در اواخر قرن نوزدهم روسها به نداشتن تفکر معقول و رویکرد به روشهای انفجاری و افراطی برای حل مشکلات اجتماعی مشهور بودند و در نتیجه میشد پذیرفت که چرا بسیاری از افراد صاحب اندیشه در روسیه به اروپای غربی کوچ کرده و آنجا پزهای روشنفکرانه میگرفتند.
تعدد دفعات تلاش نافرجام برای ترور آخرین تزار روسیه حاکی از آن بود که سرانجام اتفاقی بزرگتر در راه محو فرمانروای بیرحم روسیه از راه خواهد رسید و آن واقعه انقلاب بلشویکها بود که در سال ۱۹۱۷ رخ داد و در قالب نهضت کمونیسم بهمدت ۱۰۰ سال به بخشهایی عمده از جهان حکمروایی کرده است. هرچند سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ و تجزیه اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ این معنا را رسانده که کمونیسم منحل شده اما با وجود همکاری گسترده شرقیها با شرکتهای اروپایی مدعی کمرنگ شده از کمونیسم هنوز بر روسیه و اکثر متحدان قدیم و جدیدش حاکمیت دارد.
شورشیها خط و خطوط تمامی کارها را حتی در اتفاقات عمده پس از انقلاب کمونیستی در دست داشتند و در عین حال دردسرساز بودند و الکساندر پوشکین شاعر معروف روسی به اتهام مشارکت در بهپاخیزی یک شورش کوچک مردمی علیه کمونیستها در سال ۱۹۲۵ تحت پیگرد قرار گرفت و فئودور داستایوفسکی به خاطر حضور در یک گروه سیاسی موسوم به «دایره انقلابی» حتی به مرگ هم محکوم شد. حکمی که بعداً وتو شد و وی این مجال را یافت که بخشهایی از آن ماجرا را در قالب رمان افسانهای خود بهنام «ابله» به تصویر بکشد و اگر دست او بود تمامی زندگی اطرافیانش را در قالب «جنایت و مکافات»، دیگر رمان کلاسیک خود شرح میداد. حقیقت امر آن است که از انقلاب طراحی شده توسط لنین که هم مارکس را دوست میداشت و هم از او انتقاد میکرد، چیز زیادی در سالهای بعدی باقی نماند.
استالین مجری ظاهری طرحهای لنین با اجرای بیرحمانه آرای او دهها هزار نفر را در روسیهای که بعد از برقراری کمونیسم به اتحاد جماهیر شوروی تغییر نام داده بود، زندانی و ناپدید کرد. خروشچف در سالهای بعدی چنان ملغمهای از اندیشههای لنین و تئوریهای استالین را به نمایش گذاشت که اهالی شوروی فهمیدند نظام ضد سرمایهداری در مسکو هرچند در حرفهایش محق است اما در اجرای آن ایراد دارد. انگار پوچگراهای روس یک بار دیگر و اینمرتبه در خاک کشور خودشان فرصت ابراز وجود یافتهاند. خیابانها و ساختمانهای زیادی بهنام بزرگان انقلاب نامگذاری شد اما یکی از آنها (تروتسکی) توسط همانهایی ترور شخصیت شد که در تدوین انقلاب کمونیستی در اکتبر ۱۹۱۷ سهمی بسزا داشتند.
در اکتبر ۲۰۱۷ و در ۱۰۰ سالگی انقلاب روسیه، اثری از همکاری واقعی و ظاهری عناصر چهارگانه آن نمانده و مجسمههای لنین از ۳۰ سال پیش برچیده شده، عکسهای استالین در کتابهای درسی هم کم پیدا است، مارکس چیزی موهوم در دور دست است و اصلاً بهدنبال تروتسکی نگردید. روزگار کژ مدار و اندیشههای پر تضاد میخائیل گورباچف آخرین دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی که خواسته یا ناخواسته سقوط دولت این کشور و تجزیه شوروی به ۱۵کشور به ظاهر مستقل را به تصویر کشید فقط از جانب غربیها و بخصوص امریکاییها تحسین میشود زیرا از قدرت مداری شورویها بشدت کاست.
از این ۱۰۰ سال دست کم ۷۰ سال با اعتقاد سفت و سخت به آیین کمونیسم سپری شد اما ولادیمیر پوتین، رهبر فعلی روسیه چنان به نعل و میخ میزند که انگار کمونیستها این همه سال در مسکو حکم نراندهاند و این ۱۰۰ سال بدون انقلاب سپری شده است. حالا بحث اصلی در مسکو چگونگی کمکرسانی به سوریه جنگ زده است و نه برابرسازی سطح زندگی مردمی که یک قرن پیش با هدف نابودسازی تزارها آیین کمونیسم را تبدیل به یک سیستم حکومتی فراگیر کردند. نیهیلیستها دوباره بر مسکو حاکمیت یافتهاند اما معلوم نیست انقلاب دیگری در راه باشد!
وصال روحانی
- 17
- 1