جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۲:۴۹ - ۱۳ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۳۵۴۳
دانشگاه

نقدی بر مطالعات دانشگاه در ايران

بحران دانشگاه، بحران كانون جامعه است

مطالعات دانشگاه در ايران,اخبار دانشگاه,خبرهای دانشگاه,دانشگاه

مطالعه دانشگاه به مثابه جايگاه علم و دانش در كشور، به ويژه در جامعه ايران كه در آن اين نهاد، حضوري چشمگير در زندگي مردم دارد، اهميتي انكارناشدني دارد. با اين‌همه مطالعات دانشگاه در ايران، چنان كه نگارنده جستار پيش رو نشان مي‌دهد، همواره حاشيه‌اي، عمدتا تفنني و تحت محورها و مقولاتي خاص صورت گرفته است. نويسنده در اين جستار، ضمن نشان دادن اين محورها و مقولات، عرصه‌هاي تازه‌اي براي مطالعات دانشگاهي را مي‌گشايد و توضيح مي‌دهد كه چرا دانشگاه را مي‌توان فراتر از گاه دانش، به منزله جام جمي براي سنجش نبض تغيير و تحولات جامعه در حال گذار ايران تلقي كرد:

 

محصور به علم‌شناسي فلسفي و سياستگذاري علم

مطالعات دانشگاه در ايران يكي از حوزه‌هاي مطالعاتي متاخر است كه در دو دهه اخير توانسته جايي در مطالعات علمي‌و دانشگاهي ما پيدا كند. اين موضوع و عرصه جديد مطالعاتي را نمي‌توان به رشته و گرايش خاصي تقليل داد، بلكه عملا به صورت چندرشته‌اي و در حوزه‌هاي علمي ‌مختلف مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. عمده مباحث و مطالعات انجام شده حول موضوع علم و نسبت آن با امور ديگر از جمله جامعه، سياست، فرهنگ و دين در ايران بوده است.

 

به عبارت ديگر، عمدتا يا نوعي علم‌شناسي فلسفي است يعني به پرسش از چيستي علم و فلسفه علم مي‌پردازد يا منحصر است در توجهي محدودتر به زمينه‌ها و ابعاد اجتماعي و سياسي علم، يعني پروبلماتيك آن بررسي زمينه‌هاي توليد علم و طرح مباحثي از جمله علم بومي، توسعه علمي ‌و سياستگذاري علمي ‌دركشور است. تاكنون اين دو رويكرد، وجه غالب مطالعات علم در ايران بوده است. پژوهش‌ها و مباحث حول مقوله دانشگاه و آموزش عالي نيز مبتني بر همين دو مساله مبنايي يعني علم‌شناسي فلسفي و سياستگذاري علم انجام شده است.

 

دو مفروض

با توجه به كارهاي موجود مي‌توان گفت، اين مطالعات دو مفروض كليدي دارند كه عمده مباحث و مطالعات و آثار منتشر شده بر مبناي آنها شكل گرفته‌اند:

 

١- مفروض اول، يكسان‌انگاري علم و نهاد علم است. گويي صحبت از علم، شامل صحبت از نهاد علم هم مي‌شود و تمايز اينها چندان مورد توجه نبوده است. مهم‌ترين پيامد توجه به علم آن است كه عمده مباحث در سطح معرفت‌شناسي و هستي‌شناسي معرفت و آگاهي باقي مانده‌اند. به عبارت ديگر همچنان عرصه و ميدان اصلي اين مطالعات، ‌همان علم‌شناسي فلسفي است.

 

٢- مفروض دوم نيز تقليل كاركردهاي نهاد علم، به امر توليد و توزيع علم و متخصص علمي‌ است. به عبارت ديگر دانشگاه صرفا نهاد توليد علم و متخص ص شمرده شده است. به همين سبب ساير كاركردهاي نهاد علم، از جمله در حوزه‌هاي اجتماعي و فرهنگي و سياسي مغفول بوده است. البته در اين ميان نهاد سياست و حكومت به دليل دغدغه جنبش‌هاي دانشجويي سياسي و اثرات آن در نقد سياسيون، توجهي به كاركرد سياسي نهاد دانشگاه نيز داشته است. به عبارت ديگر، دانشگاه صرفا به مثابه نهاد علم ديده شده است، نه يك نهاد اجتماعي و فرهنگي كه مي‌تواند پيامدها و آثار مستقيم و غيرمستقيم فرهنگي و اجتماعي متعددي داشته باشد.

 

سوءتفاهم راجع به علم

در نتيجه اين دو مفروض عمده مباحث فكري و حتي جهت‌گيري‌هاي سياستگذارانه ما، بر محوريت معرفت‌شناسي علم و با بسته‌هاي توليد علم شكل گرفته است. در اين ميان بحث علم‌شناسي نيز معمولا در پارادايم اثبات‌گرايي، به دنبال علم ناب و گاه الگوي مثالي از علم بود. در نتيجه عمده بحث‌ها به اين سمت مي‌رفت كه آيا علم مطلوب در جامعه ما وجود دارد يا ندارد كه معمولا هم پاسخ بدان، منفي است.

 

در نتيجه پرسش اصلي و پروبلماتيك محوري به صورت پرسش از يك فقدان و غياب و جستن دلايلي براي عدم تحقق الگوي آرماني (ideal type) علم در ايران شكل گرفته است. يعني هميشه پرسش‌هايي از اين دست مطرح شده كه چرا علم توليد نمي‌كنيم؟ چرا عالم واقعي نداريم؟ چرا اثر علمي ‌ناب توليد نكرده‌ايم؟ طرح اين پرسش‌ها، در ضمن خود تصويري ديگر را ايجاد كرده‌ است كه به تعبيري پاسخ ما به مساله فوق نيز محسوب مي‌شود: اينكه ما اصولا در باب علم، دچار سوءتفاهم هستيم و در نهايت به توليد علمي‌ كاذب دچار شده‌ايم. اين نوع پروبلماتيك سبب درك محدود و تك‌بعدي و ناقص از نهاد علم ‌و دانشگاه و همچنين محوريت يافتن پروبلماتيك غياب و فقدان، همراه با نوعي ذات‌گرايي هستي‌شناختي در باب علم شده است.

 

غفلت از دانشگاه آزاد، پيام نور و...

اين سنت مطالعاتي عملا مفروض‌هاي فرعي ديگري نيز همراه با خود دارد: يكي اينكه در ميان نزديك به ٢٧٠٠ واحد دانشگاهي در ايران، صرفا دانشگاه‌هاي دولتي، ارزش مطالعاتي دارند؛ لذا اصولا از دانشگاه آزاد پيام نور، علمي-‌كاربردي، فني و حرفه‌اي و...، حتي سرنخي و نشاني در حوزه مطالعات علم ندارند. حتي دانشگاه‌هاي دولتي نيز عميقا براساس درجه‌بندي علمي ‌آنها دسته‌بندي مي‌شود. مجموعه‌اي از تبعيض‌ها، تمايزها و سركوب‌هاي موضوع‌شناختي كه منجر به سانسور مطالعاتي موضوعات و مباحثي مي‌شود كه در اين مفروض‌ها قرار نمي‌گيرند.

 

به همين دليل در عمل مي‌توان گفت تمام مباحث علمي ‌به دليل آنكه مبتني بر داده‎هاي دم دستي و تجربه زيسته استادان هستند، به دانشگاه‌هاي دولتي مركز تقليل پيدا مي‎كنند. به همين سبب در بحث‌هاي محوري علم و دانشگاه در ايران، ‌دانشگاه‌هاي مركز كانون هستند و باقي دانشگاه‌ها به دليل عدم وجود اطلاعات يا تجربه زيسته ناديده گرفته شده و گاه با برچسب فقدان علمي ‌بودن، به طور آگاهانه حذف مي‌شوند. البته به دليل آنكه بخشي از مباحث علم‌شناسي در فضاهاي سنتي و ذيل ايده‌هاي علم بومي ‌و علم اسلامي ‌و نقد و نفي علم غربي انجام شده، مي‌توان بخشي از بحث‌ها را ريشه گرفته در فضاهاي دانشگاهي و حوزوي دانست.

 

ولي به هر حال، فراتر از اينها، جغرافياي ميدان‌هاي گردآوري اطلاعات بسيار محدود و اندك است. حتي در پيمايش‌هاي ملي كه داده‌هاي دانشجويي از سراسر كشور به دست مي‌آيد، ‌اين داده‌ها، مويد و مكمل داده‌ها و ايده‌ها و نظرياتي است كه در باب دانشگاه‌هاي مركز مطرح شده‌اند، عموما داده‌هاي دانشگاه‌هاي دولتي مركز به كار گرفته مي‌شوند. در همه اين ديدن‌ها و نديدن‌ها، رويكرد غالب، ‌علم‌شناسي و در نتيجه تقليل دانشگاه به يك نهاد علمي ‌صرف است.

 

تلاقي‌گاه نيروها

بر اساس آنچه آمده، مي‌توان گفت مغفول اصلي در مطالعات دانشگاه در ايران، توجه به دانشگاه به ‌عنوان نهاد اجتماعي، فرهنگي و سياسي و اقتصادي است. البته در برخي مطالعات و آثار راجع به پيامدهاي مختلف نهادهاي سياست و اجتماع و اقتصاد در دانشگاه سخن‌هايي گفته شده است، اما هنوز گزارش جامع و مبسوط و مستندي از تاثير دانشگاه بر حيات اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و سياسي وجود ندارد. عمده منابع موجود مبتني است بر ايده‌هاي گذراي محققاني كه در حاشيه كارهاي‌شان در باب علم بدان دست‌يافته‌اند.

 

هنوز مطالعه جامعي از تاثيرات اجتماعي و فرهنگي دانشگاه بر جامعه ايراني و به طور خاص بر اجتماعات محلي در ايران نداريم؛ لذا به نظر مي‌رسد مطالعات دانشگاه بايد اين نقيصه جدي را رفع كند تا بتوانيم دركي درست از اين نهاد مهم و موثر بر حيات فرهنگي و اقتصادي و سياسي جامعه ايراني داشته باشيم. همچنين لازم است بدانيم رابطه دانشگاه و جامعه و فرهنگ و سياست و اقتصادي چيست تا بتوانيم منظومه جريان‌هاي اثرگذار بر حيات و زندگي مردم و ايجاد صورت‌بندي زندگي در كليت جامعه و در اقشار و گروه‌هاي مختلف را دريابيم.

 

به نظر مي‌رسد دانشگاه محل تلاقي تمام نيروها و نظم‌هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي و اقتصادي و مذهبي است كه همه آنها به بهانه علم و بهره‌مندي و بهره‌وري از فوايدش و مشاركت در آن، در دانشگاه به‌هم رسيده‌اند، در نتيجه «گاه» دانش، به گاه همه ابعاد حيات جامعه ايران بدل شده است. همه نيروهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و همه دغدغه‌هاي حيات فرهنگي جامعه در اين گاه جديد متجلي و متمركز شده‌اند؛ لذا پرسش از دانشگاه ايراني نبايد به پرسش از علم و توليد/عدم‌توليد علم تقليل پيدا كند، بلكه بايد آن را وسيع‌تر ديد. بر اين اساس مي‌توان گفت كه پرسش از دانشگاه ايراني، پرسش از جامعه ايراني در كليت همه‌جانبه خودش است.

 

استقلال دانشگاه

دانشگاه يا همان گاه دانش، محل تورم و تلاقي تمام نيروهاي جامعه است، دانشگاه يك نماد يا استعاره بسيار دقيق و گويا از جامعه ايراني در تمام ابعاد آن است. بحران دانشگاه، بحران كانون جامعه ايراني است كه هرگونه پاسخ بدان، پاسخ به همه بحران‌ها و پرسش‌هاي ديگر در باب جامعه ايراني در دوره مدرن است. شايد از اين منظر، به-دليل تراكم تمام نيروها و ساختارهاي جامعه و دانشگاه مي‌توان آن را منشأ سعادت و فلاكت جامعه ايران در آينده دانست.

 

دانشگاه به دليل تلاقي نيروهاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي و مذهبي، يك منبع عظيم و غني براي هر نهاد ديگري است كه هرگونه دستيابي و كنترل بر اين منبع غني مي‌تواند در موازنه كلي جامعه، ‌به نفع نهاد مسلط تمام شود. به همين دليل اصولا در تجربه دانشگاه ايراني، نزاعي دايمي ‌بر سر استقلال دانشگاه و خودمختاري آن در جريان بوده است. در دهه‌هاي اخير به دليل نقش دولت و حكومت در توسعه شتابان و انبوه‌سازي دانشگاه، هميشه تلاشي ساختاري و ضمني براي تسلط بر ميدان دانشگاه به وسيله قدرت سياسي دنبال مي‌شده است.

 

با اين وجود، بستر دانشگاه هميشه محل نزاع نيروهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي براي تصاحب آن بوده كه مي‌توان سررشته‌هايي از حضور اين نيروها و نهادهاي مختلف در ميدان دانشگاه را ديد. جنبش‌هاي دانشجويي، نماينده تلاش نيروهاي اجتماعي براي هدايت اين نهاد در راستاي اهداف اجتماع و مردم هستند. نهادهاي نظارتي نيز نماد تلاش نيروهاي سياسي حكومت و دولت و همچنين گفتمان ايدئولوژيك علم اسلامي ‌و علم بومي‌ در همراهي با حوزه‌هاي علميه براي مهار و قبضه كردن اين ميدان غني دانشگاه بوده است.

 

البته آخرين موج تحولات دانشگاه ذيل ايده‌هاي كارآفريني و استقلال مالي و سودآوري نهاد دانشگاه صورت گرفته است. مساله اقتصاد آموزش عالي و بازاري شدن دانشگاه، نتيجه دست‌اندازي جريان اقتصادي بازار براي قبضه كردن نهاد دانشگاه و استثمار اقتصادي آن است. به همين سبب تمام نيروهاي كليدي موثر بر صورت‌بندي زندگي جامعه ايراني، در اين بستر به شيوه‌اي متنازع با هم مرتبط هستند، هرچند پويايي‌هاي حيات جامعه ايراني مانع از سيطره تام يكي از اين نيروها شده است. بر اين اساس شناخت دانشگاه ايراني به مثابه پديده‌ اجتماعي تام و محلي براي فهم كليت جامعه ايراني يك ضرورت است. دقيقا همين خصيصه دانشگاه ايراني است كه آن را به يكي از بهترين عرصه‌ها براي شناخت جامعه ايراني تبديل كرده است.

 

جام جمي براي پيش‌بيني تحولات آينده

به نظر مي‌رسد مي‌توان از دانشگاه در دو سطح به عنوان سوژه مطالعاتي صحبت كرد: سطح اول و محدود، به عنوان سوژه محوري مطالعات آموزش عالي و علم؛ سطح دوم و وسيع‎‌تر، يعني يك ميدان كانوني براي مطالعه جامعه ايراني و تحولات آن. در اين يادداشت تاكيد من بر سطح دوم مطالعاتي است. دانشگاه به دليل آنكه محل نزاع و سنتز نيروهاي مختلف جامعه ايراني است، از يكسو بازنمايي بسيار خوبي از وجوه جاري و پوياي نهادهاي مختلف جامعه در كليت آن است و از سوي ديگر، جام جمي ‌است براي فهم آينده پيش روي جامعه ايراني.

 

از اين منظر مي‌توان آن را محل تلاقي نيروهاي قدرتمند حال و جريان‌هاي نوظهور آينده براي جامعه و فرهنگ ايراني دانست. به دليل عدم وجود فضاي عمومي ‌ديگري كه امكان تلاقي انديشه‌ها و تجربه‌هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي به مفهوم عام آن داشته باشد، در حال حاضر ميدان دانشگاه، مهم‌ترين و كانوني‌ترين عرصه عمومي‌ كشور است كه در آن موضوعات مختلف در فضايي فاقد سيطره تام توسط يك نهاد يا جريان، به گفت‌وگو و بحث و حتي گاه نزاع گذاشته مي‌شود و جامعه (به ويژه نسل آينده) تكليف خودش را با اين موضوعات محل نزاع و آينده آنها، ‌هم در سطح فردي و هم در سطح جمعي، در اين ميدان باز و متكثر تعيين مي‌كند.

 

لذا به نظر مي‌رسد، دانشگاه به مثابه يك عرصه اجتماعي، فضايي حياتي براي جامعه ايراني است، ‌محل تولد ايده‌هاي نوين، ‌جريان‌هاي نوين و سبك‌هاي زندگي جديد. جايي كه جامعه نخبگان و نسل جديد، تكليف خودش را با امور سنتي يا امور جديد روشن مي‌كند، جايي كه جامعه بيش از هر فضاي ديگري امكان برساختن خلاقانه مقولات زندگي خودش را دارد. به همين دليل، دانشگاه جايي است كه جامعه، حداقل تكليفش را با برخي امور مورد نزاع تعيين مي‌كند.

 

به عبارت ديگر، ‌دانشگاه و دانشگاهيان، ‌سكان‌داران تغييرات فرهنگي بوده و نيروي كليدي و موثر براي آينده جامعه ايراني هستند. به همين دليل نهادهاي مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي و مذهبي تلاش دارند اين ميدان اثرگذار را تحت كنترل بگيرند. شايد از لابلاي نقدهاي صاحب‌نظران بتوان گفت در اين ميان علم و توليد علم قرباني دست‌اندازي نهادهاي سياسي و اقتصادي به نهاد علم شده است. اما نيروي خلاقه و فضاي حياتي دانشگاه به عنوان مهم‌ترين عرصه عمومي‌ جامعه ما، ‌در شرايط ضعف و گاه فقدان عرصه‌هاي عمومي ‌ديگر، امري است كه نه تنها ديده نمي‌شود، بلكه در مطالعات دانشگاه‌ مغفول واقع شده است.

 

بنابراين اگرچه پروبلماتيك توليد علم در دانشگاه ايراني را مي‌توان به دانشگاه‌هاي بزرگ كشور تقليل داد، اما پروبلماتيك دانشگاه به مثابه فضاي حياتي و عرصه عمومي ‌را در دورترين نقطه‌هاي كشور كه در آنها دانشگاه‌هاي پيام نور، علمي-كاربردي، ‌دانشگاه آزاد و... حضور ‌دارد، ‌مي‌توان دنبال كرد. به عبارت ديگر، در هر شهري و بخشي از تقسيمات كشور كه نهاد دانشگاه به هر دليل و انگيزه‌اي پايش به آنجا باز شده، مي‌توان دانشگاه به مثابه عرصه عمومي ‌و فضاي حياتي خلاقه جامعه محلي (البته در ارتباطي زنجيره‌اي با كليت جامعه ايراني) را مورد مطالعه قرار داد. از اين منظر، ضرورت دارد، دانشگاه در بخش‌ها و شهرهاي كوچك دور افتاده كشور هم مورد توجه قرار گيرد.

 

سرنوشت جامعه ايراني با نهادهاي آموزشي آن، يعني مدرسه و دانشگاه گره خورده است. در اين ميان اگرچه مدرسه به سلطه صوري نهاد دولت در‌آمده است، اما دانشگاه در عمل به دليل منطق دروني آن، فعلا غير قابل سيطره و سلطه است و مي‌تواند نقش عرصه عمومي ‌و فضاي حياتي را براي جامعه ايراني بازي كند. به همين سبب بايد بهتر و عميق‌تر آن را شناخت.

 

جبار رحماني

 

etemadnewspaper.ir
  • 9
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش