ازدواج یک مقوله خیلی مهم در زندگی تمام جوانان است و البته مراسم و مخلفات قبل از عروسی یک مقوله خیلی خیلی مهمتر.
یعنی مثلا قبلترها دو نوگل نو شکفته رخت سفید و کت شلواری میپوشیدند و چلوکباب ماسیده با نوشابه شیشهای میدادند دست ملت و با یک ارگ و یک دیجی فسنقری سر و ته قضیه را به هم میرساندند و تامام. اما الان که دیگر از این حرفها نیست.
طرف همان اول کار باید بودجهای بالغ بر ساخت دو سیزن گیم آو ترونز بگذارد روی میز. بعد نوبت مذاکره با تیم فیلم برداری براي ثبت خاطرهها میشود.
حالا تازه مثل زمان ما نیست که فیلمبردار ما را میبرد ته باغچه خانه خالهمان و هی اصرار میکرد که براي درخت خرزهرهشون عشوه اسلوموشن بیاییم که! الان همه چیز پیشرفت کرده و عروس و داماد با خود برادر ریدلی اسکات قرارداد میبندند و بهش هم میگن: داداش ریدلی، دیگه هر چی واسه «بلید رانر»ت کردی واس ما هم دریغ نکن!
بعد هم دسته جمعی بلیت میگیرند و برای هر چه با شکوهتر برگزار شدن مراسم فضای سبز و اینها، سفری را به جنگلهای انبوه آمازون و کرانههای رود میسیسیپی آغاز میکنند. وقتی همه اینها تمام شد مساله پذیرایی و شام مطرح میشود. یعنی تنوع در تغذیه تدارك ديده شده براي ميهمانها جوری است که اگر ميهمان بخواهد کل غذاها را یک جا بخورد، در دم صفرا و بلغم قاطی کرده و تا یک هفته شکم روش میگيرند.
خلاصه یعنی میخواهم بگویم فکر نکنید این غنچههای باغ زندگی همین جوری هرتی پرتی میروند زیر یک سقف ها! فیالواقع شوخی که نیست و تا خرج آخرین پونصد تومانی جیب بابا این حركت ادامه دارد!
سحر شریفنیک
- 14
- 5