هر چند حوادث سال ۲۰۱۷ برای مردم افغانستان همچون سالهای قبل خونبار رقم خورد، به طوری که تنها در حملات طالبان در مناطقی همچون بلخ، میرزا اولنگ و غزنی حداقل ۲۱۵ نفر کشته شدهاند، اما اواخر این سال و در آستانه سال جدید، تحولات افغانستان رنگ و بویی دیگر به خود گرفته است. این تحولات نه نوید بخش روزهای خوب آینده، بلکه خبر از حوادث تلخ و خشونتبار دارد. اکنون علاوه بر طالبان، بحران دولت ملی، فقر اقتصادی و گسل اجتماعی، این داعش است که مزید بر علت مشکلات این مردم صبور شده است.
با پایان یافتن خلافت سرزمینی داعش در عراق و سوریه، اکنون سربازان خشن این گروه به دنبال مامن و پناهگاهی جدید میگردند و چه جایی بهتر از افغانستان برای تجدید قوا و فرار؟
هنوز مدتی از شکست داعش و تغییر فاز این گروه در قلب خاورمیانه نگذشته است که شاهدیم این گروه با چندین حمله که آخرین آن هجوم به یک خبرگزاری و مرکز فرهنگی با دست کم ۴۱ کشته و ۸۴ زخمی بود، آغاز دوران جدیدی از وحشت و ناامنی را خبر داد.
حربه داعش در افغانستان
در واقع برخی کارشناسان معتقدند که داعش در افغانستان به نوعی باز نشر طالبان در این کشور، با اعمال برخی بازنگریها در نقش و اهداف است. هر چند اکنون طالبان داعش را دشمن خود میداند و در ایدئولوژی تفاوتهای بنادین با داعش دارد، اما هستند برخی کشورها که برای رها سازی خود از اتهام حمایت از طالبان به نفوذ داعش در افغانستان علاقه مند هستند. حال این علاقهمندی از کجا نشات میگیرد جای سوال است؟
شاید یکی از دلایل آن استفاده از حربه داعش برای تحکیم نفوذ طالبان در افغانستان و جاگیر کردن این گروه در جریان سیاسی این کشور به صورت رسمی باشد. هر چه باشد طالبان در مقابل جنایات داعش همچون دایهای مهربان به نظر میرسد و تنها در این صورت است که خشونت طالبان میتواند در سایه جنایات داعش در آیندهای نه چندان دو تطهیر شود. از سوی دیگر طالبان به یک واقعیت در افغانستان تبدیل شده که نادیده گرفتن آن پس سالها امکانپذیر نیست.
این حضور که در حال تبدیل شدن به نفوذی سنتی است باید یک بار و برای همیشه تعیین تکلیف شود؛ اما تعیین تکلیف به چه حالت و با چه ابزاری؟ آیا طالبان قرار است طی یک فرآیند سیاسی و آشتی ملی وارد ساختار رسمی افغانستان شود یا اینکه قرار است سالها کج دار و مریز دولت و شبه نظامیان در زد و خورد باشند؟ اگر نحوه برخورد با این گروه به مانند سابق باشد که نتیجه آن مشخص است. راهکاری سیاسی برای پدیدهای اجتماعی که از طالبان به القاعده و از القاعده به داعش رسیده و بلای جان منطقه و حتی نظام جهانی شده است.
اکنون مدتی است که گفته میشود دولت وحدت ملی در حال مذاکره با طالبان برای رسیدن به یک راهکار سیاسی است. سند امنیت جدید ترامپ نشان میدهد که واشنگتن از این روند حمایت میکند، اما از سوی دیگر این را نیز نشان میدهد که بیشتر جهتگیری آمریکا بر خلاف قول و قرارهای قبلی که تاکید بر خودکفایی امنیتی افغانها داشت، اکنون جای خود را به توافقنامه نظامی و همچنین فشار بر پاکستان و برجسته کردن نقش هند دارد. در مورد روند مذاکرات نیز تاکنون شاهد بودهایم، طالبان از این فرصت برای یک بازی سیاسی استفاده میکند.
یعنی در انتظار نشسته و همزمان با فرآیند مذاکره هر بار که فرصتی پیدا میشود اقدام به حمله میکند. در حملات بهاره امسال طالبان دیدیم که این گروه یک پا در مذاکره و یک پا نیز در اشغال مناطق مختلف از جمله میرزا اولنگ داشت. بنابراین شرایط میتوان حدس زد که چرا برخی کشورها از حضور داعش در افغانستان استقبال میکنند.
مردم این کشور سالهاست که به رنج و ناامنی عادت کردهاند. داعش وسیلهای خواهد شد تا علاوه بر نفوذ در میان جوامع مستعد افراطگرایی در افغانستان، بر دامنه مشکلات دولت افزوده و از سوی دیگر طالبان را نیز با تهدیدات اساسی مواجه سازد. یعنی با یک تیر نه دو نشان بلکه چند نشان را هدف قرار میدهد. بهرهگیری از موقعیت متزلزل دولت، فشار بر طالبان و همچنین درگیر شدن دولت و شبه نظامیان طالبان با داعش. اما نشان چهارم شاید مهمتر و حتی مرموزتر به نظر برسد.
نشان چهارم با تیر اول
زمزمههای شکلگیری داعش در افغانستان از سال ۲۰۱۴ آغاز شد. کسانی که با خلیفه داعش بیعت کردند همان مجاهدان با سابقهای بودند که از بطن طالبان و القاعده به این گروه پیوستند. داعش بر خلاف طالبان که حضورش در مناطق مشخصی همچون ننگرهار و نیمروز و ... به صورت سنتی تثبیت شده، سعی دارد در تمامی نقاط این کشور حاضر باشد. اما در این میان مناطق شرقی، جنوب غربی و شمالی از اهمیت بیشتر برخوردار است.
حال که حضور این گروه در افغانستان جدی است و این را میشود از آمار کشتههای چند ملیتی اخیر داعش در بمباران چند روز قبل متوجه شد، میتوان گفت که افغانستان به عنوان سرزمین رویایی داعش برای تجدید قوا و شروع استراتژی جدید کانونی خواهد بود برای مقابله و تسویه حسابهای بینالمللی.
حضور داعش در غرب افغانستان تهدیدی بالقوه برای ایران خواهد بود. علاوه بر این، پیوند داعش با ایغورهای چین که پتانسیل فراوانی برای افراطگرایی در میان آنها یافت میشود، میتواند اهرم فشار مناسبی برای پکن باشد. از سوی دیگر پیوند خوردن داعش در شمال افغانستان با سمپاتهایش در آسیای مرکزی نیز کابوسی خواهد بود برای روسیه و کشورهای این منطقه. طبق برآوردها برخی تحلیلگران معتقدند که در حال حاضر تنها در ازبکستان، داعش بیش از دهها هزار طرفدار دارد و همین امر است که میتواند به عنوان هدف چهارم با تیر اول تلقی شود. یعنی علاوه بر دولت، طالبان و به جان هم انداختن این دو با داعش، روسیه و چین نیز از تهدید این گروه در امان نباشند تا پس از سالها جنگ در افغانستان این منطقه دچار درگیریهایی به مثابه یک کلاف سردرگم باشد.
محمدرضا ستاری
- 15
- 2