جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۲:۳۹ - ۲۷ فروردین ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۱۰۴۳۷۸
رادیو و تلویزیون

در گفت‌ و گو با سیروس مقدم؛

نقش سازمان اوج در سانسور سریال پایتخت چه بود؟

سیروس مقدم,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

با آنکه از دهه ۶۰ به سریال‌سازی روی آورده اما استارت میخکوب‌ کردن مخاطب را از سال ۷۷ و با دو سریال محبوب «به سوی افتخار» و «روزهای زندگی» آغاز کرد و اکنون طی دو دهه فعالیت مستمر در تلویزیون که حاصلش، ۲۹ سریال است، به یکی از معتبرترین برندهای جعبه جادویی تبدیل شده است.

 

«سیروس مقدم» برخلاف بسیاری از همکارانش، در ۶۳ سالگی، تن به بازنشستگی نداده و اوج کاری او، این سال‌هاست که «پایتخت» را متولد کرد و حالا هم اگر خودش بخواهد آن را در جایی تمام کند، سیل خیره‌کننده مردم از هر طبقه و جریانی، اجازه خداحافظی را به خانواده «نقی معمولی» نمی‌دهند. بهانه این گفت‌وگو، پخش «پایتخت ۵» و بازخوردهای خوب آن در جامعه بود؛ گفت‌وگویی که امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

 

«پایتخت» از همان فصل نخست، مسیر داستان‌گویی‌اش را مشخص کرده : یک سریال کمدی خانوادگی در گونه درام.شما طی اظهارنظری اعلام کردید که در فصل پنجم این سریال، می‌خواهید با داعش شوخی کرده و داستان را به آن سمت ببرید.آن هم یک درام رئالیستی را.آیا این موضوع برای شما دغدغه نبود که «پایتخت» چندان واجد این پتانسیل نیست که بتواند وارد جریان‌های سوررئال شود چون داستان فصل‌های قبلی، تماما متکی بر رئال بود و وقایعی همچون حضور خانواده معمولی در سوریه و آن نبردهای چریکی با داعش یا آن قضییه بالن و سایر اتفاقات از این دست که در فصل پنجم مشاهده کردیم، نمی‌توانست دنباله‌ای بر آن جنس واقع‌گرایانه باشد.

 

داستان «پایتخت ۵» اصلا سوررئال نیست.خانواده «نقی معمولی» بنا بر اتفاقاتی که در سریال مشاهده کردید، به ترکیه می‌روند و از آنجایی که ترکیه، مرز آبی باریکی با سوریه دارد، آنها طی اتفاقاتی به سوریه می‌رسند و خب همه می‌دانند که یکی از اصلی‌ترین مقرهای داعش، سوریه است و این نمی‌تواند به‌عنوان اتفاقی سوررئال مطرح باشد. وقتی آن خانواده در سوریه با داعش مواجه می‌شود مجبور است برای نجات جان اعضا، دست به آن عملیات‌ها بزند هر چند که ما در داستان تلاش کردیم تا آن روحیه شوخی را ضمن توجه به برخی موقعیت‌ها حفظ کنیم. بنابراین ما در فصل پنجم، دنباله همان داستان رئالیستی را شاهد هستیم که در فصل‌های قبل اتفاق افتاده و حالا در این فصل به داعش و سوریه رسیده است.

 

داستان فصل‌های قبلی، تماما در جمع خانوادگی یک شهر کوچک رخ داده، حالا شاید مخاطب نتواند حضور این خانواده را در سوریه و در جنگ با داعش بپذیرد و به همین دلیل، جنبه‌های سوررئال مطرح می‌شود.

 

باور کنید اگر این اتفاق‌ها شکلی سوررئال داشت، این‌طور مورد استقبال قرار نمی‌گرفت.مطمئن باشید اگر مخاطب متوجه شود که سریال یا فیلمی دارد به او اطلاعات اشتباه یا دروغ می‌دهد، استقبالی از آن به‌عمل نمی‌آورد. داستان «پایتخت»، یک داستان رئالیستی است که همه قشری از مردم با آن ارتباط برقرار کرده‌اند درحالی‌که آنها این حقیقت را پذیرفته‌اند که خانواده معمولی، حالا در بستری دیگر قرار دارند.

 

یک نکته‌ای که در این فصل، خیلی عجیب بود آنکه سریال، به نسبت فصول قبلی خود، افتتاحیه‌ای طولانی داشت که تماما در ماشین بود و ضمن دیالوگ‌ محوری، بار کمیک چندانی را نیز به خود نمی‌دید. چه شد که در ابتدای داستان، به چنین موقعیت کم بازده‌ای تن دادید؟

 

ما امسال، پس از دو سال به آنتن تلویزیون برگشته بودیم و در این مدت، اتفاق‌های زیادی برای خانواده «نقی معمولی» افتاده بود مانند اینکه هما از شورای شهر بیرون آمده بود یا ارسطو، کامیونش را فروخته و یک مغازه‌ای برای خود دست وپا کرده یا رحمت یک آرایشگاه زده یا نقی، نگهبان شب یک فروشگاه بزرگ است و... خب ما اگر این اتفاق‌ها را در داخل آن سکانس اول بیان نمی‌کردیم، دیگر وقتش را نداشتیم که در دل سکانس‌ها به آن بپردازیم. معتقدم با موجزترین شکل ممکن توانستیم شرح‌ حالی داشته باشیم از این دو سالی که مخاطب، خانواده «نقی معمولی» را ندید و آنها به‌خوبی در جریان اتفاقاتی که در این مدت برای آنها افتاده، قرار می‌گیرد.

 

خب این تغییر شغل کاراکترهای «پایتخت» که در هر فصل دیده می‌شود، راهکاری برای خلق فضاسازی‌های داستانی و جنبه‌ای از فرار رو به جلو تلقی نمی‌گردد؟

«پایتخت» یک نقد اجتماعی از شرایط روز اجتماع است.ما در اطراف خودمان، آدم‌های بسیاری را می‌بینیم که به‌دلیل عدم ثبات در بازار کار، مدام در حال تغییر شغل و از این شاخه به آن شاخه پریدن هستند.خود من آدم‌هایی را می‌شناسم که در عرض چند سال، چندین شغل را تجربه کرده‌اند. شخصیت‌های پایتخت هم متاثر از این اتفاق، در همین جامعه‌ای زندگی می‌کنند که ما هستیم بنابراین این اتفاق نمی‌تواند مقوله چندان عجیبی باشد.این خود یک تلنگر و نقد اجتماعی است که «پایتخت» به آن اشاره کرده و این بی‌ثباتی را به تصویر می‌کشد.

 

گویا در راستای همین بی‌ثباتی اقتصادی، یکی از لوکیشن‌‌های شما هم در این فصل، یکی از آن کارخانه‌های تعطیل‌ شده بود.درست است؟

بله؛ کارخانه سیمان ری که سال‌هاست تعطیل و امروز به یک خرابه تبدیل شده است.آن کسانی که به «پایتخت» نقد دارند که اینها رفتند و زیبایی‌های ترکیه را به تصویر کشیدند، اگر واقعا دغدغه زیبایی‌‌های ایران را دارند، بروند و این کارخانه و کارخانه‌های تعطیل شده دیگر را راه‌اندازی کنند.

 

یکی از مولفه‌های «پایتخت ۵»، حجم بالای جلوه‌های رایانه‌ای بود که البته طبق مقتضیات سریال، صورت گرفته بود.شکل ویژه این جلوه‌ها، در سکانس‌های بالن که به شکل خیره‌کننده‌ای با مخاطب ارتباط می‌گیرد، دیده شد اما در یکی از سکانس‌های قسمت اول، شاهد پرواز ماشین هستیم که کارکرد جلوه‌ها چندان حرفه‌ای به چشم نمی‌آید و به‌گونه‌ای، شکل کارتونی به خود گرفته و در اندازه‌های «پایتخت» نیست.

 

در آن سکانس که شما به آن اشاره کردید، یک ماشین که نمی‌تواند تا آن اندازه و ارتفاع بپرد. تا اندازه‌ای که پرنده‌ها حین پرواز دیده می‌شوند و مثلا یک دیالوگ است که گفته می‌شود میدان ساعت ساری از آنجا قابل مشاهده است. مشخص است که فانتزی‌هایی در ساخت این سکانس لحاظ شده است چون «پایتخت»، یک کار سرگرم‌کننده و کمدی است، بنابراین کاملا مشخص است که ما با این سکانس نیز شوخی‌هایی داشتیم وگرنه اگر نگاهمان به این سکانس، فانتزی نبود، آن شخصیت‌ها باید تکه وپاره می‌شدند و چیزی از آنها باقی نمی‌ماند.

 

یکی از اتفاقاتی که امسال برای «پایتخت» روی داد، حواشی بسیار زیاد سریال بود.در خلال سریال، برخی بازیگران فیلم از جمله آقایان تنابنده و مهرانفر، نسبت به آن چه سانسور از سوی سازمان اوج بود، واکنش منفی نشان دادند.اینجا یک سوال پیش می‌آید و آن اینکه، آیا اوج، نماینده‌ای در سازمان دارد که بخواهد نسبت به مقوله سانسور اقدام کند؟ چون اگر سانسوری هم باشد، طبیعتا تلویزیون انجام می‌دهد پس چطور این دوستان، نقش اوج را در سانسورها، پررنگ می‌دانستند؟

روال به این گونه است که بنده به‌عنوان کارگردان، یک نسخه از سریال را برای تلویزیون می‌فرستم و یک نسخه را هم برای اوج به‌عنوان سرمایه‌گذار.بعد این دو نهاد، پس از دیدن آن قسمت‌ها و بررسی همه چیز، نقطه‌نظراتشان را به من منتقل کرده که من هم آنها را در سریال اعمال می‌کنم. ضمن آنکه نسخه‌ای که من برای این دو نهاد می‌فرستم، راف‌کات است یعنی سکانس کامل بدون صداگذاری که پس از تماشا و اعمال نقطه‌نظرات، به آن شکلی درمی‌آید که شما در تلویزیون می‌بینید.بنابراین همین‌جا به صراحت اعلام می‌کنم که نه تلویزیون و نه اوج، سانسوری را به‌صورت خودسر در این سریال اعمال نکردند و «پایتخت ۵» تنها سریال من در طول این ۴۰ سال فعالیت است که کمترین میزان سانسور را در میان کارهایم به خود دیده است.

 

پس اگر سانسور غیرمنتظره‌ای اتفاق نیفتاد، چرا آقایان تنابنده و مهرانفر، نسبت به آن چه سانسور خوانده بودند، شوکه شده و آن واکنش‌های سریع را نشان دادند؟

من به‌عنوان کارگردان، تمام مدت پخش «پایتخت» را در تهران بودم و کارها را راست‌ و ریست می‌کردم.دوستان در آن زمان مسافرت بودند و چندان در جریان چند وچون این اتفاق نبودند. ببینید، ما یک سکانسی داشتیم که رویای هما بود در زمانی که بالن سقوط می‌کند و طی آن، نقی را به‌همراه یک زن پولدار ترک می‌بیند.من این سکانس را به‌صورت راف‌کات برای تلویزیون و اوج فرستادم که آنها هم نقطه‌نظر چندانی بر روی این سکانس نداشتند اما من دیدم که اگر جای این سکانس در چند قسمت جلوتر باشد یعنی زمانی که هما در تانک است، نتیجه بهتری می‌دهد

 

بنابراین خودم آن سکانس را از آن قسمت درآوردم ولی چون دوستان این موضوع را نمی‌دانستند، بعد از پخش قسمت سقوط بالن، بلافاصله در شبکه‌های مجازی، اظهارنظر کردند و موضوع، رسانه‌ای شد. بعد هم معلوم نیست کدام انسان رذلی، آن سکانس را بدون صداگذاری، به شکل وسیعی در شبکه‌های مجازی پخش کرد.در آن زمان من دیدم که اگر این سکانس را در سریال استفاده کنم، دیگر نتیجه خوبی نمی‌دهد، به همین دلیل آن را بالکل از سریال برداشتم.

 

یعنی شما در طول این ۱۸ قسمت، به‌دلیل آن چه سانسور خودسرانه بود، اصلا شوکه نشدید؟

چرا، یک بار شوکه شدم و آن زمانی بود که در بازپخش یکی از قسمت‌های «پایتخت»، سکانس رقص ارسطو و رحمت حذف شد.البته آن سکانس، رقص نبود و یک جور ادا‌بازی سینه‌ به‌ سینه‌زدن بود مانند شادی پس از گل برخی بازیکنان فوتبال اما من هم مثل مردم، در بازپخش متوجه این اتفاق شدم و حتی به تلویزیون هم اعتراض کردم.

 

خب منشا این اتفاق از کجا بود چون اگر تلویزیون یا اوج، نظری بر روی این سکانس داشتند که اصلا اجازه نمی‌دادند این صحنه‌ها همان شب نمایش داده شوند، حالا چه شد که در بازپخش حذف شد؟

به من هم چیزی نگفتند فقط گفتند برخی‌ها از بیرون سازمان، نظر مساعدی بر روی این صحنه نداشتند که البته در پی اعتراض من، تلویزیون عذرخواهی کرد و گفت که دیگر چنین کاری را انجام نمی‌دهد و واقعا هم انجام نداد.این اتفاق بدون آگاهی من رقم خورد در حالی که اگر به من می‌گفتند، خیلی نرم و هنری، این حذف را انجام می‌دادم که این‌طور توی ذوق نزند و حاشیه‌ها به این اندازه نباشد.

 

آقای مقدم، شما یکی از معدود کسانی بودید که در طول چندین دهه فیلمسازی، به‌عنوان یکی از نمادهای سریال‌سازی مستقل شناخته می‌شد.آیا قبل از استارت «پایتخت ۵»، این دغدغه‌ خاطر در شما وجود نداشت که با توجه به زاویه‌گرفتن برخی افراد با عملکرد اوج و سیاست‌هایش، حاشیه‌هایی برای شما درست شده و فرآیند مستقل بودنتان خدشه‌دار شود.احساس نمی‌کنید در زمینه همکاری با اوج، کمی ریسک کردید؟

وقتی فیلمنامه کامل شد، ما دیدیم که برای ساخت آن باید به نهادی مانند اوج متوسل شویم. هم به‌لحاظ برخورداری از توپ و تانک و آن حجم تسلیحاتی شکوهمندی که شما در این فصل از سریال دیدید و هم به‌لحاظ مشاوره‌هایی که آنها درباره داعش و حضورشان در سوریه داشتند.به‌عبارتی ما جلسه‌های بسیاری را با دوستان اوج برگزار کردیم تا داستانی منطبق با فضای مستند واقعی شکل بگیرد. از طرف دیگر آیا بهتر بود سرمایه‌گذار کار ما یک نهاد فرهنگی مانند اوج باشد یا ما به‌خاطر اینکه سرمایه‌گذارمان یک برند تبلیغاتی بود، مدام در سکانس‌هایمان، مایع ظرفشویی و پفک و کولر و دیگر محصولات آن برند را نمایش می‌دادیم؟

 

اوج در تامین این سریال، خیلی به ما کمک است و آن‌طور که این روزها گفته و شنیده می‌شود، دخالتی هم از جانب آنها در فیلمنامه صورت نگرفت.در واقع ما در زمینه‌های اتفاقاتی که در فیلمنامه وجود داشت و اطلاعات کمی از آنها داشتیم، با اوج مشورت گرفته و آنها، بستر سوریه را برای ما تعریف کردند که خطر به چه شکلی در آنجا وجود دارد.

 

پس با این گفته‌های شما، باید یک تغییر نگرش عمومی در مورد اوج شکل بگیرد.

 

این صحبت‌هایی که گاها در مورد اوج گفته می‌شود، بیشتر جنبه‌های سیاسی قضییه است و اینکه چون اوج متعلق به سپاه پاسداران است برخی در مورد آن اظهارنظر می‌کنند. درحالی‌ که اطلاعات چندانی ندارند. الان شما ببینید، اوج آمده پول بیت‌المال را برای یک کاری سرمایه‌گذاری کرده که ۹۲ درصد بیننده داشته یعنی مردم ما باید خوشحال باشد که پول بیت‌المال، حیف‌ومیل نشده و صرف ساخت یک اثر با این حجم از موفقیت شده است.در بخش سینمایی هم ببینید اوج چه کارهایی ساخته که جزو مهمترین ساخته‌های سینمای ایران طی امسال به‌حساب می‌آیند. بالاخره یک نهاد فرهنگی است که تصمیم گرفته بر مبنای نوع دیدگاه خود از آثار حمایت کند. در حالی اگر اوج به موضوع ساخت «پایتخت ۵» ورود نمی‌کرد، مردم، عید امسال نمی‌توانستند این سریال را تماشا کنند چون واقعا نمی‌شد آن را بدون حمایت‌های اوج بسازیم.

 

اینکه حضور اوج سبب شد برخی صحنه‌ها و آوازها نظیر صدای «ابراهیم تاتلیسس» در سریال، اجازه پخش داشته باشند، این نگرانی را به وجود نمی‌آورد که این امتیازات، تنها در انحصار «پایتخت» بوده و مشابه چنین صحنه‌هایی، در سریال‌های دیگر، اصلا اجازه پخش ندارند؟

به‌هر حال وقتی اوج به‌عنوان سرمایه‌گذار در کاری حضور دارد، تا آنجایی که شرایط اجازه دهد، از آن اثر حمایت می‌کند.مانند آنچه به‌عنوان صدای «ابراهیم تاتلیسس» در سریال شنیده شد. مطمئن باشید در کارهایی که محبوب مردم هستند و مخاطبان بی‌شماری دارند، تلویزیون چندان با آن چه همه فکر می‌کنند خطوط قرمز است، کاری ندارد.اتفاقی که تنها محدود به «پایتخت» نبوده و در دیگر کارهای محبوب و مردمی تلویزیون هم اتفاق افتاده مانند سریال آقایان فتحی یا میرباقری که ما شاهد نمونه‌هایی از این فضاهای باز بودیم و بنابراین این فضاها، تنها در انحصار «پایتخت» نبوده است.

 

یک نکته جالب در «پایتخت» وجود دارد و آن این‌که، داستان سریال در علی‌آباد می‌گذرد اما همه سکانس‌های سریال و لوکیشن‌های آن در شیرگاه مازندران است و بارها هم در صحنه‌های فیلم، به شهرهای نزدیک شیرگاه نظیر قائمشهر، ساری، بابل، آمل و... اشاره می‌شود، نمی‌توانستید یک بار برای همیشه، داستان را از علی‌آباد به شیرگاه منتقل کنید؟

اتفاقا زمانی که «پایتخت ۱» را آغاز کردیم، منظور ما صرفا آن علی‌آباد استان گلستان نبود چرا که در ایران، ده‌ها علی‌آباد داریم و حتی یادم است که وقتی برای ضبط در شیرگاه بودیم، مردم آنجا به ما می‌گفتند که سریال را در شهر ما می‌گیرید و بعد آن وقت از اسم علی‌آباد استفاده می‌کنید که من اگر یادتان باشد، در «پایتخت ۴»، بعد از نام علی‌آباد، در پرانتز، نام شیرگاه را آوردم. به هرحال شهر زیبایی است که لوکیشن‌های خوب و ایستگاه راه‌آهن خوبی برای تصویربرداری دارد.

 

آقای مقدم شما از زمانی که پروژه «پایتخت» را طی سالیان اخیر آغاز کردید، کمتر به ساخت آثار متنوع دیگر رغبت نشان داده‌اید درحالی‌که شما تا پیش از این پروژه، گاها دو سریال موفق را در طول یک سال به روی آنتن تلویزیون داشتید. با شروع «پایتخت»، وقت شما بیشتر صرف این پروژه شد و خیلی کم‌کارتر شده‌اید.

 

احساس نمی‌کنید این سریال به‌گونه‌ای، شما را از آن مسیر پر از موفقیت و البته دوست‌ داشتنی دور کرده است؟

من به‌دنبال متن خوب هستم یعنی حتی اگر وضع مالی من بد شود، باز هم برای پول، هیچ‌وقت به سراغ ساخت متن‌های ضعیف که داستانی ندارند، نمی‌روم چون می‌دانم که سطح انتظار مردم از من، تا چه اندازه بالاست.البته من قرار است امسال، یک سریال دیگر با اوج بسازم و یک سریال دیگر هم در نویت ساخت دارم که تمی ماورایی دارد.

 

چند سال پیش اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه قرار است پس از دو دهه دوری از سینما، فیلمسازی را تجربه کنید که این اتفاق نیفتاد. قصد فعالیت در سینما را ندارید؟

اتفاقا هم اکنون آقایان تنابنده و الوند مشغول نگارش طرحی هستند که به موجب آن، نسخه سینمایی «پایتخت» را امسال کلید می‌زنیم که به‌گونه‌ای «پایتخت ۶» است و اگر بتوانیم آن را در زمان مناسب بسازیم، این امکان وجود دارد که حتی فیلم را به جشنواره فجر هم برسانم.

 

 

مجتبی اردشیری

 

 

armandaily.ir
  • 15
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش