جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۰۷:۵۸ - ۲۹ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۷۲۴۴
زنان، جوانان و خانواده

مثلثی از محنت زنان حاشیه

حاشیه نشینی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان

 اینها خیال نیست. قصه نیست. برشی از هزاران روایت زنان و مادرانی است که در گوشه‌گوشه این سرزمین روزگار می‌گذرانند. در کوچه پس کوچه‌های حاشیه، بی‌انتظار و بی‌تکلیف روزمرگی می‌کنند. می‌شکنند و کسی نمی‌شنود. جان می‌دهند و کسی نمی‌بیند. راضیند به اندک‌ترین‌های زندگی و خرده‌داشته‌هایی برای بقا. آنچه آموخته‌اند سرسپردگی محض است و آنچه نیاموخته‌اند استیفای حق. این‌جا در تهران، سه زن در سه گوشه حاشیه پایتخت درد مشترکی را روایت می‌کنند:

 

روایت رحیمه

تهران - صبح جمعه - خیابان امامزاده - دره فرحزاد - چهاردیواری به نام خانه

نمی‌خواهی باور کنی که این‌جا هم زندگی جریان دارد. می‌گویند دره فرحزاد همین‌جاست. روبه‌روی آلونک‌هایی منتظرشان ایستاده‌ای. چشمت به برج‌های سر به فلک کشیده آن سوی دره می‌افتد. هر دو تصویر را کنار هم می‌گذاری؛ تلخند می‌زنی. به زیر پایت نگاه می‌کنی. این‌جا دره خماری و نشئگی است؛ جایی برای مردن از درد اعتیاد؛ زاده شدن‌های پنهانی و بی‌هویت. پایت که به این ناکجاآباد رسید یا باید فراموش کنی یا فراموش شوی.

روایت رحیمه این‌گونه است: چشم‌هایم را می‌بندم.

 

می‌خواهم روزهای خوشم را به یاد بیاورم. هیچ چیزی یادم نمی‌آید. می‌ترسم. چشم‌هایم را باز می‌کنم. تصاویر از جلویم رژه می‌رود. رحیمه ٦ماهه باید ناف‌بُر پسرعمویش شود. سنت فرمان می‌دهد و در کشور من افغانستان، همه اطاعت می‌کنند. از کودکی‌ام دو چیز را خوب به یاد دارم؛ فقر و لباس عروسی. من، کودکی یازده‌ساله بیشتر نبودم که پا به دنیای زنانگی گذاشتم و خیلی زود با اعتیاد شوهرم عجین شدم. مادر سه فرزند شدم و تسلیم هر آنچه پیش رویم بود. به امید بهبود شرایط راهی ایران شدیم. ولی یادم رفته بود که من رحیمه هستم و مصیبت همزاد من است. خانه‌ام فقط اتاقکی بود بدون برق و گاز؛ پر از سرما و تاریکی. انگار این‌جا هم برای ما زیاد بود.

 

خبر دادند که باید همین چهاردیواری را ترک کنیم. پناهمان شد آلونکی در دره فرحزاد؛ بی‌در و پیکر، بی‌سقف مطمئن ولی راضی بودم. الان رحیمه‌ای هستم بیست‌وپنج ساله و لبریز از دردهای بی‌التیام. این‌جا اعتیاد، بیشتر بر زندگی‌ام چنبره زده است. باز هم بعد از چند روز با سر و وضع آشفته پیدایش می‌شود. مژده ترک مواد می‌دهد. می‌خواهم باور کنم ولی ضربه‌های خماری است که بر تن و بدن من و بچه‌هایم سرازیر می‌شود. کودکانم را در آغوش می‌کشم. پناهی ندارند جز رحیمه بی‌پناه. باز شب می‌رسد و ترس و تنهایی. پشت در اتاق را با زنجیر محکم می‌بندم. سایه‌ها را مثل هر شب از پشت پنجره می‌بینم. ناامنگاه چند متری من و بچه‌هایم پناه شبانه افیون‌زده‌هاست. می‌آیند که تزریق کنند؛ شاید شبی هم یکی از آنها در پشت درِ همین بیغوله نفسش بند بیاید. من از فردای کودکانم وحشت دارم؛ از تکرار هولناک این روایت که سال‌هاست از حفظم. می‌خواهم سقف خانه‌ام را بسازم. شاید روزی بتوانم.

 

حکایت لیلا:

تهران - ظهر جمعه - شهریار - ویره – آلونک‌نشینی

 

لیلا هستم. غربت‌نشینی فراموش‌شده. فقر و خشکسالی مرا از زادگاهم آواره کرد. بیست‌سال است که نامم با حاشیه‌نشینی گره خورده است. انگار اعتیاد از زندگی امثال من جداشدنی نیست. هنوز با درد آوارگی کنار نیامده بودم که مصیبت اعتیاد شوهرم بر سرم خراب شد. سقف سرم چادری شد که زمستان و تابستان پناهم داد. شعله‌های آتش همان را هم از من گرفت. الان اتاقکی خالی در کنج باغی سرپناهمان شده است. آینه را جلوی صورتم می‌گیرم. تصویرم را به سختی می‌بینم. چندین‌سال است که چشم‌هایم توان دیدن ندارند. نه پولی دارم برای درمان نه هویت. فقط لیلا هستم؛ یک ایرانی بلوچ بی‌هویت. یک دستم را با دست دیگرم لمس می‌کنم. شاید روزی که زیاد هم دور نیست با همین دست‌هایم همه چیز عوض شود.

 

واقعیت سوم، زینب

تهران – عصر جمعه –  یک پارکینگ نزدیک عوارضی تهران- قم  سرپناهی به نام چادر

 

دستم را روی تن نحیف پسرک پنج‌ساله‌ام می‌کشم. سوختگی شدید دارد. آفتاب هم از روزنه‌های چادر به طفل من رحم نکرده. دست دیگرم را روی شکمم می‌گذارم. اگر عفونت و بیماری خودم نبود شاید می‌شد از سلامتش مطمئن باشم. باید زودتر سر کارم برسم. مجبورم کودکم را در این منطقه بلا‌زده تنها بگذارم. همه چیز به طرز غریبی هولناک است. هر گوشه‌ای از این‌جا بوی فقر و اعتیاد و فحشا می‌دهد. ترس‌هایم تمامی ندارد؛ از این‌که بچه‌هایم با اعتیاد پدر بزرگ شوند؛ از فقر، از بی‌سرپناهی، از کارنابلدی و ناتوانی خودم، از تمام اینها می‌ترسم. شاید یک روزی بتوانم بر ترس‌هایم غلبه کنم.

 

روایت‌های چندباره

شبنم مرسلی، مددکار جمعیت امام علی(ع) از زنی می‌گوید که صاحب چهار فرزند است و شوهر متوهم و بیمارش او را در خانه حبس کرده است. مردی که تنها وسیله امرار معاش خانواده‌اش درآمد اندک پسر خردسال خانواده است. مرسلی از خانه این زن می‌گوید که به علت نموری بی‌اندازه و نداشتن هیچ امکاناتی به اندازه چند ساعت هم قابل سکونت نیست ولی زنی مادام در این خانه به واسطه اجبار و قید و بندهای قانونی و نگاه عرفی محبوس است. مرسلی باز هم از زنی دیگر می‌گوید که شوهرش را بر اثر اعتیاد از دست داده و مادر پنج کودک قد و نیم قد است. شغل مادر نظافت است و مجبور است روزها بچه‌ها را در اتاق دو در سه تاریک که بیشتر شبیه دخمه است تنها بگذارد.

 

مریم حبیب‌زاده، مددکار، قصه زندگی فرشته‌ای را بازگو می‌کند که مانند بسیاری از دختران درگیرِ فقر، در کودکی به عقد مردی افیون‌زده درمی‌آید و درد اعتیاد تمام سال‌های زندگی‌اش را به تاراج می‌برد. امروز فرشته سی‌وهشت ساله است و همچنان بدون حمایت از هیچ مرجعی، گذران عمر می‌کند.

 

ترانه تاجیک، مددکار دیگر جمعیت امام علی(ع) از وضع زنان زابلی و بلوچ‌هایی حرف می‌زند که ساکن منطقه هفت جوی و ویره شهریار هستند که نه شناسنامه دارند و نه برگه هویتی و به همین علت هیچ‌گونه حمایتی هم در شرایط خاص از مرجع قانونی نمی‌شوند و حتی به دلیل نبود امکانات هویتی و مالی از خدمات پزشکی محرومند. اکثر این زنان از راه تکدی‌گری امورات خود را می‌گذرانند و به دلیل طردشدگی و برخورد قهری، این چرخه ادامه دارد.

 

وقتی زائران حج از مناسک آن بازمی‌گردند، وقتی داربست‌های عزاداری محرم و صفر برپا می‌شود، زمانی که به خانه‌تکانی عید یا آغاز کار مدارس نزدیک می‌شویم یا برحسب اتفاق روزنامه‌نگاری از زندگی گورخواب‌ها تصویری را در برابر چشم مخاطبانش نمایش می‌دهد، نگاه‌هایی گذرا به امثال لیلا، رحیمه، زینب و... می‌افتد.

 

گاه موجی به راه می‌افتد. خیلی وقت‌ها هم رخدادهایی چون برگزاری انتخابات یا کامیابی‌های ورزشی و... به کلی موضوعیت وجود دردهایی این‌چنین را از یادها می‌برد، انگار برای ما سوژگی زنان محنت‌زده، کودکان کار، بیماران بی‌درمان و... مختص به کانال‌های مجازی و صفحات حادثه و گزارش‌های اجتماعی مطبوعات است.

 

از کجا شروع کرد. از دره فرحزاد و چادر زینب و دخمه لیلا که دور شوم من و هزاران چون من در داستان‌هایی متمایز با این زنان زندگی خواهیم کرد. حتی مددکاران و اعضای خیریه‌های مردمی نیز با وجود اصطکاک هر روزه با این روایت‌ها از کرختی فراموشی آسیب‌دیدگان اجتماعی در معرض فراموش قرار می‌گیرند.

 

 

لیلا زلفی‌گل

 

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 16
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش