مریم اکبری مترجم رمان «ساقهبامبو» نوشته سعودالسنعوسی است که بتازگی رمان «سیاه برازنده توست» اثر احلام مستغانمی نویسنده مشهور و برجسته الجزایری را به فارسی برگرداند که توسط انتشارات نیلوفر به بازار آمد. احلام مستغانمی دختر رهبر انقلابی الجزایر، محمدالشریف مستغانمی (۱۹۹۲-۱۹۱۸) است و رمان مذکور در متن انقلاب الجزایر میگذرد.
احلام مستغانمی، نویسنده برجسته الجزایری و نخستین نویسنده زن کتابهای عربی زبان است که نوشتههای او به انگلیسی ترجمه شده است. او را در ایران با رمان «خاطرات تن» (ذاکره الجسد) میشناسیم که در سال ۱۹۹۳ در بیروت منتشر شد و در زمره صد رمان برتر جهان عرب شناخته شد. آثار دیگر او عبارتند از: «فوضیالحواس» (بلوای احساسات، ۱۹۹۷)، «عابر سریر» (رهگذر یک تخت، ۲۰۰۳)، «نیسان دات کام (فراموشی داتکام، ؛ ۲۰۰۹).
احلام در سال ۱۹۵۳ در قسطنطنیه به دنیا آمد. او دختر محمدالشریف مستغانمی، از رهبران نبرد الجزایر، است. پیش از بهدنیا آمدن احلام، پدرش به زندان افتاده بود. او را پس از شلوغیهای ۱۹۴۵ دستگیر کردند. هنگامی که نبرد الجزایر آغاز شد (۱۹۵۴)، خانه مستغانمی در تونس به مرکز دیدارهای حزب مقاومت تبدیل شد. پس از استقلال، در ۱۹۶۲، خانواده مستغانمی به الجزایر بازگشت و احلام به مدرسه دولتی، با زبان اول عربی، رفت. در دهه ۱۹۶۰ او نخستین زنی بود که نوشتهها و چکامههای عربیاش از رادیوی ملی پخش میشد.
احلام در سال ۱۹۷۳ مدرک دانش آموختگی (لیسانس) را در رشته ادبیات عربی از دانشگاهی در الجزایر گرفت. در اواخر دهه ۱۹۷۰ به پاریس مهاجرت کرد و در سال ۱۹۸۲ در رشته جامعهشناسی از دانشگاه سوربن دکترا گرفت. کتاب حاضر با نام «سیاه برازنده توست»، ترجمه رمان «الاسود یلیق لک» است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و بلافاصله با استقبال بسیار خوانندگان عرب روبهرو شد.
این رمان به موازات پرداختن به یک رویداد پر تبوتاب عاشقانه، در پسزمینه خود نگاهی دارد به الجزایر و پیامدهای استعمار، انقلاب و تروریسم.
هاله الوافی، خواننده زن الجزایری و طلال هاشم، تاجر ثروتمند لبنانیالاصل، دو شخصیت اصلی رماناند. طلال، سالهای بسیاری از عمرش را در برزیل، سرزمین کارناوالها و بالماسکهها، سپری کرده است.
حافظهای که شخصیت مرد با فرار خود از لبنان طی جنگهای داخلی، سعی در از بین بردنش داشت، همچون سایهای اندوهگین، شخصیت زن را در پایتختهای اروپایی تعقیب میکند. سرنوشت، با نگاهی عمیقتر، نه دو شخصیت زن و مرد، که دو جریان را روبهروی هم قرار میدهد: یکی جریان مبارزه با تروریسم که هاله در خلال آن عزیزانش را از دست میدهد، دیگری بهنام شادیهای زندگی که اگر چه طلال مدعی گرایش به آن است ولی زیر نقاب جنتلمن، نوعی افسردگی مزمن روحش را در اوج لحظههای شاد بهتاریکی وجودش فرا میخواند.
راوی داستان که شاهد حوادث بوده است، این توانایی را دارد که به درون دنیای پهناور و پراز خاطره شخصیتها نفوذ کند و افکار و احساساتشان را به زبان آورد. در این رمان، درونمایه عشق، پررنگتر است. منتها فضای رمان به تابلویی میماند که شکلها در بیرون از پسزمینهشان مفهومیندارند. از تکنیکهایی که نویسنده بهکار گرفته، شروع داستان از جایی است که اتفاقات به آنجا ختم شده است؛ شروع از پایان، چنانکه گویی شروعها همیشه آغازکننده نیستند؛ گاهی این پایانها هستند که نقطه آغاز را رقم میزنند.
احلام، نویسنده صاحب سبک الجزایری، توانستهاست به پشتگرمی حافظه تاریخی و ذهن خلاق و قدرتمندش داستان را با محوریت دو شخصیت و با پسزمینهای به گستردگی یک کشور پرفرازو نشیب در گذرگاه تاریخ بهخوبی بپروراند، آنچنان که با تمام شدن داستان، واقعیت عشقهای به رنگ خون و مبارزه، ادامه مییابند. نویسنده بامهارت تمام در شخصیتپردازی، بهخوبی توانسته دو بعد زنانگی و مردانگی (آنیما و آنیموس) را در هر دو شخصیت به تصویر بکشد، چنانکه کشمکشی بیرونی، تحتالشعاع کشمکش درونی قرار میگیرد و پیچیدگی روان انسان را به نمایش
میگذارد. راهیافتن به لایههای پنهان روان و شخصیتپردازی استادانه، سخنان بزرگی که در مونولوگها و دیالوگها فرصت ظهور پیدا میکنند و برخی بر زبان راوی داستان جاری میشوند بدون آنکه از بدنه داستان دور افتند و چون تافتهای جدابافته خود را نشان دهند، فلشبکهای گاه و بیگاه و مرور خاطرات در ذهن شخصیتها، روایت را پیش میبرند.
شاعرانگی، ویژگی چشمگیر زبان روایت است. واژهها گویی نتهای یک آهنگ عاشقانهاند که روح انسانی را با همه شیداییها و غمهایش برهنه و شفاف بهمخاطب عرضه میکنند. همهچیز برای نواختن سمفونی عشق آماده است: هاله خواننده است، طلال سالهاست روحش با فرهنگ شاد برزیلی عجین شده و عشق کاراکتر سوم داستان است که مانند ققنوسی از میان خاکستر دهه خون و جنایت سربرمیآورد.
زنی که در کوهستان اوراسزاده و بزرگ شده است و در کشاکش نبردهای داخلی الجزایر حضور داشته و زخمهای سنگینی بر پیکر روحش خورده و بهخاطر نوع زندگیاش احساسات سرکش و مردانهای در خود حمل میکند، چطور از پس ایفای نقش خود در نمایش عشق و دلدادگی برمیآید و مانند شخصیت «ناتاشا» در جنگ و صلح تولستوی، زنده و پر تحرک در یاد خواننده میماند؟ سؤال مهمی است که با خواندن رمان میتواند جوابی برایش پیدا کند.
- 14
- 1