خدایا چنان کن سرانجام کار
به موقع روم من ز کارم کنار
چو سی سال خدمت بهپایان رسید
نخواهم بمانم در آن برقرار
نچسبم به یک میز یا صندلی
نباشد مرا میز در انحصار
مبادا از این پست باشم بهفکر
که یک پست دیگر نمایم شکار
نباشد مرا بیست- سی تا سمت
که در هیچیک هم نیایم به کار
مبادا شوم پیر در پشت میز
که این نیست در زندگی افتخار
خدایا مبادا که در من شود
طمع در مقام کسی آشکار
گر اصرار کردند حتی به من
خدایا مبادا روم زیر بار
که سی سال هم مدتی کافی است
که خدمت کند فرد خدمتگزار
جوانها بیایند در جای ما
همین بوده رسم خوش روزگار!
ارمغان زمانفشمي
- 16
- 5