جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۰۵ - ۱۰ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۲۴۸۳
تئاتر شهر

عارف شریفی کارگردان نمایش «این خانه، من است»؛

مسئولان تئاتری، تئاتر نگاه نمی‌کنند

نمایش این خانه من است,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

عارف شریفی که کارشناسی تئاتر را در دانشگاه شهسوار و ارشد کارگردانی تئاتر را در دانشگاه هنر تهران خوانده است و جایزه بهترین کارگردانی برای نمایش هملت از جشنواره ترنج را در کارنامه دارد، از ۱۶ تا ۳۰ مهرماه ۱۳۹۷ کاری متفاوت را در تماشاخانه هنر به روی صحنه برده است. گفت‌وگوی ما را با او بخوانید.

 

در مورد ایده نمایش برای ما صحبت کنید، ایده اولیه چه بود و در طول تمرینات به چه سمتی هدایت شد؟

کار کاملا به صورت کارگاهی جلو رفت و مفید ۱۵ ماه تمرین را در پی داشت. ایده نخست از رمان «حصار و سگ‌های پدرم» از «شیرزاد حسن» گرفته شده بود. رمان با یک سری ایده‌هایی که در ذهن من بود مثل تکرار، همسو بود. آنجا هم پدری هست که خانه بزرگی دارد، دورش را حصار کشیده و اجازه نمی‌دهد کسی از این خانه خارج شده و یا به آن وارد شود. این موقعیت ابتدایی بود و ما سعی کردیم بیشتر روی مکان تمرکز کنیم؛ مکانی که قوانین خودش را دارد و تمام این قوانین را جلاد تعریف کرده است. ایده ابتدایی به مثابه یک دوربین است که دارد از بالا به خانه نگاه می‌کند؛ وارد آشپزخانه شده، بیرون می‌آید، وارد اتاق می-شود، بیرون می‌آید و به همه قسمت‌های خانه سر می‌زند. ایده اولیه مبتنی بر موقعیت بود، موقعیتی که به هیچ عنوان جلورونده نیست.

 

اما ایده دیگری که در خیلی موقعیت‌ها سوار بود، مفهوم جریان «سیال ذهن» است. «ژیل دولوز» مفهومی دارد به نام «تکرار و تفاوت» و اینگونه تعریف می‌کند که تکرار به ما یاد می‌دهد عمل ما قبل ما چه چیزی بوده است. خود عمل تکرار کردن، مسئله مورد بحث در اجرای ما است که شاخه‌ای از گذشته را هم شامل می‌شود؛ یعنی بعضی چیزها که تکرار می‌شود، در لحظه ما را به گذشته برمی‌گرداند یا وارد یک مسیر ذهنی می‌کند که می‌توانیم به این موقعیت فکر کنیم، به عبارتی، زمان حال چیزهایی را در زیست ما تکرار می‌کند که این تکرار، گذشته را برای‌مان ما تداعی می‌کند.

 

داستان نمایش را می‌توان فهمید اما نمی‌توان تعریف کرد، دلیل این موضوع چیست؟

 در رابطه با داستان باید بگویم کار ما بسیار تجربی بود و سعی کرده بودیم عناصری که در حال حاضر در تئاتر وجود دارد را کنار بگذاریم. قصد ما این بود که موقعیت‌هایی را در این خانه ببینیم، موقعیت‌هایی به شکل‌های مختلف و دیالوگ‌هایی که از زبان آدم‌های مختلف تکرار می‌شود. اینکه ما موقعیت، تکرار، ابتدا، انتها، ترس و همه اینها را می‌فهمیم اما نمی‌توانیم تعریف کنیم در واقع به مفهوم نتیجه‌گیری برمی‌گردد، چیزی که مخاطب به دنبال آن است و ما قصد نداشتیم به مفهوم گل‌درشتی به نام نتیجه‌گیری برسیم.

