شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۹:۳۲ - ۰۱ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۰۱۳۸
بین الملل

چرا فقط «نه» ‌گفتن کافي نيست

نبرد عليه سياست ترس

اخبار سیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار بین الملل,ترامپ

«نوآمي کلاين» متفکر و فعال سياسي چپ‌گراست که با کتاب «دکترين شوک» شهرتي جهاني يافت. نظرات بکر او درخصوص تحولات کلان سياسي در جهان در چهار دهه اخير مي‌تواند تصويري شفاف‌تر از سياست جهاني به ما بدهد؛ تصويري که اساسا در نوشته‌ها و گزارش‌هاي متعارف و هرروزه خبرگزاري‌ها و روزنامه‌ها از نظر پنهان مي‌ماند. کلاين نماينده تفکري است که هرچند با وقايع و رخدادهاي انضمامي و خرد شروع مي‌کند اما به جاي باقي‌ماندن در جزئيات گيج‌کننده، اين جزئيات را در يک بستر کلان‌تر و کلي‌تر بررسي و پيگيري مي‌کند. تصوير و تفسيري که او از وضعيت جهان امروز به ما نشان مي‌دهد، شايد تکان‌دهنده و تلخ ولي به همان اندازه اميدبخش و راهگشاست زيرا او در دل تاريکي، نور و اميد زاده‌شدن جهاني نو را مي‌بيند. متني که در ادامه مي‌خوانيد از کتاب جديد نوامي کلاين با عنوان «نه‌گفتن کافي نيست: فائق‌آمدن بر سياست نوين شوک» استخراج شده است. او در اين کتاب، با ادامه بحث‌هاي خود به اين مسئله مي‌پردازد که چطور دکترين شوک زمينه را براي يورشي تمام‌عيار به حوزه منافع عمومي و روي‌کارآمدن چهره‌هايي مانند «دونالد ترامپ» در سپهر سياسي کشورها فراهم كرده است.

شوک؛ کلمه‌اي است که بارها از زمان روي‌کارآمدن دونالد ترامپ در نوامبر ٢٠١٦ به کار رفته است تا وضعيت احساسي بسياري از مردمي که نظاره‌گر به‌قدرت‌رسيدن او و همچنين رويکرد انتحاري او در سياست بوده‌اند را توصيف کند. يک «شوک به نظام» دقيقا همان چيزي که «کليان کانوي»، مشاور ترامپ بارها براي توصيف اين دوران جديد به کار برده است. براي قريب به دو دهه است که من در حال مطالعه و بررسي نحوه واردشدن اين شوک‌هاي عظيم به جوامع انساني بوده‌ام: اينکه چطور اتفاق مي‌افتند، چطور سياست‌مداران و شرکت‌ها از آنها سوءاستفاده کرده و چطور براي بهره‌کشي بيشتر از مردم، اين شوک‌ها به شکلي آگاهانه تثبيت مي‌شوند. همچنين در مطالعات خود به بررسي بعد مغفول واقع‌شده اين فرايند پرداخته‌ام: اينکه چطور جوامعي که با هم درک مشترکي از يک بحران واحد دارند مي‌توانند دنياي بهتري را بسازند.

 

مشاهده روند قدرت‌گيري دونالد ترامپ، حس عجيبي را در من برانگيخت. بحث فقط بر سر اين نيست که او سياست شوک را در قدرتمندترين و نظامي‌ترين کشور جهان به کار مي‌بندد؛ مسئله مهم‌تر از اين حرف‌هاست. در کتاب‌ها، فيلم‌هاي مستند و گزارش‌هاي تحقيقاتي، بخشي از اين روندها را مستند کرده‌ام؛ مسائلي از قبيل اوج‌گيري ابربرندها، برتري‌يافتن ثروت شخصي بر نظام سياسي، تحميل جهاني نئوليبراليسم که اغلب به نژادپرستي و به ترس از «ديگري» به عنوان ابزاري راهگشا متوسل مي‌شود، آثار ويران‌کننده تجارت آزاد و انکار تغييرات جوي. وقتي شروع به مطالعه مجدد رفتار ترامپ کردم، به نظرم او شبيه هيولايي چون فرانکشتاين آمد که انگار از به‌هم‌دوختن تمامي اين رويکردها و و روندهاي مختلف ساخته شده است.

 

ترامپ و دکترين شوک

١٠ سال قبل، کتاب «دکترين شوک: ظهور سرمايه‌داري فاجعه» را منتشر کردم که مطالعه‌اي در باب چهار دهه از تاريخ بود؛ از شيلي بعد از کودتاي آگوست پينوشه تا روسيه بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي؛ از بغداد در دوران حمله آمريکا تا نيواورلئان بعد از توفان کاترينا. اصطلاح «دکترين شوک» يک تاکتيک کاملا وحشيانه را توصيف مي‌کند که به شکلي نظام‌مند از سردرگمي عمومي بعد از يک شوک جمعي از قبيل جنگ‌ها، کودتاها، حملات تروريستي، سقوط بازارها و فجايع طبيعي براي پيشبرد اقداماتي راديکال در جهت منافع شرکت‌ها بهره مي‌جويد؛ اقداماتي که از آنها تحت عنوان «شوک‌درماني» ياد مي‌شود.

 

هرچند ترامپ اين قالب و الگو را از برخي جوانب به هم مي‌ريزد، تاکتيک‌هاي شوک او از يک سناريوي واحد پيروي مي‌کنند؛ سناريويي شبيه ديگر کشورهايي که در لواي يک شوک تحميلي، تغيير و تحولات سريعي را از سر گذراندند. در اولين هفته حضور ترامپ در کاخ سفيد، وقتي او خيل عظيمي از فرمان‌هاي اجرائي را امضا مي‌کرد و مردم عاجز از درک شرايط هاج‌وواج مانده بودند، به ياد هالينا بورتنوسکا، وکيل حقوق بشر لهستاني و روايتش از تحميل شوک‌درماني اقتصادي به کشورش از سوي آمريکا در بحبوحه فروپاشي شوروي افتادم. او با اشاره به سرعت برق‌آساي اين تغييرات، واکنش مردم کشورش را اين‌طور تشريح مي‌کند: «مي‌شد اين واکنش‌هاي شبه‌رواني را (در آدم‌ها) ديد. ديگر نمي‌شد انتظار داشت که مردم بهترين تصميم را براي خود بگيرند، آن هم وقتي اين‌قدر گيج شده‌اند که يا نمي‌دانند يا ديگر برايشان مهم نيست که چه چيز به نفع‌شان است».

 

شواهد و قرائن حاکي از آن است که ترامپ و مشاورين ارشدش به دنبال ايجاد همان وضعيتي هستند که بورتونسکا توصيف کرده است؛ آنها به دنبال يک دکترين شوک داخلي‌اند. هدف از اين دکترين حمله‌اي همه‌جانبه به حوزه عمومي و منافع عمومي است؛ چه اين منافع عمومي مانند مقررات ضدآلودگي باشند، چه برنامه‌هاي حمايتي از گرسنگان. آنها خواهان قدرت و آزادي بي‌قيد‌و‌شرط براي شرکت‌ها هستند. اين برنامه چنان ناعادلانه و مفسدانه است که تنها به کمک سياست «تفرقه بنداز و حکومت کن» نژادي و جنسيتي ميسر مي‌شود و البته نبايد در اين ميان از نقش رسانه‌ها نيز غافل شد. همچنين اين برنامه با افزايش خارق‌العاده بودجه دفاعي و راه‌اندازي نبردهاي نظامي در جبهه‌هاي چندگانه از سوريه تا کره‌شمالي همراه خواهد بود.

 

دولت شرکتي ترامپ

کابينه ترامپ که ملغمه‌اي از ميلياردرها و صاحبان سرمايه است، حقايق زيادي را درخصوص اهداف اصلي اين دولت به ما نشان مي‌دهد؛ «اكسون‌موبيل» در نقش وزير خارجه، «جنرال دايناميکس و بويينگ» در مقام وزير دفاع و بچه‌هاي بانک «گلدمن‌ساکس» هم براي مابقي وزارتخانه‌ها. مشتي سياست‌مدار نيز در سازمان‌هايي به کار گرفته شده‌اند که علت انتصاب آنها يا اين بوده که به هدف اصلي آن سازمان اعتقادي ندارند يا اينکه اساسا فکر مي‌کنند به وجود چنين سازماني نياز نيست. «استيو بنن»، استراتژيست اصلي ترامپ، در سخنراني ماه فوريه خيلي رک اين مسئله را عنوان کرد. او گفت  هدف «نابودي قوه اجرائي» بود (منظور او قوانين و سازمان‌هاي دولتي است که با هدف حمايت از مردم و حقوق مردم ايجاد شده‌اند)، «اگر به نامزدهاي کابينه نگاه کنيد، هر کدام به دليلي انتخاب شده‌اند که اين دليل ويراني (دولت) است».

 

درباره تضاد ميان ملي‌گرايي مسيحي بنن و فراملي‌گرايي ديگر حاميان دولت ترامپ، به‌ويژه دامادش، «جرد کوشنر» مطالب زيادي گفته شده و اين مسئله بر هيچ‌کس پوشيده نيست. البته بايد خاطرنشان کرد وقتي بحث ويران‌سازي دولت و برون‌سپاري امور به‌نفع شرکت‌هاي انتفاعي پيش مي‌آيد، بنن و کوشنر نه‌تنها عنادي ندارند، بلکه کاملا هم‌عقيده‌اند. در پس گردوخاک دائمي هرج‌ومرج اين دولت که برخي از آنها آگاهانه ازسوي ترامپ ايجاد مي‌شود و بخش زيادي نيز در نتيجه اهمال‌کاري و عدم کفايت اوست، دستور کار ويراني دولت به شکلي هدفمند و بي‌وقفه دنبال مي‌شود. ترامپ و کابينه‌اش که متشکل از مديران اجرائي شرکتي‌اند، با سرعتي خارق‌العاده در تلاش براي از نو بنانهادن دولتي هستند که در خدمت منافع تجاري‌شان باشد؛ براي نمونه، در همان ساعات اوليه ورود به کاخ سفيد، ترامپ خواستار کاهش چشمگير ماليات شد که باعث مي‌شود شرکت‌ها به‌جاي ٣٥ درصد تنها ١٥ درصد ماليات بدهند و همچنين وعده داد که مقررات را تا ٧٥ درصد تسهيل خواهد کرد. طرح مالياتي او شامل نقاط فرار و گريزگاه‌هاي ديگري نيز براي ثروتمندان مي‌شود؛ ثروتمنداني مانند اعضاي کابينه‌اش (البته اگر نخواهيم خود ترامپ را به حساب آوريم). طرح بيمه درماني او نيز باعث مي‌شود تا ٢٣ ميليون آمريکايي پوشش بيمه خود را از دست بدهند.

او، کوشنر را به‌عنوان رئيس هيئتي متشکل از مديران شرکتي منصوب کرده که وظيفه‌شان مقررات‌زدايي، ارائه برنامه‌هاي جديد براي خصوصي‌سازي و شيوه‌هايي جديد براي اين است که چطور مي‌توان دولت آمريکا را «مثل يک شرکت بزرگ آمريکايي اداره کرد». از ديگرسو، طبق گفته «ميک مالويني»، مدير بودجه دولت ترامپ، اکثر فرامين اجرائي ترامپ، قوانين و قواعدي هستند که دولت را از شر ديگر قوانين خلاص مي‌کنند. آنها چنين آدم‌هايي هستند. ترامپ و تيمش قصد دارند تا برنامه‌هاي حمايتي از کودکان در برابر آلاينده‌هاي محيطي را ملغي کنند؛ به شرکت‌هاي نفتي گفته شده که ديگر لازم نيست درخصوص ميزان انتشار گاز‌هاي گلخانه‌اي‌اي که توليد مي‌کنند، گزارشي ارائه دهند. اينها تنها مشتي از نمونه خرواري است که ترامپ و يارانش با اين خط مشي انجام مي‌دهند. آنها در تلاشي بي‌امان براي نابودي‌اند.

 

پايان سياست‌بازي

کابينه دونالد ترامپ نماينده يک حقيقت ساده است: جمع افرادي که سهم هنگفتي از ثروت جهان را در اختيار دارند؛ يعني همان‌هايي که سال‌به‌سال بر ثروتشان افزوده مي‌شود؛ طبق آخرين آمارهاي به‌دست‌آمده از «آکسفام» ثروت هشت نفر به اندازه نيمي از جمعيت کره زمين است که همچنان نيز بيشتر مي‌شود. طبق اعلام شبکه خبري «ان‌بي‌سي» در دسامبر سال ٢٠١٦ ميلادي، ثروت وزراي کابينه ترامپ، ١٤,٥ ميليارد دلار بوده است (البته بدون احتساب کارل ايچان، مشاور مخصوص او که ثروتش به‌تنهايي ١٥ ميليارد دلار است).

 

اجازه دهيد درباره آنچه در واشنگتن رخ مي‌دهد، صادق باشيم. قضيه ديگر جابه‌جايي قدرت ميان دو حزب دموکرات و جمهوري‌خواه نيست. اين تصاحب و اشغال آشکار (دولت و عرصه سياسي ازسوي) شرکت‌هاست که از دهه‌ها پيش کليد خورده بود. به نظر مي‌رسد بنگاه‌هاي اقتصادي که خرج اين دو حزب سياسي را تأمين مي‌کردند تا مطامع آنها را پيش ببرند، ديگر از اين بازي خسته شده‌اند. آنها به‌طورمشخص، تمام اين ريخت‌وپاش‌هاي مقامات سياسي، تمام آن چرب‌زباني‌ها و رشوه‌خواري‌هاي قانوني را احتمالا توهيني به حق قانوني خود مي‌دانستند. براي همين است که دارند اين واسطه‌ها را کنار مي‌زنند؛ يعني همان سياست‌مداران بيچاره که قرار است از منافع عمومي دفاع کنند. اين همان کاري است که وقتي يک نفر مي‌خواهد کاري درست انجام شود، انجام مي‌دهد: (به‌جاي سپردن آن به ديگري) خودش کارها را انجام مي‌دهد.دقيقا به همين خاطر است که به‌ندرت به پرسش‌هاي اصلي درباره تضاد منافع و تخطي از اخلاقيات پاسخي گفته مي‌شود. درست همان‌طور که ترامپ در انتشار اظهارنامه مالياتي خود شفاف عمل کرد، به همان اندازه هم امروز از کسب سود بيشتر از کسب‌وکارهايش دست کشيده است. اين تصميم با توجه به اتکاي تشکيلات ترامپ به دولت‌هاي خارجي براي اعطاي مجوزهاي تجاري ارزشمند، درواقع ممکن است نقض قانون اساسي ايالات متحده باشد که رئيس‌جمهور را از دريافت هرگونه هديه يا پول از دولت‌هاي خارجي منع مي‌کند. هرچند همين حالا نيز دادخواستي در اين رابطه عليه او تنظيم شده است.

 

اما ترامپ به نظر دغدغه‌اي از اين بابت ندارد. يک حس آسيب‌ناپذيري و حس فراي تمامي قوانين و قواعدبودن، ويژگي بارز دولت اوست. هر کسي که تهديدي عليه اين حس مصونيت باشد، مانند «جيمز کومي»، رئيس سابق اف‌بي‌آي، کنار گذاشته مي‌شود. تاکنون، در سياست ايالات متحده، متوليان دولت شرکتي کاخ سفيد، نقابي بر چهره داشتند: چهره خندان «رونالد ريگان» يا ژست کابويي «جورج دبليو بوش»؛ حالا اين ماسک کنار رفته است و هيچ‌کس حتي ديگر زحمت تظاهرکردن نيز به خود نمي‌دهد.

 

نظاره چنين سطح وقيحانه‌اي از کسب سود از يک منصب دولتي به اندازه کافي دردناک و ناراحت‌کننده است، درست مثل بخش زيادي از اقدامات ترامپ در يک‌ماهه نخست رياست‌جمهوري‌اش. ولي تاريخ به ما نشان مي‌دهد که هرچند اوضاع اکنون به‌هم‌ريخته است اما دکترين شوک به معناي اين است که اوضاع از اين هم مي‌تواند بدتر شود. ستون‌هاي اصلي پروژه اقتصادي و سياسي ترامپ از اين قرارند: واسازي نظام قانوني، حمله‌اي تمام عيار عليه دولت رفاه و خدمات اجتماعي؛ بازکردن قيدوبندهاي توليد سوخت‌هاي فسيلي (که مستلزم بي‌توجهي به پديده گرمايش زمين و ازکارانداختن بخش‌هاي بزرگي از بوروکراسي اداري است)؛ جنگي داخلي عليه مهاجران و تروريسم اسلام راديکال.

 

بحران بهانه‌اي براي يورش به دموکراسي

علاوه بر تهديدات آشکاري که کليت اين پروژه به آسيب‌پذيرترين اقشار جامعه آمريکا وارد مي‌کند، اين نگرشي است که مي‌تواند به محملي براي ايجاد موج‌هاي متعددي از آشوب و شوک بدل شود. شوک‌هاي اقتصادي مانند حباب‌هاي بازار که به لطف مقررات‌زدايي شکل مي‌گيرند؛ شوک‌هاي امنيتي مانند سياست‌هاي ضداسلامي و نفرت از خارجي‌ها؛ شوک‌هاي آب و هوايي با بي‌ثبات‌شدن هرچه بيشتر شرايط جوي؛ شوک‌هاي صنعتي به واسطه نشت لوله‌هاي نفت و گاز که در نتيجه کاهش اقدامات امنيتي و احتياط‌هاي محيط‌زيستي به وقوع مي‌پيوندند.

تمامي اين موارد به‌شدت خطرناک‌اند. يک بحران عظيم چه در قالب يک حمله تروريستي يا سقوط مالي، مي‌تواند زمينه را براي اعلام وضعيت اضطراري فراهم کند؛ وضعيتي که قوانين عادي ديگر در آن اعتباري ندارند. اين به نوبه خود، بهانه‌اي به دست دولت ترامپ مي‌دهد تا هنجارهاي دموکراتيک و بنيادين کشور را بيش از پيش به حالت تعليق درآورده و به وعده‌هاي خود جامه عمل بپوشاند؛ وعده‌هايي مانند منع ورود تمامي مسلمانان (نه فقط مسلمانان آن شش کشور خاص) يا اعمال محدوديت‌هايي بر مطبوعات. يک بحران اقتصادي بزرگ مي‌تواند به دولت او بهانه لازم براي خلاص‌شدن از برنامه‌هايي چون رفاه اجتماعي را بدهد؛ برنامه‌اي که او قول داده بود از آن حمايت کند ولي در دلش از مدت‌ها پيش خواستار لغو آن بوده است.

 

ترامپ ممکن است دلايل ديگري نيز براي دامن‌زدن به بحران داشته باشد. همان‌طور که سزار آيرا، رمان‌نويس آرژانتيني در سال ٢٠٠١ مي‌نويسد: «هر تغييري، عوض‌کردن بحث است». ترامپ ثابت کرده است يد طولايي در ايجاد اين تغييرها دارد. در واقع، حمله هوايي او به سوريه در واکنش به حمله شيميايي در اين کشور، بيشترين تحسن و تمجيد مطبوعاتي را نصيب او کرد. اين اقدام چه در واکنش به رسوايي‌هاي بيشتر درباره ارتباط تيم او با روس‌ها يا چه در واکنش به هزارتوي قراردادهاي تجاري بين‌المللي او صورت گرفته باشد، بايد انتظار موارد بيشتري از اين دست را داشته باشيم و در اين ميان، هيچ چيز به اندازه يک شوک بزرگ قادر به عوض‌کردن موضوع نيست.

 

شوک‌هاي اروپايي و بازگشت ارتجاع

فراموش نکنيم وقتي اتفاقي بد يا بزرگ رخ مي‌دهد، ما وارد وضعيت شوک نمي‌شويم؛ اين اتفاق بايد اتفاق بد يا بزرگي باشد که از درکش عاجز باشيم. وضعيت شوک وقتي رخ مي‌دهد که شکافي ميان حوادث و توانايي ما در توضيح آنها ايجاد مي‌شود. وقتي در چنين وضعيتي قرار مي‌گيريم، بدون درکي از شرايط، رهاشده در فضا و زمان، نسبت به چهره‌هاي اقتداگرا آسيب‌پذير مي‌شويم؛ همان‌هايي که به ما مي‌گويند از يکديگر بترسيم و حقوق خود را فداي خير و منفعتي بزرگ‌تر کنيم. اين مسئله امروز به پديده‌اي جهاني بدل شده و فقط به ايالات متحده محدود نيست. بعد از حملات تروريستي هماهنگ‌شده پاريس در نوامبر ٢٠١٥، دولت فرانسه اعلام وضعيت اضطراري کرد که بر‌اساس آن، تمامي تجمعات سياسي بيش از پنج‌ هزار نفر ممنوع مي‌شد؛ وضعيتي که تا جولاي ٢٠١٧ به قوت خود باقي ماند. در بريتانيا نيز بعد از شوک رأي مردم به خروج از اتحاديه اروپا، بسياري مي‌گفتند انگار به يکباره در يک کشور جديد و بيگانه از خواب بيدار شده‌اند. در اين فضا بود که دولت محافظه‌کار بريتانيا، انجام يک‌سري اصلاحات ارتجاعي را پيش برد؛ از جمله اين طرح که تنها راه بريتانيا براي حفظ قدرت رقابتي‌اش، مقررات‌زدايي و کاهش ماليات طبقات ثروتمند به حدي است که اين کشور به بهشت مالياتي اروپا بدل شود. «ترزا مي»، نخست‌وزير بريتانيا، کوشيد تا با سوءاستفاده بيشتر از اين ترس ناشناخته، تصميم خود را براي برگزاري زودهنگام انتخابات توجيه کند؛ به رأي‌دهندگان گفته شده بود که تنها راه اينکه بريتانيا در برابر اتحاديه اروپا دست پايين را پيدا نکند، اين است که اکثريتي قاطع را در پارلمان به دست آورد.

 

اتحاد عليه شوک‌درماني

توسل به اين ترس در خيلي از رأي‌دهندگان حزب کارگر نيفتاد و اين مسئله‌اي بسيار راهگشاست؛ زيرا اين چيزي است که من از تجربه حضور در  نقاط بحران‌زده آموخته‌ام؛ چه اين نقطه بحران‌زده آتن باشد که در دام ناتواني بازپرداخت بدهي گرفتار آمده باشد، چه نيواورلئان بعد از توفان کاترينا، چه بغداد در دوران اشغال آمريکا؛ هميشه امکان مقاومت در برابر اين شگردها و تاکتيک‌ها وجود دارد. براي انجام اين کار، دو مسئله بايد اتفاق بيفتد؛ نخست، ما بايد درک درستي از نحوه عملکرد سياست شوک و اينکه اين سياست به نفع چه کساني است، داشته باشيم. اين درک به ما نشان مي‌دهد که چطور خود را به سرعت از شوک خارج کرده و به مقابله بپردازيم. نکته دوم و به همان اندازه مهم، اين است که بايد روايتي متفاوت با آنچه پزشکان شوک تبليغ مي‌کنند، در چنته داشته باشيم؛ روايتي چنان قانع‌کننده از اوضاع جهان که با روايت آنها برابري کند. اين نگرش بايد راهي متفاوت را پيش پاي مردم قرار دهد؛ راهي مبتني بر اتحاد نژادي، قومي، مذهبي و جنسيتي؛ راهي که به جاي افروختن آتش جنگ و نابودي، بر طبل صلح و همدلي بکوبد. مهم‌تر از همه اينکه اين نگرش بايد به آسيب‌ديدگان يعني بي‌کاران، بيمه‌نشدگان، جنگ‌زده‌ها و نااميدان به شکلي ملموس افق زندگي بهتري را عرضه کند.

 

من ادعا نمي‌کنم دقيقا مي‌دانم اين نگرش چگونه بايد باشد، بلکه قويا اعتقاد دارم اين نگرش از دل يک فرايند عميق جمعي و با هدايت آنهايي که بيشترين آسيب را از نظام کنوني ديده‌اند، متولد مي‌شود. در ايالات متحده به رهبري شبکه‌هايي چون «زندگي سياهان مهم است»، «مبارزه براي ١٥ دلار» (که خواستار افزايش حداقل دستمزدند) و «اتحاد ملي پرستاران»، شاهد شکل‌گيري همکاري‌هايي ريشه‌دار و اميدوارکننده ميان سازمان‌ها و متفکران مختلف و متعدد هستيم که در تلاش‌اند با همکاري يکديگر اتحادي را شکل دهند که بتواند با افزايش نظامي‌گري، ملي‌گرايي و سرمايه‌داري شرکتي به ستيزه برخيزد. هرچند اين پويش هنوز در مراحل نخست خود به سر مي‌برد، اما مي‌توان دورنماي يک اکثريت پيشرو را ديد که همگي به امنيت و ايمني جهاني که در آن زندگي مي‌کنيم، متعهدند. تمام آنچه گفتيم از علم به اين شروع شد که نه‌گفتن به‌‌ايده‌هاي بد و بازيگران بد به‌تنهايي کافي نيست. اگر بپذيريم که از اين به بعد، فقط بايد در برابر حملات واپس‌گرايانه و ارتجاعي اشخاصي مانند ترامپ از زمين خود دفاع کنيم، در‌اين‌صورت اوضاع‌مان خيلي خراب و خطرناک خواهد شد؛ زيرا زميني که پيش از به‌قدرت‌رسيدن ترامپ در آن قرار داشتيم، زميني است که ترامپ از آن سربرآورد؛ زميني که بسياري از ما مي‌دانستيم به يک وضعيت اضطراري زيست‌محيطي و اجتماعي مي‌انجامد؛ هرچند شايد چنين عاقبتي را براي آن متصور نبوديم. علاوه‌بر‌اين، در برخي عرصه‌ها از جمله تغييرات آب‌و‌هوايي فرصت ما آن قدر کم است که نمي‌توانيم چهار سال منتظر بمانيم؛ زيرا وقتي اين فرصت به پايان برسد، ديگر چيزي براي محافظت‌کردن از آن وجود نخواهد داشت.

 

پوپوليسم راست‌گرا، نتيجه منطقي وضع موجود

در اينجا بايد يک چيز را به خاطر بسپاريم؛ ترامپ نه يک انحراف از معيار، بلکه يک پيامد منطقي است؛ او ملغمه‌اي است از بدترين روندهاي نيم‌قرن اخير. ترامپ محصول نظام‌هاي فکري قدرتمندي است که حيات انساني را بر‌اساس نژاد، مذهب، جنسيت، ظاهر جسماني و توانايي جسمي رده‌بندي مي‌کنند؛ نظام‌هايي فکري که به شکلي هدفمند، از نژاد به عنوان ابزاري براي پيشبرد سياست‌هاي اقتصادي ظالمانه خود از نخستين روزهاي استعمار آمريکاي شمالي و تجارت برده بهره گرفته‌اند. ترامپ همچنين تجسم يکي‌شدن انسان‌ها و شرکت‌هاست؛ يک فوق‌برند تک‌نفره که همسر و فرزندانش نيز هر کدام براي خود يک برند هستند. او تجسد باوري است که پول و قدرت مي‌تواند باعث تحميل اراده يک فرد بر ديگران شود. او همچنين محصول فرهنگي تجاري است که از «اخلال‌گران»١ اسوه مي‌سازد؛ اخلال‌گراني که با بي‌توجهي به قوانين و معيارهاي نظارتي ثروت‌هايي هنگفت براي خود دست‌و‌پا کرده‌اند.

 

از همه مهم‌تر، او تجسم پروژه ‌‌ايدئولوژيک همچنان قدرتمند بازار آزاد است؛ پروژه‌اي که از سوي احزاب ميانه‌رو و محافظه‌کار حمايت مي‌شود که با هر آنچه عمومي و جمعي باشد، عناد دارند.از نظر ترامپ، مديرعاملان شرکت‌ها ابرقهرماناني هستند که مي‌توانند انسانيت را نجات دهند. در سال ٢٠٠٢ ميلادي، جورج دبليو بوش نودمين سالگرد تولد کاخ سفيد را به افتخار فردي برگزار کرد که يک مهندس فکري در زمينه جنگ عليه حوزه عمومي بود؛ يعني «ميلتون فريدمن»، اقتصاددان طرفدار بازار آزاد. در اين میهماني، «دونالد رامسفلد»، وزير دفاع وقت آمريکا، چنين عنوان کرد: «ميلتون تجسم اين حقيقت است که ‌‌ايده‌ها پيامدهايي دارند». او درست مي‌گفت و دونالد ترامپ پيامد مستقيم آن ايده‌ها بود. از اين لحاظ، ظهور ترامپ چندان هم غافلگيرکننده نيست. به‌قدرت‌رسيدن او کاملا پيش‌بيني‌شدنی بود؛ در واقع او نتيجه‌ ‌ايده‌ها و روندهايي کليشه‌اي و منسوخ بود که بايد مدت‌ها پيش متوقف مي‌شدند. به‌همين‌دلیل ، شرايط سياسي‌ای که ترامپ و امثال ترامپ را در سراسر جهان توليد مي‌کند همچنان بدون تغيير باقي مانده است. با وجود افرادي مانند «مايک پنس» و «پل رايان» و حزب دموکراتي که بيش از اندازه آويزان طبقه ثروتمند است، جهاني که آرزوي آن را داريم، فقط با جايگزين‌کردن ترامپ (با فردي ديگر) به دست نمي‌آيد.

 

قبل از هر چيز بايد بدانيم که به چه‌چيز نه مي‌گویيم. ما فقط به يک فرد خاص يا گروهي از افراد نه نمي‌گوييم، بلکه به نظامي نه مي‌گوييم که اين افراد را به اين سطح عالي رسانده است و بعد از آن نوبت آري‌گفتن است؛ آري‌گفتني که تحولي چنان بنيادين را رقم بزند که سلطه شرکتي را به زباله‌دان تاريخ بريزد و آن را به خاطره‌اي براي فرزندان‌مان بدل كند.

 

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 17
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش