پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۷:۵۳ - ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۳۰۰۷
رفاه و آسیب های اجتماعی

قربانی اسیدپاشی: هر شب خواب اسیدپاشم را می‌بینم

قربانی اسیدپاشی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی

«سوزش اسید وحشتناک است. جراحی‌ها زیاد و دردناکند. تحمل واکنش‌های مردم در کوچه و خیابان طاقت‌فرساست. اما سخت‌ترین لحظه‌ها، زمانی است که خبر اسیدپاشی جدیدی می‌شنویم. آن وقت است که ویران می‌شویم و همه صحنه‌ها دوباره جلوی چشمان‌مان می‌آید. همه چیز تازه می‌شود وقتی می‌فهمیم قربانی دیگری به جمع ما اضافه شده.» این را قربانیان اسید پاشی می‌گویند در دیدار با معصومه جلیل‌پور در بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری. معصومه سرتاپا باند پیچی شده و روی تخت افتاده. پتوی سبز رنگ نازک رویش. درست شب سال نو وقتی به خواستگارش «نه» گفت، این بلا سرش آمد. این بار اسید قربانی‌اش را از تبریز انتخاب کرد. اتاق معصومه با پرده‌ای از بیمار کناری‌اش جدا شده و بوی الکل، سوختگی و درد فضا را آکنده.

 

محسن مرتضوی و معصومه عطایی هر دو از اعضای هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی هستند، انجمنی که قرار است با تقسیم دردها به تسکین غم، آلام و بی‌قراریشان کمک کند. باهم با این درد کنار بیایند و کمک کنند برای تکرار نشدن این اتفاقات. فاطمه قاسمی هم امروزهست؛ قربانی اسیدپاشی همسر برادرش. صدای معصومه را می‌شنوم که از بچه‌ها تشکر می‌کند و اینکه به دیدارش آمده‌اند. از صورت باندپیچی شده‌اش که چیزی پیدا نیست. ناله می‌کند و حرف می‌زند. خیلی زود اشکهایش سرازیر می‌شود از محسن و معصومه و فاطمه با همان لحن پر از درد می‌پرسد که چطور این بلا سرشان آمده! هرکدام مختصری از خودشان می‌گویند. معصومه به دقت به حرفهایشان گوش می‌کند. ناله می‌کند، آه می‌کشد. خواهرش زهرا که همراه اوست، مدام تذکر می‌دهد که اشک نریزد چون دکتر سپرده اشک ریختن برای سلامت چشم‌هایش خطرناک است. چشم‌ها بسته‌اند، پلک‌ها به هم چسبیده. چشمانش نور را تشخیص می‌دهد، امیدوارند بینایی‌اش از دست نرفته باشد. اتاق کوچک بیمارستان با آن پوستر آبی رنگ و آن قوهای سفید، توی چشم می‌زند اما همه اینها باعث نمی‌شود در این اتاق کمی احساس بهتری داشته باشی. کمی از بغض وخفگی‌ات کم شود.

 

خواهر معصومه جوری که خودش نشنود، به بچه‌ها می‌گوید به‌خواهرش بگویند جای همه لک‌ها از صورتش پاک می‌شود واینکه چقدر حساس بوده به زیبایی صورتش. بچه‌ها دلداری‌اش می‌دهند و وعده اینکه زیبایی‌اش بازخواهد گشت. وعده‌ای که می‌دانند حقیقی نیست. اسید آثاری پاک نشدنی روی پوست می‌گذارد، حفره‌هایی عمیق روی جان و دل. فقط باید قوی بود و با آن کنار آمد. به قول بچه‌ها کاش فقط بینایی‌اش از دست نرود. آن‌طور که بینایی معصومه عطایی از دست رفت. معصومه می‌فهمد که معصومه هم نامش فقط به‌خاطر اینکه می‌خواسته از همسرش جدا شود، قربانی اسیدپاشی پدرشوهرش شده و حالا بینایی دو چشمش از دست رفته. می‌فهمد که معصومه هم مثل او آرایشگر بوده. با خنده به هم وعده می‌دهند که بعد از مرخصی معصومه از بیمارستان آرایشگاهی باز کنند و باهم اداره‌اش کنند؟ چراکه نه! مگرنه اینکه معصومه عطایی با نابینایی‌اش کنار آمد؛ بریل و سفالگری آموخت و این روزها آن را آموزش می‌دهد. قربانیان اسیدپاشی در هند و پاکستان هم این تلاش‌ها را کرده‌اند. کافه، رستوران و آرایشگاه راه انداخته‌اند و به همه گفته‌اند می‌توانند دوباره زندگی کنند که گذشتن از این درد آسان نیست، اما شدنی است...

 

زهرا خواهر معصومه برایم می‌گوید که دختر جوان تا صبح درد می‌کشد و تا مرفین نگیرد، نمی‌تواند بخوابد که مدام می‌پرسد آیا خوب می‌شود یا نه و...؟

 

معصومه خودش برایم می‌گوید تا صبح خواب اسیدپاشش را می‌بیند. همان که در بیمارستان تبریز و قبل از دستگیری سعی کرده بود او را بکشد. هرشب خوابش را می‌بیند و درد و تلخی در جانش می‌پیچد. مثل معصومه عطایی، محسن و فاطمه که روزهای بعد از حادثه تا صبح خواب اسیدپاشی و اسیدپاش را می‌دیدند. به پاهایش اشاره می‌کند و می‌گوید باورت می‌شود گوشت از پاهایم برداشته‌اند و به صورتم پیوند زده‌اند. پاهایم داغان شده. محسن با همان لحن طنزآلود دلداری‌اش می‌دهد: «معصومه خانم همه ما این روزها را گذرانده‌ایم. بلند شو ببین چقدر الان صورتم خوب شده، فقط دیگر ریش و سبیل درنمی‌آورم که آن هم تو این مشکل را نداری.خوب می‌شوی خوب، خوب...»همه لبخند تلخی می‌زنند. محسن کمی آنسوتر اما لحن طنز آلودش را ندارد: «اسید فقط یک بار ما را نسوزاند، ما روزی ۱۰۰ بار با اسید می‌سوزیم. اسید هر روز ما را می‌کشد، درد ده‌ها عمل جراحی را به جان خریده‌ایم... دیگر دلمان نمی‌خواهد باز کسی به جمع قربانیان اسیدپاشی اضافه شود. اگر می‌گوییم خرید و فروش اسید محدود شود، برای خودمان نیست. از ما که گذشت، برای امثال معصومه‌هاست. برای مریم نجاتی است که بعد از معصومه در تبریز قربانی اسیدپاشی شوهرش شد، برای آن بچه ۱۱ ساله است که در اسلام آباد غرب سوخت.»

 

فاطمه قاسمی را تقریباً همه پرستارها در بیمارستان مطهری می‌شناسند. می‌گویند او که بیمار خودمان است.

 

فاطمه دست‌های معصومه را محکم در دست گرفته و با آن لحن ملایمش دلداری می‌دهد؛ اینکه او هم همه این روزهای سخت را گذرانده. دردها، زخم‌ها، کابوس‌ها و شب نخوابیدن‌ها را می‌فهمد... اتاق کناری معصومه را نشانم می‌دهد و می‌گوید سه ماه تمام آنجا بستری بوده. هردو باهم از برخورد بد برخی پرستارها هم شکایت دارند؛ اینکه گاهی از بی‌تابی‌هایشان کلافه می‌شوند مثل معصومه که می‌گوید گاهی چنان به او پرخاش می‌کنند که او از کوره در می‌رود. خواهر معصومه می‌گوید تحملش کم شده بس که درد دارد و نگران آینده است. می‌گوید با آنها که ملاحظه‌اش را می‌کنند مهربان است اما اگر کسی کمی خشن رفتار کند ناراحت می‌شود. به‌صورت معصومه دوباره نگاهی می‌اندازم یا آنچه از صورتش پیداست... معلوم است تحمل هیچ نامهربانی را ندارد. مگر ممکن است کسی نامهربانی بالاتر از آنچه او دیده از سرگذرانده باشد. فقط به جرم نه گفتن...

 

دکتر دهمرده‌ای –دکتر معصومه- از راه می‌رسد. می‌گوید تا حالا سه عمل جراحی روی معصومه انجام شده. درباره وضعیت چشم‌ها که می‌پرسیم با احتیاط بیشتری جواب می‌دهد. خواهر معصومه دل نگران است مبادا دکتر چیزی بگوید که دختر جوان بیشتر ناامید شود. دکتر کلمات را حساب شده بر زبان می‌آورد.

 

دکتر کمال فروتن، مدیر انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بارها این قربانیان را جراحی کرده و آنقدر از نزدیک شاهد دردشان بوده که تصمیم گرفته این انجمن را راه‌اندازی کند. قربانیان دور هم جمع شوند و دردهای‌شان را تقسیم کنند. او هم معتقد است اسید تبدیل به اسلحه‌ای بی‌صدا شده که می‌سوزاند و دائم قربانی می‌گیرد. چنان بافت ها را ویران می‌کند که امکان ترمیم کاملش هرگز فراهم نمی‌شود. می‌گوید معصومه نخستین نفر نیست و آخرین نفر هم نخواهد بود. می‌گوید انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی پیگیر وضعیت معصومه و مریم هر دو قربانی اسید پاشی شهر تبریز است. درباره معصومه می‌گوید درحال حاضر با توجه به وضعیت درمانی او که شرایط سوختگی حاد است، باید منتظر ماند تا این دوره سپری شود.

 

با خودم فکر می‌کنم تا به حال چند صورت سوخته دیده‌ام؟ زیور، معصومه، آمنه، محبوبه، مهناز، سمیه، محبوبه و... سال‌هاست با قربانیان اسیدپاشی در تماسم. چند چشم آب شده در اسید را دیده‌ام؟ چقدر خبرهای اسیدپاشی را پیگیری کرده‌ام؟ اعضای انجمن – قربانیانی که امروز با آنها به ملاقات معصومه آمده‌ام- راست می‌گویند؛ این خبرها دوباره داغ را تازه می‌کنند، دوباره زخم می‌زنند. دوباره ویران می‌کنند. درحال نوشتن گزارش هستم که خبر اسیدپاشی به سه قربانی دیگر از راه می‌رسد؛ سه مرد و این بارهم هر سه در تبریز.

 

معصومه، محسن، فاطمه، زیور و مهناز و... با شنیدن هر خبر جدیدی درباره اسیدپاشی دوباره زخمی می‌شوند.

 

دوباره می‌سوزند. می‌دانند معصومه هم مثل آنها باید برای همیشه با این درد زندگی کند. با اثرعمیق اسید نه فقط بر صورتش که بر روح و روانش.

 

 

  • 14
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش