الهام کردا، بازیگری است که در تئاتر روزهای پختگی خودش را تجربه میکند و در تجربههای اخیرش «زبان تمشکهای وحشی»، «نفر دوم»، «اگه بمیری» و... توانسته لایهای ظریفتر از هنر بازیگریاش را به مخاطب نشان دهد. با او که اخیرا «نفر دوم» را به کارگردانی مهین صدری روی صحنه داشت و «اگه بمیری» سمانه زندینژاد را روی صحنه دارد و برای بازی در آن نمایش نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن هم در جشنواره امسال بود، درباره این نمایشها و جشنواره امسال و حواشیاش گفتوگویی داشتیم.
طبق توضیح کارگردان (مهین صدری) در آغاز نمایش «نفر دوم»، شما قرار بوده با ایشان یک تئاتر کار کنید بیاینکه هنوز معلوم باشد چه متنی را قرار است روی صحنه ببرید. چطور پذیرفتید در یک اثر حضور داشته باشید بیاینکه هنوز متن آن مشخص باشد؟
هیچوقت این کار را نمیکنم اما در مورد یکسری آدمها، استثنائی وجود دارد. من قبلا با مهین صدری کار کردم، در مقام نویسنده و پارتنر بازی روی صحنه. پس از همکاریهای بسیار، شناختی از او پیدا کردهام که فهمیدهام سلایق مشترکی داریم و دیدگاه او به تئاتر را دوست دارم. راستش از آغاز من خیلی پس از تجربهای که مهین نویسنده بود، به او اصرار کردم که خودت بنویس و خودت هم کارگردانی کن. میدانستم متنهای خودش را میتواند جذاب کارگردانی کند.
پیش از آنکه خودش حتی بداند، یک بار آمدم و به او گفتم من رفتهام با آقای پارسایی (مدیر تماشاخانه ایرانشهر) صحبت کردهام که تو اجرا بروی. به خاطر رفاقتی که با مهین دارم، اساسا خیلی زیاد هلش دادهام به سمت اجرا، در آن مرحله که برای سالن صحبت کردم، اصلا قرار نبود در کارش بازی کنم. بعد که او رفت و صحبت کرد و سالن گرفت، آرام آرام شروع کردیم درباره چیزهایی که در سرش میگذرد با هم حرف زدیم.
آن زمان خیلی به اجرای «مرغ دریایی» فکر میکردیم که منتفی شد و بعد که مهین به من پیشنهاد همکاری داد هنوز هم متن انتخاب نشده بود اما من مطمئن بودم چیزی که او خواهد نوشت، یک اتفاق عمیق است؛ متنی که میتواند دغدغه همه گروه ما باشد. پر از اطمینان و پشتگرمی به سلیقه مهین بودم. در پروسه نوشتن هم از اول قرار بود همه ما باشیم تا ببینیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. بهدنبال چیزهایی میگشتیم که در زندگی اجتماعی و تاریخ معاصر برایمان مهم بود و نهایتا مهین صدری به متن «نفر دوم» رسید و واقعیت این است که اگر او ١٠ بار دیگر هم بدون متن به من پیشنهاد اجرا بدهد، باز هم قبول میکنم چون سلیقهاش را قبول دارم.
بعدا که وارد پروسه کار شدید، مشارکتتان در شکلگیری متن و اجرا به چه صورت بود؟ ایده نمایش چطور پخته شد؟
این ایده کاملا در ذهن مهین پخته شد. چون موضوع این بود که ما بیاییم یک بازه تاریخی را مشخص کنیم و ببینیم در آن دوره چه اتفاقاتی افتاده. اول بنا بود از دوره مشروطه شروع کنیم و کلی کتاب و رمانهای تاریخی خواندیم و دربارهاش حرف زدیم و میخواستیم آنها را با دغدغههایمان پیوند دهیم. ما حرف میزدیم
و مهین یادداشت برمیداشت اما نهایتا ماجرا را او در ذهنش پرورش داد. به این فکر کردیم که ما تئاتر کار میکنیم چون نمیتوانیم یکسری از حرفها را بزنیم و در قالب تئاتر، آن حرفها را میزنیم. در حقیقت چیزی که در ذهن او بود و بزرگ شد و درنهایت پرورش پیدا کرد، این بود که ما جاهایی نمیتوانیم حرف بزنیم ولی وقتی آن را روی کاغذ میبریم و بعد میخواهیم روی صحنه اجرایش کنیم انگار تازه میتوانیم دربارهاش حرف بزنیم و دردهایمان را بهیاد بیاوریم. دردهایی که در این نمایش مطرح میشود، در نسل ما خیلی مشترک است.
درواقع با تاریخ اجتماعی و سیاسیمان گره خورده؟
بله. با تمام اتفاقات بیرونیای که در مملکتمان رخ داده نسبت دارد چون همه آنها روی زندگی شخصی ما اثرگذار بوده. اگر فکر کنیم اثرگذار نبوده کاملا اشتباه کردهایم درحالیکه همه اتفاقات بیرونی بر زندگی ما اثر دارد.
برخورد و مواجهه شما با نقشهایتان خیلی حسی به نظر میرسد. خودتان پروسه ارتباطگرفتن با نقشها را چطور توصیف میکنید؟
پیش از هر چیز من باید یک نقش را دوست داشته باشم، اگر آن را دوست نداشته باشم نمیتوانم آن نقش را بازی کنم. اگر گروه اجرا را دوست نداشته باشم هم همینطور. درواقع از آغاز من حسی با قضیه برخورد میکنم. برای من تئاتر از مهر و عشق میآید و در گروهی که این مهر و عشق وجود دارد، برای من تئاتر شکل میگیرد. بله من حسی با نقش برخورد میکنم و سعی میکنم اتفاقات حسی نقش را درک کنم. اولین نکته این است؛ من تا جایی که بتوانم از روی متن میخوانم. بهغیر از لحظات تمرین، ممکن است صد بار یا ٢٠٠ بار از روی متن بخوانم چون به معجزه تکرار در تئاتر ایمان دارم. فکر میکنم وقتی چیزی تکرار میشود مال تو خواهد شد.
بنابراین فکر میکنم باید هزار بار از روی یک متن خواند و آن را تکرار کرد که وقتی آن را روی صحنه اجرا میکنی، طوری نباشد که گویی یک متن نوشتهشده را از بر میخوانی، بلکه طوری باشد که انگار در همان لحظه از زبان تو بیرون میآید. مهین هم به خوانش زیاد اعتقاد دارد و خوانش زیاد خیلی به ما کمک کرد. این باعث میشود متن از حالت نوشته بیرون بیاید و مال خودت شود.
من اصلا سعی نمیکنم خودم را به یک نقش نزدیک کنم بلکه سعی میکنم آن کاراکتری که قرار است نقشش را بازی کنم به خودم نزدیک کنم؛ یعنی با خودم فکر میکنم من الهام کردا هستم با این خصوصیات، اگر من طور دیگری رفتار کنم برای تماشاگر باورپذیر نیست، پس با خودم میگویم اگر این کاراکتر با خصوصیات
من تلفیق شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ سعی میکنم چیزهای زیادی از بیرون نیاورم و ببینم در من چه چیزهایی هست که بتوانم خودم را با کاراکتر تلفیق کنم؛ چون اگر بخواهی همهچیز را از بیرون بیاوری، خیلی تصنعی میشود؛ مثل بازی میشود، درحالیکه تئاتر برای من بازی نیست؛ تئاتر برای من لحظهای از واقعیت است؛ لحظهای که ممکن است حتی دیالوگ را از یاد ببری، تپق بزنی، خندهات بگیرد یا گریهات بگیرد. برای من این اتفاقات زنده تئاتر است. من هنگام بازی روی صحنه، سعی میکنم آنقدر از متن خالی باشم که همهچیز واقعیتر به نظر بیاید. البته این کاری است که دوست دارم انجام دهم ولی نمیدانم چقدر در آن موفق هستم.
بحث درباره جشنواره تئاتر را شروع کنیم، اصولا چقدر به جایزه فکر میکنید؟
قبلا خیلی به جایزه فکر میکردم، اما حالا نه. یک بدیای که جایزه دارد این است که بعد از آن با خود فکر میکنی که «وای حالا نکند در ایفای نقش اشتباه کنم»؛ دیگر میترسی از تجربهکردن و میخواهی همیشه طوری باشی که جایزه بگیری! متأسفانه اینها بدبختیهای جایزه است. جایزه خوبیهای خودش را هم دارد چون اصولا تشویقشدن جذاب است، اما متأسفانه این بدیها را هم دارد. ترسی در دل آدم میاندازد که او را از تجربهکردن بازمیدارد، درحالیکه قبل از همه آنها بدون ترس تجربه میکردی.
برای من تئاتر مکاشفه و زندگی است، پس به فکر جایزهبودن معنا ندارد. بازیکردن در یک نقش برایم بازشدن فصلی تازه در زندگی من است، پروسه تمرین خیلی جذاب است؛ طوریکه در هیچ جای جهان، در هیچ شغلی اتفاق نمیافتد و در این پروسه اگر تو مدام به فکر این باشی که «چه کنم تا جایزه بگیرم»، قطعا اشتباه محض است و باید شغلت را عوض کنی. بنابراین من اگر جایزه بگیرم خیلی خوشحالم اما سعی میکنم در پروسه کار لذت ببرم و به جایزه فکر نکنم. فقط در لحظهای که جایزه را میگیری باید خوشحال باشی، بعد و قبل آن نباید هیچ کار خاصی انجام بدهی؛ باید کار خودت را بدون ترس انجام دهی. فکرکردن به جایزه همهچیز را خراب میکند، تو را تقلبی میکند، چون به این فکر میکنی که هر لحظه چه کنی که به چشم بیایی!
جشنواره امسال حواشیای هم داشت که خود شما هم به آن بیاعتنا نبودید و واکنش نشان دادید. حذف «روز عقیم» حسین کیانی از جشنواره و واکنشهایی که در پی داشت، مهمترین حواشی جشنواره امسال بود. مثلا محمد مساوات در اعتراض به حذف این نمایش، از جشنواره انصراف داد. نظر شما درباره این اتفاق و جشنواره امسال چیست؟
جشنواره امسال خیلی جذاب بود و به نظرم حضور آقای مهندسپور در اینکه اتفاقات خوبی بیفتد، بسیار مؤثر بوده است. من مطمئنم آقای مهندسپور برای اجراشدن «روز عقیم» خیلی تلاش کردهاند، ولی به ثمر نرسیده است. من در مجموع با حذف خود از جشنواره به صورت خودخواسته مخالفم، چون فکر میکنم عدهای خاص عاشق این هستند که اصلا جشنوارهای در کار نباشد و همه حذف شوند و جشنواره بشود آن چیزی که آنها میخواهند! اگر ما خودمان را حذف کنیم آنها را به هدفشان رساندهایم.
پس حذفکردن خودمان از جشنواره اشتباه است چون اتفاق مدنی با حذفکردن خود میانهای ندارد. مثل این است که کسی بگوید من رأی نمیدهم؛ در این صورت او خودش را به جای یک کار مدنی، حذف میکند. بنابراین من فکر میکنم باید بایستیم و میدان را خالی نکنیم. جشنواره امسال برای من جشنواره خیلی جالبی بود و یکسری حواشی داشت اما حسنهای زیادی هم داشت.
- 14
- 1