حسین فاطمی از مهمترین و در عین حال مغفول ماندهترین شخصیت های تاریخ معاصر است؛ شما او را چگونه می بینید؟
من دکتر فاطمی را شخصیت شاخصي میدانم. او با استعداد، وطنپرست،ضد انگلیس وضد غرب، شیفته و مجذوب شعارها و جو ضد استعماری زمان خودش بود که نه تنها جوانان را در ایران بلکه در بیشتر جهان به هیجان آورد. به دلیل فعالیت صمیمانه در جبهه ملی و روزنامه «باختر امروز» در سال ۱۳۳۰، مدتی به عنوان معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت مصدق برگزیده شد اما بعد در انتخابات برای تحکیم موضع جبهه ملی به نمایندگی انتخاب شد و به مجلس رفت، غیر از آن جز تجربه روزنامه نگاری از نوجوانی تجربه و پیشینه اجرایی و اداری و حتی سیاسی نداشت. طبق زندگینامههای زمان بندی نشده و گنگی که دوست دارانش نوشتهاند، تحصیلات متوسطه خود را ضمن کار روزنامه نگاری در اصفهان و تهران گذراند و دیپلم متوسطه خود را دریافت کرد.
گويا در سال ۱۳۲۴ به فرانسه میرود و با سه سال اقامت در آن کشور زبان فرانسه را فرا میگیرد و به موجب یکی از زندگینامهها موفق به دریافت دکتری روزنامه نگاری و طبق زندگینامه دیگري، مشغول به تحصیل در رشته حقوق شد اما ارتباطش را با ایران قطع نكرد و همچنان مقالاتش را برای وطن میفرستاد و روزنامههای چاپ ایران را نیز دریافت میكرد. مهیجترین مقالات وی در باره مساله آذربایجان نوشته شد. سرانجام پس از سه سال و چند ماه با رتبه عالی دكتری حقوق، خود را با تز وضعیت كار در ایران از دانشگاه پاریس اخذكرد و علاوهبر آن دیپلم مدرسه« هوت اتود انترناسیونال» را به ضمیمه دیپلم روزنامهنگاری كسب كرد.
البته فراگرفتن زبان و اخذ لیسانس و دکتري در سه سال میتواند نشان از نبوغ تحصیلی داشته باشد. با این حال میتوان گفت ۲۰ سالی زودتر از آنچه سزاوار بود، در۳۴سالگی به مقام وزارت امور خارجه ایران رسید و جای حیرت است که مجلس شورای ملی و نمایندگانی که از جناحهای مختلف از محافظه کار و خوانین تا ملیون در آنجا حضور داشتند، چگونه برای مقامی که تا آن زمان هرگز در اختیار جوانان نبود به آن شادروان رای اعتماد دادند.
بنابر تعریف افرادی نظیر آقای میثمی، دکتر فاطمی تحت تاثیر نوع دموکراسی کشورهایی مانند فرانسه وسوئد قصد اجرای آن در ایران را داشته است وحتی نامگذاری روزنامه اش به نام «باختر امروز» نيز به همین دلیل بوده است.آیا جامعه آن روز ایران، آمادگی پذیرش دموکراسی مد نظر وی را داشت؟
مرحوم دکتر فاطمی، بیشتر اطلاعات سیاسی خود را در شغل و محیط روزنامه نگاری و با استعداد ذاتی و نیز در جو سیاست زده آن روز آموخته بود. دیدگاه انتقاد آمیز او نسبت به شدت یافتن دیکتاتوری بهخصوص در اواخر دوران رضاشاه و شايد سه سال اقامت همراه با تحصیل در فرانسه نیز اهمیت تفکرات آزادیخواهانه و دموکراسی غربی توجه او را جلب کرده بود. اما شاید فرصت تعمق کافی در ریشهها و فرآیند تاریخی نیل به دموکراسی در آن جوامع نداشت که پیش و بیش از هرچیز مستلزم نیل به آزادی، حکومت قانون، و سرانجام نیل به دموکراسی در شرایط توسعه فرهنگی کافی برای بهرهمندی از حق انتخاب است.
در کشوری که ۸۰ درصد مردمش بیسواد و تابع فرمایشات خوانین و ملاکین و مراجع گوناگون و مقامات حکومتی و نظامی بودند، در واقع هنوز توان بهره مندی از حق انتخاب پدید نیامده بود تا بتوان فارغ از شعار و ادعا در ایران به دموکراسی اندیشید، آن هم در حد اسکاندیناوی که در همان زمان از توسعه یافته ترین سطح توسعه اجتماعی و فرهنگی برخوردار بود. چنان اندیشه ای را در آن زمان میتوان نوعی بهانه جویی منتقدانه یا آرزو اندیشی نامید. شعارها و تمایلات او بیشتر به افکار چپ نزدیک بود.
در جامعه ای که همواره به داشتن شاه و شاهنشاهی عادت داشته است.آیا هدف قراردادن نفر اول مملکت بدون ایجاد ظرفیتها وزیرساختهای لازم، میتوانست کسانی امثال فاطمی را به اهداف خود برساند؟
باید توجه داشت همه کشورهای دموکرات جهان پیش از آنکه به آزادی و سپس حکومت قانون و دموکراسی دست یابند، اسیر حکومتهای فردی و استبدادی بوده و به عبارتی به آن عادت داشتهاند. در آنگونه حکومتها حتی اهانت به فرمانروا به تنهایی برای اعدام کافی بوده است چه رسد به اعلام موضع همراه با اقدام به قصد براندازی. مقالات مرحوم فاطمی، نخست بیش از هرچیز رنگ شعاری و احساسی و گاه دشنام داشت که در آن روزگار شاید متعارف بود. دوم آن شعارها بیشتر رنگ ضد غربی،چپ ، شِکوِه از فقر و ستم بر مستمندان داشت و نزدیک به شعارهای رایج کمونیستهای آن زمان بودو از انگ زدن بر مخالفان و آنها را نوکر انگلیس و اینتلیجنت سرویس نامیدن، ابایی نداشت.
محمدرضا شاه، در آن زمان هنوز بیش از ۳۰ سال نداشت و بسیار منکوبِ سلطه و محبوبیت مصدق بود که حتی خواهر و خویشانش را ازایران تبعید کرده بود و وقتی دوست فاطمی یعنی محمدمسعود، مدیر روزنامه «مرد امروز» ترور شد، بیدرنگ آن اقدام را نيز به اینتلیجنت سرویس و خواهر شاه نسبت دادکه بعدها معلوم شد کار خسرو روزبه از افسران نامدار سازمان نظامی حزب توده بوده است. مقالات تند و دشنامهای ضد سلطنت و جمهوریخواهانه روزهای بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد را ۱۳۳۲ در« باختر امروز» بخوانیدکه خواهان اعدام همه مخالفان و نوکران اجنبی شده بود؛ در مییابید که چگونه شور جوانی و استیلای احساسات بر عقلانیت نه فقط موجبات شکست و فنای او را فراهم آورد بلکه دولتی را که خدمت بزرگ ملی کردن صنعت نفت ایران را کرده بود و از محبوبیت بینظیری برخوردار بود به زیر کشید.
این پرسش را به گونه دیگري مطرح میکنم.کسانی امثال فاطمی، از یک سو سعی در آگاه کردن توده مردم با محوریت مبارزه با استعمار انگلیس ونشان دادن سرسپردگی شاه به آنها دارند واز سوی دیگر مستقیم ساختار قدرت را نشانه میگیرند. با توجه به تجربه مشروطه واثر اینگونه عمل رفتار کردن، چرا بازهم بر تکرار این گونه مبارزه اصرار داشتند؟
به نظر من جنبش اصلاح طلبانه مشروطیت ایران، با گرفتن عنان اختیارِ جان و مال مردم از شاه و واگذاری مالکیت کشور به ملت و برقرار حکومت قانون به جای اراده مطلقه شاه، پیروز شد. بعد از آن نخبگان ما دچار توهم نیل به دموکراسی سوئیسی شدند؛ یعنی مراجعه با گزینش بی قید و شرط مردمی که هنوز به درک بهرهمندی از حق انتخاب نرسیده بودند. غافل از اینکه این گونه گزینش در چنان جامعه ای منجر به انتخابات یک بار مصرف میشود. یعنی با همان یک بار انتخابات، حکومت را به اکثریتِ مخالف نخبگان باز میگرداند و نخبگان را به شعارگویی علیه خائنان و سرسپردگان بیگانه راهی خیابانها میکند.
