پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۴۸ - ۰۷ آذر ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۰۹۰۰۲۷۵
سایر حوزه های اجتماعی

بازمانده‌ها سخن می گويند

اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه,سازمان پزشکی قانونی

تاكسي سمند زرد رنگ مقابل پياده‌روي پزشكي قانوني كهريزك مي‌ايستد و مسافرانش سراسيمه پياده مي‌شوند. يك زن، يك مرد و مرد جوان ديگري در انتظار رسيدن‌شان با چشم‌هاي پر از اشك ايستاده‌اند. زن مسافر همين كه از تاكسي پياده مي‌شود كيسه پلاستيكي پر از لباس مشكي را روي زمين پرتاب مي‌كند و خودش را در آغوش زني كه به استقبالش آمده، مي‌اندازد. با صداي بلند و با زبان تركي مي‌گويد: «اي‌الله...‌اي‌الله...ـ

 

صبح جمعه قطار مشهد- تبريز با قطار سمنان- مشهد برخورد كرد و ٤٤ نفر از مسافران درآتش سوختند و جان سپردند. همچنين يكي از اتوبوس‌هاي زایران اربعين در شهر حله با حمله تروريستي گروه داعش منفجر و ٤٠ نفر از زايران ايراني شهيد شدند. حالا خانواده قربانيان اين دو حادثه براي تشخيص هويت عزيزان‌شان كه در اين حوادث سوخته و قابل شناسايي نيستند به دعوت مسوولان به پزشكي قانوني تهران آمده‌اند.  تعدادي از كشته شده‌هاي قطار سمنان- مشهد مسافراني بودند كه به سنت هر ساله قرار بود چهل و هشتم (٢٨ ماه صفر) را در كنار مرقد امام رضا(ع) بگذرانند. ساعت نزديك ظهر روز بعد از حادثه (برخورد دو قطار) است و لحظه به لحظه بر تعداد خانواده‌هايي كه براي شناسايي اجساد عزيزان‌شان به پزشكي قانوني كهريزك مي‌آيند، اضافه مي‌شود.

 

مادرها، پدرها و همسرهاي مسافران حادثه‌ديده داخل ساختمان پزشكي قانوني رفته‌اند تا براي آزمايش دي‌ان‌اي خون بدهند و بقيه جلوي در ايستاده‌اند. مادرفرهاد و برادرشوهرش براي شناسايي جسد پسرشان داخل پزشكي قانوني رفته‌اند و زن‌عموي فرهاد روي سكوي جلوي در نشسته و گريه مي‌كند. تند، تند با گوشه چادرمشكي‌اش اشك‌هايش را پاك مي‌كند و مي‌گويد: «فرهاد ٢٠ سالش بود. پدرش شهيد شده بود و مادرش همين يك پسر را داشت. هر سال با دوستانش براي ٢٨ صفر مي‌رفتند پابوس امام رضا. آن روز صبح ساعت ٦ مادرش با او تماس گرفته بود. گفته بود نزديك سمنان هستند و همه‌چيز خوب است.

 

تا اينكه ساعت ٩صبح به ما گفتند كه قطارشان تصادف كرده و آتش گرفته. هر چه با موبايل خودش و ٦ نفر از دوستان و همسفرانش تماس گرفتيم يا خاموش بودند يا در دسترس نبودند. توي خانه همه گريه مي‌كرديم. بعد هر چه با راه آهن سمنان و دامغان تماس گرفتيم كسي جواب‌مان را نداد. با ماشين راه افتاديم سمت سمنان. در راه به ما خبر دادند فرهاد در همان كوپه‌اي بود كه آتش گرفته. گفتند خيلي از جسدها سوخته و قابل شناسايي نيست. ما تمام بيمارستان‌هاي سمنان و دامغان و فرمانداري‌ها را زيرپا گذاشتيم اما نبود كه نبود. در بيمارستان كوثر به ما گفتند تعدادي از مجروحان سرپايي را درمان كرده‌اند و فرستاده‌اند مشهد. اما اسامي شان را نداشتند. گفتند بايد برويد مشهد تا پيدايش كنيد. اما دستمان به جايي بند نيست.

 

نمي‌دانيم بايد كجا را بگرديم. ما گفتيم خدا كند بي‌پول باشد يا شماره تلفن‌ها را فراموش كرده باشد كه با ما تماس نمي‌گيرد. » ناگهان مادر و عموي فرهاد از راه مي‌رسند. مادرش يك پالتوي آبي تيره بر تن دارد و عكس‌هاي پسرش را در تلگرام مي‌بوسد و اشك مي‌ريزد. يكي يكي به همه نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «اين پسر منه بايد بيام اينجا جسدشو ببرم.» مرد ميانسالي كه همان نزديكي است مي‌گويد: « فرهاد تو دستش زنجير نقره داشت. اگه سوخته بود از روي زنجير شناسايي مي‌شد. اما...» كلماتي كه از دهان مرد بيرون مي‌آيد به جاي اينكه مادر فرهاد را آرام كند آتش بر جانش مي‌اندازد. هق هق مي‌كند و به زبان تركي خدا را قسم مي‌دهد كه پسرش زنده باشد...»

 

يك چشم اشك يك چشم خون

خواهر محمد با همسرش براي شناسايي جسد برادر ٢٥ ساله دانشجويش كه در مشهد درس مي‌خوانده، آمده. يك چشمش اشك است و يك چشمش خون است. سردرگمي و اضطراب در كنار سرماي هوا تاب و توانش را گرفته و صورتش مثل گچ سفيد شده. مي‌گويد: « مادر و پدرم در تبريز هنوز از سرنوشت محمد خبر ندارند.

 

به مادرم گفته‌ام او را زنده به خانه مي‌برم. حالا چه طور بروم و بگويم كه براي شناسايي جسدش بايد برود پزشكي قانوني و براي تست دي ان‌اي خون بدهد؟» زن جوان اينها را مي‌گويد و قطره‌هاي اشك بي‌صدا از چشم‌هايش فرو مي‌ريزد. مي‌گويد: «وقتي مي‌خواستم بيايم اينجا گفتم سياه نمي‌پوشم به اين اميد كه محمد بين اين جسدها نباشد. اما از بين ٤٠ تا جسدهايي كه نشانم دادند فقط صورت سه تا مرد قابل شناسايي بود.

هديه كيميايي

 

 

 

دوتا زن را هم از روي النگوهاي‌شان شناسايي كرده بودند.» شوهرش مي‌گويد: «ساعت ٩ صبح بود كه يكي از برادرهايم با ما تماس گرفت و گفت كه توي تلگرام ديده كه قطاري كه محمد در آن بوده تصادف كرده. تلفنش خاموش بود. گفتيم مي‌آييم پيدايش مي‌كنيم. اما انگار اينجا آخر خط است و هيچ خبري از او نيست. آنها سه ساعت تمام در آتش بعد از تصادف سوختند و كسي به دادشان نرسيد. اين فكر ما را آزار مي‌دهد.» زن و شوهر اينها را مي‌گويند و بي‌حرف در ميان بيابان‌هاي كناره اتوبان راه‌شان را ادامه مي‌دهند و مي‌روند.

 

رفتم براي صبحانه شير بخرم بياورم، خانواده‌ام سوخت

اينجا همه همدرد هم هستند. زن‌هاي چادري به رديف روي جدول نشسته‌اند و سرشان را روي شانه هم گذاشته‌اند و گريه مي‌كنند. ساعت‌هاي بعدازظهر كه مي‌رسد خانواده‌هاي عزادار بيشتري از راه مي‌رسند. فاصله پياده‌رو تا جلوي نگهباني بر سر و صورت‌شان مي‌زنند و داخل مي‌روند. مردي از داخل ساختمان بيرون مي‌آيد. ميانسال است و كاپشن قهوه‌اي رنگ پوشيده. با دست بر سر و صورتش مي‌كوبد و خودش را به ديوار مي‌زند. جنازه همسرش را در پزشکي قانوني شناسايي كرده.

 

خانواده يكي از حادثه‌ديده‌ها مي‌گويد: «امروز قبل از اينكه جسد را شناسايي كند، مي‌گفت كه همسر و دوتا از دخترهايش در آتش سوخته‌اند. ساعت ٧ صبح رفته تا از كوپه‌هاي اول قطار براي صبحانه خانواده‌اش شير بخرد وقتي مي‌خواسته برگردد، ناگهان قطار دچار حادثه مي‌شود و مي‌بيند واگن‌شان و اعضاي خانواده‌اش در حال سوختن هستند. او نمي‌توانسته آنها را نجات بدهد و حالا خودش مانده و داغي بزرگ.» مرد روي زمين مي‌افتد. به زبان تركي مي‌گويد: «باور نمي‌كنم. بياييد برويم... امام رضا منتظر است.» اينها را مي‌گويد و با دست جاده را به بقيه نشان مي‌دهد.

 

گفت يك زيارتگاه ديگر برويم، مي‌آييم

ميان جنازه‌هايي كه براي شناسايي آورده‌اند، جنازه كشته‌شدگان حله عراق هم هست. آنهايي كه روز جمعه به كشور منتقل و براي شناسايي تحويل پزشكي قانوني شدند. دختر خواهر يكي از قربانيان مي‌گويد: «خاله‌ام در آخرين اتوبوس مسافران كربلا بود. امروز دخترش از خوزستان آمد تهران تا با هم بياييم اينجا. گفته‌اند جسدها قابل شناسايي نيست. بايد از روي دي‌ان‌اي خون دخترش او را شناسايي كنند.

 

دو نفر از كساني كه همراه خاله‌ام بودند شناسايي شدند اما ما هيچ خبري نداريم كه او كجاست. چهارشنبه صبح آخرين تماس را با ما گرفت و گفت ما نزديك مرز هستيم اما چون خيلي شلوغ است ما در نوبت بعد مي‌آييم. گفت قرار است به يك زيارتگاه ديگر بروند و بعد بيايند. اين آخرين تماس ما بود بعد از آن هر چه زنگ زديم كسي جواب تلفن ما را نداد. ناگهان يكي از آشناها خبر داد كه در پمپ‌بنزين مانده‌اند و يك تريلي داعشي با اتوبوس‌شان تصادف كرده و آتش گرفته» زن سردرگم است. نگاهش مدام از اين طرف به آن طرف مي‌رود. با اندك صدايي كه از داخل نگهباني مي‌آيد برمي‌گردد و مضطرب تماشا مي‌كند.

 

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 18
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش