بچه اولشان تازه به دنیا آمده است. همه آمدهاند دیدن مادر و پسر. بچه اول هنوز ۱۵روزه است که حرفها میرود به سمت بچه دوم. همه فامیل، حتی مردها، وارد میدان شدهاند و میگویند تکفرزندی خوب نیست. بچه تنها میماند، بچگی نمیکند و بزرگ هم که شد، خواهر و برادری ندارد که تکیهگاهش باشد. بزرگهای فامیل معتقدند هیچ کس جای همخون را نمیگیرد. دوستها هر قدر هم که همدم باشند، ممکن است یک روز بروند پی زندگیشان.
حرفها همه به این سمت میرود که بچهها نباید تنها بمانند و لااقل باید یک بچه دیگر به خانواده اضافه شود. پدر و مادری که تازه بچهشان به دنیا آمده، اما چنین نظری ندارند. مادر هنوز تحت تاثیر سختیها و دردهایی است که کشیده و پدر جوان خانواده کمرش زیر هزینههای درمان خم شده است. برای همین آنها تمایلی به بچهدار شدن دوباره ندارند. میگویند همین بچه را بزرگ کنیم هنر کردهایم. راست هم میگویند. وضعیت در شهرهای بزرگ به گونهای نیست که بتوان بهراحتی بچه بزرگ کرد و از پس مخارجش برآمد. نگرانی از آینده مهمترین مسئلهای است که پدر و مادرها را با خود درگیر کرده و دست از سرشان بر نمیدارد. آنها به هزار و یک اتفاق فکر میکنند و همین باعث میشود به فرزند دیگری فکر نکنند. این موضوع نه حالا که نزدیک به ۱۰ سال است برای زن و شوهرهای جوان پررنگ شده است؛ از وقتی صاحبخانهشدن سخت شد و بچهها برای درست بزرگ شدن هزینههای زیادی به خانوادهها تحمیل کردند. برای همین هم اوایل دهه ۸۰ تکفرزندی به طور گستردهای بین خانوادهها باب شد.
هنوز هم بچههای دهه ۸۰ اکثرا بدون خواهر و برادرند. اما با گذشت زمان و با هشدارهایی که درباره پیر شدن جمعیت ایران مطرح شد، خانوادهها دوباره به این فکر افتادند که تکفرزندی خوب نیست. رسانهها هم البته بیتاثیر نبودند.
بهرغم تمام بیاعتمادی بین مردم و رسانهها، تاثیرگذاری آنها هنوز بر عموم مردم مشهود است. البته در این بین تبلیغات غلط هم صورت گرفت؛ مثلا بیلبورد چند سال پیش شهرداری که خانوادهای ۶نفره را به تصور میکشید و مردم را تشویق میکرد که خانوادههایشان را گسترش دهند. این بیلبورد از این جهت مورد انتقاد قرار گرفت که چهار پسر و یک دختر را در خانواده نشان میداد. بعضیها گفتند این تبلیغ رواج سنت غلط مهم بودن پسر در خانواده را نشان میدهد.
تبلیغاتی هم در این راستا از تلویزیون ایران پخش شد. بچههایی که خواهر و برادری نداشتند و از تنهاییهایشان میگفتند. پدر و مادر اکثر آنها شاغل بودند و همین باعث میشد احساس تنهایی کنند. آنها با همان لحن کودکانه میگفتند در خانه کسی را ندارند با او بازی کنند. یکی از دخترها میگفت مادر و پدرش هر دو سرکار میروند و عصرها هم که به خانه میآیند حوصلهاش را ندارند. پسر دیگری هم بود که میگفت با پسر همسایه دعوایش میشود و برادر میخواهد. یک برادر که مجبور نباشد برای بازی کردن منت همسایه را بکشد. تمام این موارد به علاوه تبلیغات دیگر باعث شد از اوایل دهه ۹۰ تکفرزندی تغییر کند. خانوادهها به این نتیجه رسیدند که هیچ کس نمیتواند جای خواهر یا برادر را پر کند، پس بچهها نیاز به یک همخون دارند.
این قاعده اما از دو فرزندی بالاتر نرفت؛ بهخصوص در شهرهای بزرگ. در شهرهای کوچک و روستاها اما وضعیت به این منوال نبود؛ گرچه تعداد فرزندآوری در روستاها هم کاهش داشت، کمتر روستایی را میدیدید که یک یا دو فرزند داشته باشد. وضعیت در حال حاضر در روستاها به گونهای است که بزرگ شدن بچه ها چندان سخت نیست. آنجا بچهها به سبک و سیاق گذشته بزرگ میشوند و هنوز خبری از مدرسههای میلیونی و آموزشهای متفرقه و درخواستهای مکرر بچهها برای داشتن اتاق بزرگ و لپ تاپ و گوشیهای آیفون آخرین مدل مد نشده است. به همین دلیل است که پدر و مادرها به چند فرزندی فکر میکنند و وارد دنیای شهرهای بزرگ نشدهاند. حال اما وضعیت اقتصادی دوباره دگرگون شده است. بچههایی که قرار است بزرگ شوند و درس بخوانند و شغلی داشته باشند و امید به زندگیشان از دست نرود، چه آیندهای دارند؟
قرار نیست سیاهنمایی کنیم، اما وضعیت در هالهای از ابهام است؛ همانطور که وضعیت امروز متولدین دهه ۶۰ و ۷۰ چندان خوب نیست. حالا بچهها تنها نیستند. خواهر و برادر دارند، اما باید دید چند درصد از آنها سالها بعد، از زندگی راضیاند. همه اینها سوالاتی است که باید به آن پاسخ داده شود. با وضعیت کنونی، آینده برای چند درصد از خانوادههایی که تصمیم گرفتهاند بیشتر از یک فرزند داشته باشد، آماده است؟ این سوالات در کنار بررسی وضعیت نرخ رشد در سالهایی که گذشت موضوع پروندهای است که به آن پرداختهایم؛ به این امید که سالها بعد هیچ بچهای پدر و مادرش را برای آمدن به این دنیا سرزنش نکند.
- 12
- 6