اما مجلس با هر کیفیت، قوانینی را تصویب میکرد و حکومت قانون را برپا میساخت و با گذشت زمان و بالا آمدن سواد و فرهنگ عمومی در سطحی که امروز هست، حق انتخاب میتوانست عملکرد داشته باشد. میخواهم بگویم همان توهمی که نخبگان جامعه با سوادِ کمتر از پنج درصدی دوران مشروطه دچارآن شدند، نخبگان دموکراسیخواهِ جنبش ملی کردن صنعت نفتِ جامعه باسوادِ کمتر از ۲۰ درصدی را نیز مبتلا کرده بود. وقتی دولت مصدق با اتکا به محبوبیت شهری خودش انتخابات را اجرا کرد با نتایج شگفتانگیزی مواجه شد که آن را نتیجه اعمال نفوذ خود فروختگان و عوامل انگلیس دانست و انتخابات را در حدی که بتواند رای بیاورد، متوقف کرد که همان را نیز تحمل نکرد و مجلس را بر خلاف صلاحدید برخی پیروانش منحل کرد.
تندرویهای روزنامههایی مانند «باختر امروز»یا روزنامههای دیگر مانند «شاهد» تا چه میزان در سقوط دکتر مصدق نقش داشتند؟
به نظر من یکی از دلایلی که موجب سقوط مصدق در اوج محبوبیت شد، وفاداری خانوادگی و قاجاری و تداوم مبارزه و کینخواهی او از رضاشاه بود. آنچه فکر کودتا را در ذهن نظامیان به وجود آورد، پاکسازی ارتش از افسران رضاشاهی پس از آن بود که مصدق در مقام وزارت دفاع، فرماندهی کل قوا را در اختیار گرفت. منظورش کوتاه کردن کامل دست شاه از حاکمیت بود اما نتوانست در مقابل توطئه افسران بازنشسته و پاکسازی شده که از وفاداری همقطاران و پرسنل پیشین برخوردار بودند.
در زمان نزدیک شدن تاریخ عملیات، آمریکاییها نیز پس از نا امیدی از رسیدن به تفاهمی مطابق عرف بازار بین المللی و با توجه به نگرانی شدید از نفوذ و حتی کودتای حزب توده، به آنها دلگرمی دادند که در صورت پیروزی از مساعدت مالی کوتاهی نخواهند کرد که در آخرین اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا و سازمان سیا که چند ماه پیش منتشر شد منعکس است. در این میان تندرویهای ژورنالیستی فاطمی در «باختر امروز» بر نگرانیهای نظامیان میافزود. توطئه قتل افشارطوس و نگرانی از عواقب آن نیز نظامیان را در تسریع در کودتا تشویق می کرد.
برخی معتقد هستند که اعدام فاطمی به دلیل جریان توسعه گرایی بوده است که وی آن را دنبال میکرده وتوهین به شاه وخلع سلطنت بهانه بوده وبیشتر به دلیل نگاه ضد استعمارگری او بوده است؛ در این خصوص چه تحلیلی دارید؟
در۱۰ ماه وزارت فاطمی، تنش میان شاه و ارتشیان با دولت مصدق بسیار بالا گرفته بود و تلاش افسران کنار گذاشته شده به کودتا به سر آشکاري تبدیل شده بود و فاطمی آنقدر غرق در مبارزه برای بقای دولت بود که فرصت پرداختن به مقولات توسعه گرایی باقی نمیماند. در ضمن این مقوله در شرح وظایف وزیر خارجه هم نبود و در مقالات همیشه تند و تیزش نیز انعکاسی جز کلیگویی و بیان آرزوها نشانی از توسعه گرایی ندیدهام.
با شدت گرفتن تنش دولت و دربار، فاطمی جوان بیشتر درگیر جبهه گیری و رویارویی با شاه و خواهر و نزدیکانش شد. نگاه ضد استعماری بیشتر جنبه احسا سی و شعاری داشت و ایران جز قضیه نفت درگیری استعماری با غرب نداشت. از نظر غرب، ایران بخشی از عرصه جنگ سرد بود که نباید به دست شوروی میافتاد. فاطمی خود با تندرویها و نزدیکی به محافل چپ و دشنام گوییها و تهدید مخالفان به اعدام، خودش بیش از دیگران در معرض مجازات حاد قرار داد.
باوجود توصیههایی مبنی بر عدم اعدام وی به محمدرضا پهلوی و اینکه حتی شاه اعلام میکند که توهینهای او یک دهم برخی افراد دیگر نیست، سرانجام حکم اجرا میشود؛ این امر از نظر شما چه علتی دارد؟
تندرویهای فاطمی آن هم در مقام وزارت خارجه برای محمدرضاشاه از دیگران تحمل ناپذیر بود. اهانتهایش به خواهر شاه نیز در شدت عمل نسبت به او بی تاثیر نبوده است. گفته میشود دکتر محسنی که فاطمی توسط حزب توده به او پناه برده بود، در لو دادن او نقش داشته و بعد توانست به آلمان برود. خشم ناشی از کشف سازمان نظامی حزب توده در آبان ۱۳۳۳ که حکایت از جدی بودن جریان براندازی داشت، در اجرای اعدام فاطمی بی تاثیر نبوده است.
چرا اعدام افرادی نظیر حسین فاطمی که دارای دکتری حقوق است وتاثیر بالایی در ملی شدن نفت دارد ودر فضای آن روزگار ایران نخبه به حساب ميآيد، با واکنش اجتماعی مواجه نمیشود و به نوعی در ۲۸مرداد گم میشود؟
من مطمئن نیستم که دکتری مرحوم فاطمی در رشته حقوق بوده است. ایشان گويا از طرف دوستانی برای تحصیل روزنامه نگاری اعزام شده بود و بعید به نظر میرسد در سه سال بتوان زبان را آموخت و لیسانس حقوق، دکتری حقوق و دکتری رو زنامه نگاری گرفت. تاثیرگذاری ایشان در ملی شدن صنعت نفت در حد سایر اعضای اولیه جبهه ملی و همراهانشان بود و حمایت ملت را نیزداشت. اقدامات و تندرویهای مرحوم فاطمی با محافظه کاری یک حقوقدان همخوانی ندارد.
دکتر مصدق هنگام ماموریت لاهه با مرحوم حسین نواب، وزیر مختار ایران در هلند آشناشد و سواد و وطن پرستی او موجب میشود که پس از بازگشت به تهران که مقارن میشود با وقایع ۳۰ تیر و تشکیل دوباره دولت، حسین نواب را وزیر امور خارجه میکند. گويا مخالفت نواب با دو اقدام، موجب کناره گیری او پس از دو ماه میشود؛ یکی تمایل مصدق به قطع روابط با انگلیس بود که به تشخیص نواب به عنوان یک دیپلمات حرفه ای این کار به مصلحت نبود و موضع ایران را در ایجاد ارتباط و هرگونه تفاهم و توافقی تضعیف میکرد. نکته ایران پیشنهاد تمدید اختیارات قانونگذاری مصدق بود که حسین نواب آن کار را حتی در صورت تصویب مجلس، غیرقانونی میدانست و برای احتراز از مسئولیت مشترک وزرا استعفا کرد. شايد این امر موجب شد مصدق جوان، متهوری مانند فاطمی را برای این کار ترجیح دهد و شاید تصور میکرد که به دلیل جوانی مطیع و مجری دستورات او باشد اما فاطمی مستقل و سرکش بود.
دکتر حسین فاطمی یک بار هم توسط عبدخدایی وابسته به فدايیان اسلام ترور میشود؛ دلیلش چیست وچرا آنها وی را مورد هدف قرار میدهند؟
پیروزی قیام ۳۰ تیر را سه گروه مذهبیون و ملیون و حزب توده به حساب خودشان میگذاشتند و سهمخواهی میکردند که موجب اختلاف شدید مصدق و مرحوم کاشانی شد. گويا فدايیان اسلام که فاطمی را مانع دستیابی آنها به سهمی در دولت میدیدند، در صدد از میان برداشتنش برآمدند و عبد خدایی مجری نوجوان آن تصمیم بود. البته در آن زمان حزب موتلفه وجود نداشت. این حزب بعد از اعدام نواب صفوی از گروههای اسلامی اغلب بازاری تشکیل شد.
به غیر از اتهام کافر بودن، چه عاملی موتلفه و فدايیان اسلام و دارودسته شعبان جعفری را به یک نقطه مشترک در مورد حذف بقایای تفکر و حلقه مصدق و مصدقیها میرساند؟ چرا گروه موتلفه در مبارزه با شاه و اطرافیانش آنقدر مصمم نبودند که در مورد فاطمی و امثال او بودند؟
شايد اتهام کافر بودن بهانه قابل توجیهي برای واداشتن نوجوانی متعصب به قتل بود وگرنه دعوای اصلی گويا بر سر قدرت و سهم بردن در قدرت بود که فاطمی را مزاحم میپنداشتند. اقدام شعبان جعفری نيز نمایش فرصت طلبانه و کینه توزی بود که او را از ۹ اسفند سال ۳۱ تا ۲۸ مرداد به زندان انداخته بود و برای ارعاب و ابراز خوش خدمتی بوده و میخواسته به زخم زدن اکتفا کند.چون قتل میتوانست او را گرفتار و قربانی کند. مرحوم طیب هم در ماجرای ۲۸ مرداد نقش مهم داشت اما پس از ۱۵ خرداد در اعدامش تردید نکردند. ولی گروه موتلفه همانگونه که گفتم در زمان قتل فاطمی وجود نداشت تا بخواهد نقشی داشته باشد. اما بعدها در مبارزه مسلحانه تا قتل منصور پیش رفت که برای گروهی بازاری و اغلب محافظه کار، ماجراجویی بزرگی محسوب میشود.
آیا نهضت ملی ایران در صورت تحقق و اجرایی شدن خواستههایش، بیش از شاه جامعه ایران را به سکولاریسم نزدیک می کرد؟
یکی از ایراداتی که به نهضت ملی وارد میشود، این است که جز به نتیجه رساندن قرارداد نفتی به سود ایران خواستههای اعلام شدهای نداشت. تعدادی قانون با استناد اختیارات وضع شد و قرار بود در قانون انتخابات نیز تجدید نظر شود. در قضیه نفت نيز وقتی با شرایط متعارف بین المللی توافقی حاصل نشد به پیشنهاد احساسی فاطمی موضوع اقتصاد بدون نفت مطرح شد، آن هم نه به معنای کنارگذاشتن درآمدهای نفتی از بودجه جاری کشور و ذخیره آن برای سرمایهگذاری بلکه به معنی مقاومت ملی برای تحمل ناملایمات ناشی از قطع شدن درآمد نفت.
اینکه چنین سیاستی در حالی که رقبای منطقه ای ایران بازارها را به خودشان اختصاص میدادند و به سهم خود منتفع میشدند و ایرانیان زیان میدیدند، چه سودی در بر داشت جای بحث دارد. اما درباره سکولاریسم جای تردید نیست که اغلب سیاستمداران آن دوره و قبل از آن، ضمن احترام به اسلام به عنوان دین رسمی کشور، تفکر سکولار داشتند که به معنی جدایی دین از سیاست است. از این لحاظ میان مصدق وشاه و حزب توده تفاوتی وجود نداشت.
علی طجوزی
- 13
- 5