چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
کد مقاله: ۹۷۰۷۰۰۰۰۸

چه کسی گفته باید لاغر باشیم؟

لاغری,رژیم غذایی,تناسب اندام

«وای چقدر لاغر شدی. رژیمت چیه؟! چقدر چاق شدی! نمی‌خوای رژیم بگیری؟ ورزش کن خیلی خوبه؛ یه ورزش اومده تازگیا دختر خاله‌ام می‌ره. ۵ کیلو یه ماهه کم کرده، اصلاً ببینیش نمی‌شناسیش!»

آنقدر این جمله‌ها میهمانی به میهمانی و دورهمی به دورهمی تکرار شده‌اند که آدم را وسوسه می‌کنند جواب‌هایت را از قبل با حروف درشت روی کاغذ بنویسی و کاغذ را دستت بگیری تا خلاص شوی.

اگر تازه در رژیمت شکست خورده باشی یا اگر با خودت به صلح رسیده باشی و نخواهی لاغر شوی که باید از دست نگاه‌ها و توصیه‌ها و راهکارهای من درآوردی‌شان به جنون برسی و آخر با خودت بگویی از شنبه رژیم می‌گیرم.

چه شد که رژیم غذایی شد نیمی از زندگی‌مان و با لاغری یا چاقی سنجیده شدیم و کرِدیت گرفتیم؟ شاید کسی این را یادش نیاید اما همه کسانی که فکر می‌کنند وزن‌شان متناسب است یا نیست با این سؤال‌ها مواجه شده‌اند و زندگی‌شان پر از تجربه رژیم‌هایی است که بدون تعارف بخشی از آنها را به خاطر همین حرف‌ها گرفته‌اند. مثل هستی و النا که به قول خودشان زندگی‌شان یا در رژیم گذشته یا در فکر رژیم؛ تجربه‌هایی داشته‌اند که گاهی تلخ هم بوده اما هنوز از دست وسوسه لاغر شدن در امان نمانده‌اند و داستان هر دویشان پر از فکر این وسوسه است.

هستی ۳۴ ساله

از اینکه برای بقیه توضیح بدهم چرا چاقم، چند کیلو شده‌ام و بقیه با چاقی‌ام شوخی کنند خسته شده‌ام، مخصوصاً از دست فامیل. تا حالا نشده میهمانی خانوادگی بروم و حرف چاقی من نباشد و با آن شوخی نکنند. انگار هیچ موضوع دیگری جز چاقی من برای حرف زدن ندارند و اصلاً برای همین دورهم جمع می‌شوند! حالا خودشان هم چاقند اما فقط من به چشم‌شان می‌آیم. قبل از محرم عروسی داشتیم و اینقدر به من بابت چاقی تکه انداختند که عروسی کوفتم شد.

 همیشه تپل بودم از همان بچگی. اما بعد از دبیرستان جدی شروع کردم به رژیم گرفتن. یک مدت غذا کم می‌خوردم و دوباره بر می‌گشتم به حالت همیشگی. اما یک رژیم گرفتم که حداقل دفعه اول خیلی مؤثر بود. همان رژیم کانادایی که خیلی‌ها درباره‌اش حرف می‌زنند و برای هم در تلگرام و این طرف و آن طرف می‌فرستند. یک رژیم ۱۵ روزه است که اگر تمام و کمال رعایتش کنی حداقل ۷، ۸ کیلو کم می‌کنی. برخلاف بعضی رژیم‌ها خیلی خوراکی‌ها را دارد اما کم؛ برنج اصلاً ندارد و بعضی روزهایش یک کف دست نان دارد. پر از پروتئین و سالاد است و حتی یک روز برای ناهار کالباس دارد.

اما یک روز عجیب هم دارد که باید برای ناهار یک لیتر آب سیب یا آب هویج بخوری. این یکی خیلی سخت است.

اولین بار حدود ۱۰ سال پیش و برای عروسی خواهرم آن را گرفتم و برایم خیلی هم سخت بود چون قبلش خیلی خوراکی می‌خوردم، اما ۱۰ کیلو کم کردم. خیلی هم دیر برگشتم به چاقی؛ شاید یک سال. چون از آن به بعد قند و شکر نخوردم و اعتیادم به شکلات از بین رفت. دفعه بعدی که گرفتم برایم آسان‌تر شده بود و ۶ یا ۷ کیلو کم  کردم اما وقتی رهایش کردم و دوباره افتادم به غذا خوردن زودتر از دفعه قبل چاق شدم.

رژیم‌های عجیب و غریب هم گرفته‌ام مثل رژیم سوپ؛ غذایم فقط سوپ بود. سوپش را این‌طوری می‌پختم که در آب جوش هرچی سبزی می‌شد می‌ریختم؛ کرفس، کلم، فلفل دلمه‌ای و... بدون نمک و فلفل و روغن و حتی آب مرغ. باید تمام وعده‌های غذایی و حتی وقتی وسط روز  گرسنه می‌شدم این را می‌خوردم؛ هیچ چیز دیگری هم نباید می‌خوردم. فقط ۲ روز توانستم این رژیم را بگیرم و تقریباً نابود شدم. هم بوی خیلی بدی می‌داد و هم طعمش افتضاح بود.