 

قصد بر این بود که مخاطب در این فضا قرار بگیرد و با توجه به همه اتفاقات و روابطی که می‌بیند به نتیجه شخصی خودش از دیدن این نمایش برسد. در این راستا باید رجوعی به شعرهای مدرن داشته باشیم از شاعرانی مانند «پل والری» یا «آرتور رمبو». سوال اینجاست که شما وقتی این اشعار را می‌خوانید آیا می-توانید توضیح بدهید در مورد چه هستند؟! آیا این شعر قابل تعریف است؟ ساختار کل اثر شاعرانه است اما تعریف کردنش سخت است. در سینما هم می‌توانیم به کارهای تارکوفسکی یا آنجلوپولوس، ارجاع بدهیم. در این قسم کارها هم، تعریف کردن قصه سخت است. چرا سخت است؟! چون نمی‌خواهد چیزی را بگوید که شما بعد از دیدن آن بتوانید به گزاره تبدیلش کنید.

 

من ارجاع می‌دهم به تئاتر کانتور. هنوز هم بعد از سی، چهل سال کسی نمی‌تواند به طور دقیق بگوید نمایش کانتور در مورد چه چیزی بوده است، آدم‌های مرده‌ای که سر از قبر بیرون آورده، کنار هم می‌نشینند و گفت‌وگو می‌کنند؛ شاید این به اعتقاد او و باورش به رستاخیز برمی‌گردد، شاید هم نه! اما نکته مهم در مورد این کارها احتمال دل‌زدگی تماشاگر است، این ریسک وجود دارد که مخاطب از این دست نمایش‌ها خوشش نیاید و تصور کند این فقط یک فرم است؛ البته به قول سوزان سانتاگ فرم خودش بخشی از محتوا است.

 

در مورد اسم کار هم توضیح بدهید، «این خانه، من است» درست است یا «این، خانه‌ من است»؟

قطعا اولی! نویسندگانی مانند «پروست» یا «جویس» دست به ساخت واژه می‌زدند. ساخت واژه چیزی است که در ادبیات مدرن وارد می‌شود و برای ما نیز مهم بود و سعی کردیم آن را انجام دهیم. وقتی می‌گویید «این خانه‌ من است»، بحث مالکیت وسط می‌آید، یعنی این خانه مالِ من است ولی وقتی می‌گویید «این خانه، من است» مانند این است که بگویید این موبایل، من است یا این کیف، من است؛ یک جور این همانی است، یعنی کلیت همه این عناصر، من است. به قول یکی از مخاطب‌ها شاید «این خانه، ما است»، یعنی خود اسم این اجازه را به شما می‌دهد که دخل و تصرف کرده و خود را در اجرا و درک آن سهیم بدانید. 

 

پروسه تمرینات به چه صورت بود و تمرینات چطور به شکل فعلی اجرا هدایت شد؟

 ایده ما در تمرینات، در مورد بدن‌های مکانیکی یا «تن به مثابه ماشین» که «میرهولد» از آن حرف می‌زند نبود. تمرینات ما بسیار رئال بود، موقعیت می‌دادیم و بازیگرها به صورت بداهه اتود می‌زدند. این پروسه هر روز نوشته می‌شد و بعد به آن فکر کرده و موارد جذاب تمرینات را جدا می‌کردیم، مواردی که به مفاهیم ذهنی ما نزدیک بود.

 

قسمت‌هایی را حذف کرده، بخش‌هایی را اضافه می‌کردیم و مدام اتود می‌زدیم. تا شش ماه اول کاملا بداهه کار کردیم تا به ایده‌هایی که می‌خواستیم رسیدیم و نویسنده که از ابتدا با ما بود، بعد از این مرحله مستقیم ورود کرد، یعنی بعد از رسیدن به این مرحله که چه طور کنش‌ها را به واسطه تن ارائه دهیم. نکته اصلی در پروسه تمرین این بود که چه طور بتوانیم به تعاریف فردی برای کاراکترها برسیم، ما برای نشان دادن هر کدام از کاراکترها یک فرم مجزا داریم و این فرم کم کم ساخته شد.

 

نوبت به صحنه می‌رسد، سوال مهم این است که چرا صحنه شیب‌دار را برای اجرای این نمایش انتخاب کردید؟

شیب ذوزنقه‌ای صحنه برای من تداعی‌کننده تیغه گیوتن است و در واقع همه افراد این خانه به واسطه ترسی که در این خانه حاکم است، خود را هر روز و هر لحظه روی لبه گیوتن می‌بینند، حتی خود موسیو نیز روی این لبه حرکت می‌کند. در مورد ارتفاع شیب هم باید اشاره کنم ارتفاع سطح، موضع قدرت را نشان می-دهد و البته به خاطر چشم نواز بودن صحنه هم هست تا مخاطب از این که همه چیز را در یک سطح و یک ارتفاع نمی‌بیند لذت ببرد. 

 

دلیل انتخاب تماشاخانه هنر که معمولا زیاد مورد استقبال اهالی تئاتر نیست، چه بود؟

ما در تماشاخانه هنر اجرا رفتیم و گفتیم اجرا رفتن در یک سالن کوچک خیلی بهتر از کلا اجرا نرفتن است. من می دانم که خیلی از مسئولان سالن‌ها، وقتی یکی از اجراهایی که برنامه‌ریزی کرده‌اند کنسل می-شود، سریعا به دوستان‌شان زنگ می‌زنند و کار با دو هفته تمرین در همان سالن به روی صحنه می‌رود. این فاجعه است، ناامید کننده است، توهین به گروهی مثل ماست که نزدیک دو سال زحمت کشیدیم. متاسفانه حتی بعضی از مسئولین سالن ها حاضر نبودند یک ساعت از وقت شان را برای دیدن کار بگذارند و اولین چیزی که به محض برقراری تماس می‌گفتند این بود که پول سالن فلان قدر می‌شود، اگر داشتیم وارد ادامه مکالمه می‌شدند و گرنه مکالمه را ادامه نمی‌دادند چه برسد که بیایند و کار را ببیند تا شاید قابلیت‌های نفهته در کار آنها را مشتاق کند. 

 

کار شما از جشنواره دانشجویی کنار گذاشته شد، چه دلیلی داشت که کاری با این کیفیت و این حجم تمرینات از این جشنواره کنار گذاشته شود؟

متاسفانه چهار، پنج سال است که اتفاق ناخوشایندی در جامعه دانشگاهی افتاده و به جای این که دانشجوها را در کنار هم قرار بدهد، در مقابل هم قرار می‌دهند و من شروع این اتفاق را از جشنواره دانشجویی می‌دانم. شما سطح کارهای دانشجویی را دیده‌اید و می‌دانید کارها چه کیفیتی دارند، اما کار ما از جشنواره دانشجویی بدون هیچ دلیلی کنار گذاشته شد. متاسفانه داورهای جشنواره رفتارهای نامناسبی دارند، به خصوص آقای ی.ب که نمی‌تواند بیشتر از پنج دقیقه از اجرا را ببیند و جبهه‌گیری‌اش از همان ابتدا، آغاز می‌شود و باید متاسف بود به حال دبیر جشنواره که این افراد را به عنوان داور می‌پذیرد. 

 

چه برنامه‌ای برای آینده این نمایش دارید؟

من امیدوارم که نمایش در جشنواره فجر دیده شود و به خاطر حضور در فجر بود که ما تصمیم گرفتیم در تماشاخانه هنر تا قبل از پایان مهرماه پانزده شب اجرا برویم و شرایط حضور در فجر را پیدا کنیم و ان‌شاالله بعد از فجر تلاش می‌کنیم کار را روی صحنه مولوی اجرا ببریم. و در پایان، تشکر می‌کنم از تک تک اعضای گروهم که بداخلاقی‌های من را تحمل کردند و این قدر انرژی گذاشتند.

 

از تمام عزیزانی که دو سال کمک کردند، کسانی که آمدند، رفتند و تجربه‌ای به یاد ماندنی را ساختند. تشکر می‌کنم از مسئولان دانشکده سینما تئاتر، از دکتر ناصر بخت، دکتر جلالی‌پور، آقای مهدی‌زاده، آقای فراهانی، آقای جاوید و همه عزیزانی که یاری‌مان کردند و در نهایت به قول حافظ شیرازی: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» و این شعر را هم تقدیم می‌کنم به همه آدم‌هایی که آمدند و پشت کار حرف زدند، بدون اینکه بخواهند ذره‌ای انرژی بدهند.

 

سمانه استاد

 

ebtekarnews.com
  • 14
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش