داوود از اول آدم مزخرفی بود. من نمیگما... همه میگن. خودش هم میگه. اما مرد روزای سخته. من نمیگما... هیچ کس دیگه هم نمیگه. اینو فقط خودش میگه. روز خواستگاری تو چشمام نگاه کرد و گفت اخلاقش گنده و هیچ نکته مثبتی نداره، عوضش مرد روزای سخته. من چرا زنش شدم؟
به خاطر همین صداقتش. کمتر آدمی میاد بگه من مزخرفم... شما بودید عاشقش نمیشدید؟
فردای عروسی فکر کردم دروغ میگه و من حیف شدم. دروغ درمورد مزخرف بودنش نه! دروغ درمورد مرد روزای سخت بودن. شب عروسی با ماشین عروس بردیمش بیمارستان. چرا؟ چون تو اون یه دقیقه که برق تالار میره، هول میکنه و با سر میره تو ستون. خودش میگه هول نکردم هولم دادن. منم واسه حفظ آبرو به همه گفتم کر شدن گوش چپم برای اینکه داوود زده تو گوشم نه اینکه تو تاریکی ۳۰ ثانیه بیوقفه کنارم جیغ کشیده. خودش میگه صدای جیغ عمهاش بوده منم به روش نمیارم که عمهاش رو اصلا عروسی دعوت نکردیم.
داوود پدر شجاعت ایرانه اما دلش مثل خانم کوچولو میمونه. عاشق پرندههاست اما دوری و دوستی رو ترجیح میده.میگه: «این احتیاطه چون گنجشکا ناقل آنفلوآنزا مرغیان. احتیاطم شرط عقله... واسه همین از تو عاقلترم».راست میگه. واسه همین عقلش هم هست که پروانه میبینه قایم میشه. چون حرکتشون غیرقابل پیشبینیه و ممکنه برن تو دهن و گوش آدم و بمیرن.
با همه این اوصاف، تنها مردیه که درد و مرض رو به جون میخره و به هیشکی زحمت نمیده، به دکترا و آمپولزنا که دیگه نگو... باید میدیدید شب عروسی وقتی به هوش اومد و دید سرُم به دستشه، چطوری دوباره از هوش رفت.همون شب خیالم راحت شد که این مرد هیچ وقت سمت اعتیاد نمیره.
شهرزاد سمر
- 19
- 2