می‌دانی در همه این رژیم‌ها یک چیز همیشه وجود داشت؛ دلم می‌خواست تا سرحد مرگ غذا بخورم. هربار رژیم گرفتم مثل کارتون‌ها عکس غذاها در ابر بالای سرم رژه می‌رفت و دلم می‌خواست همه‌شان را بخورم حتی پیتزا را که هیچ وقت دوست نداشتم. قانون مورفی لعنتی هم که حسابی کار می‌کرد؛ مثلاً یک دفعه مادرم که هزار سال فسنجان نپخته بود خورش فسنجان می‌پخت و من برایش ضعف می‌رفتم یا همکارم کیک می‌آورد سرکار. برای همین چیزها الان رژیم زده شده‌ام. نه اینکه دلم نخواهد لاغر شوم؛ معلوم است که دوست دارم اما چقدر این چیزها را تکرار و تحمل کنم؟ الان با خودم در صلحم. پذیرفته‌ام بدنم و وزنم همین است؛ حداقل فعلاً. اما نمی‌دانم با حرف‌های فامیل تا کی می‌توانم سر این توافقنامه صلح بمانم.

النا ۲۱ ساله

دلم لک زده واسه یک بشقاب برنج، یک کف دست نان، یک تکه کوچک شکلات . از دو هفته پیش برای بار هزارم رژیم گرفته‌ام شاید این دفعه جواب دهد. می‌ترسم این یکی را هم رها کنم اما این دفعه به خودم قول دادم اگر سر رژیم بمانم و لاغر شوم یک جایزه خوب برای خودم بگیرم. رژیم شیر گرفته‌ام. صبحانه، میان وعده، ناهار و عصرانه یک لیوان شیر و یک خرما می‌خورم. فقط ظهر یک نصفه موز هم می‌توانم بخورم. شب قبل از ساعت ۸ باید شام بخورم. آن هم یک کاسه سالاد با یک کف دست سینه مرغ کباب شده یا آب‌پز. بهم گفتند در هفته ۴، ۵ کیلو کم می‌کنم اما هنوز که اتفاقی نیفتاده شاید چون یکی دو بار وسطش ناپرهیزی کردم. خاله‌ام نان خامه‌ای آورده بود، برایش می‌میرم. طاقت نیاوردم و یک دانه خوردم.

اما می‌خواهید واقعیت را بدانید؟ هر وقت یادم می‌افتد که رژیمم و نمی‌توانم هرچه دوست دارم بخورم حالم بد می‌شود و گریه‌ام می‌گیرد. از رژیم خسته‌ام و دوست ندارم بگیرم اما دلم هم نمی‌خواهد چاق باشم. دلم شور حرف بقیه را هم می‌زند. هربار در تلویزیون و اینترنت سلبریتی‌ها را می‌بینم که لاغرند و شکم‌شان چسبیده به کمرشان از حسودی می‌میرم. بعد مدام فکر می‌کنم این شکم را چطور آب کنم؟ کی می‌توانم مثل آنها لباس بپوشم و پهلویم نزند بیرون. اصلاً لعنت بر مدیا، لعنت بر صنعت مد، لعنت بر شبکه‌های اجتماعی، لعنت بر قضاوت. در ناخودآگاه من و خیلی از دخترهای دیگر ثبت شده که باید تا پای مرگ همیشه رژیم باشیم یا قرص لاغری بخوریم. لعنت بهشان واقعاً.

وقتی یاد بقیه می‌افتم که سر این رژیم گرفتن چه عذاب‌هایی کشیده‌اند و چه بلاهایی سرشان آمده این چیزها بیشتر عذابم می‌دهد. چند سال پیش در یک آموزشگاه زبان کار می‌کردم.

دختری همکارمان بود که رژیم کیوی گرفت؛ هیچی جز کیوی نمی‌خورد. هرچی گفتیم بابا یک بلایی سرت می‌آید گوش نکرد. به دو هفته نکشید مرد! دکتر به مادرش گفته بود خانم کیوی را روی گوشت می‌ریزند تا نرم شود و بتوانند کبابش کنند آن وقت دخترتان فقط کیوی خورده؟ معده‌اش تکه تکه شده بود؛ خیلی دلم سوخت. شبیه‌اش را زیاد دیده‌ام یا شنیده‌ام برای همین چشمم ترسیده.

این رژیم شیر را هم با ترس و لرز گرفتم. شاید چون خسته شدم از ایستادن جلوی آیینه و فحش دادن به خودم که چرا چاقم. رژیم هم نگیرم مگر بقیه چیزها آدم را ول می‌کنند؟! قرص لاغری، تبلیغات روی اعصاب ماهواره، تبلیغات سایت‌هایی که بدون ویزیت دکتر تغذیه و فقط با مشخصاتی که می‌گیرند رژیم می‌دهند و مدام در تلگرام و سایت‌های ایرانی تبلیغاتشان باز می‌شود، رژیم‌های پاکسازی و... مثل میخ روی اعصابند.

مسخره‌ها! نمی‌توانی از دست‌شان رها شوی یا خودت را می‌سپاری دست‌شان یا گوشه ذهنت می‌مانند و غذا می‌خوری اما فکر می‌کنی باید رژیم بگیری. چند کیلو لاغر می‌شوی و دوباره برمی‌گردی سر جای اول. اصلاً همان مدیا مقصر است. شاید هم فامیل! اصلاً خودم مقصرم که همیشه هرچه خواستم خوردم و دلم ضعف رفت برای شکلات و شیرینی و باقالی پلو با ماهیچه و خورش قرمه سبزی با ماست و خیار و ته دیگ. وای!

اصلاً از فردا دیگر رژیم نمی‌گیرم به جهنم که چاقم. اما این غولی را که نشسته در سرم چطور ساکت کنم. یک ثانیه هم صدایش قطع نمی‌شود: رژیم بگیر. چاقی!

یگانه خدامی

iran-newspaper.com
  • 22
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش