - ۳۰ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۷۰۲۲
تئاتر شهر

مرضیه وفامهر در تئاتر «شب دشنه های بلند»

نمایش شب دشنه های بلند,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

مرضیه وفامهر پس از سال‌ها دوری از بازیگری، دوماهی است که با تئاتر «شب دشنه های بلند»، به کارگردانی علی شمس، به عرصه بازیگری بازگشته و این‌بار تئاتر، محل رجعت اوست. با او به بهانه این تئاتر و نقش متفاوتی که در آن ایفا کرده گفت‌وگو کردیم.

 

 پس از سال‌ها دوری از بازیگری، با «شب دشنه‌های بلند» به صحنه آمدید. پس از دوران ممنوع‌الکاری چرا مدتی از بازیگری فاصله گرفتید؟

نیمه اسفند ۹۵ به من اعلام شد که ممنوعیت از کارم برداشته شده. البته من چهار سال به طور مداوم پیگیری و تلاش کردم تا این ممنوعیت برداشته شود. کارهای موازی دارم. می‌نویسم. فرصتی دست بدهد فیلم می‌سازم و خب میان اینها تئاتر یک عشق باشکوه است. باید ببینم کی فرصت و امکان چه‌کاری پیش می‌آید؛ کارهایی که با ذهنیت من تا حدودی نزدیک باشد، حتی اگر نعل‌به‌نعل منطبق نباشد. تئاتری که دوست دارم همیشه نیست و فیلمی که دوست دارم همین‌طور.

 

 شاخصه «شب دشنه‌های بلند» برای شما چه بود که تصمیم به ایفای نقش در آن گرفتید؟

اول اینکه متن سرپا و قرصی دارد با مضمونی تازه که از مدهای تئاتری رایج این روزها پیروی نمی‌کند و نیاز به مخاطب هوشمند دارد، نه مخاطب سطحی. دوم اینکه نویسنده و کارگردان کوشایش، علی شمس، برای رسیدن به همین نقطه‌ای که ایستاده بسیار وقت و انرژی گذاشته. مطالعه و پیگیری کرده که علاقه و تلاشش قابل‌توجه است.

 

او یک محقق فرهنگی جدی است. سوم اینکه شخصیتی که بازی می‌کنم یک هدفمندی و سروشکل و قدرت درونی دارد و قرار است با یک ارتباط دیالکتیکی در برابر ذهن مجددهای خوشکوش‌نما بایستد. بخش بزرگی از مخاطبان روی صندلی در درونشان یک مجدد خوشکوش دارند و خود من و علی شمس هم داریم.

 

حالا من نقش آن بخش از علی شمس را بازی می‌کنم که می‌خواهد خودش و جامعه‌اش و مجدد خوشکوش درون متنش را برای رسیدن به نگرشی پیشروتر روشن کند. خب این باور مرضیه وفامهر هم هست که دوست دارم هم خودم و هم مخاطب را روشن کنم.

 

خلاصه جالب است دیگر. دوست داشتم. البته در متن، علی شمس نمی‌تواند حتی ذره‌ای مجدد خوشکوش را روشن و متحول کند که نشان از ناامیدی نویسنده دارد. انجماد ذهنی او بیش از اینهاست. مجدد آرزو دارد روزی قدرت که دستش افتاد، آدم‌های پیشرو کارگاه نمایش را به رگبار ببندد.

 

خواب و نهایت توانایی او یک متن درهم‌وبرهمی است که هگل و فلسفه فرانکفورتی را می‌چسباند به یک افسانه دکامرونی که در آخر چیزی هم دستگیر نمی‌شود. کلی کلمه قلمبه‌سلمبه را به عمق نیم میلی‌متر سر هم می‌کند و با ریتم شش‌وهشت به خورد مخاطب می‌دهد؛ مثل بسیاری از تئاترهای پرفروش امروز.

 

 این نمایش دوپاره است؛ بخشی که روایت بدنه را تشکیل می‌دهد و بخشی در دل آن که کمدیا دلارته است و با بخش اول فاصله زیادی دارد. این دوپارگی حین تمرینات چطور مدیریت می‌شد؟

به نظر من نمایش دوپاره نیست و یک تن واحد است که از سه صحنه تشکیل شده است؛ صحنه اول حلول علی شمس در تن گلاره و طرح مسئله ذهنی‌اش با مجدد. بخش دوم متن مجدد که نهایت ذوق و سلیقه‌اش است و آن چیزی است که ادعایش را دارد؛ نمایشی با زبان و شیوه موردنظرش و بخش سوم بیدارشدن مجدد بدون هیچ تغییر در ساختار ذهنی‌اش. مجدد همان مجدد است.

 

به گمان من بخش سوم نشان از ناامیدی نویسنده برای رشد و تغییر مخاطب دارد. بخش اول و سوم ساعت و تمرین جداگانه‌ای داشتند و بخش دوم هم جدا، چراکه کارگردان اصرارش بر این بود بخش اول به‌لحاظ بازیگری واقع‌گرا و دور از فانتزی باشد تا بحث درونی و دیالکتیک دو آدم روبه‌روی هم که مجدد و علی شمس است به مخاطب دقیق منتقل شود، اما بخش دوم فانتزی و غلو‌آمیز بازی شود.

 

 تجربه همکاری با این گروه و مشخصا علی شمس برای شما چطور بود؟

برای من هر لحظه‌ای که از زندگی در گذر است تجربه است و تکرار نیست. توضیح هر لحظه‌ای که می‌گذرد یک کتاب است که باز هم نمی‌تواند مشمول همه آن لحظه باشد. کار با این گروه نیز چنین بود؛ خیلی آموزنده و رشددهنده. تک‌تک بچه‌های گروه را نظاره کردم و از تک‌تک آنها یاد گرفتم.

 

اصلا من تابه‌حال لحظه‌ای نداشته‌ام و کسی را ندیده‌ام که از او چیزی یاد نگرفته باشم. علی شمس اما به دلیل نویسنده و کارگردان‌بودنش و اینکه من ذهن او را روی صحنه اجرا می‌کنم، رابطه تنگاتنگی با من داشت. من قدردان همه گروه، به‌ویژه علی شمس هستم؛ برای تمام درس‌هایی که گرفتم.

 

 و حرف آخر؟

روزهای غریبی را پشت‌سر گذاشته‌ام و هرکسی که روزگار غریبی پشت‌سر می‌گذارد بهتر است از غربتش حرف نزند و تنگاتنگ دل بدهد به قربت‌ها. بهتر آنکه چشم‌چشم کند غریبه‌ای برسد و قرابت بشود یک تئاتر یا فیلم یا هر کاری که روشنی‌بخش باشد و امن و آسایش بیاورد. من اما اگر چشم‌چشم کنم و چشمم سیاهی برود و کسی از راه نرسد، برای چشم‌روشنی خیره به سفیدی کاغذ می‌شوم. با نوشتن خوشبخت می‌شوم. این‌جوری است اوقات من در باکسی یا در بی‌کسی.

 

عسل عباسیان

 

 

sharghdaily.ir
  • 16
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش