اهمیت یادداشتهای زندان نازنین دیهیمی کمتر از کتاب «میهمان این آقایان» م.ا.بهآذین (محمود اعتمادزاده) نیست که خاطرات زندانش را در بر دارد. شادا که این خاطرات در تاریخ ثبت شدند تا رنجی را که جوان بیست و چند ساله، جوان مترجم، جوانی که جوانیاش را در اعتلای فرهنگ گذاشت، در این دیار کشید، ثبت و ضبط کنند. کسی که چهرهاش را اینجا عکس صفحه نمیکنیم تا واقعیت این زیست محبوسش را آنگونه که بود انتقال دهیم.
حامد داراب- نخستین تماس را با اسدالله امرایی گرفتم، مترجمی که ارتباط نزدیک خانوادگی با خانواده دیهیمی دارد؛ اندوهی بود میان کلام، گفتم برایمان سوگنامهای بنویسید، در رثای نازنین دیهیمی، و فقط یک کلام شنیدم:«دلش را ندارم مطلبی بنویسم».
سپس از «احمد پوری»، مترجم کاربلد و داستاننویس، خواستم سوگنامهای نگارش کند؛ گفت:«آنقدر غمگینم که دستم به قلم نمیرود»، کاوه میرعباسی نفر سوم بود، مترجم کتابهای ماندگار، که گفت «ناراحتم آقای دارب و اندوهگین، و اصلاً باورم نمیشود». به آقای محمدحسین سجادی (مدیر نشر ماهی) ناشر آثار نازنین، زنگ زدم؛ و گفت: «نمیتوانم حرفی بزنم جز اینکه او مترجم بزرگی بود».
گویا هیچ شخصی درگذشت نازنین دیهیمی، این مترجم، ویراستار و روزنامهنگاری را که به ۳۰ سالگی نرسید، باور نمیکند؛ کسی که در همین مدت کم زیستنش، هم کتابهایی ناب را ترجمه کرد، هم ویراستاریهای ماندگاری انجام داد، هم مطالب مهمی را روزنامهنگاری نمود و هم در «اوین» حبس کشید، اعتصاب غذا کرد و در زندان یادداشتهای روزانهای نوشت که به باور من، اهمیت ادبی و تاریخی خاصی دارد و باید در هیئت یک کتاب منتشر شود.
اهمیت یادداشتهای زندان نازنین دیهیمی کمتر از کتاب «میهمان این آقایان» م.ا.بهآذین (محمود اعتمادزاده) نیست که خاطرات زندانش را در بر دارد. شادا که این خاطرات در تاریخ ثبت شدند تا رنجی را که جوان بیست و چند ساله، جوان مترجم، جوانی که جوانیاش را در اعتلای فرهنگ گذاشت، در این دیار کشید، ثبت و ضبط کنند. او در سال ۱۳۹۰ کتاب «در زندان» اثر از «فریلون» را ترجمه کرد؛ ترجمهای از یک داستان استرالیایی که گویی واکنشی به احوالات همان زمان و بگیر و ببندهایش بود.
اما اهمیت نازنین دیهیمی با همین چند سطر هویدا نخواهد شد. دقت در کارنامه کاری او وجههای از کار ادبیاش را مینمایاند که اندوه بزرگ نبودنش را بیشتر خواهد کرد؛ چراکه ارزش اساسی کار او هویدا خواهد شد. از این نگاه، در دورهای که کلاسها و آموزشکدههاى زبان به شکلی گسترده مترجم ادبی فلهای بیرون میدهند و ناشرانی سودجو برای نپرداختن حقالترجمه از همین افراد که ترجمه ادبی را نه میدانند نه فهمیدهاند، کتابهای فلهای منتشر میکنند، نازنین دیهیمی که ترجمه ادبی را زیر نظر پدرش که یکی از مترجمان کاربلد روزگارمان است، آموخته بود، یک موهبت به شمار میآمد. مترجمى بیسروصدا که کارهایی اساسی را ترجمه کرد و به جامعه ادبی و مخاطب ادبی و فرهنگی فارسی ارائه داد.
او بیآنکه برای خود رسانههای تبلیغی بسازد یا با مصاحبه و انتشار اخبار گوناگون از کارش، به تبلیغ آثارش بپردازد، جوری ترجمه کرد و به گونهای کار کرد که تبلیغات و رسانهها خود به سراغش رفتند؛ اگرچه او باز هم به این موارد رویی نشان نداد و پی کار حرفهای خودش را گرفت. تا همین امروز هم که این مطلب را مینویسم هنوز نمیتوان عکس یا اطلاعات زیادی از او در فضای اینترنت یافت.
نازنین گویی همچون «جروم دیوید سلینجر»، خالق «ناتور دشت»، در قلعه خود با دیوارهای بلندش نشسته بود و هیچکسی را نمیپذیرفت. و این نه بهانهای برای افسون و افسردگی، که او هرگز اینگونه نبود، بلکه حربهای برای دوری از شامورتیبازیهای رسانهای در حوزه ادبیات امروز فارسی بود.
دیهیمی در ویراستاری دست بالا را داشت، در روزگاری که ویراستاری حرفهای برای ناشران و نویسندگان مفهومی ندارد، او آثاری را و چند اثر برجسته از چند نویسنده نامدار را ویراستاری کرد. دقت او در رسمالخط فارسی و رعایت ادات زبان و تحول در صرف و نحو متن تا آنجاست که آثاری را که ویراست کرده است، میتوان بهجد نخستین آثاری دانست که با ویراستاری به مفهوم واقعیاش منتشر و چاپ شدهاند.
اینها زیادهگویی یا بزرگنمایی درباره مترجم همنسل من نیست، اینها واقعیتهایی است که تامل و نگرش به آثار دیهیمی آن را نشان میدهد. کتابهای ترجمهای که «نشر ماهی» با تلاش نازنین دیهیمی به فارسی در آورده است، خود سندی بر این ادعاست اما اهمیت کار این متولد دهه ۶٠ تنها در این موارد ختم نمیشود، او در انتخاب ترجمه نیز وسواس شدیدی داشت.
نویسندگانی را به دوستداران ادبیات امروز با ترجمههایش معرفی کرد که پیش از این کسی آنها را نمیشناخت. در روزگاری که مترجمان به سراغ نویسندگان اغلب شهیر میروند تا با ترجمه آثار آنان نام و نان بهتری کسب کنند، او نویسندگان تاثیرگذار و کمتر نامدار اما مولفی را ترجمه کرد و با این ترجمهها، ادبیات نوین جهان را به نمایش گذاشت. نویسندگانی همچون «تام استوپارد»، «باربارا پارک»، «جان هاچ»، « لوسی کرک وود».
خبر درگذشت او، افسوس و تاسف را با یکدیگر به جانم انداخت، نازنین دیهیمی همنسل ما بود، اما از ما دقیقتر، حساستر، و عمیقتر به ادبیات پرداخت. او کسی در نسل ما بود که اهمیت ترجمه کار برای نوجوانان را زودتر از دیگران درک کرد. در روزگاری که «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان»، به مرکزی بیخاصیت بدل شده است.
او با ترجمه پرفروغترین آثار نوجواننویسان غرب به فارسی، دریچهای تازه را برای ادبیات نوجوانان گشود؛ این دریچه روی نویسندگان فارسی زبان این حوزه هم تاثیر گذاشت. بهجد میتوان ادعا کرد که او اولبار نشان داد که موضوع فکر نوجوان امروز جهان چیست و چگونه با موضوع فکری که به خورد نوجوان امروز ایران میدهند، در تضاد است.
چندین اثر که او در این زمینه از «باربارا پارک» منتشر کرد، به نویسندگانی که برای نوجوانان مینویسند نشان داد که چگونه در فضاسازی و حسآمیزی با تمرکز به دریافتهای امروز نوجوانان باید قلم زد. از این نگاه او فراتر از یک مترجم عمل کرد و در جایگاه یک راهبر ظاهر شد؛ کاری که مترجمان بزرگی چون «نجف دریابندری» و «عزتالله فولادوند» و یا «منوچهر بدیعی» انجام دادند.
این تاکید بر اثرگذاری او در کار نویسندگان نوجوان، تاکید غلوشدهای نیست؛ عدم ترجمه آثار تازه در این زمینه در دهه ۹۰ خورشیدی، نویسندگان این حوزه را در ایران که اغلب جوان هستند به تکرار انداخته بود و ترجمههای نازنین دیهیمی همچون «از من نخواهید لبخند بزنم»، «عملیات دک کردن کپک»، «ازدواج مادرم و بدبختیهای دیگر» به نگرش تازه در این حوزه منجر شد. نگاهی به آثار نویسندگان این حوزه در دو سال گذشته خود سندی بر این ادعاست. دریغا، دریغا از دست دادن چنین دوست و چنین انسانی.
- 11
- 6