شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۴۶ - ۰۷ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۱۸۳۰
رفاه و آسیب های اجتماعی

میدان راه‌آهن؛ پناهگاه ارزان قیمت جوانان شهرستان

جوانان شهرستانی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی

هنوز هم با دیدن میدان راه آهن و مسافرخانه‌های دور و برش، ناخودآگاه پرت می‌شوی به دهه ۵۰. جایی که لوکیشن خیلی از فیلمفارسی‌های سیاه و سفید بود. از همان دور بوی املت و تنباکوی قهوه خانه‌ها ریه‌ات را پر می‌کند. ضلع شرقی میدان، جایی که هنوز هم به پاساژ دریانی معروف است چند مرد میانسال و پا به سن گذاشته با انگشترهای رنگ به رنگ که در دست دارند دنبال مشتری می‌گردند.

 

چهچه قناری‌ و موزیکی قدیمی توجه هر غریبه‌ای را به خود جلب می‌کند. اطراف مسافرخانه‌های قدیمی رستوران‌هایی در ابعاد مختلف و با همان رنگ و لعاب سال های سال قبل خودنمایی می‌کنند و املت غذای مشترک همه آنهاست. غذایی ۴ هزار و ۵۰۰ تومانی که بسیاری از مسافران شهرستانی طالب آن هستند و گاهی با همین یک وعده تا شب سر می‌کنند.

 

پیدا کردن مسافران جوانی که چند روزی را در این مسافرخانه‌ها سپری می‌کنند کار سختی نیست. کافی است به راهروی تاریک و رنگ و رو رفته پاساژی چشم بدوزی تا آنها را درحالی که لباس محلی به تن دارند ببینی. جوانانی که هرکدام برای آمدن به تهران دلیلی دارند اما بیش از هر دلیلی جست و جوی کار.

 

چند جوان را با لباس بلوچی و دمپایی آبی رنگ می‌بینم؛ بلال، هارون، فرامرز و رفیع. ۱۸ ساله‌اند و می‌گویند برای کارگری به تهران آمده‌اند اما خبری از کسی که قرار بود برای آنها کار پیدا کند نیست.

 

   ما از گرد و غبار آمده‌ایم

مثل خیلی از بچه‌های شهرستان تصور می‌کنند در تهران کار زیاد است و پیدا کردنش کار سختی نیست. یک نفر از آشنایان دور با وعده پیدا کردن کار، آنها را به تهران کشانده و قرار است در ازای گرفتن ۲۰۰ هزار تومان در یک رستوران مشغول‌شان کند. اما سه روز است کار پیدا نکرده‌اند و خبری هم از آشنای دور نیست. بلال دل پری از وضعیت بیکاری در زاهدان دارد و از این‌که نتوانسته کاری پیدا کند ناراحت است.

 

می‌گوید اگر کار پیدا نکنم برمی‌گردم زاهدان: «باور کنید در زاهدان کار نیست. من یکی از هزاران جوانی هستم که نتوانستم حتی به عنوان کارگرد روزمزد کار پیدا کنم. این روزها سیستان و بلوچستان در محاصره گرد و غبار و خشکسالی است و ما از جهنم آمده‌ایم. وقتی شنیدیم تهران کار پیدا می‌شود همراه با سه نفر از دوستانم سوار اتوبوس شدیم و مسیر طولانی زاهدان تهران را طی کردیم تا شاید در این شهر غریب کاری پیدا کنیم ولی اینجا هم انگار خبری نیست. اگر شهر خودمان کار پیدا می‌کردم هیچ وقت پا به تهران نمی‌گذاشتم. سه روزاست مسافرخانه هستیم و هر نفر شبی ۳۰ هزار تومان می‌دهیم. یک اتاق ۴ تخته برای ما شبی ۱۲۰ هزار تومان آب می‌خورد.»

 

هارون از وضعیت جوان‌های زاهدان می‌گوید: «وضعیت جوان‌های شهرمان خیلی ناراحت کننده است. بیکاری بیداد می‌کند و عده‌ای رفته‌اند دنبال کارهای خلاف و قاچاق سوخت. آنهایی که اهل خلاف نیستند هم برای پیدا کردن کار راهی شیراز و اصفهان و تهران می‌شوند. همه تلاش می‌کنند در رستوران یا مغازه‌ای کارگری کنند. ما حتی راضی هستیم در کارهای ساختمانی هم کار کنیم. تا سوم دبیرستان درس خوانده‌ام اما دیدم ادامه تحصیل هیچ فایده و امتیازی ندارد. خیلی از جوان‌های سیستان و بلوچستان کمک خرج خانواده هستند و باید به پدر کمک کنند تا شکم خانواده پرجمعیت‌شان سیر شود.»

 

فرامرز هم از نبود تفریح و امکانات رفاهی برای جوانان در جنوب کشور و بویژه زاهدان می‌گوید: «مسئولان فراموش کرده‌اند جوانان سیستان و بلوچستان هم تفریح می‌خواهند. هیچ مکان تفریحی در شهرمان نیست و برخی قاچاق کردن را تفریح می‌دانند و برخی هم مصرف مواد مخدر و ساعت‌ها خماری و دوری از غم و غصه.»

 

رفیع اهل چابهار است. بندری زیبا در جنوب استان سیستان و بلوچستان. می‌گوید در چابهار کار برای خود بومی‌ها هم کم است و به همین دلیل اگر کسی از زاهدان برای کار به چابهار بیاید دست خالی برمی‌گردد. او تا کلاس یازدهم درس خوانده اما درست وقتی مدرسه اعلام کرده ۱۰۰ هزار تومان برای خرید کتاب درسی بپردازند، قید درس خواندن را زده: «آنجا کتاب کم است و برای خرید کتاب درسی باید پول بدهی. پدرم کارگر است و توان پرداخت این پول را نداشت. به ناچار ترک تحصیل کردم. خیلی از دانش‌آموزان به خاطر مشکل مالی ترک تحصیل می‌کنند تا کار کنند و کمک خرج خانواده باشند. خیلی از پدرها از کار افتاده‌اند و یارانه تنها منبع مالی خانواده است.»

 

هنوز فرصت نکرده‌اند در تهران گردش کنند و می‌گویند برای گشت و‌گذار این همه راه نیامده‌اند و تنها آرزوی‌شان این است که دست‌شان را جلوی کسی دراز نکنند. املت ارزانترین غذایی است که خیلی از مسافران شهرستانی آن را انتخاب می‌کنند. معمولاً آن را با چند بربری می‌خورند تا برای صرفه‌جویی در پول وعده ناهار را حذف کنند. بلال می‌گوید: «معمولاً تا شب چیزی نمی‌خوریم و آخر شب نان و پنیر می‌خوریم.» او اشاره‌ای هم به قاچاق سوخت می‌کند که این روزها در سیستان و بلوچستان بیداد می‌کند: «برای قاچاق سوخت باید سرمایه داشته باشی؛ ماشینی که با آن بتوانی قاچاقی سوخت را به پاکستان ببری. هرچند هر روز می‌شنوم یکی از خودروهای حمل قاچاق سوخت در تصادف یا شلیک مأموران آتش گرفته.»

 

   هر شغل ۲۰۰ هزار تومان

از پشت شیشه یکی از رستوران‌های رنگ و رو رفته داخل پاساژ، بیرون را نگاه می‌کند. نگاهش به ورودی پاساژ است و انگار دنبال کسی می‌گردد. یکی از نیروهای خدماتی مسافرخانه بالای رستوران با دست او را نشان می‌دهد و می‌گوید: «این پسر جوان پول می‌گیرد و برای جوانان شهرستانی کار پیدا می‌کند. حسابی هم از این کار پول در می‌آورد.»

 

تی شرت مارک دار به تن دارد و هرچند دقیقه یک بار کتانی سفیدش را با پشت شلوار پارچه‌ای‌اش تمیز می‌کند. با ولع زیاد مشغول خوردن املت است و هرچند لحظه یک بار هم گوشی تلفنش را نگاه می‌کند و گاهی هم بیرون را دید می‌زند. «به قیافه‌ات نمی‌خوره اهل شهرستان باشی... به بچه‌های تهران اتاق نمی‌دهند. باید از اماکن نامه بیاری.» با این جمله‌ها سعی می‌کند برای صحبت با من خودش را بی‌علاقه نشان دهد اما وقتی می‌فهمد به چه دلیل آنجا هستم، کمی جا خورد.

 

 ۳۰ سال دارد و همه او را اکبر صدا می‌زنند. اهل اهواز است و ۵ سالی است تهران زندگی می‌کند. وقتی برای اولین بار تهران آمده وضعیتی شبیه همین بچه‌های شهرستان داشته که برای پیدا کردن شغل به مسافرخانه‌های راه آهن می‌آیند: «من هم با همین امید آمدم و این‌که در تهران پول ریخته. اما خیلی زود فهمیدم از این خبرها نیست. در اهواز نه کار داشتم نه هوا و نه تفریح. می‌گفتند تهران خیلی زیباست و کارگر روزمزد پول خوب می‌گیرد.

 

من هم دوست داشتم خیلی زود به پول برسم و علاوه بر سرو سامان دادن به خانواده و پدر مریضم، برای خودم کسی شوم. بالا و پایین کردن آگهی روزنامه‌ها فایده‌ای نداشت تا این‌که در یک رستوران مشغول کار شدم و شب‌ها هم همان جا می‌خوابیدم. خیلی زود با کارگران رستوران‌های دیگر دوست شدم و فهمیدم با حقوق کم کارگری نمی‌شود زندگی کرد. تصمیم گرفتم از ارتباط و آشنایی که با کارگران و صاحبان رستوران‌های مختلف پیدا کرده بودم استفاده کنم و کارگر روز مزد به آنها معرفی کنم. الآن هم کارم این شده که اطراف مسافرخانه‌های راه‌آهن پرسه بزنم و جوان‌های شهرستان را که برای پیدا کردن کار اینجا می‌آیند برای کار در رستوران و مغازه یا کارهای ساختمانی معرفی کنم. آنها هم بعد از این‌که مشغول کار شدند، ۲۰۰ هزار تومن به من می‌دهند.»

 

   جوانی از دل کویر

رضا آدم باسوادی است این را می‌شود همان چند دقیقه اول از حرف هایش متوجه شد. جوانی ۲۸ ساله که از کرمان آمده؛ هم برای مشورت با یک پزشک و هم اگر شد کار: «خواهر زاده‌ام به یک بیماری ژنتیکی مبتلا است؛ دچار اسپاسم عضلانی می‌شود. به ما گفتند پزشک متخصصی در تهران هست که می‌تواند او را معالجه کند. از آنجا که امکان انتقال خواهرزاده‌ام به تهران نبود خودم آمدم با دکتر صحبت کنم اما متأسفانه موفق نشدم. دو روزی است که در این مسافرخانه هستم.

 

حالا پزشک دیگری در مشهد پیدا کرده‌ام و می‌خواهم برگردم کرمان و بعد بتوانم بروم مشهد.»

رضا در مورد فرصت سوزی در زمینه پتانسیل‌های گردشگری می‌گوید: «این سال ها هیچ وقت تلاش نکردیم گردشگران خارجی را به کرمان که استانی چهار فصل است جذب کنیم. با وجود این‌که می‌توان از پتانسیل جوانان کرمان برای گسترش بومگردی در این استان استفاده کرد اما اهمیتی به این چیزها نمی‌دهند. من چندین بار برای کار در این زمینه اقدام کردم اما به بهانه این‌که باید سه سال در دفاتر هواپیمایی بیمه شده باشی و... سنگ اندازی کردند.

 

سعی کردم برای کاشت خرما در جنوب کرمان تسهیلات بگیرم که اداره کشاورزی مخالفت کرد. متأسفانه با بهانه‌های مختلف این فرصت‌ها از جوانان گرفته می‌شود. اگر امروز می‌بینید جوانان از شهرستان‌های مختلف برای پیدا کردن کار به تهران می‌آیند و حتی حاضر نیستند در شهر خودشان کارگری کنند، به دلیل همین بی‌توجهی‌هاست. از آن طرف هم رانت که هیچ وقت نصیب جوانان نمی‌شود.»

 

هنوز هم با دیدن میدان راه آهن و مسافرخانه‌های دور و برش، ناخودآگاه پرت می‌شوی به دهه ۵۰؛اینجا،جایی است که لوکیشن خیلی از فیلمفارسی‌های سیاه و سفید بود. از همان دور بوی املت و تنباکوی قهوه خانه‌ها ریه‌ات را پر می‌کند. اینجا اگرچه برو بیای آن سال‌ها را از دست داده اما پناهگاهی شده برای جوانان که بار سفر می‌بندند و به امید کار در یک رستوران یا ساندویچی، از شهرستان‌های دور و نزدیک، راهی تهران می‌شوند؛ تهران دهه ۵۰.

 

یوسف حیدری

 

iran-newspaper.com
  • 19
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
ویژه سرپوش