دفاع جمعی یک پیمان نظامی برای دفاع از منافع ملی کشورهای عضو است؛ اما پیمانهای جمعی از یک قاموس پیروی میکنند و همواره کشورهای قدرتمند پیمان در شکلگیری و تدوین این قاموس و شیوه عمل آن نقش پررنگ و اساسی دارند. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی موسوم به ناتو در چنین حالوهوایی ایجاد شد و بلوکبندیهای نظامی در سالهای آغازین جنگ سرد شکل گرفت.
پيمان آتلانتیک شمالی موسوم به ناتو و سپس پیمان ورشو از خاکستر جنگ دوم جهانی سر برآوردند. دیپلماسی رایج در دوران جنگ سرد بر محور و در راستای مدلهای استراتژیک این دو پیمان در غرب سرمایهداری و شرق سوسیالیستی جریان داشت؛ درواقع کنشهای دیپلماتیک بین شرق و غرب متأثر از هدفها و برنامههای این دو پیمان بود اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ٩٠میلادی قرن بیستم پیمان ورشو به یکباره فرو ریخت و هیچگاه خلأ این پیمان به قدرتمندترشدن حوزه نفوذ پیمان ناتو نینجامید.
استراتژی ناتو تا پیش از تحولات آخرین دهه قرن بیستم به مثابه استراتژی مسلط و غالب بر دیپلماسی غرب بود؛ اما در شرایط کنونی ناتو دنبالهرو و متأثر از کنشهای دیپلماتیک موضعی و مقطعی سیاستمداران است. در این وارونگی استراتژیک دیگر ناتو تعیینکننده کنشهای سیاسی نیست؛ بلکه سیاستهای مقطعی و ناگزیر بر این سازمان نظامی سایه افکنده است. در دوران جنگ سرد سیاستهای دولتهای غربی با توسل به شیوه پیمان جمعی ریشهگرفته از پیمان ناتو در تکاپوی منافع حیاتی ملی و فراملی خود بود.
بلوکبندی نظامی ناتو و ورشو دیوارهای بلندی بود که مجال سیاستهای زودگذر مقطعی را به سیاستمداران نمیداد؛ اما اکنون در نبود پیمان ورشو کشورهای عضو پیمان ناتو در گرداب سیاستهای زودگذر و بیبنیان گرفتارند. ناتو یک پیمان نظامی برای دفاع جمعی و یاریرسانی به کشورهای عضو در برابر هرگونه تهدید نظامی خارجی است؛ اما در دوران جنگ سرد و بهویژه پس از تشکیل پیمان ورشو، ناتو گذرگاه و شکلدهنده سیاستهای جهان غرب شد.
در واقع هر گونه کنش دیپلماتیک میبایست با قاموس ناتو سازگاری داشته باشد و در این میان ایالاتمتحده آمریکا بیشترین نقش و قدرت را در ناتو داشت. بنابراین سازوکارها و گرایشات سیاسی در جهان غرب بهویژه در اروپای غربی در چارچوب ناتو و در راستای تمایلات سیاسی ایالاتمتحده آمریکا بود؛ اما اکنون این فرآیند سیاسی نظامی به نفع کشورهای غیرمتعهد از جمله ایران برهم خورده است.
نخست این که فروپاشی اتحاد شوروی و پیمان ورشو و پایان جنگ سرد به مثابه پایان بلوکبندی مرسوم در جنگ سرد است و از همه مهمتر با شکلگیری تمایلات قارهای در اروپا و شکلگیری اتحادیه اروپا از قدرت و نفوذ ناتو برای ارایه الگوهای رفتار سیاسی کاسته شد. اکنون راهبردهای کلان و فراگیر ناتو به سیاستهایی مقطعی بدل شده است.
کشورهای عضو ناتو ناگزیرند در مناطقی که به صورت سنتی در حوزه منافع روسیه قراردارد، همکاری نظامی داشته باشند یا به طور مثال بر اساس اختلافات جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر مسأله قرهباغ، ناتو اقدام به آموزش نظامیان جمهوری آذربایجان میکند؛ مناقشهای که حلشدن آن در آینده دور از انتظار نیست.
درواقع راهبردهای کلان و بین قارهای و جهانی ناتو به هدفهای کوچک و زودگذر بدل شده است. این به مفهوم ضعف و کمرنگشدن نقش ناتو در سیاست های جهانی است. آشکارترین دلیل ناتوانی ناتو را باید در عدمسازگاری سیاستهای اروپا با آمریکا در مورد موضوع هستهای ایران دانست.
در دوران جنگ سرد آمریکا از طریق بزرگترین اهرم نظامی جهان غرب یعنی ناتو در نقش الگوساز و دیکتهکننده سیاستهای کلی و فراگیر بود اما گویا دیگر نقش برتر آمریکا در شکلدادن به سیاستهای جهانی با تکیه بر ناتو به پایان رسیده است. در کاهش نفوذ و قدرت ناتو کشورهای غیرمتعهد از جمله ایران منافع بیشتری خواهند داشت.
اکنون بهترین فرصت برای ایران برای تأمین منافع ملی خود از طریق پیشگرفتن سیاستهای متوازن و کنش سیاسی منطقی برای برقراری ارتباط متقابل سودمند و سازنده با اروپا بهعنوان جغرافیای سیاسی رهاشده از نفوذ ناتو است.
محمود اشرفی
- 16
- 4