جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۵۴ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۲۰۳۶۱۹
تئاتر شهر

الهام کردا: تئاتر برای من از مهر و عشق می‌آید

الهام کردا,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

الهام کردا، بازیگری است که در تئاتر روزهای پختگی خودش را تجربه می‌کند و در تجربه‌های اخیرش «زبان تمشک‌های وحشی»، «نفر دوم»، «اگه بمیری» و... توانسته لایه‌ای ظریف‌تر از هنر بازیگری‌اش را به مخاطب نشان دهد. با او که اخیرا «نفر دوم» را به کارگردانی مهین صدری روی صحنه داشت و «اگه بمیری» سمانه زندی‌نژاد را روی صحنه دارد و برای بازی در آن نمایش نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن هم در جشنواره امسال بود، درباره این نمایش‌ها و جشنواره امسال و حواشی‌اش گفت‌وگویی داشتیم.

 

 طبق توضیح کارگردان (مهین صدری) در آغاز نمایش «نفر دوم»، شما قرار بوده با ایشان یک تئاتر کار کنید بی‌اینکه هنوز معلوم باشد چه متنی را قرار است روی صحنه ببرید. چطور پذیرفتید در یک اثر حضور داشته باشید بی‌اینکه هنوز متن آن مشخص باشد؟

هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنم اما در مورد یک‌سری آدم‌ها، استثنائی وجود دارد. من قبلا با مهین صدری کار کردم، در مقام نویسنده و پارتنر بازی روی صحنه. پس از همکاری‌های بسیار، شناختی از او پیدا کرده‌ام که فهمیده‌ام سلایق مشترکی داریم و دیدگاه او به تئاتر را دوست دارم. راستش از آغاز من خیلی پس از تجربه‌ای که مهین نویسنده بود، به او اصرار کردم که خودت بنویس و خودت هم کارگردانی کن. می‌دانستم متن‌های خودش را می‌تواند جذاب کارگردانی کند.

 

پیش از آنکه خودش حتی بداند، یک‌ بار آمدم و به او گفتم من رفته‌ام با آقای پارسایی (مدیر تماشاخانه ایرانشهر) صحبت کرده‌ام که تو اجرا بروی. به خاطر رفاقتی که با مهین دارم، اساسا خیلی زیاد هلش داده‌ام به سمت اجرا، در آن مرحله که برای سالن صحبت کردم، اصلا قرار نبود در کارش بازی کنم. بعد که او رفت و صحبت کرد و سالن گرفت، آرام آرام شروع کردیم درباره چیزهایی که در سرش می‌گذرد با هم حرف زدیم.

 

آن زمان خیلی به اجرای «مرغ دریایی» فکر می‌کردیم که منتفی شد و بعد که مهین به من پیشنهاد همکاری داد هنوز هم متن انتخاب نشده بود اما من مطمئن بودم چیزی که او خواهد نوشت، یک اتفاق عمیق است؛ متنی که می‌تواند دغدغه همه گروه ما باشد. پر از اطمینان و پشت‌گرمی به سلیقه مهین بودم. در پروسه نوشتن هم از اول قرار بود همه ما باشیم تا ببینیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. به‌دنبال چیزهایی می‌گشتیم که در زندگی اجتماعی و تاریخ معاصر برایمان مهم بود‌ و نهایتا مهین صدری به متن «نفر دوم» رسید و واقعیت این است که اگر او ١٠ بار دیگر هم بدون متن به من پیشنهاد اجرا بدهد، باز هم قبول می‌کنم چون سلیقه‌اش را قبول دارم.

 

 بعدا که وارد پروسه کار شدید، مشارکتتان در شکل‌گیری متن و اجرا به چه صورت بود؟ ایده نمایش چطور پخته شد؟

این ایده کاملا در ذهن مهین پخته شد. چون موضوع این بود که ما بیاییم یک بازه تاریخی را مشخص کنیم و ببینیم در آن دوره چه اتفاقاتی افتاده. اول بنا بود از دوره مشروطه شروع کنیم و کلی کتاب‌ و رمان‌های تاریخی خواندیم و درباره‌اش حرف زدیم و می‌خواستیم آنها را با دغدغه‌هایمان پیوند دهیم. ما حرف می‌زدیم

 

و مهین یادداشت برمی‌داشت اما نهایتا ماجرا را او در ذهنش پرورش داد. به این فکر کردیم که ما تئاتر کار می‌کنیم چون نمی‌توانیم یک‌سری از حرف‌ها را بزنیم و در قالب تئاتر، آن حرف‌ها را می‌زنیم. در حقیقت چیزی که در ذهن او بود و بزرگ شد و درنهایت پرورش پیدا کرد، این بود که ما جاهایی نمی‌توانیم حرف بزنیم ولی وقتی آن را روی کاغذ می‌بریم و بعد می‌خواهیم روی صحنه اجرایش کنیم انگار تازه می‌توانیم درباره‌اش حرف بزنیم و دردهایمان را به‌یاد بیاوریم. دردهایی که در این نمایش مطرح می‌شود، در نسل ما خیلی مشترک است.

 

 درواقع با تاریخ اجتماعی و سیاسی‌مان گره خورده؟

بله. با تمام اتفاقات بیرونی‌ای که در مملکتمان رخ داده نسبت دارد چون همه آنها روی زندگی شخصی ما اثرگذار بوده. اگر فکر کنیم اثرگذار نبوده کاملا اشتباه کرده‌ایم درحالی‌که همه اتفاقات بیرونی بر زندگی ما اثر دارد.

 

 برخورد و مواجهه شما با نقش‌هایتان خیلی حسی به نظر می‌رسد. خودتان پروسه ارتباط‌گرفتن با نقش‌ها را چطور توصیف می‌کنید؟

پیش از هر چیز من باید یک نقش را دوست داشته باشم، اگر آن را دوست نداشته باشم نمی‌توانم آن نقش را بازی کنم. اگر گروه اجرا را دوست نداشته باشم هم همین‌طور. درواقع از آغاز من حسی با قضیه برخورد می‌کنم. برای من تئاتر از مهر و عشق می‌آید و در گروهی که این مهر و عشق وجود دارد، برای من تئاتر شکل می‌گیرد. بله من حسی با نقش برخورد می‌کنم و سعی می‌کنم اتفاقات حسی نقش را درک کنم. اولین نکته این است؛ من تا جایی که بتوانم از روی متن می‌خوانم. به‌غیر از لحظات تمرین، ممکن است صد بار یا ٢٠٠ بار از روی متن بخوانم چون به معجزه تکرار در تئاتر ایمان دارم. فکر می‌کنم وقتی چیزی تکرار می‌شود مال تو خواهد شد.

 

بنابراین فکر می‌کنم باید ‌هزار بار از روی یک متن خواند و آن را تکرار کرد که وقتی آن را روی صحنه اجرا می‌کنی، طوری نباشد که گویی یک متن نوشته‌شده را از بر می‌خوانی، بلکه طوری باشد که انگار در همان لحظه از زبان تو بیرون می‌آید. مهین هم به خوانش زیاد اعتقاد دارد و خوانش زیاد خیلی به ما کمک کرد. این باعث می‌شود متن از حالت نوشته بیرون بیاید و مال خودت شود.

 

من اصلا سعی نمی‌کنم خودم را به یک نقش نزدیک کنم بلکه سعی می‌کنم آن کاراکتری که قرار است نقشش را بازی کنم به خودم نزدیک کنم؛ یعنی با خودم فکر می‌کنم من الهام کردا هستم با این خصوصیات، اگر من طور دیگری رفتار کنم برای تماشاگر باورپذیر نیست، پس با خودم می‌گویم اگر این کاراکتر با خصوصیات

 

من تلفیق شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ سعی می‌کنم چیزهای زیادی از بیرون نیاورم و ببینم در من چه چیزهایی هست که بتوانم خودم را با کاراکتر تلفیق کنم؛ چون اگر بخواهی همه‌چیز را از بیرون بیاوری، خیلی تصنعی می‌شود؛ مثل بازی می‌شود، در‌حالی‌که تئاتر برای من بازی نیست؛ تئاتر برای من لحظه‌ای از واقعیت است؛ لحظه‌ای که ممکن است حتی دیالوگ را از یاد ببری، تپق بزنی، خنده‌ات بگیرد یا گریه‌ات بگیرد. برای من این اتفاقات زنده تئاتر است. من هنگام بازی روی صحنه، سعی می‌کنم آن‌قدر از متن خالی باشم که همه‌چیز واقعی‌تر به نظر بیاید. البته این کاری است که دوست دارم انجام دهم ولی نمی‌دانم چقدر در آن موفق هستم.

 

 بحث درباره جشنواره تئاتر را شروع کنیم، اصولا چقدر به جایزه فکر می‌کنید؟

قبلا خیلی به جایزه فکر می‌کردم، اما حالا نه. یک بدی‌ای که جایزه دارد این است که بعد از آن با خود فکر می‌کنی که «وای حالا نکند در ایفای نقش اشتباه کنم»؛ دیگر می‌ترسی از تجربه‌کردن و می‌خواهی همیشه طوری باشی که جایزه بگیری! متأسفانه اینها بدبختی‌های جایزه است. جایزه خوبی‌های خودش را هم دارد چون اصولا تشویق‌شدن جذاب است، اما متأسفانه این بدی‌ها را هم دارد. ترسی در دل آدم می‌اندازد که او را از تجربه‌کردن بازمی‌دارد، درحالی‌که قبل از همه آنها بدون ترس تجربه می‌کردی.

 

برای من تئاتر مکاشفه و زندگی است، پس به فکر جایزه‌بودن معنا ندارد. بازی‌کردن در یک نقش برایم بازشدن فصلی تازه در زندگی من است، پروسه تمرین خیلی جذاب است؛ طوری‌که در هیچ جای جهان، در هیچ شغلی اتفاق نمی‌افتد و در این پروسه اگر تو مدام به فکر این باشی که «چه کنم تا جایزه بگیرم»، قطعا اشتباه محض است و باید شغلت را عوض کنی. بنابراین من اگر جایزه بگیرم خیلی خوشحالم اما سعی می‌کنم در پروسه کار لذت ببرم و به جایزه فکر نکنم. فقط در لحظه‌ای که جایزه را می‌گیری باید خوشحال باشی، بعد و قبل آن نباید هیچ کار خاصی انجام بدهی؛ باید کار خودت را بدون ترس انجام دهی. فکرکردن به جایزه همه‌چیز را خراب می‌کند، تو را تقلبی می‌کند، چون به این فکر می‌کنی که هر لحظه چه کنی که به چشم بیایی!

 

 جشنواره امسال حواشی‌ای هم داشت که خود شما هم به آن بی‌اعتنا نبودید و واکنش نشان دادید. حذف «روز عقیم» حسین کیانی از جشنواره و واکنش‌هایی که در پی داشت، مهم‌ترین حواشی جشنواره امسال بود. مثلا محمد مساوات در اعتراض به حذف این نمایش، از جشنواره انصراف داد. نظر شما درباره این اتفاق و جشنواره امسال چیست؟

 

جشنواره امسال خیلی جذاب بود و به نظرم حضور آقای مهندس‌پور در اینکه اتفاقات خوبی بیفتد، بسیار مؤثر بوده است. من مطمئنم آقای مهندس‌پور برای اجراشدن «روز عقیم» خیلی تلاش کرده‌اند، ولی به ثمر نرسیده است. من در مجموع با حذف خود از جشنواره به صورت خودخواسته مخالفم، چون فکر می‌کنم عده‌ای خاص عاشق این هستند که اصلا جشنواره‌ای در کار نباشد و همه حذف شوند و جشنواره بشود آن چیزی که آنها می‌خواهند! اگر ما خودمان را حذف کنیم آنها را به هدفشان رسانده‌ایم.

 

پس حذف‌کردن خودمان از جشنواره اشتباه است چون اتفاق مدنی با حذف‌کردن خود میانه‌ای ندارد. مثل این است که کسی بگوید من رأی نمی‌دهم؛ در این صورت او خودش را به جای یک کار مدنی، حذف می‌کند. بنابراین من فکر می‌کنم باید بایستیم و میدان را خالی نکنیم. جشنواره امسال برای من جشنواره خیلی جالبی بود و یک‌سری حواشی داشت اما حسن‌های زیادی هم داشت.

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 14
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش