نهاد روحانیت در تاریخ معاصر همواره در کنار مردم حضوری پررنگ و در بسیاری از تحولات تاریخی نقشی اثرگذار داشته است. این بهخاطر فاصله انتقادی است که نهاد روحانیت همواره با حاکمیت زمان خود داشت و قادر بود بین بدنه مردمی و رأس حکومت در جایگاه نهادی مدنی میانجیگری کند. پس از انقلاب اسلامی ایران، بخشی از روحانیت در مصدر امور قرار گرفت و این خود آغازگر تغییراتی در مناسبات و جایگاه این نهاد بود. در این زمینه با حجتالاسلام محمود شفیعی، گفتوگویی انجام دادیم. او معتقد است که روحانیت بار دیگر باید به بازتعریف خود بپردازد و حضور سنتی و مردمی خود را بازیابد.
از نظر شما نهاد روحانیت در مبحث آشتی و گفتوگوی ملی بهویژه بعد از اعتراضات اخیر چگونه میتواند نقش مثبتی ایفا کند؟
باید این مبحث را اینگونه پی گرفت که ذاتا اعتراضات چه ماهیتی دارد و اصلا جایگاه اعتراض در جمهوری اسلامی کجاست و سپس بحث کرد که اعتراضات اخیر چه نسبتی با این موضوع پیدا میکنند و در نهایت روحانیت چگونه میتواند در این بستر، نقش مثبتی را ایفا کند. من از اینجا آغاز میکنم که همه سیستمهای سیاسی مردمی و معتقد به حقوق و حاکمیت مردم، بر این اعتقاد هستند که مردم به دو شکل حضور مییابند؛ یک شکل حمایت از کلیت سیستم است؛ یعنی حمایت از افرادی که سیستم را مدیریت میکنند و رفتارها و تصمیماتی گرفته میشود و نتایجی که باید این سیستم در ارتباط با آن سیاستگذاری کند.
بنابراین یک نقش مردم، نقش حمایتی است و نقش دوم نقش طرح تقاضاهاست که اشکال مختلفی دارد و گاهی ممکن است از حالت عادی خارج شود ولی در سیستمهای مردمی و دموکراتیک، برای این وضعیتها هم، چارچوبهایی تعریف شده تا مردم اعتراضات خود را بیان کنند؛ البته قواعدی وجود دارد که باید مراعات شود. بنابراین ما که مدعی هستیم جمهوری اسلامی یک نظام مردمسالار است و در قانون اساسی هم حق اعتراض برای مردم به رسمیت شناخته شده، طبیعی است که مردم بتوانند اعتراضهای خود را بیان کنند. حتی معتقدم ما در نظام جمهوری اسلامی باید فضا را بهگونهای باز میکردیم که به همان نسبت که مردم در حضورهای رسمی و حمایتی و مناسبتی به خیابان میآیند، به همان شکل بتوانند اعتراضات و مطالبات خود را بیان کنند، تردیدی ندارم که موارد اخیر پیش نمیآمد و اگر این تدابیر اندیشیده میشد و حق اعتراض، سازوکارهای قانونی خود را مییافت تا هرگاه هر تشکل و حزب و جمعیتی میخواست، میتوانست اعتراض خود را نیز بیان کند.
با چنین سازوکاری بیتردید، حوادثی که شاهد بودیم به این شکل اتفاق نمیافتاد. این اعتراضات با توجه به مشکلات و معضلاتی که در جامعه وجود دارد ناگزیر بود. تحلیل این موضوع نیازمند تفکیک تقاضاهاست. یعنی جنس تقاضاهایی که مطرح میشد یک شکل نبود بعضی معطوف به مشکلات اقتصادی بود که به شکل گسترده از سالهای طولانی در جامعه ریشهدار بود حتی پیش از دولت آقای روحانی از زمان آقای احمدینژاد بهخاطر تورم و تحریمها این مشکلات اقتصادی گریبان مردم را گرفته بود. بنابراین بیتردید سالهاست که ابعاد مختلف مشکلات اقتصادی یعنی مشکلات اجتماعی و سلامت و... ما را احاطه کرده است. این مشکلی بود که مربوط به نیازهای درجهاول مادی بود که زمینه اعتراض را فراهم میکرد.
بخش دیگر این اعتراضات به نظر من، برمیگردد به اینکه مردم خواستههای سیاسی خود را نمیتوانند راحت بیان کنند که این مربوط به دولت نیست بلکه به کل حاکمیت بازمیگردد که زمینه برای طرح تقاضاهای سیاسی و اعتراضات نسبت به قوای مختلف یا صداوسیما و همه ارکان قدرت باید فراهم باشد. این فضای بسته سیاسی، خود از عوامل اعتراضات است. مشکل بعدی که متأسفانه معتقدم مربوط میشود به بعضی بازیگران سیاسی که امروز بیرون قدرت و بازی سیاسی هستند. ناراضیان جامعه را تحریک میکنند و حساسیتها را بیشتر و بحرانآفرینی میکنند.
مسئله دیگر هم این است که جمهوری اسلامی در بیرون ایران مخالفان زیادی دارد؛ از تکفیریها گرفته تا بدخواهان و گروههای معاند و قدرتهای بینالمللی که با ایران در تقابل هستند، همه تلاش میکنند در ایران التهاب بهوجود بیاید. باید مواظب باشیم تا این مجموعه تقاضاهای بحق و ناحق با هم ترکیب نشوند. این اعتراضات به نظر من بدنه بحقی دارد و باید نسبت به آن عکسالعمل درست نشان داد. ما جامعه معصومی نیستیم که از مردم بخواهیم تقاضاها را طوری مطرح کنند که سوءاستفاده پیش نیاید.
با وجود دولت و اطلاعات قوی میتوانیم فضا را کنترل و مدیریت کنیم ولی اصل این است که در نهایت به اعتراضات باید پاسخ درست و مناسبی داده شود. سیمای جمهوری اسلامی در این زمینه بسیار ضعیف عمل کرد. سیمای جمهوری اسلامی باید به مردم اثبات میکرد که صداهای آنها مستقیما در این رسانه شنیده میشود. اگر این اتفاق میافتاد، تردیدی ندارم که همین حوادث، مشروعیت را افزایش میداد و مردم احساس میکردند که صدای آنها بلافاصله در رسانه مورد توجه قرار میگیرد بعد میتوانستند کارشناسان را به عرصه وارد کنند و مطالبهگری و پاسخگویی صورت بگیرد و این امر، ارتباطات را ترمیم میکرد.
در اعتراضات اخیر میدیدیم همواره خلطی بین نهاد روحانیت و حاکمیت صورت میگرفت. به نظر میرسد نهاد روحانیت در سالهای اخیر نتوانسته استقلال خود را از بدنه حاکمیت حفظ کند و بهعنوان یک نهاد مدنی در کنار مردم قرار بگیرد. جایگاه روحانیت در این ساحت چیست و چرا روحانیت بهعنوان یک جریان تأثیرگذار به صحنه نمیآید؟
این نکته خوبی است. اساسا دولت یک پدیده دو چهره است؛ یک چهره خصوصی دارد که قدرتطلبی و کسب و انباشت قدرت از ویژگیهای آن است، اما حکومتها یک چهره عمومی هم دارند؛ مثل خدماتی که به جامعه ارائه میدهند، حل منازعات میکنند و رفاه و امنیت و آرامش را فراهم میکنند.
حال نهاد روحانیت را باید تحلیل کرد. نهاد روحانیت بهدنبال حفظ ارزشهای تعمیمپذیر انسانی است؛ یعنی ارزشهایی که برای همه انسانها مطلوب است. این نهاد چهره خصوصی ندارد و در ارتباط با خدماتی است که مورد نیاز همگان است. بنابراین رابطه روحانیت با نهاد حاکمیت باید این باشد که تلاش کند چهره عمومی حکومت را گسترش دهد و چهره خصوصی آن مدیریت و کنترل شود. من نیز معتقدم که روحانیت باید به شکل انتقادی مثل خود مردم در رابطه با حکومت قرار گیرد و به هیچوجه نباید حامی صرف حکومت باشد.
بنابراین روحانیت میتواند نقش بسیار مثبتی ارائه دهد، اما در باب اینکه امروز روحانیت در چه وضعیتی است، من روحانیت را هرگز یکپارچه نمیبینم بلکه این مجموعه متکثر است. روحانیت در زمره گروههایی است که در پیوند عمیق با حکومت هستند. طبعا نمیتوان از آنها انتظار داشت بخشی هم در حوزههای علمیه، منتقد هستند ولی به نظر کمتعداد هستند. هسته مرکزی این نهاد باید نقش انتقادی و ناصحانه نسبت به حکومت داشته باشد و در رابطه با مردم نیز باید نقش پدری و همدلانه داشته باشد. این تأثیر بسیار مثبتی خواهد داشت. من فکر میکنم روحانیت امروز به یک تغییر رویکرد اساسی نیاز دارد؛ نه برای منافع خود و نه صرفا برای منافع مردم، بلکه بهخاطر منافع و بقای نظام باید چنین عمل کند و نقش درست روحانیت نقش نقادانه و ناصحانه است.
با توجه به توضیحات شما فکر میکنید چه عملکردی از روحانیون میتواند باعث پرهیز از افراطیگری و خشونت شود و فضا را کمی تسهیل کند؟
به نظر من، زبان و ادبیاتی که روحانیون بهکار میگیرند بسیار حائز اهمیت است. امروز متأسفانه در بسیاری سخنرانیها میبینیم بدون اینکه تفاهم صورت گیرد و دردهای طرف مقابل درک شود بهصورت یکطرفه فقط راجعبه بیگانگان و اغتشاشگران صحبت میشود. این نمیتواند مشکلات را حل کند. به نظر من روحانیت میتوانند در رسانه به شکل منصفانهای حضور یابند و بحثها را دنبال کنند؛ البته این زیرساختهایی لازم دارد از جمله شبکههای خصوصی که بتواند صداهای مختلف را منعکس کند که متأسفانه این فضا وجود ندارد.
من فکر میکنم بخش زیادی از مردم با روحانیت مشکل ندارند، اما در این سالها بهگونهای برخورد شده که مخالفان روحانیت صدایشان بسیار شنیده میشود و حرفشان بین مردم درمیگیرد. روحانیت باید خود را بازتعریف کند و حضور سنتی و مردمی خود را بازیابد. در گذشته مردم احساس میکردند صدای روحانیت جمعبندی صدای متن و بطن جامعه است و صدای مطالبات مردمی و خواستها و اعتراضات آنها در کلام روحانیون جریان داشت. این نقش امروز گم شده و ما در شرایط جدید سیاستزده شدیم. این جایگاه دوباره باید بازسازی و احیا شود. این اتفاقات باید به ما کمک کند که رویکردهای خود را تغییر دهیم.
- 9
- 5