پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۷:۴۳ - ۱۳ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۳۴۷۲
تئاتر شهر

پرویز ممنون:

در اروپا هنر هم مثل نان سوبسید دارد / افسانه و اسطوره را نمی‌شود روی صحنه تئاتر آورد

پرویز ممنون,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
پرویز ممنون گفت: اگر در ایران به نان سوبسید می‌دهند، در کشورهای اروپایی به هنر هم سوبسید می‌دهند و ارزش والایی برایش قائل هستند.

به گزارش هنرآنلاین: پرویز ممنون از چهره‌ای شناخته شده هنرهای نمایش است که شاگردان بسیاری را در کشور آموزش داده است. او در سال‌های گذشته بیشتر خارج از کشور اقامت داشته است و طی این سال‌ها تنها برگزاری دو ورک‌شاپ در اهواز و بوشهر و اجرای نقل "شیرین و فرهاد" از جمله فعالیت‌های او در زمینه هنر نمایش در ایران بوده است. از این استاد پیشکسوت هنر نمایش به تازگی کتابی با عنوان "تاریخ تئاتر اصفهان" از سوی موسسه توسعه هنرهای معاصر به چاپ رسیده است که یکشنبه ۵ آذر ماه از این اثر در مجموعه تئاترشهر رونمایی شد. به بهانه حضور پرویز ممنون در ایران و رونمایی از این کتاب با وی گپ و گفتی داشتیم که در ادامه می‌خوانیم:

 

شما کتابی درباره نمایش‌های سنتی در اصفهان نوشته‌اید که نشان از علاقه‌تان به ایران و فرهنگ مردم کشورتان دارد. علیرغم این‌ همه تعلق خاطر به ایران، چرا برای کار کردن به کشورتان باز نمی‌گردید؟

من در زندگی‌ام چند بار جابجا شدم و به کشورهای مختلف مهاجرت کردم. چند سالی است که در حال نگارش کتاب خاطراتم هستم که اگر آن کتاب منتشر شود و شما آن را بخوانید، متوجه می‌شوید که در زندگی‌ام دائماً در حال آمد و رفت بوده‌ام. در یک مقطعی بنیان زندگی‌ام را درست کردم که مدتی بعد این بنیان فرو ریخت و مجبور شدم دوباره از نو شروع کنم. الان دیگر سنم اجازه نمی‌دهد مثل گذشته مهاجرت کنم و به مکان‌های مختلف بروم. ۳۶ سال است که در خارج از ایران زندگی می‌کنم و ۲۵ سال است که در عرصه تئاتر فعالیت دارم. یک گروه کوچک در وین اتریش دارم که اجراهای مختلفی را روی صحنه می‌بریم و این اجراها هم تماشاگرهای مختص به خودش را دارد. در ایران مشکلاتی برای کار کردن وجود دارد که باعث می‌شود نتوانم این‌جا کار کنم. یک دوستی می‌گفت کار کردن در تئاتر ایران مثل حرکت یک لوکوموتیو بر روی ریلی است که هر لحظه ممکن است بزند به خاک. من شخصاً نمی‌توانم در ایران کار کنم چون کار مفید در این‌جا ممکن است به حاشیه برود. کار کردن در وین برایم راحت‌تر است ولی گاهی اوقات به ایران می‌آیم و اگر آدم فرهنگ‌پروری سر کار باشد و به کار کردن من علاقه‌ نشان بدهد، برای هموطنانم کار می‌کنم. همیشه برای کار کردن آماده‌ام ولی شرایط طوری نیست که بتوانم به این‌جا بیایم و دائماً در ایران حضور داشته باشم.

 

 

کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایش‌های سنتی" را چطور در ایران چاپ کردید؟

برای این کار آدم‌هایی نظیر آقای علی مرادخانی و آقای مرتضی کاظمی علاقه‌ نشان دادند و ایشان به بنده گفتند که شناسنامه تئاتر اصفهان در دستان شماست و حیف است اگر حاصل ۵۰ سال تحقیق و جمع‌آوری اسناد در زمینه تئاتر اصفهان را تبدیل به کتاب نکنید. گفتم وقت انجام دادن اموری اداری برای نشر کتاب را ندارم ولی ایشان گفتند که لازم نیست کاری انجام بدهید، شما کتاب را بنویسید و ما چاپش می‌کنیم. اینطور بود که کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایش‌های سنتی" رونمایی و منتشر شد. 

 

چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید درباره نمایش‌های سنتی در اصفهان تحقیق کنید و کتابی در زمینه تاریخچه این نمایش‌ها بنویسید؟

من یک اصفهانی هستم و به شهر خودم و شهری که مادرم در آن‌جا زندگی کرده است تعلق خاطر زیادی دارم. اصفهان جایی است که سلامت روحی‌ام را در آن به دست می‌آورم. از این‌که در اصفهان سوار اتوبوس شوم و با مردم به زبان اصفهانی حرف بزنم بسیار لذت می‌برم. من در اصفهان بزرگ شده‌ام و این شهر مرا به یاد دوران بچگی و پدر و مادرم می‌اندازد. به همین خاطر کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایش‌های سنتی" را هم با عشق فراوان نوشتم.

 

فقط یک بار در سال ۱۳۷۸ در اصفهان کار کردم که آن هم به دوره معاونت آقای مهندس کاظمی در وزارت فرهنگ و ارشاد بر می‌گردد. نقالی "شیرین و فرهاد" را حدود ۲۰۰ مرتبه در کشورهای اروپایی از جمله آلمان، اتریش و سوئیس اجرا کرده بودم و حالا می‌خواستم آن را برای مردم کشور خودم روی صحنه ببرم. معمولاً این نقالی را با حضور ۴ نفر اجرا می‌کردم اما چون خانم‌ها در ایران نمی‌توانند بخوانند، آن را در تهران به صورت دو نفره با حضور استاد جعفری اجرا کردم. استاد جعفری همراه با من روایت‌خوانی می‌کرد و ضمناً آواز می‌خواند و دوتار هم می‌نواخت. مدتی بعد تلاش کردم همان اجرا را در اصفهان روی صحنه ببرم. ولی آنقدر دست‌انداز سر راه‌مان گذاشتند که از خیرش گذشتیم.

 

مدتی بعد در اداره فرهنگ اتریش سخنرانی داشتم که خانمی آمد و گفت من آزیتا حاجیان هستم و سال‌ها قبل به همراه همسرم و خانم گلاب آدینه شاگرد شما بوده‌ام. ایشان گفت چرا نمی‌آیید با شاگردهای قدیمی خودتان یک تئاتر در ایران اجرا کنید؟ من هم یک سری توضیحات به ایشان دادم که بعد خانم حاجیان گفت شرایط تئاتر ایران بهتر شده و شما می‌توانید با آقای حسین پاکدل صحبت کنید تا مراتب اجرای یک تئاتر را برای‌تان فراهم کند. فردای آن روز قراری با آقای پاکدل گذاشته شد که آقای مهندس کاظمی هم آن‌جا بودند. یک سری صحبت‌ها انجام دادیم و در نهایت مهندس کاظمی دستور دادند بودجه و مراتب برگزاری "شب‌های نقل در اصفهان" فراهم شود. من هم از مرشد ولی‌الله ترابی دعوت کردم و ایشان داستان "بیژن و منیژه" را نقل سنتی کرد. بعد از آن‌که اجرای‌مان در اصفهان موفق از آب در آمد، با آقای کاظمی صحبت کردیم که اگر امکانش وجود دارد شرایط برگزاری فستیوال نقالی در اصفهان را فراهم کنند چون اصفهان کعبه نقل در جهان است و نقالی از قرون ۱۶-۱۷ میلادی در آن رواج دارد. آقای مرتضی کاظمی با پیشنهاد ما موافقت کردند و ما طی ۸ شب در کاخ هشت بهشت اصفهان، جشنواره نقالی و قصه‌خوانی را برگزار کردیم. همان موقع هم گفتیم که دوست داریم همه آن کسانی که به روضه می‌روند به دیدن اجراهای ما بیایند نه فقط طرفداران تئاتر روشنفکری. به همین خاطر تماشاگران زیادی از قشرهای مختلف جامعه اعم از دانشجو، استاد، کسبه و... به دیدن اجراهای‌مان آمدند و شور عجیبی را در هشت بهشت ایجاد کردند. سال بعد خواستیم این جشنواره را دوباره برگزار کنیم که شخص دیگری جایگزین مهندس کاظمی در معاونت امور هنری وزارت ارشاد شده بود و نزدیکان ایشان به ما گفتند بودجه برگزاری این جشنواره را نداریم و ما هم دیگر نتوانستیم آن را کار کنیم.

 

در سال ۸۷ در شهرهای اهواز و بوشهر یک سری کارگاه‌های آموزشی برگزار کردید. چطور شد که تصمیم گرفتید در آن شهرها ورک‌شاپ برگزار کنید و خروجی آن‌ها چه بود؟

واقعیت این است که من دوست داشتم در اصفهان ورک‌شاپ برگزار کنم چون هر وقت که به اصفهان می‌روم، جوانان علاقه‌مند را می‌بینم و یاد سنین نوجوانی خودم می‌افتم که چقدر تشنه یاد گرفتن بودم. خوب به خاطر دارم که در سن ۱۶ سالگی پدرم با رئیس رادیو اصفهان آشنا بود و همین آشنایی باعث شد به رادیو اصفهان بروم و برای جوانان ادبیات بخوانم. آن موقع آقای هوشنگ مستوفی در رادیو تهران بسیار زیبا دکلمه می‌کرد و من سعی می‌کردم مثل ایشان دکلمه کنم. جامعه هم دکلمه تقلیدی مرا می‌پسندید چون آن موقع بیشتر جوان‌ها کارهای تقلیدی انجام می‌دادند. به هر حال همین که روزی خودم هم وضعیتی مشابه جوانان فعلی را داشتم باعث شده بود که علاقه‌مند به برگزاری ورک‌شاپ شوم. خیلی دلم می‌خواست این کار را در اصفهان انجام بدهم که گویا این درد دل من به گوش آقای پارسایی، مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی رسیده بود و ایشان هم از این کار استقبال کرد. آقای پارسایی به من گفت شما می‌توانید در همه شهرهای کشور یک هفته ورک‌شاپ برگزار کنید. من گفتم وقت این کار را ندارم و فقط می‌توانم در چند شهر خاص ورک‌شاپ برگزار کنم. به همین خاطر حدود ۲- ۳ هفته در اهواز و بوشهر به برگزاری کارگاه‌های آموزشی پرداختم که تأثیر خیلی خوبی داشت و به ویژه در بوشهر با بازخوردهای خوبی همراه شد.

 

با توجه به این‌که هرازچندگاهی به ایران می‌آیید و احتمالاً نمایش‌هایی را در سطح کشور دیده‌اید و یا در وین به تماشای نمایش‌های ایرانی نشسته‌اید، ارزیابی‌تان از وضعیت تئاتر ایران در مقایسه با تئاتر جهانی چطور است؟

من وقتی به ایران می‌آیم، مستقیماً به اصفهان می‌روم و چون در اصفهان هم تئاتر به خصوصی وجود ندارد، نمی‌توانم مقایسه‌ای بین تئاتر ایران با تئاتر جهانی انجام بدهم. در اصفهان سه بخش مهم شامل شهرداری، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه هنری عهده‌دار برگزاری تئاتر استان هستند که انتظار می‌رود این‌ها رقابت بسیار خوبی برای برگزاری تئاتر در سطح استان داشته باشند. اخیراً شهرداری از دو نهاد دیگر فعال‌تر عمل کرده است. در مورد تئاتر تهران هم از آقای ثابت کسایی شنیده‌ام که در سال‌های اخیر شمار تئاترهای تهران بالا رفته و هر شب بالای صد نمایش در سطح شهر تهران اجرا می‌شود. با این حال چون در ایران تئاتر نمی‌بینم، طبیعتاً نمی‌توانم وضعیت تئاتر در کشور را ارزیابی کنم. در وین هم کمتر نمایش‌های ایرانی را می‌بینم و معمولاً زمانی یک تئاتر را می‌بینم که از طرف فستیوال برگزارکننده آن نمایش از من دعوت شود چون معمولاً نمایش‌های ایرانی که در اروپا اجرا می‌شود در قالب فستیوال‌ها جای می‌گیرند. سینمای ایران را بیشتر از تئاتر آن دنبال می‌کنم و بابت سینمای ایران خوشحالم چون در این سال‌ها نام آن در جایگاه بالایی قرار دارد.

 

 

صحبت‌های زیادی در مورد برخورد دولت‌های اروپایی با تئاتر مطرح می‌شود و خیلی‌ها از حمایت‌های دولتی و اختصاص سوبسید به گروه‌های نمایشی در اروپا صحبت می‌کنند. به عنوان یکی از فعالان با تجربه در تئاتر اروپا و به ویژه وین، میزان حمایت‌های دولتی از تئاتر در اروپا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

تئاتر در کشورهای اروپایی و به ویژه کشورهای آلمانی زبان، نقش و مرتبه دیگری دارد. اگر در ایران به نان سوبسید می‌دهند، در آن‌جا به هنر هم سوبسید می‌دهند و ارزش والایی برایش قائل هستند. البته اینطور هم نیست که هر کسی به دولت مراجعه کند و درخواست سوبسید کند با استقبال گرم دولت همراه شود، بلکه سوبسید تئاتر معمولاً بنابر مرتبه‌ای که نمایش‌ها دارند به گروه‌های تئاتری اختصاص پیدا می‌کند. تا ۲- ۳ سال پیش ۱۵۶ گروه تئاتری در وین مشغول فعالیت بودند که همه آن‌ها تقاضای سوبسید می‌کردند ولی در جلسه‌ای که با حضور نمایندگان حوزه تئاتر برگزار می‌شد، بودجه‌ای که دولت برای تئاتر در نظر گرفته شده بود، بر اساس موقعیت، جنس نمایش، بازتاب آن و مسائل دیگر به گروه‌ها تخصیص داده می‌شد. برخی از گروه‌ها از سوبسید بیشتری برخوردار می‌شدند و به برخی دیگر سوبسیدی تعلق نمی‌گیرد. نکته‌ای که وجود دارد این است که اگر شما سوبسید گرفتید و به مرور نشان دادید که زندگی‌تان از طریق تئاتر می‌گذرد، دیگر تقریباً هر سال سوبسید می‌گیرید. من ۷ سال بود که سوبسید نگرفته بودم ولی بعد از آن هر سال مرتباً برای خودم و گروهم سوبسید می‌گیرم.

 

عنوان گروه‌تان چیست و اعضای آن را هنرمندان چه کشورهایی تشکیل می‌دهند؟

نام گروه "پارناس" است. هنرمندانی که با گروه همکاری دارند هم اهل مناطق مختلف دنیا هستند و در میان آن‌ها شرقی و غربی و ایرانی و عرب هم وجود دارد. البته گروه "پارناس" یک گروه تئاتری منسجم نیست چون ۲- ۳ نفر آن ثابت هستند و بقیه تغییر می‌کنند. یک خانم خواننده به نام زهره جویا با من همکاری می‌کند که خواننده اپرا است ولی اپرایی نمی‌خواند. ایشان گاهی روایت‌خوانی می‌کند. یک هنرمند مرد هم با من همکاری می‌کرد که در خیلی از اجراهایم حضور داشت. پدر ایشان اهل مکزیک و مادرش ایرانی بود. ایشان هم مثل من هم به زبان فارسی و هم به زبان آلمانی تسلط داشت. من آلمانی را هم مثل فارسی به خوبی حرف می‌زنم. مدرک فن بیان آلمانی دارم و مترجم زبان آلمانی هستم.

 

پرویز ممنون,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

چه اجراهایی را همراه با گروه‌تان روی صحنه برده‌اید؟

یکی از اجراهای مهم ما اجرای برنامه "درویش رقصنده" در فستیوال "سلام به شرق" در وین بوده است. برنامه "درویش رقصنده" روایت داستان مولانا با شمس به همراه قصه‌هایی از مثنوی مولوی است. فستیوال "سلام به شرق" برای اجرای این برنامه از یک گروه بزرگ رقص سماع و ۸ موزیسین اهل ترکیه دعوت به عمل آورد که در یک سالن بزرگ بنوازند و برقصند و من داستان مولانا و شمس را روایت کنم. علاوه‌بر آن، اجراهای متعددی با عاشیق‌های ترک دارم. یک عاشیق ترک روی صحنه می‌رود و شروع به نواختن می‌کند و یک رقصنده سماع که یک دکتر روان‌کاو اتریشی است، در میان تماشاگران می‌نشیند و به یک‌باره بر می‌خیزد و در همان‌جا شروع به چرخیدن می‌کنم. من هم به طور همزمان غزل "زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا" را می‌خوانم. یکی دیگر از اجراهای ما، اجرای داستان‌های هزار و یک شب است. من این داستان‌ها را گاهی اوقات به تنهایی و با دو پیانوی بزرگ و گاهی با ارکستر سمفونیک وین در تالارهای دو هزار نفره اجرا می‌کنم. داستان شهرزاد قصه‌گو را همراه با موسیقی "شهرزاد" نیکولای ریمسکی کورساکف روایت می‌کنم که برای مخاطب جالب و شنیدنی است. خیلی خوب به یاد دارم که سال‌ها پیش قصه شهرزاد را با همین موسیقی کورساکف در رادیو به صورت یک نمایش در می‌آوردند و سولوی ویولن آن همه ما را به سمت رادیو می‌کشاند.

 

وضعیت اقتصاد در تئاتر اروپا چگونه است و تئاتر می‌تواند منبع مناسبی برای ارتزاق هنرمندان باشد؟

من با درآمد ۴۰ شب اجرا در طول یک سال و همچنین سوبسیدی که برای اجرای آن نمایش می‌گیرم، می‌توانم یک سال از عمرم را بگذرانم ولی در کنار آن یک کتاب گویا منتشر کرده‌ام که بخش زیادی از درآمد زندگی‌ام از طریق فروش آن تأمین می‌شود. ۸ داستان را در یک سی‌دی جمع‌آوری کرده‌ام که در اتریش به آن "کتاب گویا" می‌گویند. شما با مراجعه به وب‌سایت شخصی من با نشانی parvismamnun.at می‌توانید به این کتاب دسترسی پیدا کنید. این کتاب گویا را در اتوبوس برای توریست‌های آلمانی، اتریشی و سوئیسی پخش می‌کنم که خیلی خوش‌شان می‌آید و سی‌دی را سفارش می‌دهند. نامه‌هایی که برایم می‌نویسند هم خیلی زیبا است. در نامه‌های‌شان بدون استثناء از ملت ایران تعریف می‌کنند و می‌گویند ایرانی‌ها مهمان‌نواز و مهربان هستند و دوباره می‌خواهند به ایران سفر کنند.

 

تاکنون برای اجرا به جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر دعوت شده‌اید؟

خیر. اجراهای من مناسب جشنواره فجر نیست چون من کارم تئاتر روایتی است و این با اجراهای جشنواره فجر فاصله دارد. من چون در کشوری زندگی می‌کردم که در آن نقالی رواج داشت و پای نقل‌های زیادی نشسته بودم، به کار با قصه، افسانه و حماسه‌های عاشقانه روی آوردم. شاید اگر هنرپیشه‌های زیادی داشتم و امکانات مختلف و همینطور تئاتر ملی وین را به من می‌دادند، اثری مثل "شیرین و فرهاد" را به شکل تئاتر متعارف در می‌آوردم ولی این شرایط مهیا نبوده و من هم سعی کرده‌ام کارهای روایتی انجام بدهم. البته من از این بابت خوشحالم چون قصه‌ اسطوره‌ها شرایطی دارد که اگر به صورت نقالی روایت شود بهتر است. من همیشه با خودم فکر می‌کنم که کدام تئاتری می‌تواند شخصیت‌ فرهاد یا شیرین را طوری نشان بدهد که تصویر اسطوره‌ای آن‌ها در ذهن مردم خدشه‌دار نشود و تماشاگر آن را پس نزند؟ مادرم اولین قصه‌گوی من بود که قصه رستم را برایم تعریف می‌کرد و از آن موقع رستم در ذهن من یک پهلوان با منش و تنومند است، ولی آیا نمایشی می‌تواند رستم را همینطور در ذهن من نگه دارد؟ خیلی سخت است و باید تلاش زیادی صورت بگیرد. تفاوتی که روایت با نمایش دارد این است که در نمایش باید حتماً تصویرسازی کنید تا مخاطب آن را ببیند ولی در روایت با استفاده از کلام، موسیقی و آوا می‌توان این کار را انجام داد و نیازی به تصویرسازی نیست. در واقع در نقالی، مخاطب روایت را دریافت می‌کند و بعد بر اساس آن روایت در ذهن خودش تصویرسازی می‌کند ولی در نمایش، تصویر را خود نمایش به شما می‌دهد و این تصویر ممکن است تصویر متناسبی نباشد.

 

با این وجود شما با نشان دادن تصویر اساطیر و افسانه‌ها در آثار نمایشی مخالفید؟

من معتقدم افسانه و اسطوره را نمی‌شود روی صحنه آورد چون روی صحنه آوردن شخصیتی نظیر فرهاد یا رستم، تصنع و غیرقابل تصور می‌شود. البته قضیه اسطوره‌ها با مقدسات را نباید با هم در یک ظرف گذاشت. اگر از تصویرگری مقدسات ممانعت می‌شود، دلیل آن شرعی است و بحث جداگانه‌ای دارد ولی به نشان دادن تصویر اسطوره‌ها هم باور ندارم چون ممکن است شما تصویری از رستم به مخاطب بدهید که آن تصویر ذهن مخاطب را از رستم شاهنامه دور کند. من خودم هرگز یک فیلم یا اثر نمایشی در مورد اسطوره‌هایی نظیر رستم یا داستان شیرین و فرهاد ندیده‌ام که راضی‌ام کند. خوشحالم که این شخصیت‌ها را با نقالی و قصه‌گویی به مخاطب نشان می‌دهم چون قصه نیرو و قدرت فرهنگی ما است و همه ما با قصه بزرگ شده‌ایم. من وقتی یک قصه روایت می‌کنم، می‌دانم که آن قصه متعلق به خودم و فرهنگ خودم است ولی وقتی یک تئاتر انجام می‌دهم، باید ثابت کنم پدرو کالدرون دلا بارکا را می‌شناسم که نمی‌شناسم.

 

پرویز ممنون,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نسل جوان امروز با قصه‌گویی و نقالی آشنا نیست. در این شرایط چکار باید کرد که فرهنگ نقالی و قصه‌گویی از بین نرود؟

مدیرانی که در رأس امور هستند از این بابت آگاه هستند ولی نمی‌دانم چرا شرایط را مهیا نمی‌کنند. من در مورد برگزاری شب‌های نقل اصفهان صحبت کردم و گفتم که بعد از یک دوره برگزاری، دیگر شرایط را مهیای برگزاری آن جشنواره نکردند و به هر بهانه‌ای اجازه برگزاری دومین دوره آن را ندادند. برنامه زیادی برای این جشنواره داشتم و در تصوراتم این بود که از آدم‌هایی نظیر هوشنگ مرادی کرمانی که از دوستانم بود دعوت کنم تا بیاید "قصه‌های مجید" را بخواند یا از آقای محمود دولت‌آبادی، خانم گلاب آدینه و آقای پاشایی و ثابت کسایی خواهش کنم که در این جشنواره قصه‌خوانی کنند که فرصت تداوم جشنواره را به من ندادند. حتی دلم می‌خواست در دوره بعدی آن از نقال‌های خارجی دعوت شود تا به زبان‌های مختلف در شب‌های نقل اصفهان نقالی کنند. با این حال جلوی تداوم آن جشنواره را گرفتند. 

 

 

 

 

  • 12
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش