سه شنبه ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۱۷ - ۱۲ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۳۳۳۹
تئاتر شهر

سجاد افشاریان:

جشنواره خاصیتش را از دست داده / مدیران تئاتری دچار خطاهای بزرگ و استراتژیک هستند

سجاد افشاریان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
سجاد افشاریان که تهیه‌کننده تئاترهای کارگردانان جوان هم هست، می‌گوید: انگیزه برای تهیه‌کنندگی را از دست داده‌ام چون هیچ مسئول و مدیری حمایت نکرد؛ مدیران ما دچار خطاهای بزرگ و استراتژیک هستند! وقتی کاری را به سالنی می‌برم؛ بجای اینکه از من بپرسند چه متنی و چه گروهی هستند، می‌گویند بازیگران چه کسانی هستند؟ وقتی آنها دنبال این هستند که چهره‌ها در سالن‌شان اجرا بروند، دیگر فاتحه تئاتر خوانده است.

به گزارش ایلنا، سجاد افشاریان که این روزها در نمایش «شرقی غمگین» به عنوان نویسنده و بازیگر حضور دارد، در گفتگو با ایلنا از ویژگی‌های دو شخصیت نمایش‌اش یعنی علی و سعید گفت.

 

«شرقی غمگین» با نویسندگی سجاد افشاریان، کارگردانی سعید زارعی و بازی افشاریان و هومن شاهی برای بار دوم روی صحنه رفته است. افشاریان با اشاره به بستر اجتماعی خلق این اثر، با اشاره به تئاترهایی که مدت‌هاست تهیه می‌کند، از مشکلات موجود در تئاتر ایران برای کارگردانان جوان گلایه کرد.

 

شخصیت‌های «علی» و «سعید» در «شرقی غمگین» برای بیشتر مخاطبان تبدیل به قهرمان‌هایی می‌شوند که مخاطب با آنها همراهی و همذات‌پنداری می‌کند درحالی که به صورت طبیعی ویژگی‌های معمول قهرمان‌ها را ندارند؛ یک نفرشان دو سال پایش را از خانه بیرون نگذاشته و دیگری موادفروش است و قصه هم تلخی‌های خودش را دارد. این دو شخصیت برای نویسنده داستان قهرمان‌اند؟

قهرمان نیستند. بخشی از اجتماع‌مان هستند. اتفاقا چه کاراکتر علی و چه کاراکتر سعید برای زندگی و زنده ماندن تلاش می‌کنند. اگر «سعید» در بیرون از خانه هر کاری می‌کند، یعنی پیک موتوری است، پیتزافروشی کار می‌کند، خودش مواد درست می‌کند و می‌فروشد؛ اینها تلاش‌اش برای زنده ماندن در طبقه خودش و شکل خودش است. «علی» هم که در عین حالی که خودش را در خانه نگه داشته، امیدی دارد که بهش نمی‌رسد یعنی رنگی از امید به خود نمی‌گیرد. اگر این همذات‌پنداری صورت می‌گیرد، بخش عمده‌اش به خاطر فقدان روابط و دوستی‌ها و رفاقت‌هایی است که باید باشد و نیست یا بسیار کمرنگ است. همه چیز شاید نسبی و تقریبی است اما خیلی از آدم‌ها در روابطشان با همدیگر دچار سیاست‌زدگی و منفعت‌طلبی می‌شوند و در مقابل وقتی با دو نفر مواجه می‌شوند که جان‌شان برای هم کف دست‌شان است خب این ایجاد همذات‌پنداری بیشتری می‌کند.

 

در «شرقی غمگین» هم قصه تلخ است و هم در نهایت علی به چیزهایی که می‌خواهد نمی‌رسد. سعید هم یک موادفروش است و بی‌خطر از بلایایی که می‌تواند برایش به وجود بیاید، نیست. درباره نگاه‌تان به این فضای اجتماعی که کاراکترهایتان را از دل آن بیرون آورده‌اید، بگویید.

 

نمایش «شرقی غمگین» از هم‌نشینی جوامع مختلف شکل گرفت. از پاره‌ای از فضاهای دانشگاهی و پاره‌ای از فضاهای مرتبط با مهاجرت آدم‌ها چه به واسطه کار و چه دانشگاه از شهرهای کوچک به جایی شبیه پایتخت؛ از جمع این نگاه به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، نمایشنامه شکل می‌گیرد و خب، غریبه هم نیستند. چون حداقل نسل ما دهه شصتی‌ها کمی رفاقت را رهاتر، آزادانه‌تر و پررنگ‌تر تجربه کردند و در خیلی از این زیرپله‌ها، خانه‌های روی پشت‌بام‌ها ممکن است مشابه این کاراکترها را دیده باشند. حالا یک جاهایی وضعیت اجتماع موجود بررسی می‌شود لباسی به تن علی و سعید. حتی ممکن است جایی دیگر، کاراکترهای دیگری هم می‌شد تعریف کرد ولی علاقه‌مندی من برای نشان دادن جنسی از احساس مسئولیت و امنیت که در پی هم می‌آید در رابطه این دو دوست شکل گرفت؛ که ما در برابر هر حرفی که می‌زنیم و در برابر ایجاد هر احساس علاقه‌ای مسئولیم و نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشیم. و اینها بین این دو کاراکتر شکل خودش را پیدا می‌کرد.

 

سجاد افشاریان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

جنبه ناامیدانه قصه در ماجرای عشق و عاشقی شخصیت علی است؛ حتی پادکستی راه انداخته که با آن همه مخاطب انگار در تمام این دو سال تنها مخاطبش معشوق‌اش است و در نهایت هم به نوعی به یک تراژدی می‌رسد شبیه همان فضای ناامیدانه‌ای که مدت‌هاست از برآیند پادکست‌های اینترنتی مختلف درباره عشق می‌بینیم که مفهوم اغلب‌شان ناکامی و عشق از دست رفته است. فکر می‌کنید برای جوان‌های دهه شصتی که مخاطب شما هستند این قضیه آنقدر با ناامیدی همراه است؟

وقتی شما سیاهی را کامل می‌کنید و بوم‌تان را کامل می‌کنید، آن وقت اگر روزنه‌ای از نور وجود داشته باشد ما آن روزنه را بهتر می‌بینیم. من فکر می‌کنم خیلی از آدم‌ها اگر از این زاویه بخواهند به شرقی غمگین نگاه کنند وقتی از در سالن نمایش خارج می‌شوند دست همدیگر را محکم‌تر می‌گیرند. یعنی بیشتر قدردان داشته‌هایشان می‌شوند. شکل برخورد در پایان داستان و بقیه بخش‌ها روی کاغذ به این صورت بود. ما به قدری نیمه خالی را نشان می‌دهیم که متوجه نیمه پر باشیم و تاریکی را از حد می‌گذرانیم تا متوجه لحظه‌های روشن زندگی‌مان باشد.

 

بخش مهمی از نمایش روی پادکست اینترنتی شخصیت علی عشقی استوار است که اسم نمایش را هم روی خود دارد. به طوری که ۷ دقیقه ابتدایی نمایش فقط بخشی از یک پادکست و حتی مستقل از فرمت نمایش است؛ پادکست چقدر برای خود شما جذابیت دارد؟

ببینید اینکه حرفه کاراکتر علی شده پادکست فقط محصول علاقه‌اش نیست. من یک زمانی رفیقی داشتم که بازیگر درجه یکی بود و در این کار به جایی رسید که دابسمش تولید می‌کرد... من بخشی از این قضیه را باورها و تواناهایی‌های خود شخص می‌دانم که می‌گویم چرا آن اتفاق‌هایی که باید نمی‌افتد یا آدم‌ها چقدر تلاش می‌کنند که به اندازه تلاش‌شان در هر شاخه و زمینه‌ای که هستند برداشت کنند، ولی یک بخشی از آن محصول اجتماع‌مان است که به چه سمت و سویی کشیده می‌شوند. «علی» از دانشجوی ادبیات بودنش تنها یک پادکست نوشتن و ضبط کردن برایش باقی مانده. کاری است که در عین آنکه در خانه مانده و بیرون نمی‌رود اما به تکثیر و انتشار خودش و باورهایش فکر می‌کند. اساسا این موضوع از بخشی از علاقه‌مندی شخصی خود من هم می‌آید که پادکست‌هایی که از قدیم در فضای مجازی شِیر می‌شد چه آنها که روی ساوندکلود بود تا به امروز را خیلی دوست دارم.

 

فعالیت شما در تئاتر صرفا به بازی و نوشتن ختم نمی‌شود؛ نمایش‌های زیادی از کارگردان‌های جوان تولید شده که شما تهیه‌کننده‌شان بودید و روی اسم‌تان برای تبلیغات مانور داده‌اند. درباره سجاد افشاریان تهیه‌کننده در تئاتر بگویید.

من یک خط‌مشی را در این ۵-۶ سال اخیر در پیش گرفتم؛ آنهم به این دلیل که آنقدر مسیر سخت و دشواری را تا به این لحظه طی کردم، باورم بر این است که هرکجا بتوانم کاری کنم که این مسیر برای نسل‎‌های بعد از من راحت‌تر طی شود این کار را می‌کنم، کما اینکه سیستم خاصیت خودش را از دست داده است. یعنی یک زمانی جشنواره‌های فجر خروجی‌های مشخصی داشتند که سازندگان آثار آنها تبدیل به کارگردان‌های مطرح سال‌های بعد می‌شدند. وقتی جشنواره‌هایمان و رویدادهایمان و هر آنچه به شکل کلی به سیستم مدیریتی مربوط می‌شود کارکردش را از دست داده من نوعی هم نمی‌توانستم دست روی دست بگذارم و ببینم که بی‌شمارند جوان‌های خلاق و با انگیزه که تلاش می‌کنند صاحب دستگاه فکری مستقل باشند و هیچ حمایتی نشوند. من به قدر خودم، نه بیشتر و نه کمتر، تلاشم را کردم که در تمام این سال‌ها این بچه‌ها را اگر بدون من دو نفر می‌بینند و با وجود من ده نفر، آن ده تماشاگر را با وجود من به دست بیاورند. این را هم بگویم که هیچ رابطه و دریافت مالی هم از هیچ یک از کارهایی که تهیه‌کننده‌شان بودم، نداشتم. یک ریال هم از این کارها برنداشتم و تماما اهداف درازمدتی داشتم که سعی می‌کردم به بچه‌ها منتقل شود. اینکه در ابتدا برویم سراغ مبانی، اینکه چرا تئاتر را به عنوان مدیوم هنری مورد علاقه‌مان انتخاب کردیم. چون هستند هنوز کسانی که تئاتر کار می‌کنند اما نمی‌دانند چرا تئاتر را انتخاب کردند. خب، خیلی پایه‌ای و اصولی سعی کردم گام به گام با اینها کار کنم. اگر به پشت سر نگاه کنید نمایش‌های زیادی بوده که تهیه کرده‌ام؛ آخرین نمایش‌هایی که روی صحنه است «کوسه‌ها» و «مکبث داستان اسباب‌بازی» است، قبل‌تر از اینها «شلتر» بود که نمایشی مستند اجتماعی درباره زنان کارتن‌خواب است، یا نمایش‌های کشیده، قضیه، سرگیجه، پرسه‌های موازی و.... خیلی بودند اما از یک جایی واقعا انگیزه برای تهیه‌کنندگی را از دست دادم چون آدم احساس تنهایی می‌کند، چون هیچ‌کس به خودش نمی‌آید که آنها هم مسئول‌اند، مدیر سالن هم مسئول است و مدیر مرکز هنرهای نمایشی هم مسئول است. مدیران فرهنگی ما هم مسئول‌اند که دستی به یاری برسانند برای گروه‌های جوانی که چهره و سلبریتی ندارند اما خلاق‌اند و وقتی شبی ۶۰-۷۰ نمایش روی صحنه می‌رود آنها به سختی جزو انتخاب مخاطبان قرار می‌گیرند. اما در شکل بیرونی‌اش هیچ دست یاری‌گری ندارند که این جریان حمایت شود.

 

سجاد افشاریان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

کارگردان‌های زیادی سراغ شما می‌آیند که کارشان را بخوانید و تهیه کنید؟

بله؛ بی‌شمار می‌آیند و کارها را می‌خوانم و می‌بینم اما ماجرا این است که اگر بخواهم همه آنها را تهیه کنم دیگر در سال به هیچ کاری از خودم نمی‌رسم. از آن طرف همانطور که گفتم نه تنها یک ریال از فروش این آثار را برنمی‌دارم بلکه نمایش‌هایی هست که متضرر هم می‌شویم. و هیچ‌کس نیست که حواسش باشد که بگوید دمت گرم که این حمایت‌ها را انجام می‌دهی ولی دیگر ما حواس‌مان هست که دیگر تو متضرر نشوی. الان پروژه‌های آماده‌ای به عنوان تهیه‌کننده دارم اما سالن ندارم. زمانی چهار بار به تالار حافظ پیشنهاد دادم که سالن‌های خصوصی به این شکل پا نگرفته بودند. حتی همین امسال هم. مدیران ما دچار خطاهای بزرگ و استراتژیک هستند! به جای اینکه از من بپرسند چه متنی و چه گروهی هستند، مدام این جمله تکرار می‌شود که بازیگران چه کسانی هستند؟ یعنی وقتی آنها دنبال این هستند که چهره‌ها در سالن‌شان اجرا برود دیگر فاتحه این قضیه خوانده است. نمی‌شود کار بچه‌ها را در سالن‌های خصوصی اجرا کرد چون کف فروش آنچنانی و معادلات خاص خودشان را دارند و خب سالن‌ها هم سوبسید عجیبی ندارند و مجبورند برای درآمدشان فعالیت‌هایی کنند. اما خب نکته من این است که بچه‌هایی که از سیستم تئاتر دانشگاهی و آکادمیک و خلاق می‌آیند چه می‌شوند؟ آنها باید در جایی از این تئاتر پیکره‌شان شکل بگیرد یا نه؟

 

سجاد افشاریان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

شده بروید با مدیری صحبت کنید یا فکر می‌کنید باب گفتگو باید از طریق دیگری باز شود؟

در مرحله اول سراغ سالن‌ها می‌رویم. و کم‌کاری‌ای وجود ندارد؛ یک سالن مولوی است که اختصاص یافته به تئاترهای دانشگاهی و خب حجم کارهای تولیدی دانشگاهی بیشتر از این است که این سالن بتواند همه کارها را پوشش دهد. در این راستا طبیعتا هیچ همکاری وجود ندارد.

 

 

 

 

  • 17
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش