آمار طلاق به طرز نگران کنندهای بالا است. در این حد که در همین زمانی که شما مشغول مطالعه این متن کوتاه هستید دو نفر به فکر طلاق افتادند و سه نفر هم تصمیم خود را عملی کردند، مصطفی میرسلیم سه تا سوال جدید در تلگرام برای روحانی فرستاد و پرسید که: «آقای روحانی اینو چی میگی؟»
اما علت این همه طلاق چیست؟ علت طلاق علاوه بر دخالت همیشه مادرزنها در زندگی؛ رستورانها هستند.پدرم تعریف میکند که اول عاشق دست پخت مادرم شد بعد که او را دید تصمیم به ازدواج گرفت. مادر من با دوتا تخم مرغ و یک نان لواش در حد رستورانهای پاریس غذا درست میکرد اما در عوض همسر من در فرآیند آشپزیش سه کیلو گوشت گوسفندی را تبدیل به نیم کیلو گوشت گوساله یخ زده برزیلی میکند که هیچکس توانایی بلعش را ندارد.
اوایل ازدواج فکر میکردم که کم کم یاد میگیرد اما وقتی بعد از چند ماه نفری شش کیلو وزن کم کردیم فهمیدم دیرآموز است. روی همین حساب برای اینکه نمیرم تهدید را تبدیل به فرصت کردم و به او گفتم: عزیزم من راضی نیستم تو همش در آشپزخانه باشی از این به بعد شبها شام بیرون میرویم. او هم از خدا خواسته قبول کرد و قرار شد به یک رستوارنی که دوستش به تازگی رفته است برویم.
وارد رستوران که شدیم دربان در را باز کرد و سریع یک گارسن جلویمان سبز شد و گفت: قربان میز رزرو کردهاید؟ نگاهی به رستوران خالی کردم و گفتم: نه!
گفت: خب اشکالی ندارد پس به میز آخر سالن بروید.
فاصله در ورودی تا میز مورد نظر کلا ده متر بود اما در همین ده متر من بیست و سه بار زمین خوردم. چرا که متاسفانه مدیریت رستوران به طور کل آشنایی با برق نداشت و فضا را با شمع روشن کرده بود.
با هرجان کندنی بود خودم را به میز رساندم و نشستم. منو را باز کردم از گارسن پرسیدم قیمتها به ریال است؛ گفت: نه!
بعد از چند ساعت محاسبه دخل و خرج یک غذا سفارش دادم و بعد از چند دقیقه گارسن با دو نعلبکی و یک کاسه برگشت و خیلی شیک محترمانه آنها را روی میز گذاشت و پشت سر من ایستاد.
به او توجهی نکردم و محتویات نعلبکی را سریع بلعیدم و منتظر غذا ماندم اما هرچه بیشتر منتظر میماندم بیشتر گرسنه میشدم از گارسن پرسیدم: غذای اصلی کی میاد؟ گفت: غذا را الان میل کردید.
خودم را نباختم و گفتم صورت حساب را بیاورد. با خودم فکر کردم از رستوران که بیرون زدم به ساندوچی سر کوچه میروم یک فلافل دو نون میخورم اما متاسفانه پول غذا با احتساب مالیات بر ارزش افزوده، مالیات بر حق استفاده از سرویس بهداشتی، حق سرویس، حق راه رفتن در رستوران و چند حق دیگر معادل یک ماه حقوقم شد.
با جیب خالی و شکم گرسنه از رستوران بیرون زدیم تمام راه برگشت به خانه، همسر محترم سر اینکه چقدر رفتار بیکلاسی در رستوران داشتم به من غر زد و در نهایت همان شب به خانه پدرش رفت و گفت حاضر به زندگی با مردی که نتواند پول یک رستواران معمولی را بدهد نیست. الان چند ماهی است که از هم جدا شدهایم و من روز و شبم را در فلافل هفتچنار و اژدر زاپاتا میگذرانم.
پویان فراستی
- 14
- 5