هیچکس نمیداند/ چه برسرت آمده هموطن من
یادم میآید/ از صدها زلزله پرخطر و دهشتناک
بوئین زهرا، طبس، رودبار، بم و.....
وحالا دیشب/ کرمانشاه، قصرشیرین، ایلام، سرپل ذهاب
آهای زلزله، زلزله
چرا رهایمان نمیکنی؟
خودم با دستانم آن کودک را از آوار خارج کردم در بم، در رودبار.....
لعنت به من، لعنت به تو
که هموطن مردهام را دیدم و تو او را کشتی
لعنت به تو زلزله
و دیشب..../ آن غیور مرد کرد/ هروله میکرد در میان تلی از آوارها...
مویه میکرد مادری در پی کودکش
اشکم و بغضم امان نمیدهد/ تا دگر بار آن صحنهها را تصور کنم
لعنت به تو زلزله/ که دیشب خواب از چشم هموطنم گرفتی
لعنت به تو که خشت و آجر را بر سرشان ریختی
شیرین و فرهاد امروز و هر روز به کلاس درس نمیرسند
لعنت به تو زلزله/ که هروله را برای یافتن پیکر دوست گذاشتی
آهای فرهاد، آهای شیرین/ کجایی شبدیز، تا بتازی در میان آوارها؟
آهای فرهاد تیشهات را بیاور!/ سنگها را بتراش تا جنازهها را بیابیم
آهای فرهاد/ دیشب بیستونت لرزید/همچون وقتی که شیرینت رفت!
فرهاد بیا و هروله کن در میان آوارها
لعنت به تو زلزله/ لعنت به تو زلزله
فرهاد خادمی
- 10
- 4