جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۰۰:۰۴ - ۲۲ مهر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۷۰۵۵۹۵
تاپ طنز

طنز/ شب جمعه در خانه بابای پانته‌آ

شروع ترم پنجم دانشگاه، برای من یک انقلاب روحی اساسی بود. آن زمان حس کردم باید با هنر دست‌هایم حرف بزنم تا بالاخره کیس ازدواجی‌ام را پیدا کنم. از آن ترم بود که عملا عاشق دست‌هایم شده بودم و همین دست‌ها بودند که خلوتم را پر می‌کردند. مثلا یک دفتر طراحی و یک مداد گرفته بودم و تمام ساعات روز را روی نیمکت جلوی دانشکده طراحی می‌کردم. سبک هنری‌ام سیاه قلم بود، ولی بعدها فهمیدم که سیاه کردن کاغذ با مداد، سیاه قلم نیست. سه‌شنبه ۲۱ مهر، جلوی دانشکده نشسته بودم و داشتم طراحی می‌کردم که «پانته‌آ حصیری» از جلویم رد شد و گفت «بابا آقای پاک‌نگر! جای این کارا برو دنبال یه لقمه نون که پس‌فردا خواستی زن بگیری، تو خواستگاری کم نیاری!».

 

پانته‌آ دختری بود با موهای کوتاه، خوش صحبت و لاغر اندام. من عشق‌های زیر نیم ساعت رو جز قصه‌های من ازدواجی نمی‌آورم ولی او اولین کسی بود که در دانشگاه به من سلام کرد. در همان روز معارفه برای بیست دقیقه عاشقش شدم ولی وقتی دیدم با بقیه هم همین‌قدر گرم سلام علیک می‌کند، سریع بی‌خیالش شدم.

 

این حرف پانته‌آ حصیری برایم مثل یک زنگ بود. نه اینکه باید کاری پیدا کنم، بلکه برای اولین بار، یک دختر به من می‌گفت ممکن است یک روز بروم خواستگاری. پس از نظر خانم حصیری، کسی بودم که می‌تواند یک روز خواستگاری برود و ازدواج کند. آدم عاقل سعی می‌کند از هر فرصتی استفاده کند. سریع دفترم را جمع کردم و رفتم دنبالش. می‌دانستم دخترها عاشق مردِ عملند و با گفتن «کار نیست که! وگرنه من واقعا مرد عملم» او را جذب خودم کردم. پانته‌آ یک دفعه ایستاد و نگاهم کرد و گفت «جدی می‌گی؟» یک پوزخند زدم و با صدای خش‌دار گفتم: «مگه شما شک داری؟!». چشم‌هایش گرد شد و گفت «دوست داری سر و سامون پیدا کنی؟!» بچه‌ها همیشه می‌گفتند که وقتی صدایم را خش‌دار می‌کنم جذابیتم بیشتر می‌شود، اما فکر نمی‌کردم انقدر موثر باشد.

 

استرس گرفته بودم، اما با گفتن بله، توپ را در زمین حریف انداختم. خانم حصیری نگذاشت حرفم تمام شود و گفت «خب اگه اینجوریه شبِ جمعه بیا خونه‌مون» شوکه شدم ولی وقتی گفت: «دوست دارم با بابا بیشتر آَشنا بشی، ایشالا بعدش هم سر و سامون پیدا کنی» بیشتر شوکه شدم. یک راست رفتم خانه، فقط دو روز وقت داشتم تا استراتژی برد را طراحی کنم. سریع رفتم به مادرم گفتم که پنجشنبه شب باید برویم خواستگاری. مادرم شوکه شد اما وقتی جریان را برایش تعریف کردم، فشارش افتاد و غش کرد، موقع به‌هوش آمدن فقط گفت «باز خوبه خانواده‌اش در جریانن»روز موعود فرا رسیده بود. من آدم کت و شلواری‌ای نبودم ولی پدرم یک دست کت شلوار سبز رنگ داشت که برایم فقط دو سایز بزرگ‌تر بود. همان‌ها را پوشیدم و با شیرینی و یک دسته گل ترکیبی از رز آبی و گلایل رفتیم منزل آقای حصیری. زنگ را که زدیم پانته‌آ از دیدن‌ پدر و مادرم خیلی تعجب کرد. راستش را بخواهید از قصد او را درجریان نگذاشتم تا بازی را در زمین حریف یکسره کنیم ولی برای اینکه دلش نشکند گفتم «ببخشید یادم رفت بگم». اما فکر کنم آقای حصیری از اینکه من انقدر آدم خانواده مداری هستم خوشحال شد. با روی گرم از ما استقبال کرد و دعوت‌مان کرد برویم داخل. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که پدر پانته‌آ گفت «خب دخترم بریم سر اصل مطلب!».

 

خیس عرق شده بودم. آقای حصیری یک ضرب رفت سراغ شغل پدر و مادرم و وضع مالی‌مان. فکر نمی‌کردم انقدر مادی باشند، اما وقتی چشمانم به چشمان پانته‌آ افتاد که از خوشحالی برق می‌زد، همه این نگرانی‌ها رفع شد. در عالم خودم بودم که یک‌دفعه پدر عروس خانم از من پرسید «آقا شهاب دوست داری ماهی پنج میلیون درآمد داشته باشی؟!» آن زمان پنج میلیون خیلی پول بود! دهانم قفل شد و با صدای خیلی لزران گفتم بله. بعد یک دفعه از اتاق خارج شد، پانته‌آ هم تمام وسایل پذیرایی را از روی میز جمع کرد و بعد از یکی دو دقیقه پدرش با یک کلاسور برگشت.

 

آن شب ما برای اولین بار با مفهموم نتورک مارکتینگ آشنا شدیم. البته بعدش من یواشکی رفتم تمام طلاهای مادرم را فروختم تا شاخه‌های پانته‌آ را پر کنم ولی انگار روز بعد از خواستگاری ما، سهیل نیکزاد آنجا پرزنت شد و توانسته بود بیشتر برای خانواده حصیری زیرشاخه بیاورد و من عملا داشتم شاخه‌های سهیل را پربار می‌کردم. نیکزاد همان سال با پول‌هایی که از طلاهای مادرم بدست آورده بود یک پراید خرید و سال بعد با هشتمین عشق‌ دانشگاهی‌‌ام ازدواج کرد. الان هم در یک تاکسی اینترنتی فعالیت می‌کند، ولی به هرکس می‌گوید که فوق لیسانس مهندسی صنایع دارد کسی باور نمی‌کند. اما برعکس من، با همان زبان‌بازی هميشگی‌اش خیلی خوب مخ مسافران را برای گرفتن پنج ستاره کامل می‌زند.

 

 

ghanoondaily.ir
  • 9
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش