چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۵۳ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۲۰۵۸۱۹
سایر حوزه های اجتماعی

روایت کارگران فصلی که در پایان سال برای کار به تهران می‌آیند

کارگران فصلی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه

می‌گوید در این یک ماه به اندازه چندماه شهرستان پول درمی‌آورد. تازه اگر آنجا، در شهر خودشان کار باشد، چون خیلی وقت ها می‌شود که تا هفته ها سرکار نمی‌رود. امسال کار زیاد بوده به خاطر همین زنش را هم آورده. با هم بهتر کار می‌کنند

 

هرسال سه هفته مانده به عید می‌آید تهران. امسال یک هفته زودتر آمده. زنش را هم با خودش آورده. محمدعلی اهل سبزوار است. آنجا هم کارگری ساختمان می‌کند؛ روزمزد. اینجا یک ماه آخر سال کارگر نظافتچی است؛ خانه تکانی. قبلاً شرکتی کار می‌کرده اما حالا دیگر چند مشتری دائم دارد که به‌قول خودش، شناس شده‌اند. چند سال است که دیگر برای خودش کار می‌کند، راضی است. آنجور که می‌گوید در این یک ماه به اندازه چندماه شهرستان پول درمی‌آورد. تازه اگر آنجا، در شهر خودشان کار باشد، چون خیلی وقت‌ها می‌شود که تا هفته‌ها سرکار نمی‌رود.

 

امسال کار زیاد بوده به‌خاطر همین زنش را هم آورده. با هم بهتر کار می‌کنند مگر اینکه مشتری دو تا کارگر نخواهد. امسال وضعیت محمدعلی ۵۳ ساله و زن ۵۰ساله‌اش از همیشه بهتر است چون با پراید پسرشان آمده‌اند و مرد، روزها مسافرکشی هم می‌تواند بکند بین کارش. اصلاً من او را این‌طور شناختم.

 

سوار مسافربر شخصی شدم و او با کمی مِن و مِن پرسید: «خانوم، کارگر نمی‌خواهید؟! زنم هم هست. کارش خیلی خوب است؛ تمیز. غذا هم می‌پزد. دستپختش خوب است.» داستان محمدعلی را همانجا توی پراید پسرش می‌شنوم. می‌فهمم شب‌ها توی ماشین می‌خوابد. اگر خودش تنها بود هیچ مشکلی نداشت.

 

چون زنش هم هست یک کمی معذوریت دارد. می‌روند کنار بیمارستان‌های دولتی ماشین را پارک می‌کنند و همانجا می‌خوابند. کنار خانواده بیماران که جایی ندارند. پارسال هم همین کار را می‌کرد. توی ماشین رفیقش می‌خوابید؛ همانجا. وقتی می‌خواهم پیاده شوم، محمدعلی یک تکه کاغذ می‌دهد دستم و دوباره می‌گوید:«زنم هم هست. کارش تمیز است. سبزی هم پاک می‌کند. غذا هم می‌پزد.

 

عالی.»حسین اهل گرگان است. یکی از روستاهای اطراف گرگان. اصالتش زابلی است. از مهاجرهای زابل هستند اما گرگان را وطن می‌داند. سه‌ماه آخر سال را می‌آید تهران برای کارگری. توی قالیشویی کار می‌کند. ۲۳ ساله است. زن و بچه ندارد. آنجا توی روستای خودشان کشاورزی می‌کند با پدر و برادرهایش. این فصل کار ندارند. چندسالی هست آخر سال می‌آید تهران. کارگرهای قالیشویی خیلی‌هایشان همینجوری هستند.

 

آخر سال می‌آیند تهران برای کار. در طول سال قالیشویی آنقدر کارش زیاد نیست که این تعداد کارگر بخواهد. این‌ها را حسین برایم توضیح می‌دهد. کارگرها از همه جا می‌آیند. بیشتر از کردستان و لرستان. شبها هم همانجا در قالیشویی می‌خوابند.

 

حسین را در حیاط قالیشویی می‌بینم. همانجا که کارگران فرش‌های شسته را دو نفری و گاهی سه نفری روی دارهایی که در ردیف‌های موازی برپا شده‌اند می‌اندازند و آفتاب روی لچک و ترنج قالی‌های تمیز می‌تابد. هیچ کدام زن و بچه‌شان را نمی‌آورند. محمد، اهل مهاباد دلش برای پسر تازه دنیا آمده‌اش تنگ می‌شود اما بهتر است با دست پر خانه برود. توی شهر خودشان بیکار است.

 

خیلی‌ها بیکار هستند. اینجا کارگر فصلی بشوند باز بهتر است. یک چیزی برای شب عید زن و بچه‌اش درمی‌آید. از درآمدشان ناراضی نیستند. آنقدر بیکاری و بی‌پولی دیده‌اند که کار را به چشم می‌گذارند، هرچند با درآمد کم. محیط کارشان هم خوب است. آنها که در قسمت شست‌و‌شو هستند البته کارشان سخت‌تر است. بوی مواد شوینده توی دماغ آدم می‌زند. بعضی هایشان ماسک دارند و بعضی‌ها نه. چکمه‌های بلند پوشیده‌اند. صدای ریزش آب و پاروهایی که به صورت منظم و با ریتمی هماهنگ روی فرش‌ها کشیده می‌شود، به گوش می‌رسد. حسین مسئول تحویل گیری فرش هاست. کار راحتی هم نیست.

 

باید خیلی حواسش را جمع کند که شب عید، فرش مشتری‌ها با هم قاطی نشود. محیط کارش را دوست دارد. وقتی می‌خندد، کم سن و سال‌تر به‌نظر می‌رسد. می‌گوید:«اینجا همه چیز خوب است. خوش می‌گذرد. کاش تمام سال را همین جا بودیم. حاجی هم خیلی آدم خوبی است.» در بزرگ حیاط باز می‌شود و یک نفر با یک بغل بزرگ نان سنگک وارد می‌شود. حسین می‌رود تا بچه‌ها را برای ناهار خبر کند.ملیحه فارق‌التحصیل نقاشی است. اهل بجنورد. بیکار. ماه آخر سال را می‌آید تهران کمک خواهرش. خواهرش چند سال پیش شوهر کرده و آمده تهران. توی خانه کار می‌کند. علاقه به هنر در خانواده‌شان موروثی است.

 

از پدر به دخترها رسیده. پدر حالا دیگر نیست. سه برادر دارد و همین یک خواهر. ملیحه خیلی برای کار اقدام کرده اما در شهر خودشان کار زیاد نیست. خصوصاً برای دخترها. خصوصاً برای دختری که نقاشی خوانده باشد. اصلاً نقاشی به چه دردی می‌خورد؟! این را از خیلی‌ها شنیده. کارش خوب است. تابلوهایش را به دیوار خانه زده و هرکه می‌بیند شاخ درمی‌آورد بسکه خوب است. بعضی‌ها را هدیه داده. اما کسی تا به حال تابلویی از او نخریده. یعنی سبک کارش هم یک جوری است که به قول خودش آنجا نمی‌پسندند.

 

در تهران اما کارش خریدار دارد. نه تابلو، بلکه ظروف سفالی هفت‌سین که رویشان را طرح‌های قشنگی می‌زند و با مهارت رنگ آمیزی می‌کند. خانه خواهرش این روزها دیدنی است. یک ملافه بزرگ وسط سالن پهن کرده‌اند و روی آن ظرف‌های سفالی، تنگ‌های شیشه‌ای، رنگ‌های گواش و آکرلیک دیده می‌شود. ظرف‌ها کار زیادی می‌برد چون رنگ‌آمیزی‌شان خیلی بادقت است. قبلش هم همه را خوب سمباده می‌کشند و صاف و یکدست می‌کنند. با کارهای بازاری خیلی فرق دارد.

 

از صبح تا شب در خانه کار می‌کنند و ظرف‌های سفالی و تنگ‌های شیشه‌ای یکی یکی آماده می‌شوند و اسپری براق‌کننده می‌خورند و می‌روند توی صف تا وقتی که بیایند دنبالشان و ببرند برای فروش توی مغازه. اینکه زحمت فروش به عهده خودشان نیست خیلی خوب است. ظرف‌ها و تنگ‌ها را هم خود صاحبکار می‌آورد. چند سال پیش وقتی منیر خواهر ملیحه هنوز شوهر نکرده بود، این ایده را توی شهر خودشان اجرا کردند. کلی ظرف سفالی هفت سین آماده کردند. یک غرفه نوروزی هم گرفتند نزدیک پلیس راه. حالا بماند که تندباد روزهای آخر سال چادرشان را تقریباً ویران کرد و خیلی از کارهایشان را شکست،

 

ولی  آنچه مانده بود هم سود چندانی برایشان نیاورد و در نهایت بیشترشان را هدیه و عیدی دادند به فامیل. تهران اما این کارها خریدار دارد. ولی گردن و کمرشان حسابی درد می‌گیرد از بس که دولا می‌شوند روی ظرف‌ها و طرح می‌زنند و رنگ می‌پاشند.سجاد تیشرت‌های عکسدار را بالا می‌گیرد و به عابران نشان می‌دهد.

 

دو دختر جوان خم شده‌اند روی بساط و دارند انتخاب می‌کنند. یکی‌شان تیشرت سفید با عکس زنی را می‌پسندد که به‌نظرش خیلی آشناست اما نمی‌داند کیست. آن یکی یک شال زرد خوش بافت را انتخاب کرده و آن را کنار صورتش می‌گیرد تا دوستش نظر بدهد. سجاد اهل نهاوند است. همیشه دستفروشی نمی‌کند. همین دو هفته آخر سال بساط می‌کند. تیشرت و روسری. از بازار بزرگ خرید می‌کند.

 

دانشجوست و بقیه سال را نمی‌تواند دستفروشی کند وگرنه راضی بود به این کار. از بیکاری که بهتر است. به‌نظرش سود توی همین جور جنس‌هاست. خانم‌ها زورشان نمی‌آید برای روسری و تیشرت پول بدهند. هرچندتا که روسری و شال داشته باشند، باز اگر یکی خوش طرح و رنگش را ببینند دلشان نمی‌آید نخرند.

 

به‌نظر سجاد آدم باید سلیقه‌اش خوب باشد حتی در همین کار دستفروشی. اینجا در چهارراه ولیعصر دخترهایی که رفت و آمد می‌کنند، هنری هستند به قول خودش. سجاد سلیقه‌شان را می‌شناسد. روسری و شال‌هایش را دوست دارند.

 

تیشرت‌هایش هم به نظرشان باحال است. زود چشم‌شان را می‌گیرد. سجاد شب‌ها با دوستش در اتاقی می‌خوابد که برای یک ماه اجاره‌اش کرده‌اند. حوالی بازار بزرگ. تا شب عید هرچه بتواند می‌فروشد، هرچه را که ماند می‌برد شهرستان. آنجا رو ندارد دستفروشی کند. همه شناس هستند. می‌گذارد توی خانه که اگر آشناها خواستند از مادرش بخرند.

 

برای آنها، برای محمدعلی و زنش، برای حسین و ملیحه و سجاد و خیلی‌های دیگر که شب عید تهران برایشان فرصتی برای کاری هرچند موقت فراهم می‌کند، نوروز یعنی برگشت به خانه. یعنی یک بلیت اتوبوس بگیری و خستگی تهران را ببری جایی در سبزوار، گرگان، بجنورد یا نهاوند درکنی.

 

مریم طالشی

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 10
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش